دکتر فیلی که در پست قبل به شکل اجل معلق وارانه وارد سوژه شده بود نگاهی پوکرفیس گونه به ریش های از جنس پشمک حاج عبدالله دامبلدور انداخت. سپس نگاهی به مسلسل پلاستیکی وینکی انداخت و گفت:
- وینکی، تو اینجا چیکار میکنی؟ من اینجا چیکار میکنم؟ زامبیا کوشن؟ چرا ملّت شهید شدن؟ مگه اینجا دخمَست که سوژه رو شهید میکنید فرزندان روشنایی؟! البتّه این پشمک پیرمرد روشناییه اون رو جدا فرض کنید.
آیلین پرنس و سیوروس اسنیپ با شنیدن اسم دخمه به سرعت به سمت سوژه دویدند و فریاد زنان به توهینی که به دخمه و سوژه های آن ها شده بود اعتراض میکردند.
- تو حقوق دخمه های مملکت رو زیر سوال بردی!
- تو به دخمِلیتی ها توهین کردی!
- گوشنمه!
- مشکل ما حل نشه، دخمه تعطیل میشه!
- دخمهای که دخمه نباشد، دخمه نیست!
- گوشنمه!
- دشمن بداند، دخمه همیشه از گزند دشمنان به دور است ای دشمنان!
- دخمه دقّت کن!
- گوشنمه!
دکتر:
وینکی:
دامبلدور: هاگرید، فرزندم. الآن گوشنمه های تو وسط اعتراضای اینا چیکار میکنه؟
هاگرید: حمه ی پول مهفل رو خرج شیکم ویضلیا میکنید خب گوشنه میمونم.
آیلین و سیوروس که دیدند اعتراضاتشان توسط گوشنمه های هاگرید خز شده است به دخمه ی خود برگشتند و سوژه را خلوت کردند. برای برپا ماندن سوژه و خاک نخوردن تاپیک آلبوس دامبلدور منوی نظارتی خود را بیرون آورد و گزینه های آن را مرور کرد سپس ردایش سیاه شد و با لحنی محزون گفت:
- فرزندانم، امروز باید مراسمی برای شهدای گمنام سوژه برپا کنیم که در پست های پیش به شهادت رسیدند یا شناسه ی خود را تغییر دادند.