هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: بهترین عضو تازه وارد
پیام زده شده در: ۲۳:۰۸ جمعه ۹ آبان ۱۳۹۳
#61
مورگانا لی فای

خیلی راحت میشه خودتونو تو فضایی که توصیف میکنه مجسم کنید ‏.‏ نوشته هاش احساس دارن ‏...با خود خواننده حرف میزنن


آخرين فرصت ماست ....




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۲۱ سه شنبه ۶ آبان ۱۳۹۳
#62
سلام بر لردى به تاريكى قلب سياه شب !
درخواست نقد ايشونو دارم


آخرين فرصت ماست ....




پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۸:۵۸ سه شنبه ۶ آبان ۱۳۹۳
#63

آگوستوس از ابتدای شروع این غذا خوری کذایی ، نه حرفی زده و نه چیزی خورده بود . از این رفتار عاری از ظرافت میخواست سرش را بکوبد به دیوار ! یا حداقل از لرد اجازه بگیرد که از این رفتار ها قانع نشود که این جماعت با خط و رد غذا خوری آشنایند !

- اهم ! اهم ! آقایون مرگخوار و بانوانشون ! در راس هرم قدرت لرد بزرگمون . ما اجازه میخواهیم تا به نارسیسای مملکت بگوییم " آره آبجی ... من شنفتم ... چی دوس داری بدونی ؟ "

جماعت مرگخوار با چشمانی ورقلمبیده و دهن هایی که همه لبالب پر از غذا بودند و باز ، به او نگاه می کردند . تکه های غذا که با بذاق دهان مخلوط شده بود از این دهان ها می ریخت . ( باور کنید اصلا صحنه جالبی نبوده ! ) اینان از لحن چاله میدونی راک وود تعجب کرده بودند .

- چیه داش ؟ چرا اینطوری نیگا می کنی ؟ بابا ما خودمون بچه ته چیرینگ کراسیم . مار هفت خط جلو ما چی ؟ لنگ میندازه ...

لرد کمی سریع تر از بقیه به حالت عادی برگشت .
- خب آقای ته چیرینگ کراس ! به ما هم بگو آداب غذاخوردنتو . چون نارسیسا فقط عشوه فعلا در میکنه !
- چشم سرور ! اول از همه ، قاشق رو با دست چپ و چنگال رو با دست راست میگیریم !


آخرين فرصت ماست ....




پاسخ به: یتیم خانه سنت دیاگون
پیام زده شده در: ۱۶:۲۴ پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۳
#64
در بین همهمه ای که حضار گرام مرگخوار در تشویق لینی را انداخته بودند ، راک وود جفت پا به همه زد حال زد .

- جارو ؟ تسترال ؟ .... مگه فشفشه اید ؟ مگه لرد با حک این نشان مقدس ، توانایی پرواز به ما نداد ؟ خب پرواز کنید دیگه !

ملت مرگخوار با فرمت متعجب به راک وود نگاه می کردند . ناگهان با پرواز مورگانا ... بقیه نیز بدنبالش رفتند .
راک وود برگشت ، شنلش در هوا موجی برداشت . سپس رو به دوربین چشمکی زد و بلافاصله در افق به سمت ساختمان رو به رویی محو شد .

همانطور که فاصله بین دو ساختمان را طی میکردند ، راک وود یکی از سربازان مراقب کراب و مثلا شوهرش را " فرمان بردار " کرد تا در مسیرشان ، فراریشان دهد .
تا حواس راک وود جمع شود ، محکم به دیواری که کنارش پنجره بود خورد . از ارتفاع ۱۵ متری با کله سقوط کرد که با خوش شانسی رو آفتاب گیر سوپر مارکت افتاد .


ویرایش شده توسط آگوستوس راک وود در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۱ ۲۲:۲۸:۴۳

آخرين فرصت ماست ....




پاسخ به: مغازه اليواندر
پیام زده شده در: ۱۹:۲۷ چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۳
#65
راک وود تقریبا همه جای قلعه را گشته بود . از دفتر مک گونگال که مجله های مشنگی دوخت و دوز برای دوران بازنشستگی تا اتاق ضروریات که در آن دفتر خاطرات دامبلدور را ‌پیدا کرده بود . و هم اکنون در جیب پشتی اش خودنمایی می کرد .
ساندرز ، شاهین سیاه اسکاتلندی ، روی شانه اش خود نمایی می کرد . مو هایش بلند شده بود و زخمی روی گونه چپش نمایان بود . راک وود با سه ماه ابتدایی مرگخواریش کاملا فرق کرده بود . همانطور که راه میرفت ، فیلچ را دید که به بقیه مرگخوارا دستور میداد تا زمین را تمیز کنند . آرام به کناری خزید تا دید خوبی نسبت فیلچ داشته باشد . به محض دیدن فیلچ

-ایمپریو

فیلچ لحظه ای میخکوب شد و سپس جارو ها را همگی با هم برداشت و شروع به تمیز کردن زمین کرد . مرگخواران با دنبال کردن جهت طلسم ، با چشمک راک وود مواجه شدند .به راهش ادامه داد تا اینکه

‏"شپلوق ‏
...‏ دنگ ....‏ بوم ‏
‏"‏

راک وود ابتدا لنگ در هوا ، با سر
روی زمین خیس سر خورد . سپس سطل بالای سرش محکم بینی اش را نوازش کرد ! در انتها هم فشفشه انفجاری در وسط ‌پاهایش منفجر شد .

راک وود با فرمت " دپرس + عصبانی + متعجب " به اتفاقات کنارش می نگریست . زمانی که بالای سرش را نگاه کرد ، با نیش باز ساندرز رو به رو شد .

-نیشتو ‏
ببند ‏
حیوون ‏
‏!‏

بالاخره راک وود با هر زحمتی بود بلند شد . هنوز تلو تلو میخورد که یکهو
‏"دنگ‏"‏
پای راک وود روی چنگکی رفت و مانند تام و جری محکم نقش زمین شد .
ساندرز پس از دومین نقش بر زمین شدن راک وود ، به سوی ساتین و مورگانا پرواز کرد .
مورگانا در دفتر اسنیپ نشسته بود . با ناخن های بلندش موهای ساتین را نوازش می کرد . ردای بلند سیاهش صندلی را پوشانده بود . همین موقع بود که ساندرز روی دست مورگانا نشست . مورگانا دومین نفری بود که ساندرز حاضر بود روی دستش بنشیند . از چشمان او مشخص بود که چه شده .

دقایقی بعد که مورگانا و اسنیپ به نزدیک راک وود رسیدند با صحنه عجیبی مواجه شدند . دامبلدور با چوبدستی کنار او زانو زده بود .


ویرایش شده توسط آگوستوس راک وود در تاریخ ۱۳۹۳/۷/۳۰ ۲۳:۰۲:۳۷

آخرين فرصت ماست ....




پاسخ به: مغازه اليواندر
پیام زده شده در: ۱:۰۵ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۳
#66
دامبلدور به صندلی اش تکیه زده بود . صدای ملچ مولوچ دهانش از خوردن آبنبات لیمویی، مزاحم خواب مدیران پیشین هاگوارتز شده بود.
چوبدستی جدیدش، در جلوی میز خودنمایی می کرد. چوبدستی ای سیاه رنگ، با طرح هایی بسیار ظریف بروی بدنه اش.
شاید حتی دامبلدور نیز نمی دانست که این چوبدستی، علیرغم میل باطنی صاحب واقعیش اکنون اینجاست.
صدای پایی از راهرو شنیده می شد. دامبلدور خودش را جمع کرد و با پشت آستین لباسش، آب دهانش را از گوشه لبش پاک کرد.
ثانیه ای بعد، در بشدت باز شد و آگوستوس راک وود جوان، وارد شد.
- اوه آگوستوس! چی باعث شده که این موقع دیدار با تو نصیبم بشه؟

انگشتان کشیده راک وود، روی پای چپش ضرب گرفته بود.
- نیومدم اینجا که به شیرین زبونی های تو گوش کنم. هفته دیگه فارغ التحصیل میشم و تو دیگه مدیرم نخواهی بود. الان هم اومدم اینجا که بهت بگم سرورم، لرد سیاه داره میاد تا اون چیزی رو که ازش دزدیدی رو پس بگیره.!
راک وود با انگشت اشاره راستش، به چوبدستی رو میز اشاره کرد.

- پسرکم. طبیعتا چیزی رو که من به قیمت سر گردنه 73 گالیون، اونم زمانی که off خورده بود خریدم، دزدی حساب نمی شه. ولی با این اوصاف...
- چرند نگو. خودت رو تو اتاق قایم کردی و هی آبنبات میخوری که کسی متوجه اعتیادت نشه. بهتره انتهای دسته چوبدستی رو بخونی. نوشته " متعلق به بزرگترین جادوگر قرن اخیر، لرد سیاه " .

دامبلدور به تته پته افتاد. در همین وقت بود که لرد سیاه، همراه با بانو مورگانا و اسنیپ ظاهر شدند.
- چی؟ تام.... ؟ ام. مگه سپر ضد جسم یابی فعال نیست؟
- نچ پیری. دیگه آلزایمره زده بالا کلک!!
حرف های مورگانا معمولا اینقدر تند نبود. اما این مرد مسبب مرگ ملینا بود.
بوی گل رز سیاه ناگهان هوا را عطر آگین کرد. همه افراد حاضر در اتاق می دانستند این نشانه خوبی نیست.
لرد چشم غره ای به مورگانا رفت و دخترک بلافاصله بوی عطرش را جمع کرد.

- خب دامبلدور، فک کنم راک وود گفت چرا ما اینجا اومدیم. این امانتی ما رو رد کن بیا....

حرف لرد نصفه کاره ماند. زیرا ساتین در حال کشیدن پایین ردای لرد بود و ساندرز، شاهین سیاه رنگ راک وود، در حال متبرک کردن بال های خود به صورت لرد بود.
- سااااااااااااااااتین !!!!
- سااااااااااااااااندرز!!!!

سوروس بسیار سعی می کرد به صورت دامبلدور نگاه نکند. صورتی که با انواع و اقسام حرکات سعی می کرد جلب توجه کند.

لرد پس از اینکه از دست این دو کنه خلاص شد، بسمت میز دامبلدور رفت تا چوبدستی را بردارد...


آخرين فرصت ماست ....




پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۲:۵۸ شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۳
#67
1-هرگونه سابقه عضویت قبلی در هر یک از گروه های مرگخواران/محفل را با زبان خوش شرح دهید!


مگر مغز ماهی خوردم که بخوام محدی بوده باشم ؟ نه سرورم. من سابقم پاک پاکه

2- به نظر شما مهم ترین تفاوت میان دو شخصیت لرد ولدمورت و دامبلدور در کتاب ها چیست؟

مهمترنین تفاوت در اینه که رئیس محد، با ابر چوبدستی و به کمک شاگردا و نوچه هاش شده دامبل. لرد سیاه با تلاش های خودش شده بزرگترین جادوگر قرن

3-مهم ترین هدف جاه طلبانه تان برای عضویت در گروه مرگخواران چیست؟

نابودی از بیخ و بن محفل + اومدن زیر سایه ارباب

4-به دلخواه خود یکی از محفلی ها(یا شخصیتی غیر از لرد سیاه و مرگخواران) را انتخاب کرده و لقبی مناسب برایش انتخاب کنید.

رون ویزلی.... ملقب به پادشاه موذی ( weasel king )

5-به نظر شما محفل ققنوس از چه راهی قادر به سیر کردن شکم ویزلی ها می باشد؟

1. گرفتن و کباب کردن موش های داخل مقر محفل
2. بالا کشیدن اندک پول پاتر

6-بهترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟

اعلام کنید پاتر مرگخوار شده. درجا دق میکنن

7-در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟

بانو نجینی هر چی بخوان الساعه در اختیارشون قرار میگیره.

8-به نظر شما چه اتفاقی برای موها و بینی لرد سیاه افتاده است؟

ارباب میدونستن نگهداری از مو چقدر دردسر داره. و لردی به سر شلوغی ایشون وقت رسیدگی به همچین چیزایی رو ندارن. از این رو همه رو از ته فرت نمودن.
بینی لرد هم بنظرم روی بدن کوییرل جا موند. اینقدر این کوییرل احمق ناشینه به دستورای ارباب عمل کرد که بینی سرورمونم دزدید. مرگ حقش بود

9-یک یا چند مورد از موارد استفاده بهینه از ریش دامبلدور را نام برده، در صورت تمایل شرح دهید.

ریش دامبلدور؟
1. بتوی خوشبافت. بسیار گرم و لطیف
2. پادری دامبل. کف کفش خود را تمیز و براق کنید!!!
3. بند بسیار محکم برای بستن به درخت و درست کردن تاب مویی!!
و هزاران کاربرد دیگر

همونطور که به خودتون هم گفتیم نسبت به تازه واردا کمی بدبین شدیم! ولی هنوز یه چیزایی ته ظرف اعتماد ما باقی مونده!

علاقه شما به ارتش سیاه مهمترین نکته ایه که باعث تاییدتون می شه.اشکالات دیگه رو با هم می تونیم برطرف کنیم.

به پیام شخصی ارسالی ما توجه کافی داشته باشید!

تایید شد.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۳/۷/۲۷ ۰:۳۸:۲۷

آخرين فرصت ماست ....




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲:۳۸ شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۳
#68
سرورم... درود

من برگشتم... مثل همیشه فعال و پر انرژی. درخواست...

بتمرگ دیگه پرنده لجباز... ببخشید سرورم. تو این سفر، این شاهین سیاهو گرفتم. ولی هنوز حتی نمیدونم چی اسمشو بذارم. شما پیشنهادی ندارین؟

اهااااان... در خواست نقد این پایینی رو دارم

http://www.jadoogaran.org/modules/new ... wtopic.php?post_id=289851


ویرایش شده توسط آگوستوس راک وود در تاریخ ۱۳۹۳/۷/۲۶ ۳:۱۸:۴۶
ویرایش شده توسط آگوستوس راک وود در تاریخ ۱۳۹۳/۷/۲۶ ۳:۲۳:۳۹

آخرين فرصت ماست ....




پاسخ به: خاطرات مرگ خواران
پیام زده شده در: ۲:۳۱ شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۳
#69
کت فراک سبز- نقره ای همیشگی اش را پوشیده بود. موهای سیاهش مانند همیشه برق میزد ولی اینبار، بجای کفش های همیشگی اش، پوتین های نویی را پوشیده بود.
با قدم هایی محکم بسمت خانه ی پیش رویش گام بر میداشت. حیوانات، با نزدیک شدن او، فرار می کردند و با نزدیک شدن او، هوای اطراف چند درجه ای سرد می شد.
راک وود از چیزی خشمگین بود. به همین دلیل بود که هاله ی جادوی سیاهش ، اطراف دستش خود نمایی می کرد.
پله های مرمرین عمارت را بالا رفت. پله های پشت سرش همگی سیاه شده بودند. گویی در شرف پودر شدن قرار داشتند. دستگیره در را چرخاند، به محض تماس دستش، در پودر شد و به زمین ریخت. پوزخندی کنار لب راک وود نمایان شد " اینجوری بهتره "

داخل سرسرای عمارت، پر از نقاشی های مختلف بود. ناراحت بود که امروز صاحب این عمارت باید از این نقاشی های زیبا، برای همیشه خداحافظی کند اما، این کمترین بلا برای مسبب ناراحتی های هریت بود. راک وود هیچ خانواده ای نداشت اما هریت، خواهر ناتنیش بود که او، بیش از همه چیز در دنیا او را دوست داشت.
اما حالا... این دخترک، سارا اسکاوت، باید تاوان این جرمش را پس می داد.

- اسکااااااوت. بیا با مرگت رو به رو شو. با اذیت کردن هریت، خودت باید می فهمیدی که مرگت نزدیک تر شده. بیاااااا پاااااایین.

نعره های راک وود، ستون های عمارت را به لرزه در آورد. سارا اسکاوت که پشت بزرگترین ستون پنهان شده بود، نفس هایش بشماره افتاد.

ثانیه هایی بعد، دستی محکم گردن او را گرفت.

- سارا اسکاوت. به مرگ سلام و با زندگی خداحافظی کن!!!

راک وود، اسکاوت را با گردن بسمت ستون مقابل پرت کرد.
چشمان سبزش، حالا سیاه شده بودند. کف دستانش بیش از هر زمان دیگه سیاه بود.
جای دست راک وود روی گردن اسکاوت مانده بود. انرژی سیاه از گردنش شروع به بالا رفتن کرده بود. گردنش در حال از دست دادن آب بود و مانند یه تکه چوب خشک شده بود.

راک وود کنار بدن نیمه جان و در حال از دست دادن آب اسکاوت چرخ میزد.
- میدونی ، به نسبت زجرایی که به هریت دادی، مرگ آرومی داری. تا چند دقیقه دیگه، اسمی از خاندانت نخواهد ماند.

حالا دیگر جمجمه و اسکلت بدن اسکاوت کاملا نمایان شده بود. از بدنش بخار بلند می شد و سیاهی سرتاسر بدن او را احاطه کرده بود.
راک وود قدم زنان از اسکاوت دور شد و انگشت اشاره اش را به دیوار عمارت کشید. سیاهی بدون معطلی پخش شد.

دقایقی بعد، عمارت بر روی جسد سارا اسکاوت پودر شد و تنها اثر بجا مانده از حضور راک وود، جای پای سیاهش بر روی سنگفرش ها بود


آخرين فرصت ماست ....




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۴۱ چهارشنبه ۲ مهر ۱۳۹۳
#70
سرورم ‏...‏ اربابا ‏...
این پست خونه ریدل ها رو نقد بفرمایید ‏...‏ ببخشید هایپر لینک نکردم ‏...‏ با گوشی خیلی سخته
http://www.jadoogaran.org/modules/new ... ewtopic.php?topic_id=4161







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.