راونکلاو !تکلیف :
یک رول بنویسید که تو اون با جیمز و همکلاسی هاتون سوار جارو وارد فینال جام جهانی فوتبال 2014 (ترجیحا آلمان - هلند! آلمانم قهرمان شه! ) میشین و توپ فوتبال رو از مشنگا می گیرین و توی همون زمین بهشون نشون میدین کوییدیچ یعنی چی! (30 امتیاز)در روزی از روزها ، با شروع تابستان ؛ جام جهانی ماگلی 2014 نیز شروع شده بود .
بازی فینال جام جهانی آلمان – برزیل .
گزارشگر اخبار :
ـ با سلام به شنوندگان عزیز ، من همراه دوستم الکس بازی هیجان انگیز آلمان در مقابل برزیل رو گزارش می کنم . اینجا ورزشگاه ماراکانا در شهر ریو دوژانیرو برزیله . هوا نیمه ابری با احتمال کم بارش باران . بله بازیکنان تیم آلمان بازی رو شروع می کنن .
ـ البته ادوارد قابل ذکره که وقتی نیمار نباشه ، بازی برزیل بازی نیست .
ـ اشتباه نکن الکس هالک وقتی سبز شه هیچکی نمی تونه جلوش رو بگیره !
بگذریم توپ در دستان سفید پوشان ژرمنی . چه بازی رو شروع کردن . کلوزه پاس می ده به ازیل ، خود ازیل ... گل ... گل ... چه گلی رو می زنه ازیل !
بعد از دقایقی بعد ، نمیه ی اول برزیل = 0 ؛ آلمان = 1
بازی دوباره شروع می شه ، بازیکان برزیل توپ رو در دست گ...
ـ ادوارد اونجا رو نگاه کن ! اونا رو ببین ، چه قدر عجیبب ! افرادی با رداهای مسخره روی چوب جارو . خیلی عجیبه !
ادوارد که دهنش باز مانده بود گفت :
ـ اه ... اه ... اون چوب جارو چه قدر شبیه جوب جاروی مامانمه !
ـ ادوارد ، این شوخی نیست . واقعیه . چه حرکاتی رو در هوا میزنن .
ورزشگاه از ترس به سکوتی وحشتناک تبدیل شده بود ! همه مات و مبهوت مانده بودند . یعنی آنها چه کسانی بوند؟
کمی دور تر از ورزشگاه ، پیش جادوگران ...
جیمز :
ـ آفرین بچه ها ، یادتون باشه ما برای چی به اینجا اومدیم ؟
کنت الاف :
ـ استاد شما نمی دونید برای چی اومدیم ؟
ـ آه ، واقعا متاسفم !
من از شما پرسیدم یادتون نرفته باشه . حالا ویلیام برو توپ رو بیار .
ویلیام با یه شیرجه به سوی دروازه بان تیم آلمان و ...
دروازه بان :
-
ویلیام :
-
ویلیام توپ را از دروازه بان گرفت و به هوا پرواز کرد .
جیمز :
ـ حالا شروع می کنیم . برزیل رو از بازی بندازید بیرون ! ما با آلمان می جنگیم !
بعد از مدتی بازیکنان برزیل به بیرون رفتند و آلمانی ها حاظر شدند با جادوگران مسابقه بدهند . مسابقه آغاز شد .
بعد از دقایقی ...
ویولت پاس می ده به کلاوس ، کلاوس میره توی دروازه ... توی دروازه . 191 بر 2 به نفع جادوگران .
حالا ویلیام ، خود ویلیام ؛ نزدیـــ ...
ناگهان همه چیز تغییر کرد ، ماگل ها خشکشان زده بود . یعنی چه اتفاقی افتاده .
جیمز با عصبانیت رو به بچه ها کرد و گفت :
ـ چه کسی قوانین را زیرپا گذاشته و از جادو استفاده کرده ؟
از پشت صدایی آمد :
ـ شما آقای جیمز .
صدای آلبوس دامبلدور ، رییس ویزنگاموت بود
. او ادامه داد :
ـ من شما را برای آموزش کوییدیچ به بچه ها خواسته بودم ، اما قوانین رو زیر پا گذاشتید و به جلوی چشم ماگل ها رفتید . اونم در یکی از مسابقات بزرگ آنها .
ـ اما ...
ـ اما چه ، این دفعه شما را می بخشم ولی دفعه ی دیگر از همه امتیاز کم خواهد شد .
حالا همه به هاگوارتز برگردید.
بعد ماموران ویزنگاموت از جادویی فراموشی استفاده کردند و ماجرای امروز را از ذهن ماگل ها حذف کردند .
آن روز بخیر گدشت.