هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲:۰۶ چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۰
#91
همه ساکت بودند که ناگهان یکی گفت:
- آلبوس...اون کیه که داره به سرعت به این طرفی میاد؟

به یکباره هر چهار چشم دامبلدور بر روی شخص مجهول الهویه فوکوس کرد اما....

با وحشت فریاد زد:
- با....با....بابام....بابام....بابام داره میاد اینجا.....یکی منو قایم کنه....شما رو به مرلین....اگه برسه موهامو با ماشین 4میتراشه....کمک کنید ...

و اینگونه بود که آلبوس در آن لحظه به دنبال جایی میگشت که بتواند هیکل بزرگش را از چشمان پدرش درمان کند. و چه جایی بهتر از زیر دامن بلند جسیکا!

محفلیون هنوز در سکوت بودند....

دق

در ورودی ساختمان به شدت به دیوار مقابلش برخورد کرد .

دیش داو داو(افکت رعد و برق)

پیرمرد ترسناک در چهارچوب در ایستاده بود
موهای بلند پیرمرد مجهول الهویه که البته قیافه اش بی نهایت شبیه آلبوس بود،حیاط خانه ی ریدل را شخم زده بود.
ریش هایش را درون جیب شلوار هجده خشتکه ی خود جاساز کرده بود تا با سرعت و اطمینان بیشتری بدود.

پیرمرد به سبک بهروز وثوق فریاد زد:
- آلبوس!....آلبوس!....پسره ی بی تربیت....کدوم گوری هستی؟

همه ی سرها به سمت یارو برگشت.

گودریک از جا بلند شد و فریاد زد:
- هوی....یابو....ننه ت ادب یادت نداده که مثل گوسفند سرتو انداختی زیر و بی اجازه اومدی تو؟

پیرمرد بی اعتنا به توهین گودریک،با صدای خشنش دوباره داد زد:
- آلبوس....هرکجا هستی زود بیا بیرون بچه ی نفهم!

و پیرمرد به یکباره دست بر سگک کمربند خود برد تا آنرا از جا بیرون بکشد.

جسیکا که در آن لحظه حس کرده بود جانوری در ناحیه ی ساق پایش او را آزار می دهد دامن خود را بالا زد و...

- اِ وا آلبوس....تو این زیر چیکار میکنی؟....از ترس این یارو زبونمون بند اومده اونوقت تو اومدی این زیر چکار کنی؟

چشم پیرمرد به آلبوس افتاد

- ج....ج....جسی....جسیکا....این یارو نه!....ایشون.....ایشون ...پ....پ.....پدر من هس....هستن.....پر....پرس....پرسیوال!

پرسیوال داد زد:
- مگه به دستم نیفتی پررو!

و کمربند چرم بلند مانند پره های پنکه در هوا گشت و به ناگاه در جایی فرود آمد که ثانیه ای پیش آلبوس آنجا نشسته بود.

تعقیب و گریز پدر و پسر بدلیل طولانی شدن ، سانسور شد. امضا: ناظر آستکباری

محفلیون تریپ کاراگاه گرفته و پدر و پسر معهود ، سر میز طویل آشپزخانه:

- آخه آلبوس....برای چی به من نگفتی پاشدی اومدی این دنیا!

- بابا من برای هزار و یکمین بار گفتم که .....ببخشید...دیگه تکرار نمیشه! دفعه ی بعدی مامان کندرا رو هم میاریم.

- بوق...بوق....بـــــــــــــــوق!

و پس از این اتفاقات و همچنین خون دل خوردن بسیار و کنده شدن دسته دسته ی گیس ها برای مطلع ساختن پرسیوال از هدف و فعالیت های محفل بار دیگر ابرچوبدستی بر روی حلقوم ناپیدا در زیر انبوه علف های سپید روییده بر صورت آلبوس قرار گرفت و صدایش به صورت دالبی سارراوند طنین انداز شد:

- محفلیون بی باک...فرزندان گو...

بار دیگر پدر پیر همیشه عصبی آلبوس فریاد زد:

- بی شعور....صداتو برا بابات بلند می کنی؟...بوق...بــــــــــوق!

آلبوس سرش را به گوش پرسیوال نزدیک کرد و بسیار آرام گفت:
- بابا بگم غلط کردم قبول می کنی؟پاک آبروی ما رو جلو اینا بردیا؟ دیگه از من حساب نمی برنا؟!

و پرسیوال گوش چپ آلبوس را کمی کشید و گفت:
- می بخشمت...اما این هیچ چیزی رو عوض نمی کنه!

صدای آلبوس سه باره بلند شد:
- محفلیان بی باک، فرزندان گودریک، ساحره ها و جادوگران شیر دل، کدامیک از شما حاضره بره و نجینی رو بکشه؟

محفلیون شجاع و بی باک در یک چشم بر هم زدن در به سمت رختخواب های غصبی مرگخواران یورش بردند و صندلی های دور میز،خالی شد بجز یکی از آنها!

و صدای خر و پف سیریوس به آسمان بلند بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ایوان و لینی با دیدن پیرمرد قبل از ورود به خانه ی ریدل خود را به دو بته سبز تبدیل کرده بودند و با وحشت هم به عکس العمل لرد می اندیشیدند و هم به جریانات درون خانه!

پس از مدتی آن دو پشت پنجره به حالت عادی خود باز گشتند در حالی که آبشاری از یک مایع زردرنگ از میان پاچه های شلوار ایوان به جریان افتاده بود.

لینی هم که مانند ایوان شاهد و ناظر تمام ماجرا بود با چهره ای سفید از وحشت و چشمانی از حدقه بیرون آمده با لکنت گفت:
-ا....ای...ایوان....دام....دامب....دامبلدور...دوتا شده! ای...ایوان....د....د....دیدی؟....ای....ایوان.....لرد....نجینی....شام...!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
و سر انجام ققنوس بیدار شد....دامبلدورها آمدند.....پدر و پسر.....پشت به پشت هم


ویرایش شده توسط پرسیوال دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۰/۷/۱۳ ۲:۱۸:۵۲

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱:۴۲ چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۰
#92
آقا جان من هرچی سعی کردم نتونستم آرم محفل رو در امضام بگذارم

یکی زحمتشو بکشه

از خجالتش در میام!

انجام شد.


ویرایش پس از ویرایش پسر گل بابایی

سانسور گردید


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۰/۷/۱۳ ۱۰:۵۱:۴۰
ویرایش شده توسط پرسیوال دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۰/۷/۱۳ ۱۵:۱۹:۵۹

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱:۱۵ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
#93
السلام علیکم بعد از این همه مدت!

برادران و خواهر مدیر گرامی

در بسیاری از تاپیک ها بین قسمت رول و امضا التقاط و تلفیق مشاهده میشود از جمله همین تاپیک...

لطفا رسیدگی شود


پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


Re: آزاد، قوی، جنگجو و سر بلند باش!(عضویت در محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۰:۴۳ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
#94
1) میدونی که در محفل ققنوس از گرگینه(ریموس) گرفته تا غول(هاگرید) و حتی مرگخوار(سوروس) داریم پس اینجا هیچ قوم و نژاد و دسته ای مطرح نیست ولی برای اشنایی شدن بیشترم با خودت لطف کن و مختصری از خودت و فعالیتت ارائه بده عزیزم:

آلبوس.....بابایی....کتک میخوای؟اینم سواله از پدرت می پرسی؟
بنده حجت الآسلام سر پرسیوال دامبلدور کبیر ملقب به ارباب بزرگ.حرف دیگه ای نیس جز این که آلبوس قدرتشو از من به ارث برده!


2) اگر عضو محفل بشی باید شجاع، متهور و قوی باشی. ممکنه مرگ همرزماتو بچشم خودت ببینی. تا چه حد آمادگی داری؟ تا کجا پیش میری؟ یه رول کوتاه بنویس و بهم نشون بده که به لرد ولدمورت میفهمونی دنیا دست کیه!

رسما اعلام میکنم حال رولیدن نیس! ولی خیلی دلت میخواد بدونی پسره ی گستاخ بهتره جریان جنجال آفرینی من در آخرین مأموریت محفل و درآوردن داد و بیداد مرگخوار ها رو توسط من به یاد بیاری.



3) به قدرت عشق اعتقاد داری؟ و یا مثل ولدمورت این قدرت رو دست کم میگیری؟

دِ خوشگله اگه من به عشق اعتقاد نداشتم که مرض نداشتم به خاطر آبجی آریانات تا آخر عمر برم زندان!



4) جمله بساز: نجینی - دامبلدور - (اسم خودت) - فاوکس – ولدمورت:
؟؟؟

5) من همیشه گفتم که لرد سیاه به اندازه ای در جادوی سیاه غرق شده و پیش رفته که بعضی تواناییهاشو حتی منم ندارم. علاوه بر این ولدمورت، مرگخواران وفادار و بی رحمی داره. بنظرت میتونیم بر اونها چیره بشیم؟

بیجا میکنی میگی توانایی های اون رو نداری! من این همه سال وقت و انرژیمو هدر ندادم که بعدش بیای صاف صاف تو روی من بگی من ندارم!این همه نکته یادت دادم....این همه پول دادم گزینه ی دو و کانون و از این مزخرفات ثبت نام کنی بعدش بیای بگی من هیچی بلد نیستم؟....آلبوس اصلا کف دستتو بیار بالا ببینم6)

وقتی آوای ققنوس رو میشنوی چه احساسی در دلت شکل میگیره؟
باز تو قناری بابا رو اذیت کردی؟
چنان انرژی در وجودم به پا می خیزد که همان لحظه میخواهم بز های داداشت رو دار بزنم



7) تام رو من وارد دنیای جادوگری کردم و همیشه سعی کردم بهش بفهمونم کارش اشتباهه ولی گوش نکرد. قبول صحبت های دامبلدور رکن مهمی از محفلی شدنه. به من اعتماد و اطمینان داری؟

مگه میشه به پاره ی تنم اعتماد نداشته باشم؟ تو پسر منی عزیزم....پدرسوخته بیا تو بغل بابایی ببینم!



8) من مثل تام نیستم. من یک ارباب نیستم. من یک رهبرم و تفاوتم با تام اینه که بر قلب ها حکمرانی میکنم. بنظرت کدوم شیوه درست تره؟

دوباره پشت میز کار بابایی نشستی؟آخ الهی قربونت برم عسلکم....چقدر میز ریاست برازنده ته!




راستی آلبوس....کندرا زنگ زد و گفت نهار آبگوشت قنبید داریم...عزیزم لطفی در حق این پدر پیرت بکن و برو یه سی چهل تا نون سنگک بگیر و بیار خونه....دستت درد نکنه



مرلینهم صل علی دامبلدور و آل دامبلدور



پدر عزیزم به محفل ققنوس خوش آمدی. امیدوارم درک کنی که من دیگه بزرگ شدم و شخصیت دارم و تازه ریشامم بلند و سفیده و نباید جلوی بقیه تحقیرم کنی. واقعا خوش آمدی پدر.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۰/۷/۱۲ ۱۰:۵۷:۴۸

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


Re: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱:۱۸ دوشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۰
#95
چشمان سرخ لرد، مرگخواران را از درون تلویزیون نشانه رفته بود . در همین هنگام فریاد لرد از درون اتاق بلند شد:

- أحمق ها....فکر کردین من نمیدونم دوربین چیه؟ وزیر دیگر بیاد تو اتاق ، بقیه تون برید تو سالن پذیرایی صف ببندین تا من بیام نوشته ی روی سنگ آرامگاهتون رو تنظیم کنم

وزیر دیگر با وحشت و هراس رو به هم قطارانش کرد و وارد اتاق لرد شد.

سالن پذیرایی

-آخه آدم این قدر ابله؟دستی دستی خودمون رو به کشتن دادیم! همه ش هم تقصیر این آندرومداست!

-آنتونین....هیس....الان میشنوه!

- خوب میخوام بشنوه لینی...میخوام بشنوه و دیگه سعی نکنه از این نظر های مزخرف بده!

آندرومدا با عصبانیت از گوشه ی سالن فریاد زد:

-مرتیکه تو هم فقط هیکل گنده کردی....عقلت مث یه بچه س....من یه نظر دادم شماها تأیید کردید...پیش دست پدرتون! میخواستید تأیید نکنید!

- زنیکه بی لیاقت با کمال پررویی داره جواب من رو هم میده!

ایوان با چرخش شنل سیاهش از میان این سه نفر گذشت و با ناراحتی گفت:

- با هر سه تاتونم....بس کنید....اتفاقیه که افتاده....آروم باشید و خودتون رو برای جواب دادن به لرد آماده کنید!

اتاق لرد


- فیسوسهاس فسیاشس هسیاس شسس

و نجینی را لرد در پی نخودی از نوع سیاه فرستاد.

لرد بعد از اطمینان از رفتن نجینی به آرامی شروع به صحبت کرد:

- ازت ممنونم وزیر...

وزیر:

-آره ....ممنونم ازت....تو نجینی رو نمیشناسی....بی نهایت کج سلیقه و مشکل پسنده...چند وقته به من پیله کرده برای همین قضیه ی پیدا کردن جفت....ولی هرچی که من بهش نشون میدم نمی پسنده....سه روز پیش یه آناکوندای آمریکایی رو نشونش دادم بهم گفت من از این بچه سوسولا که میرن تو سایه تا پوستشون بد رنگ نشه متنفرم....قبلش یه شاه کبرا از استرالیا براش آوردم گفت این لات ها رو از کجا پیدا میکنی بابا؟ من از این سینه کفتری ها بدم میاد...قبل ترش یه پیتون هندی رو بهش معرفی کردم بهم گفت این زیادی بچه مثبته بابا.... من دیگه طاقت ندارم وزیر....حالا هم دختره اومده برا من به یه کرم خاکی علاقه مند شده.
جدا از این تشکر از اونجایی که میدونم با اخلاق دخترم آشنایی داری یه کاری رو هم باید انجام بدی....من جلوی بقیه بهت دستور میدم که با نجینی برید استرالیا تا بتونی براش یه جفت پیدا کنی!

و با دیگر وزیر بدبخت:

لرد تمام قد برخاست و با وقار از در بیرون رفت ....وزیر هم به دنبال پر شنل وی روان شد و به سالن پذیرایی رفت.

با دیدن چهره ی خشمگین و چشمهای سرخ لرد،

ایوان از پشت صندلی افتاد

لیوان در دست آندرومیدا خرد شد

لینی در زمان ساین این به سایت، دیسکانکت شد

رز در میانه ی نطق پرشورش با روفوس درباب خون، ساکت و صامت شد

پای آنتونین روی پله ی آشپزخانه سرخورد و با صورت به زمین افتاد

و مجالی برای توضیح های بچه گانه باقی نماند...

اما همه با آن حال نزار به سرعت رفتند تا تشکیل دهند صفی طویل را!

لرد با لحن خشمناکی گفت:
- وزیر مجازات شد اما شما باید برای جرمی سنگین تر مجازات بشید....من تو این چندین سال با تمام وجود سعی کردم بهتون حالی کنم که هیچ وقت نباید در مورد همکاراتون بیاید به من گزارش کنید تا بتونید موقعیت خودتون رو پیش من بالا ببرید...اما بارها و بار ها این کار رو کردید و من این بار دیگه نمیتونم ببخشمتون.دیگه نه از مرخصی خبری خواهد بود و نه اضافه حقوق! سه تا از شما به انتخاب خودتون موظفید که یک تک شاخ ماده رو بکشید و هشت سی سی از خونش رو برای من بیارید.چهار نفرتون به اتاق تسترالها تبعید میشد و موظفید هر چی اونجا ازتون خواسته میشه رو تمام و کمال انجام بدید. بقیه تون هم باید از امروز تا دو هفته بدون کوچکترین کمک آنی مونی، صبحانه و نهار و شام من رو برام آماده کنید و وای به حالتون اگر باب طبع من نباشه!...وزیر تو هم به عنوان مجازات باید با نجینی به استرالیا بری و یک ماه وقت داری یه همسر خوب و اصیل براش پیدا کنی!جا افتاد؟

و لرد با پیچ شنل سیاهش، ناپدید شد.

مرگخواران حاضر:

وزیر:

آنتونین از شوک در آمد و با لحن اعتراض آمیز گفت:
- یعنی چی؟ ما داریم اینجا جون می کنیک اونوقت آقا میزنه نامزد نجینی اطواری رو له میکنه مسافرت خارج هم میره!

وزیر با شادی گفت:
- همینه که هست حسود گنده بک!

آنتونین به سمت وزیر حمله ور شد اما در همان لحظه فریاد لرد در اتاق پیچید:
- آنتونین....اصلا نشنیدم چه زری زدی ابله!...وزیر تو هم از جلوی چشمام دور شو مرتیکه!


ویرایش شده توسط پرسیوال دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۰/۶/۱۴ ۱:۲۲:۰۶

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


Re: شهرداری هاگزمید(تعامل با ناظران)
پیام زده شده در: ۲:۵۸ سه شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۰
#96
کوچکترین ربطی نداره بگمن

من امروز فهمیدم حال آستوریا مساعد نیست!....مثل این که درست پست من رو نخوندی....بعدش گفتم مدیر ایفا باید بجای ناظر که برای حضورش در سایت عذر داره به شکایات رسیدگی میکرد و بعضی وظایف عمومیشو انجام میداد....یعنی واقعا مدیر ایفا بودن به نظرت یعنی چی

در مورد نمره دادن هم حرفی نزنم بهتره چون واقعا درک نمی کنی من چی میگم.....نمره دادن تو کجا و نمره دادنای کچلبوت و پودینگ کجا!

در خوندن هات دقت نداری و روزنامه ای میخونی همه چی رو


پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


Re: شهرداری هاگزمید(تعامل با ناظران)
پیام زده شده در: ۲:۴۵ سه شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۰
#97
دیدی باز مثل سه بار قبل درکت از مسئله کاملا اشتباه بوده!

آستوریا به عنوان ناظر باید یقه ی مدیرا رو می چسبید و علت رو جویا میشد به عنوان ناظر انجمنی که این اتفاق توش افتاده

نجینی هم گفت آستوریا حالش خوب نیست و منم گفتم این هم مشکل جدیدیه که مصداقی میشه بر کم محلی مدیر ایفا به سایت که اقلا می بایست بجای آستوریایی که ناظره تو یه مدت معین،کارهاشو انجام میداد

مثالی هم که زدم در واقع برای تفهیم بیشتر بود

و گرنه خودت میدونی کی سایت رو با دنیای واقعی اشتباه گرفته!

نمره دادناتو و رفتارتو تو ترم هاگ یادته!

دیدی حالا بگمن!


ویرایش شده توسط پرسیوال دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۰/۶/۱ ۲:۴۸:۱۹

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


Re: شهرداری هاگزمید(تعامل با ناظران)
پیام زده شده در: ۱۶:۵۷ دوشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۰
#98
این مسخره بازیا یعنی چی واقعا؟

هم مدیر و هم ناظر

آستوریا، نظارت یه انجمن نسبتا پر بیننده رو بهت دادن اونوقت سالی یه بار آن میشی بعدشم میری حاجی حاجی مکه؟

فوقشم یه دو سه تا جوابیه می نویسی که این مشکل رو از سر خودت باز کرده باشی و اونو گردن مدیرا بندازی؟

وظیفه ت اینه که در مورد این پاک کردن های پیاپی بری یقه ی مدیرا رو بگیری و تا ندادن یه جواب درست و حسابی ولشون نکنی

این تاپیک به عنوان مأموریت یه گروهک انتخاب شده و چند پست هم توش خورده!

اونوقت تو به عنوان ناظر زبون به دندون گرفتی و یه کلام حرف نزدی! فقط اومدی و گفتی به من چه!

اینجوری بخوای رفتار کنی هاگزمید تا یه مدتی بالکل بایکوت میشه و احدی نمیاد اونجا پست بزنه!


پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


Re: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۴:۵۵ شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۰
#99
بسی کیفیدیم

گلرت من تو رو میخوام...نه هیچ کس دیگه رو!

آقاجون هر مهمونی پاسخ ها رو به همین صورت گلرت بنویسه قشنگتره شاید!

گلرت...فقط تو

هوی رز اصفهانی تا ندادم تو آب انبار بزرگ شهرضا زندونیت کنن بعدی رو معرفی کن!


پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


Re: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۴:۴۶ یکشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۰
کسی به آلمان توهین کنه با من طرفه!

لینی....نوه ی گلم بسی مدیرانه جواب دادی و پدربزرگت رو شاد کردی

و آیا لینی این جمله ی من رو قبول داری؟
"هافـــــــــــــــــلی بــــــــــــــــــایکوت!"

باز هم ممنون و متشکر

کسی اگر جرئت داره به لینی گل بابابزرگ و آلمان و یوآخیم لوو چپ نیگا کنه!

رز...من پیشنهاد میکنم مصاحبه شونده ی بعدی صاحب قبلی و گزارشگر قبلی در این تاپیک باشه یعنی ریگولوس!


پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.