دقايق به سرعت سپري ميشدند و آرشام همچنان در فكر جلسه امشب بود.
در فكر اينكه چطور جلسه را اداره كند و در جلسه چه بگويد. هدي نوك طلا و طناف هم بودند. اما آيا همين دو نفر كافي بود؟ آيا احتياج نبود كه به جواتهاي ديگر خبر دهد؟
چه دوراني بود. چه روزهايي را با هم گزرانده بودند.
يعني الان اين افراد كجا هستند و به چه كاري مشغولند
بلر سگكش، بليز زابيني،طناف، نيكي پلنگ ......
نيكي پلنگ......
وقتي به ياد نيكي افتاد آه بلندي كشيد و از جاي خود بلند شد. به سمت حياط خانه رفت و به درختهاي لخت و عريان نگاهي انداخت. چه دوراني بود. چه روزهايي كه نيكي پلنگ با آرديش به دنبالش نيامده بود.
با يادآوري خاطره آردي نيكي پلنگ لبخندي زد و به سمت تلفن رفت.
......................
* گوشي رو بردار كه ميخوام فاصله رو گريه كنم.... گوشي رو بردار كه بگم...
الو؟ بفرماييد
الو! سلام نيكي جون
- شما؟
- بهه. د منم ديگه! ارشي جفنگ ( ارشي تور كش
) يادت ني؟
- به به. داش ارشي خودمون. كجايي بامرام؟ ديگه خبري از داشت نميگيري؟
- نه جون نيكي! ما همش به يادتيم. شما ما رو فراموش كردين.
- نوكرتم دا
- ببين نيكي جون. زنگ زدم بهت بگم كه امشب ساعت 9 بيا ستاد مبارزاتي عمو حاج. بروبچز جوات جمعن.
- كيا ميان؟
- هدي نوك طلا و ماري جون. بيا كه ميخوايم ائتلاف رو دوباره راه بندازيم.
- به ايول
- داش با ما امري ني؟ فعلا
- زت زياد
............
اههههههه. چه روزگاراني بود. ايول داش ارشي.
چقدر رو اسم ائتلاف بحث داشتيم. آخرش هدي كار خودشو كرد.
نيكي به سمت گاراژ راه ميفته و دستمال يزدي رو از تو جيبش بيرون ميكشه
- آره قشنگم. امشب قراره بريم با بروبچز جوات صفا
================================
* بسيار وري مهم: * آهنگ گوشي نيكي پلنگ
پ.ن : نامردا بدون من؟