هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (سهراب.سرداری)



پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۹:۲۳ دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۲
#1
1. کاری که تو تدریس گفتم انجام بدین! شما هم سعی کنید اسنیچ رو بگیرین و اینو با یک رول توضیح بدین! (20 نمره)

-شروع کنید!
این فریاد گودریک شاگردانش را به پرواز برای جستجوی اسنیچ درآورد.

از بین آنها پسری جوان و رنگ پریده ای دیده میشد که در سرمای هوا گوش هایش قرمز شده بود، او داشت دنبال آن توپ طلایی رنگ میگشت، او در کلاس هیچ کس را نمیشناخت ، این تنها راهی بود که میتوانست خودش رو به استاد و همکلاسی هایش نشان بدهد.

بعد از چند دقیقه پرواز کردن تمام بدنش از شدت سرما بی حس شده بود ولی هنوز داشت به تلاش خودش را برای پیدا کردن آن توپ طلایی ادامه میداد. ناگهان یکی از همکلاسی هایش با سرعت از کنار او گذشت، بله همکلاسی اش اسنیچ را دیده بود.

پسر جوان بی آنکه فکر کند به دنبال همکلاسی اش پرواز کرد ولی امکان نداشت بتواند به او برسد ، تمام هم کلاسی هایش جارو های بهتری نسبت به او داشتند ولی این باعث نشد که او هدفش را نیمه کاره بگذارد و رها کند .

با تمام سرعت پیش رفت ، حالا تمامی هم کلاسی هایش آن دو نفر را میدیدند که دنبال اسنیچ با یکدیگر رقابت میکردند ، پسر جوان نمیخواست بازنده بیرون بیاید ، آن دو نفر دست هایشان را رو به اسنیچ دراز کردند ، آنها تنها چند سانتی متر تا گرفتن اسنیچ فاصله داشتند.

پسر جوان دست هایش را دراز کرد ، با تمام وجود به طرف اسنیچ رفت ، شیرجه ای به سوی آن زد و ناگهان سرش گیج رفت و تعادلش از دست داد و سقوط کرد.

پس از چند لحظه چشمانش باز شد و بود رطوبت و چمن دماغش را پر کرد ، او همچنان توپ طلایی را در دست داشت ، بالای سرش هم کلاسی هایش را میدید که دارند با یکدیگر صحبت میکنند ناگهان گودریک را دید بالای سرش نشسته و با او نگاه میکند.

بعد از مدتی که معاینه اش میکند شروع به صحبت میکند و رو به آن پسر جوان میگوید که کتفش شکسته است ولی الان آن را بی حس کرده است.

او کمک میکند که آن پسر بلند شود و روی به او میکند و میگوید:

-تو را قبلا ندیدم . شاگرد جدید هستی؟

پسر جوان آب دهانش راقورت داد و با صدایی لرزان گفت:

-بله استاد
گودریک نگاهی کنجکاوانه به او انداخت و از او اسمش را پرسید،

پسر جوان که از سرما بدنش به حس شده بود و از نگاه همکلاسی هایش که به او نگاه میکردند خجالت زده بود با صدای آرامی که به زمزمه شبیه بود گفت:

-اوری، استاد

گودریک نگاه تحسین آمیزی به او کرد و رو به شاگردانش کرد و گفت:

-بچه ها ، نمیخواهید که همکلاسی با استعدادتون رو تشویق کنید

ناگهان همه شروع به تشویق کردن اوری کردند ، در نگاه آن پسر غروری دیده میشد ، بله او موفق شده بود!



2. چرا تو این سرما اومدین کلاس پرواز؟ (جواب های دندان شکن و شعارگونه امتیاز بیشتری داره!) (5 نمره)


1-استاد و درس رو دوست داشتم

2-هوا اصلا سرد نیس ، خیلی هم گرمه

3-استاد و درس رو دوست داشتم

4-چایی داغه ، دایی چاقه

3. وظیفه ی جستجو گر چیه و کلا یه توضیح در مورد جستجو گر و اسنیچ بگین! (5 نمره)

جستجو گر یک نفر از اعضای تیمه که باید اسنیچ رو بگیره و در مورد اسنیچ هم که عرضم به حضورتون () یه توپ طلاییه که هر جایی گیر نمیاد باید به صورت قاچاقی وارد کنی یا اگه میخوای بگو یه نفر دارم از اونور آب میاره

با گرفتن این توپ شما 150 امتیاز میگیرین و بازی تموم میشه و تا وقتی هم نگرفتین بازی تموم نشده.

مثل اینکه وقت برنامه تموم داره میشه تا برنامه ای دیگر شمارا به خدا میسپارم



شناسه ی قبلیم که بعد از این ساختمش ولی دوباره برگشتم به این

اینه

عمرا اگه فهمیده باشی چی گفتم

چاکر همه بچه های قدیمی (کینگزلی شکلبوت ، پیوز ، رفوس ، زاخاریاس ، دادالوس دیگل و خیلی های دیگه که حال ندارم بنویسم اسمشون رو )



پاسخ به: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۴:۴۸ پنجشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۲
#2
هر کدام از این نکات را تعریف کنید و برای هر کدام یک مثال بزنید. (10 امتیاز)

1- مکان: همون طور که خودتون میدونید نوع لباس پوشیدن به مکانش خیلی ربط داره یعنی هر چیزی رو هرجا نمیشه پوشید و در آخر لباس باید لباس باشد

2- کار: از نظر شخصی بنده این یکی از مهم ترین رکن های پوشیدن لباسه و هر لباسی رو باید مناسب با کارش پوشید مثلا یک دزد هیچوقت با لباس فضانوردی نمیره دزدی پس با این مثال حکم اصلی اثبات شد

3- وضعیت آب و هوایی: خب این بستگی به ژن های خود طرف هم داره مثلا یکی سرماییه و یکی گرمایی ولی خب کلی اگر ببینیم خیلی ربط ممکنه داشته باشه مثلا با دسکش های رزماری که نمیشه رفت دم کوره ی آجر پزی که

B) رولی بنویسید که در آن مشکلات استفاده از لباس نا مناسب مشخص شود. (20 امتیاز)


شب بود و همه جا تاریک بود و گرگ میش رو نمیدید حتی .مردی کنار جاده استاده بود و عین سگ داش میلرزید، از طرفی سوز ناشی از باد مثل یک دست قوی و پوست کلفت بر صورت آن مرد سرما دیده چک میزد

مرد سیاه پوش تصمیم گرفت که به هر صورتی با سرما مبارزه کند و به این نتیجه رسید که باید ورزش کند. شروع به درجا زدن کرد و کم کم درجا زدنش تبدیل با آهسته دویدن شد.

احظاتی بعد از دویدن به دور محوطه با لباسی خیس تنی خسته با خودش تصمیم گرفت که چند لحظه ای استراحت کند ولی با خود فکر کرد که چطوری این کار رو با لباس خیس انجام دهد؟ حتما سینه پهلو میکرد

ناگهان تصمیم گرفت که لباسش را در بیاورد ، بعد از در آوردن لباست با سرمایی بس ناجوان مردانه مواجه شد و تصمیم گرفت نوع دویدن را عوض کند و به نوعی ملقب به سگ دو روی آورد .

چند لحظه بعد

مردی که سیاه پوش بود ( الان نمیه لخته ) داشت به ورزشش ادامه میداد که نفسش بند اومده بود که ناگهان صدای یک زنی از پشت سرش آمد که فریاد زد اوری

اوری که انتظار اون صدای بلند را نداشت رنگ از چهره باخت و به بالای درختی پناه برد بعد با صدای نازکی که میلرزید اسم اون زن رو پرسید

ناگهان اون زن با نزدیک درخت اومد و اوری تونست صورت اون رو ببینه و ترسش بریزه. اوری از درخت پایین اومد و آروم گفت استاد

شققققققققققق

این صدای چکی بود که هلگا استاد اوری بهش زد و فریاد زد مگه من بهت در مورد لباس های مناسب درس نداده بودم(همینطور که فریاد میزد ضربات پیاپی به اوری وارد میشد )

ناگهان اوری تصمیم گرفت که به دویدن ادامه دهد ، حالا اوری بدو و هلگا هم دنبالش.

نکته ی پند آموز: لباس مناسب نپوشی از هلگا عین سگ کتک میخوری


C) امتیاز اضافه: یک نقاشی از لباس غلط بکشید!

استاد ما نقاشیمونو خونه جا گذاشتیم میشه فردا بیاریم؟


ویرایش شده توسط اوری در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۱۲ ۱۷:۲۰:۵۹

شناسه ی قبلیم که بعد از این ساختمش ولی دوباره برگشتم به این

اینه

عمرا اگه فهمیده باشی چی گفتم

چاکر همه بچه های قدیمی (کینگزلی شکلبوت ، پیوز ، رفوس ، زاخاریاس ، دادالوس دیگل و خیلی های دیگه که حال ندارم بنویسم اسمشون رو )



پاسخ به: دفتر ثبت نام دانش آموزان
پیام زده شده در: ۱۳:۵۳ پنجشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۲
#3
شناسه:


اوری


در کدام ترم های گذشته شرکت کرده اید؟


دقیق یادم نمیاد ولی فکر کنم سال 89 یا 90 بود


کلاسهای مورد علاقه خود:


همشون


شناسه ی قبلیم که بعد از این ساختمش ولی دوباره برگشتم به این

اینه

عمرا اگه فهمیده باشی چی گفتم

چاکر همه بچه های قدیمی (کینگزلی شکلبوت ، پیوز ، رفوس ، زاخاریاس ، دادالوس دیگل و خیلی های دیگه که حال ندارم بنویسم اسمشون رو )



Re: برج وحشت....!
پیام زده شده در: ۱۷:۱۰ پنجشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۰
#4
وقت انتقامه...

این سخن چند بار در پوش مرگخواران پیچید .. آنان نمیدانستند الکس فیلر کیست ولی خیلی خوب میدانستند چه درد و عذابی در انتظار دارد .... آنان میدانستند که اربابشان بینهایت عصبی است ... آنان چندین سال با او بودند ، برق چشمانش را به خوبی میشناختند ... میدانستند که الکس فیلر خواهد مرد... با دردی عذاب آور ... آنها باید دنبال او میگشتند، وقت دلسوزی نبود وگرنه اربابشان آنها را میکشت

نیم ساعت بعد

-ارباب ...
این صدای لونا بود که به صورتی لرزان در آمده بود ... او منتظر ارباب خود ماند ... که ناگهان او برگشت ... لونا از صورت ارباب خود ترسید ... تا به امروز او را آنقدر خشمگین ندیده بود ... خشمی عظیم و فراگیر ... و کشنده

- اوه لونا ... تویی؟ چه خبری برای من آورده ای؟

- ارب..ببا....بب خوااا...ستت...
-چیه نکنه از اربابت میترسی؟
-نه ... قرباان ... خواسستم بگم که الاا..ن همه رو فرستادم تاا دنباللش بگردن
هیچ حالتی در چهره اربابش نبود ... او به لونا خیره شد و به اعماق مغز او نفوذ کرد ... جلو و جلو تر ...
-خوبه من میخوام هر چی سریع تر اونو پیدا کنید ، مرخصی برو
و لونا پشتش را به در کرد و هر چه سریع تر از اتاق خارج شد

صدای آرامی در ذهن ولدمورت تکرار میکرد : وقت انتقامه... وقت انتقامه ...
چطور ممکن بود بعد از سال ها یاد آن گردن بند گم شده بیفتد ... خودش هم نمیدانست ولی همیشه آن گردن بند برایش مهم بود ... از هر چیز دیگر حتی مرگ خوارانش ... باید به او دست میافت و میخواست دوباره الکس فیلر را ببیند ... دیداری دوباره از دشمنانی قدیمی ...

ناگهان صدایی رشته ی افکار او را پاره کرد ... حتما یکی از مرگخواران آمده بود ... ناگهان لینی از در تو آمد .. عرق در کل پیشانیش نشسته بود...
- ارباب ... ارباب ... اون توی آپارتمان قدیمی نزدیک پرورشگاهتون زندگی میکنه
صدایی در دل اربابش پیچید ... صدایی کشنده ... دیدار دو دشمن قدیمی نزدیک شده بود ... الان باید قدرتش را به او نشان میداد ...


شناسه ی قبلیم که بعد از این ساختمش ولی دوباره برگشتم به این

اینه

عمرا اگه فهمیده باشی چی گفتم

چاکر همه بچه های قدیمی (کینگزلی شکلبوت ، پیوز ، رفوس ، زاخاریاس ، دادالوس دیگل و خیلی های دیگه که حال ندارم بنویسم اسمشون رو )



Re: زمان برگردان مرگخواران
پیام زده شده در: ۱۵:۵۹ چهارشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۰
#5
مرگخواران:

تام که هنوز با قیافه به همه نگاه میکرد گفت: پس دارین چی کار میکنین؟

لینی که میدونست شکنجه اربابش در انتظار هست به تام گفت: الان روفوس داره با چوب کوییدیچ میاد با هم بریم

- یعنی از همونا که پرواز میکنه؟
- آره از همونا تازه داره چوب جادوتم میاره میتونی با او همه رو طلسم کنی

تام که برق چشماش یه لحظه هم قطع نمیشد رو به مرگخواران کرد و گفت : یعنی من هر موقع بخوام میتونم شما ها رو طلسم یا شکنجه کنم

همه ی مرگخواران:
لینی که از جمع بیرون اومد با صدایی که هر بچه ای بجز تام را میترساند داد زد: آخه جوجه درسته که تو اربابه ما بودی ولی الان یه بچه ...

تام با قیافه ای که بسیار به لرد ولدمورت شبیه بود به لینی خیره ماند: چی گفتی؟

لینی : هیچی ارباب هیچی من کاری نکردم

نیم ساعت بعد

روفوس که با چوب ها وایساده بود داشت به مرگخوارانی نگاه میکرد که سعی داشتن طلسم شکنجه گرو به تام یاد میدادند و وقتی مرگخواران نا امید را دید که نتوانسته بودند طلسم شکنجه گرو به تام یاد بدند از اربابش نا امید شد ...

ناگهان لینی از بین جمع فریاد زد : آخه تو چرا اینقدر خنگی بچه؟
ناگهان صدای جیغ لینی به هوا رفت و در آخر تاک تونسته بود طلسمو روی لینی اجرا کنه ... در این حال که همه ی جمع داشتن با نگاه های حسرت آمیز به اربابشان نگاه میکردند روفوس با صدای آرام و خش دارش گفت: وقت رفتنه

تام :


شناسه ی قبلیم که بعد از این ساختمش ولی دوباره برگشتم به این

اینه

عمرا اگه فهمیده باشی چی گفتم

چاکر همه بچه های قدیمی (کینگزلی شکلبوت ، پیوز ، رفوس ، زاخاریاس ، دادالوس دیگل و خیلی های دیگه که حال ندارم بنویسم اسمشون رو )



Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۵:۳۶ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
#6
1.شکل ظاهری ابراکسانی که در حیاط هاگوارتز دیدین رو وصف کنین!(خلاقانه)(10 نمره)

او خیلی بزرگ بود و تقریبا 2 تای هاگرید قد داشت ولی اوستوخونی بود و من خیلی ترسیده بودم و سخنان استاد هم منو خیلی میترسوند ولی وقتی بهش دقت کردم دیدم همچین ترسناک نیست و وقت نزدیکش شدم بازم ترسیدم چون از بدنش سرما میزد بیرون و رنگ سیاهش خیلی سیاه بود

2.جادوگران با چه افسونی اسب های بالدارشان را از دیده ها محو می کنند؟(5 نمره)


با افسون خاصی به نام تیفرموس استرنج که باید حدود دو ماه در دمای -5 درجه فارن هایت نگه داری شود

3.اتونان به جز بریتانیا در کدام کشور محبوب است؟(5 نمره)

ایتالیا و انگلیس

4. رولی طنزی بنویسید که در آن جادوگری سوار گرانیان شده است و آن جادوگر از سرعت وحشت دارد!(10 نمره)

- اه چه افتابی کور شدم ...

این صدای اسکور بود که به گوش میرسید و تقریبا فریاد بود.اوری در کنار اسکور با عینک آفتابی داشت راه میرفت و از هوای خوب اون روز صحبت میکرد.

اسکور:

-

نیم ساعت بعد

اسکور که از دست اوری بسیاد عصبی بود داد زد : مگه نمیخوای گرانیان سواری کنی؟

اوری که از اسکور ترسیده بود به صدایی لرزان گفت: میخوام ولی... اینجوری داد نزن سکته ناقصرو میزنیا

- از دست تو !

بعد از مدتی

- ها ... رسدیم

اوری که به گرانیان خیره شده بود گفت این چرا اینجوریه ؟ همه ی بدنش پر از عضلست

گرانیان:

- همون طور که گفتم این اسب خیلی سریع نمیره و بر عکس خیلی سرعتش آرومه حالا برو یه امتحانی بکن

اوری که با قیافه ای همچون به گرانیان نزدیک شد و سوار اون شد و گفت : من از اسب هایی که سرعتشون کمه رو خیلی دوست دارم

- باشه برو حالا باشمارش من : 1،2،3

0.13124135112312312ثانیه بعد


صدای عر عر اوری تا دور دست ها شنیده میشد و ....

اسکور: اینجا بی بی سی صدای آمریکا از نیویورک ، مردی که از سرعت میترسید در بامداد امشب در گذشت اسم آن شخص اوری بود و دانشمندان مرگ او را برای سکته ی ناقصش تعیین کردند


شناسه ی قبلیم که بعد از این ساختمش ولی دوباره برگشتم به این

اینه

عمرا اگه فهمیده باشی چی گفتم

چاکر همه بچه های قدیمی (کینگزلی شکلبوت ، پیوز ، رفوس ، زاخاریاس ، دادالوس دیگل و خیلی های دیگه که حال ندارم بنویسم اسمشون رو )



Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۰:۰۰ چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۹
#7
1. در مورد كاشف يا كاشفين يا تلاشگران كشف طلسم ليزارما و همين طور نحوه‌ی كشف طلسم، بنويسيد. ( 15 نمره )

در سال 1899 پرورش این در جنگل های آفریقا و آمریکای جنوبی زیاد شد تا جایی که تقریبا نصف جناگل (ج جنگل ) را گرفت و چون نمیتوانستن توی یه گلخانه درست کنن میرفتند و در جنگل این گیاه را پرورش میدادند چون که این گیاه فقط در جنگل رشد میکرد.

بعد از مدتها دیدند که مرگ میر مهاجران غیر قانونی که از جنگل های آفریقا و آمریکای جنوبی زیاد شد بعد کع این موضوع را پی گیری کردند دیدن که وقتی پای کسی ر.ی این گیاه میرود این گیاه سریع رشد میکند و طرف را له میکند.

بعد از کلی آزمایش جادوگری به نام فرانچسکو ردی دانشمند بزرگ نمیدونم کجایی طلسمی را ساخت به نام لیزاما که و آنرا در شرایط مختلف آزمایش کرد و این طلسم به خوبی جواب داد.

بالاخره ایشون جون بسیاری را نجات دادند.

2. گياه ليزار در كجا پيدا ميشه؟ ( 5 نمره )

در آمریکای جنوبی و جدیدا توی آفریقا و خیلی جدید تر توی گلخانه ای در آمریکا

3. آيا كينگزلی و اون شخص پشت خط با هم به تفاهم می‌رسن و زندگی خوبی رو آغاز می‌كنن؟ ( 2 نمره )

به احتمال خیلی زیاد ... چون مگه میشه آدم با کینگ دعواش شه؟! آخرش همه با کینگ دوست میشن و میرن عروسیشون در هر صورت اون منو سر کار گذاشت و به عروسی قبلیش دعوتم نکرد

4. در مورد يكی از ماگل هايی كه توسط ليزار كشته شد و نحوه‌ی كشته شدنش و نحوه‌ی اطلاع رسانی مرگش در جامعه‌ی ماگل ها يا هر چيز ديگه ای راجع به اين مسئله، چند خطی توضيح دهيد. ( 5 نمره )

در سال 1899 گروهی از مهاجرین غیر قانونی از راه کشتی وارد آمریکای جنوبی شدند و باید از جنگل ها میشدند که ناگهان دیدند که پلیس ها دارند با سرعت زیادی به سوی آنها می آید .

آنها تصمیم گرفتند که وارد جنگل بشوند و سریع بدوند ، صدای تر ها از پشت سرشان شنیده میشد و آنها همینجوری با سرعت فرا صوت میدویدند که ناگهان

قرچ

ناگهان چیزی پشت آنها قد کشید و بزرگ و بزرگتر شد و آنها را با همه قیافه ی بلعید و متاسفانه پلیس هیچ کاری نمیتوانست با آنها بکند و چند روز بعد جریان این حادثه در کل روزنامه ها پخش شد

5. پاچه خاری كنين تا سه نمره‌ی باقی مونده رو هم بگيرن! فقط خوب پاچه خاری كنينا! دی: ( 3 نمره )

سلا بر آدم ترین دانشمند جهان ، بهترین معلم جهان ، با اخلاق ترین آدم جهان ، زیباترین آدم جهان ، باید شما رو ببرند تبلیغ آدی داس و شما رو به همه جا نشون بدند از س خوشتیپ هستید ای بزرگ ترین آدم جهان


شناسه ی قبلیم که بعد از این ساختمش ولی دوباره برگشتم به این

اینه

عمرا اگه فهمیده باشی چی گفتم

چاکر همه بچه های قدیمی (کینگزلی شکلبوت ، پیوز ، رفوس ، زاخاریاس ، دادالوس دیگل و خیلی های دیگه که حال ندارم بنویسم اسمشون رو )



Re: دفتر نظارت انجمن
پیام زده شده در: ۱۹:۱۲ سه شنبه ۵ بهمن ۱۳۸۹
#8
ما هستیم و ابراز قدرت میکنیم


شناسه ی قبلیم که بعد از این ساختمش ولی دوباره برگشتم به این

اینه

عمرا اگه فهمیده باشی چی گفتم

چاکر همه بچه های قدیمی (کینگزلی شکلبوت ، پیوز ، رفوس ، زاخاریاس ، دادالوس دیگل و خیلی های دیگه که حال ندارم بنویسم اسمشون رو )



Re: ضرب المثل های جادویی
پیام زده شده در: ۱۱:۳۱ سه شنبه ۵ بهمن ۱۳۸۹
#9
هری تو محفل نمی رفت آذرخش به دمش می بست


شناسه ی قبلیم که بعد از این ساختمش ولی دوباره برگشتم به این

اینه

عمرا اگه فهمیده باشی چی گفتم

چاکر همه بچه های قدیمی (کینگزلی شکلبوت ، پیوز ، رفوس ، زاخاریاس ، دادالوس دیگل و خیلی های دیگه که حال ندارم بنویسم اسمشون رو )



Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست مرگخواريت)
پیام زده شده در: ۲۲:۱۴ دوشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۹
#10
سابقه ی عضویت در گروه مرگخواران؟

لرد بزرگ اجازه اش رو بهم نداد


سابقه ی عضویت در محفل؟

خیلی وقت پیشا داشتم

مهم ترین تفاوت بین دو جبهه ی سیاه و سفید؟


اونا سفیدن اینا سیاه،سفیدا دما رو کم میکنن سیاه ها زیاد برا همین سیاه ها قوی ترن

نظر شما درباره کچلی و جادوگران کچل؟

خودمم کچلی دارم و کچلی به مرگخوارا میاد مثل لرد خودمون

بهترین و مناسب ترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟

بهش بگیم لرد سیاه قوی تر شده

در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟
هر روز میبرمش سینما و شکار گوسفند و شکار محفلی ها

به نظر شما چه بلایی سر موها و دماغ لرد سیاه آمده است؟

اینا احتمالن در جنگ ها اینجوری شده چون لرد جنگهای زیادی کرده است

یک نمونه از کارهای بی رحمانه و سنگدلانه و سیاهانه خود را شرح دهید.

شکنجه همه ی محفلی ها و در رفتن از دست آنها


نظر خود را بصورت کاملا خلاصه درباره این واژه ها بین کنید:

ریش: به گوسفندا بدیم بچرن
طلسم های ممنوعه: قابل تحمل!
الف دال:یه زمانی توش بودم
ارباب :فرمانروای همه ی مرگخواران و سرور اوری جونش

لطفا پست قبلی رو پاک کنید


متاسفانه پستهای شما هنوز خیلی ضعیفن.
اگه اشتباه نکنم این درخواست ششم شماست.ولی منم چاره ای ندارم.تا به سطح خاصی نرسیدین نمیتونم قبول کنم.شما یه کلاس رو در نظر بگیرین که فقط دانش آموزای با معدل بالای 19 رو قبول میکنن.این وسط یه نفر بیاد که معدلش 15 باشه و بخواد تو این کلاس درس بخونه.مسلما علاوه بر اینکه سطح کلاس رو پایین میاره خودش هم اذیت میشه.چون با بقیه هماهنگ نیست.

من انتظار زیادی ندارم.پستهای فوق العاده ازتون نمیخوام.نوشتن در حد متوسط برای من کافیه.رسیدن به حد متوسط هم کار سختی نیست.

تایید نشد.




ویرایش شده توسط اوری در تاریخ ۱۳۸۹/۱۱/۴ ۲۲:۲۱:۲۸
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۹/۱۱/۵ ۲۱:۴۸:۲۵

شناسه ی قبلیم که بعد از این ساختمش ولی دوباره برگشتم به این

اینه

عمرا اگه فهمیده باشی چی گفتم

چاکر همه بچه های قدیمی (کینگزلی شکلبوت ، پیوز ، رفوس ، زاخاریاس ، دادالوس دیگل و خیلی های دیگه که حال ندارم بنویسم اسمشون رو )







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.