ادامه ی پست پرد فوت :
___________________
ولدمورت بار دیگر سرش را دست کشید.
_راستی ژل هم دارید؟؟؟!!!!!
_ اوه , قربان , جل یعنی ژل .... نه ولی باور کنید بهتر از اون رو دارم . تافت دارم , شامپوی حالت دهنده و ....
ولدی : نمیخوام !
او بلند شد و به طرف در رفت . با حالتی شق و رق در را باز کرد و در محکم به صورتش خورد . او دستپاچه شد و گالیونی از جیب خود در اورد و جلوی پیتر انداخت .
_ بیا , انم دستمزدت , جدا از اون عروسک قشنگ ....
و در مغازه را بست . داخل خیابان که قدم گذاشت دوباره به فکر دماغش افتاد . اینبار واقعا نمی توانست نفس بکشد .... به طرف شیشه ی مغازه برگشت و جا خورد .
موهایش بسیار بلند شده بود و به حدود دو متر میرسید و جلوی تمام صورتش را گرفته بود و نمی گذاشت نفس بکشد . ولدی داخل مغازه پرید و بنعره اید :
_ هوی پیتر ! بیا , بیا انو درستش کن .....
پیتر :
_ قربان شما دیگه چه جونوری..... یعنی چه گلی هستید که هیچ چیز بهتون نمیسازه !!!!
پیتر به طرف ولدی رفت و او را روی صندلی نشاند . ناگهان ....
پیتر :
او به سرعت به سمت دری رفت که ته سالن قرار داشت . تا در را باز کرد چشمش به معجون نقره ای رنگی افتاد .... معجون زیبایی مو , خودش بود ....
پیتر : قربان , باورتون نمیشه ! این معجون موهارو صاف و براق میکنه و برای خوش حالتی موهای شما بسیار مفیده .
دن دن درد !
پیتر بعد از تمام شدن پیام بازرگانی اش به سمت قفسه ها میره و ان معجون را برمیدارد و درش را باز میکنه .
_ اچو !
پیتر عطسه ی اهسته ای همراه با سیلی از اب بینی اش و اب دهانش را درون معجون میریزد .....
[font=Tahoma][size=large][b][color=3300FF]نیروی جوان > تفکر جوان > ایده های نو > امید ساحره ها و ج�