هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: بهترین نویسنده در ایفای نقش
پیام زده شده در: ۱۲:۱۵ سه شنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۶
#1
خب من اومدم راي بدم.
راي بدم يا ندم فرقي نداره اما بايد دينمو ادا كنم.
در مورد بهترين نويسنده ايفاي نقش البته واضحه كه كسي به پاي بنده نميرسه، ولي چه كنيم كه قوانين اجازه نميده به خودم راي بدم.
بنابراين رايمو ميدم به گراپ جديد يا همون دادلي قديم و يا همون ادوارد جك قديمتر.
دليلشم اينه كه واقعا برا پستهاش ارزش قائله. با فكر پست ميزنه. براي پستهاش وقت ميزاره. و از همه مهمتر، ميدونه چي داره مينويسه.
پس راي من شد گراپي




Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۲:۰۲ پنجشنبه ۷ دی ۱۳۸۵
#2
با سلام به تمامي مديران و دست‌اندركاران سايت.
من ميخواستم برگردم به گريف و همون شناسه نيك بي سر و بگيرم.
خواهشن اين تغييرات رو اعمال كنين.
در ضمن من فعلا ناظر انمن سينماي جادويي و دهكده هاگزميد هستم.
و يه چيز ديگه:
من مرگخوار نيز ميباشم. دسترسي مرگخواريت را فراموش نفرماييد.
با تشكر:
نيكي پلنگ

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۸ ۰:۳۰:۴۷



Re: كتاب هفتم : هری پاتر و قدیسهای مرگبار
پیام زده شده در: ۹:۱۳ جمعه ۱ دی ۱۳۸۵
#3
منم تا حدودي با نظر مرلين موافقم. با اجازه مرلين خان

اين فرضيه كه هري برگرده به دهكده پدر و مادرش خيلي قويه و ميشه اسم كتاب رو متبط با اين موضوع دونست.

اما همونطور كه گفتم به نظر من هم اين احتمال زياده كه منظور رولينگ اين باشه كه قديسهاي مرگبار به هري و دوستانش گفته بشه.

چون از اونجا كه تو كتاب 5 مشخص شد يا بايد هري ولدمورت رو بكشه و يا نويل كه احتمال نويل خيلي كمه. چون ولدمورت هري رو انتخاب كرد.

و چون هري داره يك جادوگر بدذات و پليد رو از بين ميبره و اين به نفع كل جادوگران دنياست، يك قديس به حساب مياد.

ولي ميشه در مورد نظريه‌هاي ديگه هم بحث كرد.
منم با اين حرف موافقم كه اين بحث حالا حالاها ادامه داره و يك بحث كاملا شيرين و جذابه.

پس لطفا بياين وسط و هر چي به نظرتون ميرسه رو بگين( آزادي بيان رو حال كنين)


ویرایش شده توسط نيكلاس استبنز در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۱ ۹:۱۶:۳۷



Re: انجمن مبارزاتی و حمایت از جادوگر! (عمو حاج)
پیام زده شده در: ۱۴:۱۰ دوشنبه ۲۷ آذر ۱۳۸۵
#4
دقايق به سرعت سپري ميشدند و آرشام همچنان در فكر جلسه امشب بود.

در فكر اينكه چطور جلسه را اداره كند و در جلسه چه بگويد. هدي نوك طلا و طناف هم بودند. اما آيا همين دو نفر كافي بود؟ آيا احتياج نبود كه به جواتهاي ديگر خبر دهد؟

چه دوراني بود. چه روزهايي را با هم گزرانده بودند.
يعني الان اين افراد كجا هستند و به چه كاري مشغولند
بلر سگكش، بليز زابيني،طناف، نيكي پلنگ ......
نيكي پلنگ......
وقتي به ياد نيكي افتاد آه بلندي كشيد و از جاي خود بلند شد. به سمت حياط خانه رفت و به درختهاي لخت و عريان نگاهي انداخت. چه دوراني بود. چه روزهايي كه نيكي پلنگ با آرديش به دنبالش نيامده بود.

با ياد‌آوري خاطره آردي نيكي پلنگ لبخندي زد و به سمت تلفن رفت.

......................
* گوشي رو بردار كه ميخوام فاصله رو گريه كنم.... گوشي رو بردار كه بگم...

الو؟ بفرماييد
الو! سلام نيكي جون
- شما؟
- بهه. د منم ديگه! ارشي جفنگ ( ارشي تور كش ) يادت ني؟
- به به. داش ارشي خودمون. كجايي بامرام؟ ديگه خبري از داشت نميگيري؟
- نه جون نيكي! ما همش به يادتيم. شما ما رو فراموش كردين.
- نوكرتم دا
- ببين نيكي جون. زنگ زدم بهت بگم كه امشب ساعت 9 بيا ستاد مبارزاتي عمو حاج. بروبچز جوات جمعن.
- كيا ميان؟
- هدي نوك طلا و ماري جون. بيا كه ميخوايم ائتلاف رو دوباره راه بندازيم.
- به ايول
- داش با ما امري ني؟ فعلا
- زت زياد
............

اههههههه. چه روزگاراني بود. ايول داش ارشي.
چقدر رو اسم ائتلاف بحث داشتيم. آخرش هدي كار خودشو كرد.

نيكي به سمت گاراژ راه ميفته و دستمال يزدي رو از تو جيبش بيرون ميكشه
- آره قشنگم. امشب قراره بريم با بروبچز جوات صفا

================================
* بسيار وري مهم: * آهنگ گوشي نيكي پلنگ
پ.ن : نامردا بدون من؟


ویرایش شده توسط نيكلاس استبنز در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۲۷ ۱۴:۳۶:۵۳



Re: خبر گزاری جادوی سفید
پیام زده شده در: ۲۱:۴۹ جمعه ۲۴ آذر ۱۳۸۵
#5
اينجا جادوگران است و صداي ما را مستقيما از خبرگزاري سفيد ميشنويد........

و براي چند ثانيه آهنگ معروف آزادي خرمشهر پخش ميشه. ( آزادي خرمشهر چه بطي به جادگرا داشت)

و دوباره صداي گوينده:
بنده سدريك ديگوري مفتخرم اعلام كنم كه خبرگزاري سفيد از امروز رسما كارش رو آْغاز ميكنه.

باز هم ادامه آهنگ معروف آزادسازي خرمشهر.

چند ثانيه بعد :
شما ميتونيد صداي ما رو از موج اف ال رديف 800 هرتز دريافت كنيد.
خب اول از همه با دست‌اندر كاران برنامه آشنا بشيد:
كارگردان و تهيه كننده برنامه: هدويگ
مجريان برنامه: آليشا و من
گزارشگر برنامه: كور ممد
صدا بردار: كر ممد
افكت: لال ممد
پشتيباني: لنگ ممد

و حالا عنواين برنامه امروز.......

اين بار يك آهنگ توپ از بنيامين پخش ميشه:

دنيا ديگه مثه تو نداره...... نه داره نه ميتونه بياره
...
....
.....
.......
صداي آهنگ كم ميشه و صداي نكره مجري مياد روش:
در ابتدا گزارشي داريم از درگيري چند روز پيش بين ارتش دامبلدور و مرگخواران در دژ مرگ
بعدش يك موزيك خوب از خواننده محبوب و دوست داشتني از كال ممد
و بعد از اون هم مصاحبه زنده‌اي داريم با استاد عزيز و گرانقدر آلبوس دامبلدور

...............................

ادامه دارد.
البته همونطور كه سدريك گفت تو سه پست اين ماجرا تموم ميشه


هوووومکیوس ... بهش کم پرداختی ... فضای قشنگی بود ... قشنگ نوشته بودی ... ولی پرداختت کم بود ... باعث شد کیفیت پستت کمتر بشه .

3.5 از 5


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۲۵ ۱۳:۴۰:۲۷



Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۰:۳۶ جمعه ۲۴ آذر ۱۳۸۵
#6
در همون لحظه از درون خوابگاه انفجاری بس مخوف رخ داده و به دنبال آن در از جا کنده شده و همراه آرامینتا و بلا به دیوار مجاور چسبیده!

ارباب ولدي به سمت در از جا كنده شده رفت و به ديوار رو برو نگاه كرد. با دست بشكني زد و گفت، زود بياين اينجا ببينم.

بليز و بادراد با سر و صورتي بسيار مشكيتر در آستانه در ظاهر شدند. ارباب به در چسبيده به ديوار اشاره كرد و گفت:
زودتر بريد اين كثافتها رو جمع كنين و بريزيد بيرون. برگشتني يك در درست و حسابي ظاهر كنيد.!!!!

بليز و بادراد بدون هيچگونه جر و بحثي به سمت در چسبيده به ديوار رفتن و ارباب هم به داخل خوابگاه برگشت.

بليز بعد از رفتن ولدي با پررويي تمام گفت:
زود باش اين كثافتها رو جمع كن.
بادراد:
بادراد كه رگ گردنش بيرون زده بود با گردني كشيده گفت:
كي؟ من؟ تو چيكاره‌اي؟ خودت ببر

بليز محكم زد پس گردن بادراد و با غرور خاصي گفت:
من از تو قديميترم. هر چي گفتم بايد انجام بدي( اينو كسي كه خدمت رفت درك ميكنه)

بادراد و بليز در حال جر و بحث بودن كه ولدي فرياد كشيد:
مثل اينكه تنتون ميخاره!!!

و دو معاون بدون هيچگونه بحثي مشغول به كار شدن.
اول بليز رفت جلو و خواست كه در را از ديوار جدا كند.....
تق تق تق تق تق

بادراد:
- داري چيكار ميكني؟ اون كه در نيست داري در ميزني!

- ها؟ ميدونستم. ميخواستم با تو شوخي كنم!!


ناظر محترم:
نقديوس

چیزی در حد 35 برای این پست
چند تا نکته رو در نظر نگرفته بودی اول اینکه خوابگاه دختران رو کاملا نادیده گرفته بودی و دوم اینکه به شکل کاملا انتهاری اون حمله رو تموم کردی در حالی که تو چند پست مرگخوار ها در حال شکت خوردن بودن یهو همه چیز عوض شد . بدون ذکر جزئیات واقعه


ویرایش شده توسط نيكلاس استبنز در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۲۴ ۲۰:۵۳:۵۹
ویرایش شده توسط نيكلاس استبنز در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۲۵ ۹:۲۸:۵۰
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۲۵ ۲۳:۱۶:۰۶



Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۹:۴۹ جمعه ۲۴ آذر ۱۳۸۵
#7
من نميدونم چرا سوژه منو شهيد كردن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

------------------------------------------------------------------
ولدی و مرگخوارها چشمانشان آنقدر از حدقه در می آید که نزدیک است چشمانشان با ساکنان جزیره برخورد کند.

ولدي و دوستان ( يوگي و دوستان) به ناچار ميوه‌ها را خوردند. ( از كي تا الان بادنجان هم شد ميوه؟)
بعد از صرف غذا رييس قبيله بشكني زد و دو نفر از افراد قبيله كه بسيار لاغر و مشكي بودند جلو آمدند و با تعظيمي بلند گفتند:

( من فقط زير نويس فارسيشو براتون نقل ميكنم) ارباب به سلامت باشد. چه امري داريد

رييس قبيله نيم نگاهي به افرادش انداخت و در دل گفت: افراد ما رو نگاه. لاغر و سياه. آبروي ما رو بردن. اومديم افه بيايم نشد. ولي افراد اين كچل چه قشنگ و تپل مپلن.
و اينبار با صداي بلند گفت:

(بازم زير نويسه)، ميهمانان رو به اتاقاشون راهنمايي كنين.

و به سمت ولدي رفت و او رو در آغوش كشيد و گفت:
شما راه زيادي رو طي كردين.افرادم شما رو به اتاقاتون راهنمايي ميكنن. امشب رو استراحت كنيد. فردا بيشتر صحبت ميكنيم.

بادراد كه خسته و كوفته بود از اين پيشنهاد بيشتر از بقييه خوشحال شد. (چند پست بود كه بادراد تو پستها نقشي نداشت. حيفتون نمياد؟ بچه به اين خوبي )
ولدي و دوستان به همراه آن دو نفر لاغر و مشكي به سمت سوييت خود به راه افتادند.
ولي از ماجراهايي كه قرار بود برايشان اتفاق بيفتد اطلاعي نداشتن.

ناظر محترم:
نقديوس

این پست ها چیز خاصی نداشت نه اتفاق خنده دار یا ارزشی یا سوژه ی جدید یه مشکل هم داشت توی جزیه ی عقب مونده ای که هنوز توش آدم خوار هست سوئیت کجا بود؟
نمره 15 از 100


ویرایش شده توسط نيكلاس استبنز در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۲۴ ۱۱:۱۶:۵۵
ویرایش شده توسط نيكلاس استبنز در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۲۵ ۹:۲۶:۰۲
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۲۵ ۲۲:۵۸:۰۷



Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۱۷:۳۴ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۸۵
#8
هري برگشت و دوباره به نگهبان نگاهي گذرا انداخت. مطمئن نبود كاري كه ميخواست انجام بده درسته يا نه. ممكن بود با اين كار جون هدويگ رو به خطر بندازه. ممكن بود اين راه اشتباه باشه. ممكن بود....
اما اين تنها راهي بود كه به ذهنش رسيده بود و بقييه هم با اون موافقت كردند. پس درنگ نكرد و جغد وفادارش رو از درون جيبش بيرون كشيد.

مكثي كرد. از روي عجز و ناتواني نگاهي به هدويگ انداخت و گفت:
هدويگ. منو ببخش، راه ديگه‌اي ندارم. اين تنها راهه.

هدويگ هوهوي كوتاهي كرد و به انگشت دست صاحبش نوكي زد. حتي هدويگ هم در آن وضعيت بحراني سرر و صدا نميكرد. انگار متوجه وضعيت اطراف شده بود.

هري دستي بر سر و گوش هدويگ كشيد و ادامه داد:
من ازت ميخوام كه بري و اون نگهبان رو مشغول كني تا ما بتونيم از در ورودي رد بشيم.

هدويگ هوهوي كوتاهي سر داد و نرم و بيصدا از روي دستان هري پرواز كرد.

هري با عذاب وجدان نگاهي به هدويگ كرد و با عزمي راسخ به افراد گفت:
شروع ميكنيم.


--------------------------------
درون دژ مرگ

در طبقه آخر آرمينتا و بادراد به همراه گروهي از مرگخواران دور ميزي نشسته بودند و در مورد خبرهايي كه تنيس آورده بود بحث ميكردند.
بليز هم براي سركشي به نگهبانان به همراه نيكلاس و ورونيكا به سمت طبقات پايينتر ميرفت.

در بين راه كسي حرفي نميزد. بليز جلو بود و نيكلاس و ورونيكا به دنبال او روان.

------------------------------------
بيرون دژ مرگ

هري جلوي در ورودي زانو زده بود و چيزي رو در دستش گرفته بود. شونه‌هاش ، آشكارا ميلرزيد.

هري هدويگ رو در دست داشت و براي جغد وفادارش ميگرييست.
هدويگ با شجاعت تمام به سمت نگهبان حمله كرده بود. و مورد اثابت طلسمي از سوي نگهبان قرار گرفت.

هري و سدريك هم طلسمي به سمت نگهبان فرستادند كه درست به وسط سينه او برخورد كرد.نگهبان مثل چوب خشكي در كنار در ورودي دژ بر زمين افتاده بود.اما.........

اما قبل از اينكه الف داليها بتوانند كار نگهبان را يكسره كنند او علامت سياه مربوط به مرگخواران را در هوا ترسيم كرده بود.

-----------------------------------
بليز و نيكلاس و ورونيكا از پله‌هاي طبقه دوم پايين ميومدند.

ادامه دارد.


ویرایش شده توسط نيكلاس استبنز در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۱۷ ۱۸:۳۰:۰۴



Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۰:۳۷ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۵
#9
درون جزيره دو نفر از همه بيشتر قدرت داشتن و يكيشون گاموندا بود كه به تازگي به اين قدرت رسيده بود.
در كل جزيره بين اين دو نفر تقسيم ميشد و هيچ يك با ديگري كاري نداشت .

اما اگر هر يكي به زمين ديگري وارد ميشد يا تخلفي ميكرد جنگي سخت بينشان در ميگرفت.

از شانس ولدي و دارودستش الان زمان صلح بود و اين دو از نبردي سنگين فارق شده بودند.

غذاي مصرفي مردم جزيره هم كه اغلب آدم سرخ كرده با سس خون نوزاد آدميزاد بود.بقييه افراد جزيره يا كارگران اين دو بودند و يا از مزرعه داران كوچك و نو پا به حساي مي‌آمدند.

در جزيره به اين دو ميگفتند سروروندا.

---- ------- --------- -----------

پيرمرد از دكل آويزان بود اما......

اما از دو انگشت سبابه. بليز و آرمينتا زير دكل كنار اربابشان ايستاده بودند و به پير مرد نگاه ميكردند. معاون سوم ارباب هم طبق معمول بالاي دكل مشغول ديده‌باني بود و در دل به بليز و آرمينتا بدوبيراه ميگفت.

ولدي رو به پيرمرد كرد و به سمتش سر خورد.رداي بلند و مشكي ارباب با شكوه هرچه تمامتر پشت سرش بر روي عرشه كشيده ميشد.

انتهاي عرشه كشتي مابقي مرگخواران جمع شده و مشغول تماشا و لذت بردن از شكنجه پيرمرد بودند.

ولدي با اشاره‌اي به پيرمرد كرد، در همين هنگام يكي از انگشتان سبابه پيرمرد آزاد شد و به دنبالش فرياد جگر سوز به هوا برخواست.


ناظر محترم:
نقديوس

خب...تخيلت خوبه و خوب مي نويسي. خشانتتم خوبه! ولي پستهات اصلا به طنز شبيه نيست!
باز پست قبلت مقداري طنز داشت...ولي اين يكي خيلي خشك بود!
البته كاملا م يدونم كسي كه جدي مي نويسه نوشتن طنز براش سخته...ولي اميدوارم بتوني با خوندن نوشته هاي ديگران يكمي خودتو تطبيق بدي.
نمره پست از 100....30!

موفق باشي
آرامينتا ملي فلوا


ویرایش شده توسط آرامينتا ملي فلوا در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۱۷ ۱۴:۳۴:۰۰



Re: دفتر ثبت نام
پیام زده شده در: ۲۳:۰۶ چهارشنبه ۱۵ آذر ۱۳۸۵
#10
نام: نيكلاس استبنز معروف به نيكي پلنگ
سابقه تحصييلي: دارم ولي نميگم. ميخوام ناشناس بمونم
دروس مورد علاقه: تمامي دروس بجز عربي








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.