نقل قول:
1.جیمز روبان ویولت را می دزدد. ویولت نمیتواند اختراع جدیدی کند ومیفهمد دزدی کار جیمز بوده، پس سراغ جیمز میرود، او میگوید روبان را به تدی داده. معلوم میشود تدی روبان را گم کرده.
سانی بودلر از اینکه خواهرش نمیتواند اختراع کند ناراحت میشود و شکمش را گاز میگیرد و قسمتی از شکمش را میکَند و دچار خونریزی شدید میشود.
استدلال کنید که جراحت سانی بودلر تقصیر کیست؟ استدلال باید قوی باشد و به نتیجه منجر شود.
استاد با توجه به پدژزماشیسم شرق و تومپرسایتیسم غرب،باید از دید اشتابنفپلیسم جنوب شرقی به این موضوع نگاه کرد!
بر اساس گفته حکیم بزرگ مرکز استاد فسنقری که:نبودن یا بودن،مسئله چیه؟!!!ما به این نتیجه میرسیم که خونریزی سانی بولدر تقصیر شیکم گاز گفته شده است.
شیکم بیچاره هم تقصیری نداره!اون که از خودش اراده ای نداره بلکه این گاز بود که به شکم اون حمله برد!پس تقصیر گاز هست.
اما گاز هم بی تقصیره.این دندون های سانی بولدر هست که که هویت گاز رو خلق میکنه!پس در اینجا گاز هم قربانیه و این دندان هست که مقصره.
دندان بدبخت هم که ماله سانی بولدر هست و اون دندان رو کنترل میکنه در نتیجه دندان هم بیگناه هست.پس تقصیر و مشکل شخص شخیص سانی بولدر میباشد.
با این حال سانی بولدر هم مقصر نیست چون سانی ناراحت از اینکه ویولت نمیتواند اختراعی انجام بده ،دست به چنین عملی زده.پس این موضوع تقصیر ویولت است که اختراعی نمیتونه بکنه.
اما ویلوت چی کاره بید؟!اگه تدی روبان رو گم نمیکرد اصلا ویلت نیازی به اختراع نداشت که حالا اصلا نتونه اختراعی بکنه.مقصر تدی شناخته میشه!
تدی هم روبان رو از جیمز گرفته و اگه جیمز روبان رو به تدی نمیداد اصلا روبانی در کار نبود که گم بشه.تقصیر کار جیمز هست که روبان رو به تدی داده.
اما جیمز هم...خب جیمز هم...واقعیتش اینه که جیمز دلیل قانع کننده ای برای اینکه روبان رو دزدیده نداره!مقصر همون جیمزه...خلاص!
نقل قول:
2. یک رول بنویسید و در اون رول در مورد موضوعی فکر کنید. حالا اینکه عواقب این فکر کردن چی میشه به رول شما بستگی داره. (20 امتیاز)
مارکوس در جمع خانواده نشسته بود و میخواست در بحث مهم و داغی که خانواده با هم میکردن شرکت کنه.
شجاعت خودش رو جمع کرد...چند نفس عمیق کشید و با صدای بلند گفت:من فکر میکنم که...
همین که این چند کلمه رو گفت خانواده همگی زدن زیر خنده!
یکی از برادرهای بزرگش گفت:تو و فکر؟!بیخیال مارکوس!جک نگو!!!
خواهرش گفت:تو سالی یه بار حرف بزن اونم عید قربانه بگو بععععععع بفهمیم گوسفندی تا سرت رو ببریم!(البته شاید گفته باشه سالی یه بار اونم عید پاکه صدای بوقلمون در بیار بفهمیم سرت رو ببریم!!!)
مادرش گفت:بچه ام رو اذیت نکنید!همین که شجاعتش رو داشت حرف بزنه خودش کلیه.
و بعد خانواده دوباره به سر بحث داغ و مهم خودشون برگشتن:ولی به نظر من حق ارمیا نبود اول بشه!!!
استاد با این خاطره تلخ میخواید رول 20 خطی در مورد فکر کردن باشه؟!!!