هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: مغازه اليواندر
پیام زده شده در: ۱۸:۰۶ شنبه ۱۰ دی ۱۴۰۱
#1
الیوندر از خواب بیدار شد. یک ربع طول کشید تا خودش را به یاد بیاورد.
آن روز کار زیادی داشت. زیرا جادو آموزان برای خرید چوبدستی به مغازه او می آمدند.
ساعت را نگاه کرد وقت صبحانه بود.
روی تختش نشست، مثل همیشه صدای قیژ قیژ زیادی میداد. اتاقش را نگاه کرد مثل همیشه بود.
فقط انگار سال ها آنجا نیامده بود و کسی هم سری به آنجا نزده بود. چوبدستی اش را از روی میز بغل تختش برداشت. کمی لمسش کرد. متوجه اتفاقی عجیب شد سن چوبش حدود ۲۰۰ روز پیر تر شده بود.
می خواست ورد همیشگی اش را بخواند. چون نمی توانست خانه اش را گرد گیری کند ، از آن ورد استفاده می کرد. ولی ورد را یادش نمی آمد مگر امکان داشت وردی را که پنج سال استفاده می کرد به یاد نداشته باشد؟
از روی تختش برخاست. به سمت پنجره رفت و بیرون را تماشا کرد. کوچه دیاگون مثل همیشه فضای گرم و دوستانه ای داشت. ولی یک نکته به ذهنش آمد امروز باید جادو آموزان برای خرید هایشان می آمدند. ولی هیچ خبری از نوجادوگرها (نوجوان‌ها) نبود.
تا حالا آنقدر حس سردرگمی نکرده بود. شاید فراموشی گرفته بود. بیشتر از این وقت را تلف نکرد و به پایین پله ها رفت.
همه ی چوبدستی هایی که به یاد داشت سر جای خود بودند بجز تعداد زیادی گل خشک شده که برای مراسم ختم استفاده میکردند.
فکر نمی کرد کسی از اعضای خانواده ی او مرده باشد. ولی داستان چه بود.
سن چوبدستی!, نبودن جادوآموزان!, فراموش ورد همیشگی!, و حالا گل های مراسم ختم.
به سمت در رفت وقتی دسته ی در را پایین کشید متوجه شد در قفل است. به سمت میز کارش رفت که کلید ها را بگیرد.
ولی چیز دیگری توجهش را جلب کرد. چند نامه قدیمی خاک گرفته روی میز بود. اولین نامه از طرف بانک گرینگوتز بود. پشت نامه نوشته بود:

گریک الیوندر
فروشگاه الیوندر، کوچه دیاگون.
از طرف گرینگوت.
نامه را باز کرد و داخلش را خواند:

آقای الیوندر عزیز
به اطلاع می رسانیم
هر چه زود تر برای وصیتنامه خود اقدام کنید.
طبق خبر های بدست آمده شما در رویا(کما)
هستید. اگر تا زمان موعود به هوش نیامدید.
تمام اموال شما به تنها وارث تان می رسد
به غیر از این امر به بانک گرینگوت آمده
و تکلیف اموال خود را مشخص کنید.
با عرض پوزش بابت گرفتن وقط گرانبهای شما
بانک رسمی جادوگران
گرینگوتز

الیوندر بعد از خواندن نامه برایش روشن شد. دلیل آن اتفاق ها چیست.
از خواندن دیگر نامه ها صرف نظر کرد و به سمت کمد لباس هایش رفت. کت و شلوار قدیمی رسمی اش را در آورد و پوشید.
کلید را برداشت. چوبش را با ورد روشنایی (لوموس) امتحان کرد تا درست کار کند. و با همان مو های بهم ریخته به سمت گرینگوتز راهی شد.

[تقدیم به: دایی Sh]


ویرایش شده توسط گریک الیوندر در تاریخ ۱۴۰۱/۱۰/۱۱ ۰:۰۴:۳۸



پاسخ به: چوب‌خط های زندان
پیام زده شده در: ۱:۳۱ پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۱
#2
چوب‌خط های زندان
خب ، یکی دیگه رو امتحان میکنم. زالزالک، ماهیت پیچیده و جذابی داره.
بعد از شنیدن نظر گرگروویچ تعجب کردم. بالا خره سر یک موضوعی باهم تفاهم نظر داشتیم. زمان از دستم در رفته بود و بعد از مدت ها، گپی با دوستی زده بودم. حس خوبی بود.
گفتم: مایک ، تا حالا فکر میکردی با من تو آزکابان هم سلولی بشی. و از همه غیر قابل باور، گپی هم بزنی!
_ هوم راستش نه. ولی آدم هایی بودن که میتونستن جای تو باشن. از این خوشحالم که لازمه فقط تو رو تحمل کنم.
هردو باهم خنده ی ریز و سنگینی کردند.
گفتم:《 اگه از قبل از اومدن به اینجا ازم می پرسیدن میگفتم تنهایی رو ترجیح میدم ولی الان ... بازم تنهایی رو ترجیح میدم.
دوباره خنده ریز و سنگین.
راستی مایک تو ، چرا اینجایی؟
_ به عنوان یه هم سلولی باید زودتر میپرسیدی، البته هرچند منم نپرسیدم. خب من سوتی دادم.
_ بیخیال مایک انقدر سخته قبول کنی اشتباه کردی؟
_ هوم فکر کردم فقط دامبلدور اینا رو میفهمه. به لرد سیاه اعتماد کردم. خودمو بیشتر از چیزی که هستم حساب کردم. فکر میکردم به دردش میخورم ولی نتیجش یک سلول در آزکابان به همراه چوبدستی ساز معروف شد. تو چی؟
من بخواطر اطلاعات درست اما نتیجه ی اشتباه، فکر می کردم چوبدستی ها بر اساس یک الگوریتمی کار میکنن ولی کاملا حسی عمل می کنند و ... خودم یکی از کسایی بودم که می گفتم چوبدستی صاحبشو انتخاب میکنه گفتم اونام مثل ما حرکت میکنن ولی چرا اینو گفتم. البته اینکه تهت شکنجه بودم هم تاثیر داره.
_ از این به بعد باید کمتر دنبال قدرت باشم.
_ به نظر من آدم باید به چیزایی که ثبات دارن اعتماد کنه. ولدمورت به قانون های خودش احترام نمی ذاره.
_ مثلا به نظر تو به وزارت سحر و جادو میشه اعتماد کرد؟!
_ اون که خیلی وقته ترکیده اگه بین ولدمورت و وزارت یکی رو انتخاب کنم قطعا ولدمورت رو انتخواب میکنم. ولی خب این تو بدترین شرایتش هست تاریکی و روشنایی با هم می جنگند هیچ کدوم از بین نخواهند رفت. و تا آخر ادامه میدن به هم خواطر نیاز به انتخاب بین بد و بدتر نیست. ‌End

جادو همراهتان





پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۱۸:۳۸ دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱
#3
رو به روی درب خانه ی ریدل ها ، اعضای محفل برای چند ثانیه به یکدیگر زل زده بودند. و به این فکر میکردند که آیا این کار درست است. در همان لحظه دامبلدور که میدانست آنها به چه چیزی فکر میکنند گفت:《 اگر بتوانیم طبق نقشه پیش برویم مشکلی پیش نخواهد آمد.
لوپین: بنظرتون چه کسایی از مرگخواران اونجا هستند.
اسنیپ: زیاد نیستن. لرد سیاه برای مراقبت از این مکان مرگخوار زیادی نمیذاره.
لوپین: از کجا میدونی. اوه شاید بخاطر اینکه خودت مرگخواری نه؟
دامبلدور: ریموس الان وقت این حرف ها نیست.
سیریوس: راست میگه، اون از کجا میدونه ، شاید با ولدمورت در ارتباطه
اسنیپ: اگه لرد سیاه میخواست از جایی محافظت کنه الان ما یا مرده بودیم یا به بدبختی فرار میکردیم.
دامبلدور خب وقت تلف نکنید بریم تو
اعضای محفل وارد شدند. حیاط خانه خرابه ای بیش نبود و کلی علف هرز رشد کرده بود. انگار کسی سال ها به اونجا سر نزده. دامبلود آنها را به چند گروه تقسیم و هر کدام را به قسمتی از خانه فرستاد. اسنیپ ، دامبلدور و لوپین با هم به اتاق پدربزرگ ولدمورت رفتند. در اتاق یک صندوقچه ، قالیچه ی دستباف ، تخت دونفره و تابلو هایی که اجداد ریدل ها را نشان میداد قرار داشت.
دامبلدور گفت:《 یادتون باشه خنجر از کتابی به اسم سلاح جادوگران قرون وسطی ساخته شده پیدا کردن کتاب به اندازه خود خنجر مهمه.
لوپین به سمت صندوقچه رفت. گردنبندی از جنس طلای سفید به همراه یک کتاب قطور قدیمی در آن بود همان لحظه کتاب را برداشت و به دامبلدور داد.
اسنیپ که از این موفقیت راحت لوپین عصبانی بود به دامبلدور نگاه کرد. هر سه منتظر بودند ببینند در کتاب چه اطلاعاتی قرار دارد.
دامبلدور کتاب را باز کرد ولی کتاب شکاف عجیبی داشت. شکافی که شبیح جای یک خنجر بوده است. ولی خنجر در جای خود نبود.
دامبلدور گفت:《 یکی قبل از ما اونو برداشته》.




پاسخ به: دخمه های قلعه
پیام زده شده در: ۱۸:۵۶ یکشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۱
#4
داشتم با محمد غزالی چایی می خوردیم و گپ میزدیم. که ابو سعید وارد شد و گفت:《 الیوندر تو اینجا چکار میکنی》گفتم:《 ماموریتی برای شما دارم که باید در ایران انجام بشود. جادوگر بد ظاتی در ایران حکمرانی میکند. باید با آنها مقابله کنید. گروه سه نفره ای، برگذیده شده 》. ابو سعید گفت:《 چه کسانی برگذیده هستند؟ باید جلوی چه کسی را بگیریم》. گفتم؛《 اسمش را نمیدانم. ولی میگویند صاحب دو مار در پشتش است روزی دو مغذ انسان میخورد. برگذیده ها تو ، محمد غزالی و یوتاب هستند.》
_ یوتاب ! همان جادوگر ایرانی که سعی در عوض کردن قوانین وزارت سحر جادو دارد ؟
_ بله. بعد تازه همه میدونیم وزارت با قوانینش عملکرد خوبی نداره در جنگ اول و دوم جادوگران وزارت تحت نظر اسمشو نبر بود. به آدم هایی که لیاقت ندارند پست و مقام میدند.
محمد غزالی که تا آن موقع اظهار نظر نکرده بود گفت:《 خب ابو نظرت چیست؟》.
ابو محمد که سکوت کرده بود. من گفتم:《 بیخیال یوتاب جادوگر قدرتمندیه فقط عقاید خودشو داره》.
_ خب باشه قبوله فقط بهش اخطار بده زیاد منو با عقایدش عصبانی نکنه.
محمد غزالی گفت:《 حالا کجا میشه یوتاب رو پیدا کرد》.
گفتم:《 معلومه وزارت سحر و جادو》.
آنگاه خودشان را غیب کردند و در باجه ی تلفن ظاهر کردند. به زور خودشان را در باجه ی تلفن جا کردند.
صدای یک خانم گفت :《 به وزارت سحر و جادو خوش آمدید. دلیل ورود یا پست خودتون را بگویید..》
گفتم:《 بازدید کنندگان گریک الیوندر ، محمد غزالی و ابو سعید》.
_ به وزارت سحر و جادو خوش آمدید.
به سمت آسانسور رفتند و وارد شدند.
آرتور ویزلی گفت:《 الیوندر اینجا چیکار میکنی.》
گفتم:《داستانش طولانیه میدونی یوتاب کجاست؟》
جلوی دفتر وزیر ایستاده گفته تا وقتی وزیر وزارت سحر و جادو به حرفش گوش نده همون جا می ایسته.》
ابو محمد گفت:《 عجب دیوانه ای نکنه فکر میکنه وزیر حرفشو جدی میگیره》.
آرتور گفت :《 با یکسری از حرفاش موافقم ولی... خب رسیدیم.
وزیر وزارت داشت از اتاقش بیرون می آمد و با زیر دست خود صحبت می کرد که یوتاب را دیدند که دنبالش می رفت و به قانون های وزارت اعتراض میکرد. وقتی یوتاب من را دید به سمتم آمد و ...


ویرایش شده توسط گریک الیوندر در تاریخ ۱۴۰۱/۹/۲۱ ۱۷:۳۳:۴۴



پاسخ به: اعضاي سایت خودشونو معرفی کنن
پیام زده شده در: ۱۵:۰۲ شنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۱
#5
به نام جادو
اسم مستعار: جرمی(jeremy)
مسئولیت: به دوش کشیدن شخصیت گریک الیوندر البته باعث افتخارم است.
سال چهارمی هاگوارتز
نهوه آشنا شدن طولانیه اما به صورت خلاصه اولین کتابی که از هری پاتر خوندم زندانی آزکابان بود. (که از کتابخونه ی قدیمی پدرم گرفته بود) او موقع تنها چیز در دسترس من بود. به زندانی آزکابان علاقه ی بیشتری نسبت به قسمت های دیگه دارم.
علایق من کتاب خوندن ، فیلم و سریال (ژانر ترسناک) داستان نویسی.




پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۲۳:۰۶ جمعه ۱۸ آذر ۱۴۰۱
#6
به نام جادو
آلبوس چوبدست ساز نیاز نداری؟
میدونی که احساسات چوبدستی ها حساسه با من به خوبی آشنا هستی شخصیت آرومی هستم. به نظرم محفل به یکی مثل من نیاز داره برای همین درخواست عضویت میدم.🦳 در پیدا کردن راز که مشکلی ندارم به هر حال هر چوبدست سازی به جزئیات دقت میکنه.

به به، چوبدستی سازمون کم بود که جور شد‌.
نمیتونم بگم میشناسمت، اما میتونم آرامش درونی و مرموز بودنت رو حس کنم.
پیشنهادم اینه که بیشتر فعالیت کنی تا ویژگی های جادوگر سفید درونت بروز کنه و بتونی توی ماموریت ها و رویدادهای محفل به خوبی و دوشادوش بقیه شرکت کنی.
من معمولا کسی رو بدون رسیدن به سطح اولیه فعالیت و رول نویسی به گریمولد راه نمیدم، اما با توجه به پستت، میتونم بگم تو توی سطح اولیه هستی و از پس پرورش سوژه و توصیف فضا خيلی خوب برمیای. افرین.
بنابراین بفرما داخل و محفل رو روشن کن.
امیدوارم بزودی رول های خوب بیشتری ازت بخونم.

پیوست:



jpg  images_resize_28.jpg (45.32 KB)
46722_63938e0b40c33.jpg 200X230 px


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۴۰۲/۴/۱۹ ۲۱:۱۳:۵۶



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۱:۱۱ جمعه ۱۸ آذر ۱۴۰۱
#7
من گریک الیوندر متولد 25 سپتامبر سال 1907، چوبدستی ساز با استعداد و حرفه ای هستم.
چوبدستی ام توسط خودم ساخته شده (احتمالا ؛ به علت استعداد فراوان قبل از یازده سالگی ساختم) چوبدستی من، کمی خمیده 12سانت و از ریسه ی قلب اژدها ساخته شده است. مانند همه ی جادوگران بریتانیا کبیر، در سن یازده سالگی برای تحصیلات جادوگری در هاگوارتز به چوبدستی ام دست یافتم. از آنجا که خانواده ی من فروشگاه معروف چوبدستی فروشی الیوندر را دارند نیازی به خرید آن نبود. طبق کتاب (wand callection) این چوبدست به گونه ای طراحی شده که گویی از درختی مسن ، به پیچیده شده ساخته شده. و دارای نشانه های رونی در امتدای چوبدست قرار دارد. مشابه وضعیت چوبدست سدریک دیگوری و چارلی ویزلی و اجزای هسته یکسان با چوبدست ویکتور کرام است. بنابر این دارای شکل c خمیده است.
الیوندر نام خانوادگی یک خانواده ی جادوگر خون خالص از لیست بیست و هشت مقدس بود با این حال پس از تولد گریک الیوندر جادوگر نیمه خون (دورگه) در اوایل قرن بیستم دیگر خانواده اصیل نبود. این خانواده از قبل از میلاد در تجارت چوبدستی بوده اند. گفته میشود این نام (الیوندر) به معنای (کسی که چوب زیتون دارد) میباشد.
الیوندر معتقد بود اجداد اولیه اش با رومی ها به بریتانیا آمدند. و قرفه ای راه اندازی کردند تا به جادوگران بریتانیایی چوبدستی بفروشند.
همچنین هری پاتر در سال 1991 از او چوبدستی خرید. در سال 1996 الیوندر توسط لرد ولدمورت و مالفوی دستگیر و شکنجه شد. او بعدا توسط هری پاتر و دوستانش همراه با دیگر زندانیان نجات یافت و به خانه خاله موریلِ رون ویزلی پناه برد.


جایگزین شد.


ویرایش شده توسط سدریک دیگوری در تاریخ ۱۴۰۱/۹/۱۹ ۰:۱۵:۰۱



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۰:۳۱ چهارشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۱
#8
من الیوندر ، چوبدستی ساز قبل از سال 382 ه.ق به دنیا آمدم.
محل تولدم : حوزه مدیترانه
وضعیت خون : خالص (اصیل زاده)
جنسیت : مرد
اعضای خانواده ی من گرایت ، گربولد ، جرویس و گاریک الیوندر هستن.
دین : مسیح
"به من اشاره کن!" این مقاله در مورد بنیانگذار Ollivanders است. ممکن است به دنبال یکی از نوادگان او باشید که در قرن بیستم در تجارت چوب‌سازی فعال است.

اولیواندر (فرم ۳۸۲ پیش از میلاد) جادوگری بود که ظاهراً از یک کشور مدیترانه‌ای وارد بریتانیا شد و در ۳۸۲ پیش از میلاد، اولیواندر را راه‌اندازی کرد. یک باندساز متخصص، اولیواندر به جادوگران بریتانیایی باستان فروخت که چوب‌هایشان در ساخت و ساز غیرقابل اعتماد بود.



معرفی شخصیتت خیلی خیلی کوتاهه. لطفا بعدا حتما برگرد و تکمیلش کن.

تایید شد.
خوش اومدی!


ویرایش شده توسط سدریک دیگوری در تاریخ ۱۴۰۱/۹/۱۶ ۲۳:۴۲:۲۵



پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۲۱:۲۸ سه شنبه ۱۵ آذر ۱۴۰۱
#9
سلام من ارمیا هستم.
گروه خودم رو اسلیترین میدونم و در درجه ی دوم ریونکلا رو انتخاب میکنم.
من شخصیت قدرت طلبی دارم. و الگوی خودم رو دامبلدور قرار دادم. در شرایط سخت مثل پروفسور اسنیپ عمل میکنم. و برای سرگرمی کتاب می خونم.



ریونکلاو!

مرحله بعد: انتخاب یک شخصیت از لیست شخصیت های گرفته نشده و معرفی آن در تاپیک معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۴۰۱/۹/۱۵ ۲۳:۵۵:۵۲







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.