هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: ستاد انتخاباتی تام جاگسن
پیام زده شده در: ۱۲:۱۰ دوشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۹
#51
ازآنجا که مادر گرام را در این ستاد دیدم بر خود لازم دانسته چند جمله ای را اینجا و در دفتر بازید کنندگان از ستاد بنویسم!
جناب تام جاگسن ملقب به امیر پدرام.
شما را جدای از همه خدمات و استعداد هایتان که بس برازنده یک کاندیدای وزارت و از علل تایید صلاحیتتان برای وزارت از جانب بنده است ، و دوستانه خطاب قرار میدهم!
نفی این که اگر جناب مرلین در کاندیدا های وزارت نبود از شما پس از بانو بلاتریکس حمایت می کردم غیر ممکن است.
اما نصحتی یا شاید انتقادی دارم باشد که این دفتر و نوشته های را مورد عنایت قرار داده مطالعه کنید و در صورت صلاح دید به آنها بیاندیشید.
تام عزیز!
اکنون شما که یک کاندیدای تایید صلاحیت شده هستید بی شک الگوی جوان،برای نسل جوان هستید.
نصایح سازنده تان بسی تفکر برانگیز است برای دیگران و مطالعه کنندگانش در حال و اینده.
امید که دیگران را خدای نکرده به این فکر نیندازد که جناب تام جاگسن نیتی بجز نصایح سازنده ودستانه داشته است.
و اما بعد!
موفقیت و پیشرفتتان را از بارگاهی ملکوتی خواستارم.



نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli



پاسخ به: ستاد انتخاباتی مرلین
پیام زده شده در: ۱۱:۵۱ دوشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۹
#52
ساحری هستیم سکولار!
لیکن از آنجا که اخیرن روشن فکری را در کتاب خواندن یافتیم ، پس از مطالعاتی عمق المعانی و محتوی المعارف، دریافتیم اگر جامعه ی باشد که درش پیغامبری نازل شده ولی نتواند برآن حکمرانی کند،به راست هدایتی مردمانش را نمیتواند در بربگیرد .
اما سپس دریافتیم اگر وی سفید باشد یعنی که دست پرورده اش ریشوییست به نام البوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور، و وامصیبتا بر جامعه ای که پیامبرش محفل پرور باشد.
چنانچه جناب مرلین سفید بود به راستی که قدم در این ستاد نمیگذاشتم و پایین عبا و قبای خود را به خاکش نمی آلودم،اما اکنون از صمیم قلب حمایت خود را از جناب مرلین اعظم و عظیم الشان اعلام میکنم.
امید که در سایه سیاهیشان به مراتب عالیه دنیوی و عرفانی رسیدن دنیای سحر و جادو را شاهد باشیم.
و من الهو توفیق!


نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli



پاسخ به: عضویت در تیم ترجمه‌ی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۹:۰۶ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۹
#53
سلام!
شنیدم تیمی هست برای ترجمه!
در شان یک شاهزاده محصل نیست الاف بگرده.
آمدم همکاری خودم رو اعلام کنم.
*سیوروس اسنیپ*


نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli



پاسخ به: قرعه های اسرار آمیز هکتور
پیام زده شده در: ۱۶:۰۵ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۹
#54
شاهزادتون از این اطراف رد میشد بوی پاتیل روغن گرفته هکولی به دماغش خورد!
بعد از دیدن زاخار که دوان دوان و نعره کشان به سمت پاتیل می دوید و میگفت پنجیشو بده وگرنه ناظر شدم فلان ،تصمیم گرفته بیاد ببینه پنجیش چیه؟
پنجیشو به منم بدید ببینم چیه؟!


نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۳:۱۱ شنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۹
#55
سلام و درود بنده رو بپذیرید لردا!
سیو پس از مدتی که در تنهایی اش به کار های بدش تینک کرده، باز گشته !
باشد که بتواند مقبول شما قرار بگیرد.
جهت سلام و احوال پرسی، هر چند واقعا در حدی نیست که وقته شما رو بگیره اما خوشحال میشم پستم رو بررسی کنید و برای بهتر شدن نوشته هام با نقد هاتون به من کمک کنید.
با تشکر نامه عربده کش
فرستنده:کله روغنی.


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۱۴ ۱۹:۰۵:۴۹

نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli



پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !
پیام زده شده در: ۲۳:۲۰ جمعه ۱۳ تیر ۱۳۹۹
#56
بر هیچ کس پوشیده نیست و بر همگان واضح و مبرهن است که تام بی شک مغزی دارد بسی پوچ و اکبند!
لینی هم چند باری که خانه ریدل به بی پولی خورده بود(مشخصا بخاطر خرید های بیش از حد بانو مروپ ) و کسی جرعت نمیکرد از لرد پول بگیرد،پیشنهاد داده بود مغز تام را بفروشند چون اکبند بود پول خوبی به جیب میزدند ولی خب فرصت نشده بود عملیاتی برخورد کنند.

افکار تام مشخصا بیهوده بود، ارباب را نمیشود به این راحتی ها دست به سر کرد.

-که گفتید من و مادرم نمیتوانیم از این خراب شده بیرون برویم درست است؟
-
-با تو حرف میزنیم بوگندو!
-بله گفتم که چی؟
-و حتما هم نمیدانی با چه کسی حرف میزنی درست است؟
-یک موجود سفید مایل به سبز بی دماغ،جن خونگی نیستی؟

لرد به درجه ای از عصبانیت رسیده بود که میوه فروش را پشمک کند اما همین که چوب دستی نازنینش را از ردا بیرون کشید بانو مروپ هراسان دو دستش را روی گونه های لرد گذاشت.

-هین!!! دیدی پسر مامان، هرچی میگم میوه بخور سوپ بخور نمیخوری که دیدی عمو سبزی فـ...چیز یعنی آقای میوه فروش هم متوجه شد که رنگت پریده پسر مامان.

لرد کمی گیج شده بود زیرا تا چند دقیقه پیش به این فکر میکرد که مغازه را منفجر کند و به عمارت برگردد و سر تام را مثل گوزن شمالی به دیوار بیاویزد، اما الان مادرش بجای طرف داری از او میخواست او را به اجبار نگهدارد تا به تغذیه اش نظارت کند.


نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli



پاسخ به: اگه قرار باشه يك نفر كه تو هري پاتر مرده برگرده شما ميگيد كي بر گرده؟
پیام زده شده در: ۱۶:۵۸ چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۹
#57
تام ریدل :استعداد های شگرف ، قدرت ، و اعجوبه دنیای سحر وجادو بودنش کافیه که برگشتنش بسیار خوشحال کننده باشه

سوروس اسنیپ! باید برمیگشت چشای هریو درمیاورد دوباره میمرد که هرچی دردسره از همی دوتا چشای سفیده هری میکشه


نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli



پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۷:۲۴ جمعه ۸ فروردین ۱۳۹۹
#58
سوروس زیر عبایش جابه جا شد و تصمیم گرفت بالاخره در بزرگ خانه را به صدا در بیاورد!

دانگ! دانگ! دانگ!
طنین صدای در، خانه ریدل هارا به لرزه انداخت.
لرد با تعجب سرش را روبه دالان برگرداند.

-منتظر کسی بودیم؟مرگ خواری از چشممان دور مانده؟
-فکر نکنم ارباب اینجا کسی دعوت بشه!
-ببینید اگر دوباره پیتزا فروش بود سرش رو زیر آب کنید، دختر عزیزمان اندکی تنوع طلب است.

لوسیوس در را گشایید و با کمال تعجب به پسرک ۱۷ ساله عبا به دوشی خیره شد که از فرت لاغری و بیرنگی(سفیدی غیر طبیعی پوست) با چشم های گود رفته و موهای روغنی خیره شد.

-باید بگم تا از جولوی در بری کنار؟
-بله؟ پسر بی تربیت کروشیو!
-ریپلو این مین میناتور!
-چطور....
-برو کنار بی عرضه!

سوروس لوسیوس را کنار زد و از راه رو گذشت و خود را به جمع مرگخواران رساند.

-درود به ارباب بزرگ لرد سیاه!
-پسر دورگه!چه چیزی رخ داده که به خودت جرعت دادی بیای اینجا و مرگخوار منو تحقیر کنی؟اوه البته چون ما لرد سیاه هستیم یکجانبه گرا نیستیم! قابل تحسینه، این که چطور تونستی در برابر لوسیوس انقدر جسور باشی.
-این از لطف ارباب تاریکی هاست. مدت طولانی میشه که من منتظر بودم موقعیتی پیش بیاد که شما را ملاقات کنم ارباب. شنیدم مجمعی از مرگ خواران اینجان و اگر خودمو برسونم افتخار دیدار شما رو پیدا میکنم.
-ها ها ها (خنده شیطانی) و چرا باید به بقیه مزخرفاتت گوش بدیم؟
-چون برای اثبات وفا داری قلب یک محفلی بی مصرف رو براتون به پیشکش آوردم!

مجمع مرگخواران همه از ورود های گاه و بی گاه سوروس خسته و عصبانی بودنت و حتی بانو مروپ مهربان ! اما چیزی مشکوک بود و اندکی بوی خبر های بد میداد! لرد خیره به سوروس به فکر فرو رفته بود.


نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli



پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۹:۲۰ جمعه ۹ اسفند ۱۳۹۸
#59
لرد سیاه که اکنون سبز شده بود ،نه سبز بود؟
-آره دیگه نعنا سبزه گلدونشم که از این پلاستیک درجه سه ها هست و رنگش سبزه!
-اوه یس یس!
البته گفتنی استش که این داستان در دوران پیش از بی دماغ شدن لرد رخ داده.
خب میگفتم،لرد مذکور که سبز شده بود با خشم به بلاتریکس خیره شده بود و منتظر بود کوچک ترین حرکتی نا پسند از وی سر بزند تا به سزای اعمالش وی را برساندندندیی...
عجب!این چه طرز تعریف داستانه زبونم گرفت.
اصلا به من چه مربوطه؟ خودتون ببینید چی شده.

-بلا! چوب دستیه ما رو بیار.
-اما ارباب...چیزه!یعنی...
-بلا؟
-ارباب شما که دست ندارین!
-برگ که داریم!با برگامون چوب دستی...نه چوب برگیمونو میگیریم!
-اما...
-حرف نباشه چوب دستیمونو بیار تبدیل به لرد بشیم راحت شیم!
-بلای مامان؟پس برگا چی شد؟
-بلا؟نمیری؟

بلاتریکس در تنگا گرفتار شده به دنبال چوب دستی روانه شد و پس از چندی...اصلا قرار بود تعریف نکنم!

-بفرمایید ارباب.
-چطوری بگیریمش؟ بده دستما...چیز منظورمان این است بده برگمان!
-
-بلا متفکر نشو ببندش به برگمان .
*****
-اخ اخ یواش! برگمان درد گرفت.
-تموم شد!
-خیله خوب برو کنار ورد بخوانیم!

و در همان لحظه که بلاتریکس دستش را کشید، برگ متحمل چوب برگی عنان از کف داد و کنده شد!
(در جریانید که گیاه با برگ نفس میکشه؟ برگ مذکور دماغ لرد بود)
-آفرین بلای مامان اون برگی که کندیو بیار برای مامان!
-بلا؟چه اتفاقی افتاد؟ الان باید داد بزنیم؟ شیون کنیم؟ بلا زنده نمیگذاریمت!

بلاتریکس که دیگر چاره ای نداشت بجز فرار از دست لرد ،سریعا محل راترک کرد و چوب دستی را هم برد.

-ببین بلای مامان چه فراموش کاره!یه برگ کنده و برای من نیاورده.


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۸/۱۲/۹ ۱۵:۴۰:۵۸

نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli



پاسخ به: ولدمورت چی نداره ؟
پیام زده شده در: ۱۰:۰۰ شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۸
#60
اون سیاه عَبا چی نداره؟ معلومه! جامه سبز سیاه طینتی مثل من رو در ارتشش!


نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.