پارت اول
صحنهی اول، تصویر کم کم شفاف میشه و آنجلینا، نشسته روی یک نیمکت چوبی نمایان میشه. چهرهی آنجلینا گیج و مبهمه. انگار نمیدونه کجاست و چه بلایی به سرش اومده. دستهاش رو بالا میاره...
صفحه سیاه میشه و تیتراژ میاد بالا:
آنجلینای یه لنگه کفش!
نویسنده : آیلین پرینس
کارگردان: آنجلینا جانسون
تصویر بردار: آرتور ویزلیتیتراژ به بالا رفتن ادامه میده و دوباره تصویر آنجلینای مبهوت مونده به روی صفحه نمایش نقش می بنده. آنجلینا دست هاش رو بالا و بالاتر میاره و رو به روی صورتش میگیره. میشه دید که دستهاش به مایع تیرهای آغشته شده. زاویه دوربین عوض میشه و حالا میشه کف دست های آنجلینا رو در حالی که بهشون خیره شده دید! دستهاش غرق خونن!
فلاش بکآنجلینا توی قهوهخونهی پاتیل درزدار نشسته. از اونجایی که استعمال قلیون که در قهوه خونهها ممنوع شده، در نتیجه عجالتاً یه سیگار برگ کوبایی گوشهی لبش روشن کرده و با یه فنجون اسپرسو جلوش، ژست روشن فکرهای چپی رو گرفته، تا بعداً که بره خونه قلیونش رو بکشه و چایی نباتش رو بخوره. زیر لب زمزمه میکنه:
- یعنی این ناشناس کی میتونه باشه که من رو اینجا دعوت کرده وبعد کاشته؟
در قهوهخونه چهارطاق باز میشه و موجود قد کوتاهی با شنل بلند، در حالی که بیشتر صورتش زیر کلاه بزرگی مدفون شده وارد میشه. موجود به سمت پیشخوان میره و درخواست دو لیوان از ارزونترین نوشیدنی کرهای رو میکنه. مادام رزمرتا اول میاد بره تو قیافه واسه طرف، که یهو موجود که پشتش به آنجلیناست، کلاهش رو میزنه بالا. مادام رزمرتا هم درجا خوف میکنه و میره دوتا لیوان بیاره. آنجلینا که با کنجکاوی تمام به صحنه زل زده بود، تعجب میکنه و میگه:
- بسم المرلین! یعنی این دیگه کیه؟
در همین لحظه به صورت ناگهانی و در "سیم ثانیه"، موجود غیب میشه و دود و بخار از کفشهاش که روی زمین موندن بلند میشه. آنجلینا که دستش اومده غریبه کیه و الان چه اتفاقی افتاده، با خنده میگه:
- خیله خوب بابا، بسم الرد رجیم! ظاهر شو اینجا جن بود داده!
وینکی رو صندلی مقابل آنجلینا ظاهر میشه.
- سلام آنجلینا. چطوری رهروی همیشگی خودم؟
- خودت هم میدونی این وصلهها به من نمیچسبه وینکی، من زیر هیچ پرچمی جا نمیگیرم.
- از بس آنجلینا جن گندهایه!
برات ماموریت ویژه دارم به هر حال.
- چی هست حالا؟
- میخوام فیلم بسازی.
آنجلینا پکی عمیق به سیگار برگش زد که مثلاً داره عمیق فکر میکنه. در نتیجهاش به سرفه شدید افتاد و دود از توی گوشهاش هم خارج شد. وینکی شروع کرد زدن به پشتش.
- بلد نیستی نکش خوب، به جاش کیک پاتیلی بخور! خلاصه که میفرمودم، تو این زمینه با آرتور ویزلی و آیلین پرینس هم هماهنگ شدم کمکت کنن.
آنجلینا کارگردانی رو دوست داشت. از کار کردن با آرتور و آیلین هم خوشش میومد. جن کم کم داشت میرفت زیر جلدش.
- پس بودجهاش رو تو میدی من هالیوود رزرو کنم، آقامون کریستین بیل رو استخدام کنم، جشنواره اکران کنم، بدم هانس زیمر آهنگ بسازه؟
- متاسفانه آنجلینا، آناناس!
بودجه وزارت فوق العاده محدوده. با همین مصالح و منابع دم دست سر و تهش رو هم میاری عمو ببینه!
- منظورت دقیقاً از "منابع و مصالح دم دست" چیه؟
صفحه سیاه میشود و بقیه تیتراژ بالا میآید:
بازیگران بدون ترتیب الفبا:
آنجلینا جانسون – آنجلینا
آرتور ویزلی – پرنس
هکتور دگورث گرنجر – هکتورزیا
رز زلر – گرزلر
دلفی ریدل – نامادری آنجلینا
آلبوس دامبلدور – پری مهربون
آرسینف جگروفسکی – معاون علافِ لنگه کفش به دستِ پرنس
آرنولد پفک نمکی – لوسیفر
و آیلین پرینس در نقش اسپارتاکوس!
فیلمی با بودجهی بسیار پایین نازل قیمت به تهیه کنندگی وینکی، جن وزیر.فلش یک مقدار فوروارد ترخانهی آبا و اجدادی بلک رو میشه دید که با تلاشهای بی شائبهی تهیه کننده و کارگردان، کمی تا حدودی شبیه یک عمارت قدیمی افسانهای به نظر میاد. آنجلینا با خواهرهای دوقلوی ناتنیش وارد میشه.
- آنجلینا!! کو کفشم؟
- همونجا تو پاته گرزلر!
- آآآآنجلینااا! معجونهام کو؟
- دادیم سگ خورد هکتورزیا! دادیم سگ خورد!
- سگه کوش؟
دوربین یکدفعه صد و هشتاد درجه میچرخه و صورت خود تصویر بردار رو میگیره که چشمهاش رو بسته، چاک دهنش رو تا انتهای ممکن باز کرده، طوری که با یک مقدار توجه لوزالمعده و سایرامحا و احشاش نمیان میشن، و داره از اندرونِ تحتش فریاد میزنه. دوربین میلغزه پایینتر و سگی وحشی در حال گاز گرفتن قسمت انتهایی امحا و احشای تصویر بردار نمایان میشه. تهییه کننده که در بک گراند، در حالت جلوس به روی صندلی دیده میشه، داد میزنه:
- یکی این جونور رو جمعش کنه! روانی شده!
دوربین دوباره میچرخه و آنجلینای کارگردان رو میبینیم که تلاش داره فوکوس دوربین رو روی خودش برگردونه. در همین لحظه صدای نویسنده شنیده میشه:
- آوراکدورا!
و زوزههای سگ و نعرههای تصویر بردار قطع میشه. فیلم دوباره متمرکز میشه رو مصائب آنجلینا.