هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

به برنامه "تور جهانی سالازار اسلیترین" ملحق شوید و به مدت یک هفته، بر اساس علایق و استراتژی‌های تصرف جهانی ایشان، در انجمنی که مورد بازدید سالازار کبیر قرار می‌گیرد، وی را همراهی کنید.


این برنامه به همه‌ی جامعه‌ی جادوگری، از اعضای محفل ققنوس گرفته تا مرگخواران و کارکنان وزارت سحر و جادو، فرصت می‌دهد تا در این مهم، شریک و همراه سالازار شوند.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۹:۲۶ یکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲

گریفیندور، مرگخواران

تلما هلمز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۱ جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۲۲:۴۰:۳۹ یکشنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۳
از من دور شو! تو خیلی مشکوکی!
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
گریفیندور
مرگخوار
پیام: 171
آفلاین
سلام خدمت پروفسور دامبلدور عزیز.
من تلما هلمز هستم.دختری که ولدمورت شرور تمامی خانواده اش رو قتل عام کرد.
اون احمق(لرد سیاه) میخواد که تمامی ماگل و ماگل زاده هارو بکشه و فقط اصیل زاده ها بمونن.اخه یکی نیست بهش بگه احمق خود تو دورگه ای...
اون کاری کرد که من تنها بمونم.
تنها چیزی که از خانواده ام برام موند...یه ققنوسه!دیگه هیچی از پدر و مادرم ندارم.حتی یه عکس...
من یکی از قوی ترین جادوگران هاگوارتز هستم.میتونم پرواز کنم و مثل شما یه ققنوس دارم.
پروفسور من میخوام با اون بجنگم.
میخوام عضو محفل ققنوس بشم تا بتونم ولدمورت و یاران خبیثش رو مثل بلاتریکس لسترنج رو از بین ببرم تا کسانِ دیگه ای مثل من بی کس و کار نشن.
درسته همانطور که خون گودریگ و هلگا و روونا توی رگ هامه خونه سالازار رو هم صاحبم.به همین خاطر قدرت زیادی در انجامه جادوهای سیاه دارم ولی من نمیخوام بد باشم پروفسور.کمکم کنید.
میدونم تازه کارم ولی نویسنده خوبی ام.
یع ذره خشن رفتار کردم.ببخشید ژن های سالازار اوت کرده.

زیر سایه ی مرلین بزرگ...

سلام تلمای عزیز.
بابت خانواده‌ت متاسفم. این راه با از دست دادن بسیار همراهه.
ازت می‌خوام بیشتر بخونی و بنویسی. اینطوری با آمادگی بیشتری می‌تونیم به مقابله با تاریکی بپردازیم.
تا اون موقع، از خود و ققنوس ارزشمندت مراقبت کن.
در پناه روشنایی.


ویرایش شده توسط تلما هلمز در تاریخ ۱۴۰۲/۷/۱۶ ۹:۳۱:۳۳
ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۴۰۲/۷/۲۴ ۲۳:۵۴:۰۷

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

از من و روباهم دور شو! من بهت شک دارم!


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۵:۴۴ دوشنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۲

گریفیندور

آلیشیا اسپینت old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۷ دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۱۴:۱۱:۵۲ پنجشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۳
از جایی که هیچکس نمیتونه تصورش کنه:)
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 91
آفلاین
سلااام پروفسور گرامی حال و احوالتون چطوره؟ خوبین خوشین؟
خب من تقریبا ی تازه واردم و میدونم برای اینکه عضو محفل بشم باید ی داستان سفید بنویسم ولی داستانم نمیاد ( حال ندارم ):///
نمیشه منو وارد کنید:) بخدا من سفیدم :)))))))))))))

سلام آلیشیای عزیز.
بنده هم نور سفید رو درونت می‌بینم.
اما برای ورود به محفل، نیاز داری ساحره توانمندتری بشی تا به راحتی به جنگ تاریکی بریم.
پیشنهاد من اینه که بیشتر توی بخش‌های ایفای نقش فعال باشی؛ بخونی، بنویسی و نقد بگیری.
هر وقت احساس کردی به آمادگی لازم رسیدی برگرد و درخواست بده.
در پناه روشنایی.


ویرایش شده توسط آلیشیا اسپینت در تاریخ ۱۴۰۲/۷/۱۱ ۹:۱۹:۳۲
ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۴۰۲/۷/۲۴ ۲۳:۴۴:۳۶

تصویر کوچک شده


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۱:۵۱ دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۲

ریونکلاو، مرگخواران

هیزل استیکنی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۹ سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۲
آخرین ورود:
دیروز ۲۰:۰۵:۵۸
گروه:
ریونکلاو
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
مرگخوار
پیام: 110
آفلاین
سلام من هیزل استیکنی هستم میخوام عضو محفل زیباتون شوم
خیلی به دردتون میخورما😁
لطفاا

سلام فرزندم.
البته که به درد میخوری، اما برای عضویت در محفل و جادوگر سفید بودن باید سفیدی و روشنایی بیشتری توی پست ها و شخصیت هیزل ببینم.
من پیشرفتت رو زیرنظر میگیرم، تو هم بیشتر بنویس و نقد بگیر.
بعد اگه دوباره در جستجوی راز ققنوس باشی باهم درموردش تصمیم می گیریم.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۴۰۲/۶/۹ ۱۲:۲۴:۴۶

🎐 اجـازه نـده هيـچ كس پـاشو رو رويـاهات بـذاره..🌱حتی اگه تاریک ترین رویای جهان باشه... ️


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۲۱:۳۰ دوشنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۲

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۷ چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۱
آخرین ورود:
۱۳:۴۵:۱۴ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۳
از دفتر کله اژدری
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 91
آفلاین
نقل قول:
سلام پروفسور

سلام به روی ماهت.

بابت تاخیر و خواب رفتن محفل شرمنده.
والا من رفته بودم تو طبیعت که از فشار و استرس و این چیزای بد دنیای امروز دور بشم. یه غار قشنگی هم اون اطراف بود، رفتم داخلش به زیبایی ها و سفیدی های اطرافم و شماها فکرکردم و کم کم خوابم گرفت.
نمیدونم چرا سرعت زندگی انقدر زیاد شده، خیلی بده که بعد یه چرت کوتاه انقدر همه چی تغییر کرده.

نقل قول:
تنها چیزی که برام به جا گذاشت یک گردنبند بود با نوشته ای در داخلش : ((زمانی که تاریکی حمله کرد به گذشته ات رجوع کن))


چه داستان غم انگیز و تاثیرگذاری ایزابل.
متاسفانه تام هیچوقت ارزش عشق و خونواده رو درک نکرد. ولی خوشحالم که تو بهش پی بردی.

ما تو محفل با فعالیت و رول زدن، نقد گرفتن، ماموریت و مهم تر از همه تمرین سفیدنویسی و پرورش ویژگی های جادوگر سفید خودمونو قوی میکنیم تا به وقتش بتونیم با تاریکی مبارزه کنیم.
تو هم به نظر اهل مبارزه میای و عزمت راسخه. پس بفرما داخل که دم در بده.



پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۰:۳۰ شنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۲

جیمز پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۱۴ سه شنبه ۹ خرداد ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۰:۳۰ شنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۲
از انگلستان
گروه:
مـاگـل
پیام: 4
آفلاین
سلام پروفسور جیمزم یه مدت از محفل دور بودم ولی دلم تنگ همه رو گرفته . میشه بیام؟

سلام جیمز، چطوری؟
عه پس تنگ ماهی مارو تو گرفتی؟
متاسفانه فعالیت زیادی ازت نمیبینم جیمز.
برای ورود به محفل سطح اولیه ی نیازه که من بتونم روی پرورش سوژه و سفیدنویسی اعضا حساب کنم.
بیشتر بنویس و بخون و برگرد.
در گریمولد همیشه به روی اعضای وفادارش بازه.
الان نیمه بازه البته.
الان بستم.
منتظرت هستم‌.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۴۰۲/۴/۱۹ ۲۱:۴۲:۱۰

از اونجا که نترسیدیم دیگه بازی شروع شد ...

سریوس من


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۸:۴۸ جمعه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲

ریونکلاو

روونا ریونکلاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۴ یکشنبه ۲۷ فروردین ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۱۳:۲۶:۰۲ پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۳
از اون جا که زیبا او ابی رنگه
گروه:
ریونکلاو
جادوآموز سال‌پایینی
جـادوگـر
پیام: 43
آفلاین
سلام البوس جان
من بعد از جنگ هاگوارتز و بعد از مردن و مرگ ان لردولدموت به خود امدم و به هاگوارتز برگشتم تا هم سری به دخترم بزنم هم به یاری دوستانم بروم تا مدرسه ای که خودمم و سه دوستم خشت خشت ساخته ایم را بسازم با این که از این بابت ناراحت نیستم بلکه خوشحال هم هستم چون ان مدرسه دیگر قدیمی شده بود و حتی خطر جانی هم داشت
خلاصه از مالی (پرفسور مگ گونگال )درباره ی محفلی به نام ققنوس شنیدم و به این دلیل که ان محفل ضد لرد ولدومت هست من هم میخواهم به دانش اموزانم به پیوندم اگر اجازه میدهی من را قبول کن
و راستی یک ریونکلاو ی مثل دختر زیبایم لونا لاوگود خیلی به دردتان میخورد
اردتمند شما روونا ریونکلاو
از کوه های اب رنگی روونا ریونکلاو (محل تولد)



سلام روونای عزیز.
خوشحالم که به دنیای جادو برگشتی. اینجا مدرسه خودته، راحت باش.
محفل مطمئنا به وجود افراد قوی و باهوشی مثل شما نیاز داره.
اما گذرزمان باعث تغییرات زیادی شده.
پیشنهاد من اینه که بیشتر بنویسی، نقد بگیری و بیشتر بخونی تا بتونی جادوگر سفید درونت رو بیدار کنی و دوشادوش بقیه اعضای محفل توی ماموریت ها و رویدادها شرکت کنی.
من پیشرفتتو دنبال میکنم. بیشتر بنویس، سفید بنویس و اونوقت دوباره درخواست بده.
منتظرت هستم.

تاییدنشد.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۴۰۲/۴/۱۹ ۲۱:۳۶:۲۵
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۴۰۲/۴/۱۹ ۲۱:۳۷:۳۵



پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۹:۳۵ شنبه ۱ بهمن ۱۴۰۱

ریونکلاو، مرگخواران

ایزابل مک‌دوگال


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۵ یکشنبه ۱۸ دی ۱۴۰۱
آخرین ورود:
امروز ۱:۲۵:۱۸
از حدشون که گذشتن، از روی جنازشون رد میشم...!
گروه:
مرگخوار
جـادوگـر
ریونکلاو
جادوآموخته هاگوارتز
شـاغـل
پیام: 193
آفلاین
سلام پروفسور
نمیدونم من رو میشناسید یا نه ولی من دختری هستم که ... سالها پیش لرد ولدمورت پدر و مادرم رو به قتل رسوند و میراث خانوادگی ما رو ازمون دزدید...
جد من از سمت خاندان مادری روونا ریونکلاو هست ... بانوی جسور و زیبایی که در حال حاضر من تنها کسی هستم که با اون نسبت خونی عمیقی دارم...


داستان تمام مشکلات من از جایی اغاز میشه که تام ریدل عاشق مادر من شد ... اون بعد از اینکه نیم تاج ریونکلاو رو به یک جان پیچه تبدیل کرد به مادرم سپرد ...مادرم از این موضوع خبر دار نبود و حتی نمیدونست که تام به اون علاقه مند هست.... سالها گذشت تا مادرم با پدرم ازدواج کرد و من به دنیا اومدم همه چیز عالی بود تا زمانی که تام ریدل تبدیل شد به سیاه ترین جادوگر جهان یعنی لرد ولدمورت ... مادرم پیشگوی ماهری بود ... اون فهمیده بود که دیر یا زود خودش و پدرم توسط ولدمورت به قتل خواهند رسید ... برای همین من رو به یک یتیم خانه در انگلستان واقع در لندن منتقل کرد و تنها چیزی که برام به جا گذاشت یک گردنبند بود با نوشته ای در داخلش : ((زمانی که تاریکی حمله کرد به گذشته ات رجوع کن)) این یک پیشگویی از جنگ هاگوارتز بود... و اشاره به یکی از جان پیچه های ولدمورت یعنی نیم تاج ریونکلاو داشت...


----------------------------------------------
نمایشنامه: جنگل ممنوعه
((داستان اضافه تر از کتاب ها و فیلم ها نوشته شده))
از زبان ایزابل :

انقدر که دویدم دیگه حتی پاهامو حس نمیکردم ... دورم فقط درخت بود ... فقط درخت ... کم کم یه عالمه مرگخوار دورم جمع شدن... نمیدونستم که باید چیکار کنم به خودم اومدم و متوجه شدم که خلع سلاحم کردن و با عده زیادی از مرگ خوار ها محاصره شدم... تا اینکه خودش اومد و رو به روم ایستاد...


با صدای زمزمه واری گفت: تو دقیقا شکل مادرتی...

نمیدونستم داره درباره چی حرف میزنه .. حتی نمیدونستم مادرمو از کجا میشناسه ...

ایزابل:چی میگی ؟ تو درباره خانوادم ، درباره مادرم چی میدونی؟

لرد ولدمورت : دختر کوچولوی بیچاره ... مادرت احمقی بیش نبود ، پدرت هم همینطور ... اگه قبول کرده بودن که به ارتش تاریکی من بپیوندن شاید الان زندگی بهتری داشتی و همینطور اونا رو ...

ایزابل :عوضی ... چطور تونستی ؟باهاشون چیکار کردی؟

لرد ولدمورت: کشتن ادمایی که ازت سرپیچی میکنن لذت بخشه .... و بازی کردن باهاشون لذت بخش تر... بشکنج (با فریاد)

ایزابل:وقتی اون طلسم رو روم اجرا کرد انگار هر لحظه ده استخوان ازم میشکستن و با چاقو به جون تمام بدم افتاده بودن...
واقعا شکنجه محض بود... توی اون لحظه فقط یه ارزو داشتم ... اینکه با پدر و مادرم این کارو نکرده باشه...

----------------------------------------
من میخوام باهاش بجنگم پروفسور پس لطفا درخواست من رو برای عضویت در محفل بپذیرید...


The loudest scream in the world is a tear that silently flows from the corner of the eye
تصویر کوچک شده


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۲۳:۰۶ جمعه ۱۸ آذر ۱۴۰۱

گریک الیوندر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۱۳ سه شنبه ۱۵ آذر ۱۴۰۱
آخرین ورود:
۰:۴۰ سه شنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
از دایگون الی
گروه:
مـاگـل
پیام: 9
آفلاین
به نام جادو
آلبوس چوبدست ساز نیاز نداری؟
میدونی که احساسات چوبدستی ها حساسه با من به خوبی آشنا هستی شخصیت آرومی هستم. به نظرم محفل به یکی مثل من نیاز داره برای همین درخواست عضویت میدم.🦳 در پیدا کردن راز که مشکلی ندارم به هر حال هر چوبدست سازی به جزئیات دقت میکنه.

به به، چوبدستی سازمون کم بود که جور شد‌.
نمیتونم بگم میشناسمت، اما میتونم آرامش درونی و مرموز بودنت رو حس کنم.
پیشنهادم اینه که بیشتر فعالیت کنی تا ویژگی های جادوگر سفید درونت بروز کنه و بتونی توی ماموریت ها و رویدادهای محفل به خوبی و دوشادوش بقیه شرکت کنی.
من معمولا کسی رو بدون رسیدن به سطح اولیه فعالیت و رول نویسی به گریمولد راه نمیدم، اما با توجه به پستت، میتونم بگم تو توی سطح اولیه هستی و از پس پرورش سوژه و توصیف فضا خيلی خوب برمیای. افرین.
بنابراین بفرما داخل و محفل رو روشن کن.
امیدوارم بزودی رول های خوب بیشتری ازت بخونم.

پیوست:



jpg  images_resize_28.jpg (45.32 KB)
46722_63938e0b40c33.jpg 200X230 px


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۴۰۲/۴/۱۹ ۲۱:۱۳:۵۶



پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۱

میوکی سوجی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۴ یکشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۳:۰۸ پنجشنبه ۴ اسفند ۱۴۰۱
از تو کتابا
گروه:
مـاگـل
پیام: 100
آفلاین
میشه منم برگردم محفل؟
مثل بچه جادوگر میشینم یه گوشه کتابمو میخونم.. مزاحمتون هم نمیشم.. دردسر هم درست نمی‌کنما.. منم بیام تو

البته که میشه فرزندم.
آااااااا (خمیازه بعداز خواب عمیق)
توی محفل همیشه برای اعضای سفیددل قدیمی و عزیزدل جا هست.
تشریف بیار داخل که وقت غذاست. کتاب خوبه، آفرین. دردسر هم بساز، با وجود ویزلیا چیزی که اینجا زیاده دردسره.
فقط با دم پیکت بازی نکن که اعصاب نداره.
امیدوارم بزودی شاهد فعالیتت باشم.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۴۰۲/۴/۱۹ ۲۱:۰۳:۳۷

حالا امضا به چه دردی می‌خوره؟


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۲:۳۲ دوشنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۱

ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۳ یکشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۱
آخرین ورود:
۱۵:۱۳:۰۲ جمعه ۱۵ دی ۱۴۰۲
از Number 4- Privat Drive
گروه:
مـاگـل
پیام: 5
آفلاین
سلام پروفسور!
میشه منم تو محفل بیام ؟
لوپین و پاترا تو محفل هستن و خیلی با وفان

سلام فرزند.
بعله در وفاداری شون شکی نیست.
اعضای محفل در کنار وفاداری نیاز به سطح متوسطی توی نوشتن، تجربه فعالیت در ایفای نقش و سفیدنویسی دارن باباجان.
بنابراین پیشنهاد من اینه که کمی بیشتر بنویسی، نقد بگیری، توی ایفای نقش فعال باشی، سفید بودنت رو نشون بدی تا بعد از ورود به محفل بتونی پا به پای اعضا در ماموریت ها و رویدادها شرکت کنی.
من فعالیتت رو زیرنظر میگیرم، تو هم هروقت آماده تر بودی اینجا برگرد و دوباره درخواست بده.
در پناه روشنایی.


ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۲۴ ۱۷:۴۰:۱۰
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۲۵ ۱۱:۳۶:۱۴








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.