-هری برو افرین شکستش بده
هری از ساعتی قبل در حال مبارزه با اژدها بود تا بتواند اونو مهار کنه اما اون اژدها به سرعت دنبالش میامد.
- اوه هری حواست کجاست ..بای صدای فریاد جینی به خودش امد وسعی کرد حواسشو روی مبارزه با اون اژدهای بزرگ کنه تا بتونه تخم طلا رو زودتر به دست بیاره واز این ماجرا راحت شه.
با جارو شروع به انجام دادن حرکات نمایشی کرد تا شاید حواسم اون جانور عظیم الجسه پرت بشه ..
اول فکر کرداژدها اروم شده اما بعد اژدها دمشو برد بالا ومحک کوبید تو صورت هری
هری از جاش پرید به دور برش نگاه کرد هنوز توی چادر مسابقه بود ونوبتش نشده بود تا بره پس همش یه فکر بود یه خیال .نفس ارومی کشید گفت هری تو میتونی.
در همین حین صدای دست زدن وهورا کشیدن بلند شد وفهمید نوبت اونه که پا به درون جایگاه بازی بگذارد.
اروم بلند شد سعی میکرد اروم باشه با اقتدار قدم برمیداشت در یه دست چوبش بود ودردست دیگرش چوبش با ورود هری به زمین مسابقه صدای هوراا از طرف جایگاه گریفندور برخواست .با این تشویق هری روحیه عالیی ای پیدا کرد.
سوار چوبش شد وبا کوبیدن پا به زمین به هوا برخواست سعی کرد تمام حواسش به اژدها وتخم طلایی ان باشد.نه به مسخره بازی هایی که مالفوی ودار ودستش در میاوردن با امدن اژدها به زمین بازی ،تمام حواس هری روی اژدها متمرکز شد حتی صدای جینی رو نشنید که فریاد زد هری موفق بشی.
اژدها بهش حمله میکرد وگلوله های اتشینی پرتاب میکرد.هری با حرکات زیکزاکی اونا رو جواب میداد.به شروع کرد به فکر کردن سعی کرد با نزدیک شدن به اون اژدها ولمس کردن سرش اونو اروم کنه.
پس اروم اروم نزدیک رفت اژدها داشت رام میشد انگار اما بعد به دفعه زخم هری شروع به سوختن کرد اسمان که تا اون موقعه صاف وافتابی بود ابری شد وناگهان همه صدا ها قطع شد.
انگار هری درون گلوله ای از خلع افتاده بود بعد کم کم ابرها تغییر شکل دادن وجای اون صورت خشمگین ولدمورت ومودی ظاهر شد .ولی در عرض یه ثانیه دوباره به حالت عادی برگشت انگار هیچی نبوده اون روی چوبش بود ودر حال نزدیک شدن به تخم طلای..
30 ثانیه مونده بود تخم طلا نسیبش وهری برنده شه.20 ثانیه ..15 ثانیه ..10 ثانیه.هری دستشو دراز کرد داشت تخم طلا رو لمس میکرد ..فکر کرد اره هری تو برنده ای.اما همین که نزدیک بود دستش تخم طلا رو لمس کن اژدها محکم توی سرش کوبید هری از روی چوب افتاد..
تمااااام شد.این صدای داور بود که سوتو به صدا در اورد.هری هنگامی که از روی چوب افتاد فقط همین صدا وصدای فریاد هرمیون و دامبلدور رو میشنید که به طرفش میامدن بعد از هوش رفت.
وقتی به هوش امد داخل بیمارستان بود ورون پیش .هوف خواب بود.سریع رون رو تکون داد
-رون رون چی شد.
رون در حالی که چشماشو میمالید گفت:هری تو عالی بازی کردی ولی ولی..
شکست خوردم.هری خودش جمله ی رونو تموم کرد بعد خوابید روی تخت وپتو رو کشید رو سرش.
پستت جالبی بود.یعنی سوژه خوبی انتخاب کردین.همینکه هری مثل همیشه قهرمان و برنده نشد یه نشونشه.ولی بهتر از این میتونست باشه.کمی روی لحن پست دقت کنید.لحن پست باید یه دست باشه.یعنی یا محاوره باشه یا ادبی.برای شما مشخص نبود کدومشه.یه جاهایی ادبی شده و یه قسمتایی به صورت محاوره.اول انتخاب کنید بعد دست به قلم شید.
بین بند ها و دیالوگ ها اینتر بزنید.وقتی از هم جداشون میکنید پست هم ظاهر بهتری پیدا میکنه و هم مانع به هم خوردن تمرکز خواننده میشه.
انتهای جملات حتما از علایم نگارشی استفاده کنید.بدون علایم نگارشی پست شما ناقص به نظر میاد.
کمی سوژه در یه قسمت هایی زود پیش برده شده.شروعش خوبه ولی اون قسمت که هری داره به سمت تخم میره کمی سریع پیش برده شده.جا داشت توضیح بیشتری داده میشد.
ضمنا قبل از ارسال پست یه دور بازخوانیش کنید.پست شما پر از غلط تایپی بود و مشاهده این غلط های املایی روی خواننده تاثیر بدی داره.
تایید شد.
گروهبندی و معرفی شخصیت.
تا عشق و امید است چه باک از بوسه ی دیوانه ساز