هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۰:۲۳ جمعه ۷ خرداد ۱۳۹۵
#61
هی، قمه‌کش!

نقل قول:
این دو تا هاگ اخری که برای پرورش تازه واردین زده شد!


دیگه اصن یادم نمیاد سؤال چی بود، هرچی بود جواب دادم دیگه!

نقل قول:
ولی خب غیر حال حاضر،در تاریخ سایت هم پرسیده بودم!


در کل هم همیشه و از وقتی که من یادم میاد، مرگخوارا قوی‌ترین گروه سایت بودن. حتی دوران اوج محفل هم، نهایتاً می‌تونم بگم قدرتشون به یه اندازه بود. البته توی یه برهه‌ی خیلی طلایی، هافلپاف واقعاً نماد مخوفی از قدرت و انسجام بود، ولی هنوزم جوابم همونه.

نقل قول:
خب پس چی میگی نگرفتم؟!


خب مطمئن نبودم!

نقل قول:
آ آ آ...من یکم یه جوری شدم اینو خوندم...بحث اینه من توی این دو سال،یکی دو مورد اینجوری دیدم،که محفلی بره مرگخوار بشه...در عوض دو مورد دیدم که از مرگخوارا رفتن سمت محفل...یعنی چی بگم...منظورت رو نفهمیدم...توضیح بیشتر میدی یا نصفت کنم؟!


ب ر ب ب!

منظور من اصلاً این نیست که محفل میاد یه سری نویسنده‌ی مخوف می‌سازه، تحویل خانه‌ی ریدل می‌ده. بیاید صادق باشیم، محفل هنوز در اون حد و اندازه‌ها نی که بگیم همچین کاری ازش برمیاد و حتی اون موقع هم که ازش برمیومد، من ندیدم کسی تو محفل به جای خاصی برسه بره مرگخوار شه. مگر این که بخوایم مثلاً چمیدونم.. آریانا رو حساب کنیم بر فرض!

بحث من اینه که وقتی یه گروهی قدرتمنده و اکثریت اعضای سایت رو در بر می‌گیره، تازه‌واردین رو جذب می‌کنه. اصولاً ملت از در میان، خیلی شور و شوق سپیدی و خوب بودن و اینجور چیزا دارن، بعد میان، لرد رو می‌بینن، مرگخوارا رو می‌بینن، جذب می‌شن اون سمت. این اتفاقیه که میفته و ما (به عنوان محفلی‌ها) اگه میخوایم ازش جلوگیری کنیم، همونطور که پیشنهاد دادم، به نظرم باید الف‌دال رو دوباره راه بندازیم.

یه مثلی هس که می‌گه پول پول میاره، حکایت اعضای خوبم همینه.

ممنون که پرسیدی به هر حال، من یادمه سر مصاحبه‌ی روبان دو سه نفر نصف شدن، چند نفرو گردن زدن، خود روبانم تا سال بعد همون موقع لاگ‌این نکرد و زیر پتوش قایم شده بود می‌لرزید.

نقل قول:
بی ذوق...تاریخت ضعیفه؟!نه؟!


خعلی داداش، خعلی!

نقل قول:
خواهش میکنم...رذالت اخلاقی از خودتونه...تعریفم بلد نیستی بکنی ار آدم!


کی گفته قصد داشتم تعریف کنم ازت؟!

نقل قول:
به نظرم بزرگترین اشکال ویوت بودلر و ارمینا،بهترین خصوصیتشه...رک بودن!


آره آره به به چه چه ـش واس شوماس، دهن خون شدنش واس ماس!

مخلصات و زت زیات!


But Life has a happy end. :)


پاسخ به: ویلای صدفی
پیام زده شده در: ۲۳:۰۵ جمعه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۵
#62
همه‌ی ما لیست عریض و طویلی داریم از کارهایی که هرگز دلمان نمی‌خواهد انجامشان دهیم. از نخوردن سوپ کلم گرفته تا خواندن جنگ و صلح تولستوی یا حفظ کردن ده فرمان موسی.

راستش را بخواهید، تدی لوپین هم یک لیست عریض و طویل داشت که کارهای-هرگزی‌ش را در آن نوشته بود. یک جایی آن بالاهای لیست، حتی قبل از "هرگز نگاه نکردن به آینه‌ی نفاق‌انگیز"، می‌شد چیزی شبیه به "هرگز با یک مرگخوار همکاری نکردن" را خواند و تدی، به رغم لیست فضایل اخلاقی‌ش که از لیست کارهای-هرگزی‌ش هم طولانی‌تر بود، در سکوت، برای خودش نمونه‌ی بارزی از موجودات کله‌شق بود.

- تدی؟ آماده‌ای؟

تدی نیم‌نگاهی به کوله‌ پشتی نه چندان پرش انداخت و بی آن که به ویکی یا چشمان نگران آبی‌ش نگاه کند، سری تکان داد.
- هوم. گری‌بک در چه حاله؟
- تو حال ِ بیریخ رفیق. تو رو به راهی؟

ویولت که به دنبال ویکی وارد اتاق می‌شد، سؤال بعدی را پرسید و راستش را بخواهید، نیازی نبود کسی جیمز باشد تا دروغ را از میان چین‌های پیشانی و عمق چشمان کهربایی تدی بخواند. کلمات بعضی‌ها از چنان شفافیتی برخوردارند که دروغ را برنمی‌تابند.
- آره. خوبم.

خم شد تا کوله‌پشتی‌ش را از روی تختش بردارد و اتاق مشترکش با جیمز را ترک کند که دست قدرتمند مدافع تیم کوییدیچشان، بازویش را گرفت:
- مجبور نیستی بری تدی.

تدی برای لحظه‌ای کوتاه، به چشمان قهوه‌ای ویولت چشم دوخت و بعد..

نگاهش چرخید.
خیره ماند به پوستر عکس خودش و جیمز، پشت در اتاقشان. برای اولین بار، نه خیره به جیمز، که خیره به خودش.. با آن حالت حمایت‌گرانه پشت برادر کوچکترش.

بازویش را از میان دست ویولت بیرون کشید:
- چرا. هستم.

لیست کارهای هرگزی را یادتان هست؟
صدر لیست ِ تدی را دیده‌اید؟

فقط تدی ِ داخل آن عکس نبود که تا ابد پشت جیمزش می‌ایستاد و برایش، دنیایی امن می‌ساخت.


But Life has a happy end. :)


پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۹:۱۸ جمعه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۵
#63
دو مورد رو توضیح بدم بنده:

1. کمال پوزش بابت تأخیر. بچه‌ها در جریانن درگیر چی بودم و چقدر درگیر بودم که رودولف ِ بسیار گیردهنده سپس کچل کننده ( :اسم سرخپوستی ) رها کرده بود و گیر نمی‌داد و می‌گفت به اون مسئله‌ی درگیریم برسم. علی‌ای‌حال از همگی عذرخواهی می‌کنم بابت غیبتم.

2. داف ازم خواسته بود یه عکس از دسکتاپم بذارم و سؤال شده بود در مورد شخصیت انیمه‌ای مورد علاقه‌م. عکس بک‌گراندم همون شخصیته. کارما آکابانه. یه کاراکتر فوق‌العاده باهوش، متلک‌انداز و از اون تیپ آدمایی که توی کلاسشون بدون این که تلاش خاصی بکنه، از همه بهتره.

و اینی صحنه‌ای که گذاشتم بک‌گراندم، جاییه که شکست می‌خوره. گذاشتم که یادم بمونه مهم نیست چقدر محشری یا چه خصوصیات بی‌نظیری داری یا چقدر باهوشی.. وقتی تلاش نکنی برای چیزی که می‌خوای، می‌بازی.

این از مصاحبه:

ویولت بولدوزر!

و اینم عکس دسکتاپ!



بدیهیه که باس روی اسمایلیه کلیک کنین دیه؟!
چون ریونی نیستن همه، پرسیدم!


ویرایش:
لینک پی دی اف اضافه شد!


ویرایش شده توسط ویولت بودلر در تاریخ ۱۳۹۵/۲/۳۱ ۲۳:۵۳:۰۵

But Life has a happy end. :)


پاسخ به: نوزده سال بعد
پیام زده شده در: ۴:۰۵ شنبه ۷ فروردین ۱۳۹۵
#64
تا به حال به فلسفه‌ی "چمدان بستن" فکر کرده‌اید؟

منظورم "دلیل" این کار نیست. منظور، فلسفه‌ی پشت آن است. چرا آدم‌ها باید موقع رفتن چمدان ببندند؟ چرا باید دانه دانه وسایلشان را بچینند داخل چمدانی؟ چرا باید زمانشان را برای چنین چیزی تلف کنند؟ چرا باید.. چمدان‌ها را بست؟

چمدان‌ها باید بسته شوند. آرام آرام.. اندک اندک.. آدم‌ها باید شانس دیدن رفتن‌ها را داشته باشند. باید بدانند کسی دارد می‌رود. باید ببینند چطور لباسی را تا می‌کند و گوشه‌ی چمدانی می‌گذارد. باید ببینند آخرین لبخندی که به گلدان جامانده‌ای می‌زند. باید ببینند آخرین گام‌های مرددش به سمت کتابخانه‌ش را. باید ببینند با تردید، لب به دندان گزیدنش را. باید.. سیر ِ سیر.. فرصت داشته باشند آخرین بار تماشا کنند رفتنش را.

هیچ‌کس نباید ناگهان ناپدید شود. هیچ‌کس نباید بدون تا کردن لباسی، خندیدن به دفترچه خاطراتی و کنار گذاشتنش، انتخاب لباس‌هایی برای ماندن و لباس‌هایی برای بردن، نگاه کردن به آلبوم عکسی و رها کردنش زیر تخت.. بدون چمدان بستن.. بدون دادن آخرین فرصت‌ها برای تماشا شدن به کسانی که دوستش دارند.. برود.

یک‌جایی، یک روزی، یک کسی بالاخره در کشوری، قانونی برای اجباری بودن چمدان بستن وضع می‌کند و آن‌وقت..

هیچ‌کس بدون چمدان بستن از زندگی دیگری نمی‌رود..
****
ورونیکا اسمتلی منفجر شد.

نه مقدمه‌ای داشت و نه متأخره‌ای. نه آخرین نگاهی و نه آخرین کلامی. نه آخرین خنده‌ای و نه آخرین دست تکان دادنی. نه آخرین فریادی و نه آخرین خروشی. هیچ و هیچ و هیچ.. لحظه‌ای بود و لحظه‌ی دیگری.. نبود.

ویولت بودلر در حالی که پهلوهایش تیر می‌کشیدند، تنها با تمام توانش به سمت گروه دونفره‌ی یوآن آبرکرومبی و ریتا اسکیتر می‌دوید. از همان فاصله هم می‌توانست استیصال چشمان آبی یوآن و قطرات عرق بر پیشانی ریتا را ببیند.

- اکسپکتوپاتورونام!

با ضربه‌ی پرنده‌ی کوچک نقره‌ای‌رنگ، برای ثانیه‌ای، شکافی در محاصره‌ی جادوخوارها ایجاد شد.

و همان لحظه هم ویولت می‌دانست تنها یکی از آن دو نفر را می‌تواند بیرون بکشد.

یک بار.

برای اولین و آخرین بار در تمام عمرش، خودخواه شد.
- اکسیو یوآن!

موجودی با موهای نارنجی ژولیده با سرعتی نفس‌گیر به سمت ویولت شتاب گرفت. لحظه‌ای پیش از این که با برخورد به بودلر ارشد، هر دو روی زمین بغلتند، ویولت گوشه‌ای شیرجه زد و اجازه داد شتاب پیشین، یوآن را به فاصله‌ای بسیار دورتر.. و بسیار امن‌تر.. پرتاب کند.

آنگاه خودش را به حلقه‌ی محاصره‌ی جادوخوارها کوبید.

چهره‌ی خشمگین ریگولوس. چهره‌ی متحیر و رنگ‌پریده‌ی یوآن. آخرین نیشخند به پهنای صورت جیمز. نگاه مطمئن چشمان کهربایی تدی. لبخند ملایم شاهزاده خانم..

- ریتز!

چرخید و راه شاخکی را به سمت کتف بی دفاع ِ ریتا سد کرد. چاقویش را بی‌رحمانه تاب داد و بُرید و ضربه زد و دفاع..

- نـ..

نقل قول:
نه مقدمه‌ای داشت و نه متأخره‌ای. نه آخرین نگاهی و نه آخرین کلامی. نه آخرین خنده‌ای و نه آخرین دست تکان دادنی. نه آخرین فریادی و نه آخرین خروشی.


چمدانی بسته نشد اما..

ویولت بودلر هم رفت. ریتا اسکیتر هم رفت. و از آن گروه شش نفره، تنها سه نفر باقی ماندند تا خبرها را به تنها بودلر باقی‌مانده در هاگوارتز برسانند..

یک‌جایی.. یک‌وقتی.. یک کسی..

باید قانونی علیه چمدان نبستن‌ها وضع کند..!


But Life has a happy end. :)


پاسخ به: بهترین تازه وارد سال
پیام زده شده در: ۱:۲۸ یکشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۴
#65
آقا. من به این رنک خیلی اعتراض دارم، و اومدم رأی بدم فقط جهت ابراز اعتراضم.

این "بهترین تازه وارد سال" رو من درکش نمی‌کنم. یعنی با توجه به سخنرانی‌ ِ غرّای دوستامون در سایر تاپیک‌ها، ما نمی‌تونیم کسی رو که در کل سال فعالیت داشته رها کنیم و به کسی بپردازیم که در برهه‌ای خاص اومده و درخشیده. حالا تکلیف تازه‌واردین چیه؟ یعنی فقط اول فروردین هر سال درو باز کنیم ملت بیان تو؟ الان چطوری و با چه معیار عادلانه‌ای قراره ریگولوس بلکی رو که از فروردین بوده، نقد شده، فعالیت کرده و خودشو بالا کشیده رو با دای لوولینی که از آبان اومده و کمتر از ریگولوس برای جا افتادن وقت داشته مقایسه می‌کنیم؟ و خب بله، رأی منم توی این مقایسه ریگولوسه، امّا این وسط در حق دای داره اجحاف می‌شه، چرا که بهترین تازه‌وارد سال داره می‌گذره، و دیگه هرگز تکرار نمی‌شه، و دای هرگز شانسی نداره تا توی یه رقابت منصفانه شرکت کنه.

بله. ریگولوس بلک بهتره. اما ریگولوس زمان بیشتری هم داشته. دای اگر جای ریگولوس بود همین اندازه شاید رشد نمی‌کرد، ولی ما این رو نمی‌دونیم. از مدیرا خواهش می‌کنم یه تصمیمی برای حداقل این یه مورد. مقایسه‌ی تازه‌واردین در طول سال اصلاً منصفانه نیست.


But Life has a happy end. :)


پاسخ به: جادوگر سال
پیام زده شده در: ۰:۳۴ یکشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۴
#66

لردک می‌دونه. قبلاً خیلی بش گفتم. من توی رأی دادن به دوستام خیلی سختگیرترم.

ولی یه وختایی دوستای خودم انقدر درخشانه عملکردشون که حتی آدم ِ برعکسی مث من هم نمی‌تونه شخص دیگه‌ای رو جاشون بذاره! من خیلی روی جادوگر سال فکر کردم، ولی ندیدم حقیقتاً. شاید بوده. شاید گزینه‌ای هس که از نظر من دور مونده، ولی متأسفانه، با فاصله، فقط یه نفرو دیدم که لایق "جادوگر سال" بودنه.

لردک!


But Life has a happy end. :)


پاسخ به: بهترین نویسنده سال در ایفای نقش
پیام زده شده در: ۰:۰۹ یکشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۴
#67
خیلی ضایع‌س ما اومدیم به همدیه پپسی قرض می‌دیما رفیق!

ولی خب، همیشه گفتم، همیشه هم می‌گم، بهترین نویسنده‌ی سایت به چشم من، تد ریموس لوپین ـه. در کمال سادگی، قدرتمند و تأثیرگذار می‌نویسه و این هنریه که من در موردش همیشه تحسین می‌کردم و امیدوارم بتونم مثل اون بنویسم.


But Life has a happy end. :)


پاسخ به: بهترین ناظر سال
پیام زده شده در: ۲۳:۳۳ جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۹۴
#68

کجاس؟ تو کدوم تاپیکم الان؟ رأی‌ها بوق تو بوق شد!

ها، ناظر ساله؟ حله حله!

ببینید عزیزان من! این رأی گیری برای یک ساله! باید کسی رو مد نظر قرار داد که در طی یک سال فعالیت مفید و خفن و غیره‌ای داشته! در نتیجه واضح و مبرهنه که رأی من لرد ولدمورته! در نتیجه، به نظر من شخصاٌ، اگر کسی به فرض یه ماهه که دیگه ناظر نی یا هرچی، نباس فراموش بشه زحماتش در طی یک سال.

به این ترتیب، اگرچه در حال حاضر دیگه ناظر نیست و ناظر مستعفی محسوب می‌شه، برای تقدیر از فعالیتش طی این یه سال (اونجاهایی که من شاهد بودم) برای انجمنش و غیرتی که همیشه روی گروهش داشته، رأی من، لینی وارنر ـه.



But Life has a happy end. :)


پاسخ به: بهترین ایده سال
پیام زده شده در: ۲۳:۱۸ جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۹۴
#69

من کلاً همیشه با این ترین‌های سالانه مشکل داشتم آقا جان. اگه قرار باشه من شخصاً کل سال فعالیت ملتو رصد کرده باشم، خو یکی باس بیاد بم بگه بوق نخور باو! و من در کل سال نبودم و فرمایش عزیزان صحیحه. ترین‌ها "سالانه" هستند و به نظرم پر بیراه نیست اگر بخوایم جدا از ترین‌های سالانه، ترین‌های این سه ماه هم برگزار بشه به هر جهت. بگذریم البت.

با توجه به مقدمه‌ای که گفتم، باید بگم من با لرد موافقم. البت نه اون قسمتش که کاملاً خودستایی حساب می‌شه اگه باش موافق باشم، با قسمت مربوط به هکتورش موافقم. چنانچه بحث "بهترین ایده‌پرداز ِ سال" رو در نظر بگیریم (با تأکید بر روی دو کلمه‌ی بعدی، جداگانه ) ، باس حداقل به عنوان همکار کفتر توی ویزن بگم که شارژ گهگاه ِ ایده‌هاش توی ویزن نظیر چالش‌های ایفای نقش یا لیست کردن سوژه‌هامون و غیره، گرچه ریز به نظر میان، ولی نشون می‌ده ذهن بازی داره برای ایده دادن.

به دنبال سخنرانی طولانیم ( :نفس عمیق: ) من رأیم رو به کفتر می‌دم.


But Life has a happy end. :)


پاسخ به: بحث های سر میز غذا
پیام زده شده در: ۱:۴۹ دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۴
#70

×طرح احیای ژانر عنتونینیسم×


در محفل ققنوس که همه‌شان بوق و بیق و بق هستند حتی، برای لحظاتی طولانی محفلی‌ها دور یکدیگر جمع شدند و به پست ِ سوژه‌ی جدید و به عبارتی به ویکی ِ پست سوژه‌ی جدید خیره ماندند. به این شکل:

تصویر کوچک شده


بعد مات و متحیر به جهت بی‌شخصیت‌شدگی پروفسکشان که البته قبل از این اصلاً هم با شخصیت نبود و در حاشیه نظر به عنتونینیسم بودن ژانر باید اشاره کرد جیمزتدیا بوق می‌باشند حتی اگر ربطی به سوژه نداشته باشد، به دوربین خیره شدند به این شکل:

تصویر کوچک شده


آن هم در شرایطی که دامبلدورشان غمگین و افسرده در حال مکیدن شست بدون هیچ شخصیت و خصوصیت اخلاقی‌ای که بهش کمک کنه حداقل اداره‌ی محفل رو در این وانفسا بر عهده بگیره ( من دامبل بشم؟! من! من! من! ) گوشه‌ی اتاق غمبرک زده بود و اونم ویکی ِ توی پستش رو نگاه می‌کرد، به این شکل:

تصویر کوچک شده


آره خلاصه از اونجا که الان شخصیت‌پردازی و فضاسازی و توصیف و پرورش سوژه‌ی این پست نفس ِ همه رو بُریده ( ) و سوژه هونصد کیلومتر رفته جلو ( ) و زمانی که من مدیر بودم شما کاربر عادی بود.. عع؟ اینجا نه؟ ربطی نداش؟ ژانره هـ.. اوکی اوکی! چرو دس به مِنو می‌شه این سیب.. اعصاب نداره‌آ!

خلاصه اینا، همون لحظه محفلیا جیغ کشان و بر سر زنان و وووی وووووی خنج‌کشان و هینگامـــــــــــــــــــَـــــه گویان و "واهاااای اگر زاپاتا! حکم جهادم دهد! " به این سو و اون سو دوییدن و خوردن به هم و محشور شدن و چه بسا زوج‌های ایفایی در این میان تشکیل شد و دُم‌های فیروزه‌ای که به روباهان پیوند خورد و دُم‌های نارنجی که جای دُم‌اسبی بولدوزرها رو گرفت و دُم اسبی‌هایی که.. خب.. تدی بیشتر شبیه اسبینه بود دیگه تا گرگینه!

- بســــــــــــــــــــــــــــــــــه!!

ویولت بودلر با صدای بلند هوار کشید، اگرچه چهره‌ش اصن شبیه یه فرد ِ هوارکِش نبود و این شکلی بود:
تصویر کوچک شده


و بعد با همین قیافه‌ی به قول ریگولوسشون "ده ثانیه تا پرتاب"ـش، ادامه داد:
- دوشواری نئاره که. پروفسکو برمی‌داریم یه شخصیت واسش می‌سازیم خودمون.

از ژانر که بگذریم، شماها با کسی که پشت لبخندش یه "ده ثانیه تا پرتاب" پنهان شده، جر و بحث می‌کنین ناموساً؟
××××

همان لحظه - مکانی نامعلوم - افرادی نامعلوم

- این غیر قابل قبوله! این وحشتناکه!
- درسته.
- باید پستش رو پاک کنیم! باید انجمن رو پاک کنیم! باید..
- من که می‌گم سایت رو ببندیم. از اونجا که عله به من اختیار تام داده..
- درسته.
- چی چی رو سایتو ببندیم! بوقیدم به اختیار تامت!
- درسته.
- به هر حال این ننگ قابل قبول نیست! باید یکی به اون انجمن نظارت کنه!
- درسته.
- من که می‌گم سایتو ببندیم و از اونجا که من اختیار ِ تام..
- یه نفرو بفرستیم برای نظارت به محفل!
- درسته.
- بسه دیگه!! خودم می‌رم!

رعد و برقی در فضای لایتناهی ِ سیاه درخشید و یکی از افراد مجهول‌الهویه به مقصد محفل ققنوس و برای نظارت بر اون، آپارات کرد.

سکوت. برای لحظاتی طولانی.

- من که می‌گم سایتو ببندیم.
- درسته.


ویرایش شده توسط ویولت بودلر در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۱۷ ۱:۵۸:۰۶

But Life has a happy end. :)






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.