شب-خانه مالفوی هالوسیوس و نارسیسا روی کاناپه نشسته بودن و داشتن پاپکورن میخوردن وفیلم سینمایی مرلین میدیدن!
لوسیوس اصلا به فیلم توجه نمیکرد و مدام به نارسیا نگاه میکرد
نارسیسا با اخم نگاهی به لوسیوس کرد و گفت: چت شده؟؟ آدم ندیدی؟
لوسیوس با دست پاچگی گفت: عزیزم...بدون آرایش چقده قشنگی!
نارسیسا کل پاپکورن رو رو سر لوسیوس ریخت و فریاد زد:
- یعنی من با آرایش زشتم؟؟
لوسیوس که سعی میکرد پاپکورن هارو از لای موهای بلندش جداکنه با ملایمت گفت:
- عزیزم من اصلا منظورم این نبود...تو با هر دوتاش مثل فرشته هایی.
نارسیسا که که آرام شده بود گفت:
- خوبه خوبه...من پاپکورن میخوام بدو برام بیار!
لوسیوس که کمی اعتماد به نفس پیدا کرده بود در حال آوردن پاپکورن گفت:
- موبیال ها هم که همشون چینی شده....چه زود به زود باتریش تموم میشه ها بعدش یهو خاموش میشه.
نارسیسا که در عمق فیلم فرو رفته بود گفت:
- خوب یه دونه نوشو بخر ابله!
لوسیوس با یه بسته پاپکورن برگشت و گفت:
-میدونی نارسی جون...مرد یه جور غرور داره که بهش میگن غرور مردونه!
نارسیسا که کمکم سرخ میشد رو به لوسیوس کرد و فریاد زد:
مرده شور غرورتو ببرن!
لوسیوس با نا راحتی و ترس و لرز گفت:
-آروم باش عزیزم....اصلا بحث غرورو بزار کنار. امروز ارباب بهم گفت که موبایلاتون باید تو جلسه خاموش باشه!
ناگهان تمام سر لوسیوس تبدیل به انبار پاپکورن شد. لوسیوس با مهربانی گفت:
-اشتباه نکن عزیزم. منم به ارباب گفتم من از اون مردایی نیستم که گوشیشوننو تو جلسه خاموش میکنه!:no: