هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: جادوگر سال
پیام زده شده در: ۲۱:۵۵ یکشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۶
#1
من جداً ناراحت شدم وقتی دیدم هیشکی به آنتونین دالاهوف رای نداده!!
واقعاًً که!
آنتونین دالاهوف! هیپ هیپ هورا!!


ـ «خدا را دیدی؟»

ـ «خدا؟… دیوانه شده­ای؟… کجا ست؟»

ـ «همین که می­پرسی «کجاست؟»، یعنی نخواهی دید!… بگذریم!…»


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۵:۰۶ شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۶
#2
گریف & هافل

تر تر تر ...(افکت هلی کوپتر )

-خش خش ...بعله ما الان بر فراز زمین کوییدیچ هاگوارتز هستیم . وای چه منظره ای ...واقعاً باید از اینجا بازی رو تماشا کرد... خش خش....چه نور افشانی از این بالا دیده می شه..احتمالاً پایین دارند مراسم افتتاحیه ی جشن رو برگزار می کنند. واقعاً چه صحنه هایی ...واقعاً سخته که اشکامو کنترل کنم!


کمی پایین تر ...


-این تله ی انفجاری رو پرتاب کن به سمت نیکمت تیمشون!
-ولی استر ، این خلاف مقررات که توی اینجا نوشته!تازه هنوز بازی شروع نشده!
-روی حرف کاپیتان تیم حرف می زنی!؟

....

-دنیس به نظرت زیادی بمب کود حیوانی نیاوردی؟
-نگران نباش!اگه کم آوردیم ، می تونیم از تماشاگرها هم کمک بخوایم!
-ولی این خلاف بازی جوانمردانه هست!
-هان چی؟!میخوای از تیم اخراج بشی؟!
-
....



-خش خش...خب من دارم زیباترین صحنه های عمرم رو می بینم از این بالا..باید یه بار با خانوم بچه ها بیایم این بالا..خیلی باصفاست.انگار یه چیزایی داره به سمت ما میاد...وای چقدر جالب...فکرکنم شبیه بمب یا یه چیزی شبیهش نباشی..احتمالاً شبیه سازی یک بمبه تا به گزارشگر خوش آمد بگند...چقدر مهمون نواز...واقعاً که منو متاثر کردند!!


بوووووووووووووووم ...

تیکه های هلی کوپتر توی فضا پخش می شه!

-خیلی حرف میزد، روی اعصاب بود. راحت شدیم!

دنیس گرد و خاک رو از لباساش می تکونه و به همراه بازیکنای هافل به سمت زمین بازی حرکت میکنه!


مادام هوچ با ترس و لرز بازدارنده ها و اسنیچ و کوافلو رها میکنه!کوافل به دست لیلی می افته و به همراه لارتن و سیریوس به سمت دروازه ی هافل حر کت میکنند.

دابی : وای دابی ترسید.. دابی نتوانست از دروزاه دفاع کرد..کاپیتان چه خواهد گفت اگر فهمید دابی نتوانست از دروازه دفاع کرد...عررر عرررر


و اشکاشو با روبالشیش پاک میکنه. درک از این صحنه متاثر می شه و یک بمب کوچیک از جیباش در میاره و با روبان قرمز شبیه گل می بنده و توی هوا پرتاب می کنه و اریکا با چماق اونو به سمت سیریوس پرتاب میکنه .

سیریوس : وای بچه ها ، نگاه کنید باز یکی از طرفدارام واسم کادو فرستاده، نگاه کنید صدای تیک تیکم می ده!بذارید بازش کنم!

مغز سیریوس توی صورت لیلی و لارتن می پاچه و کوافل به دست مهاجمای هافل می افته!
دنیس با انگشت شماره ی چهار رو به اما دابز و مرلین مک کینن نشون میده و هر سه تایی تریپ سوباسا اینا با هم فریاد می زنند : حمله ی مثلث!
جسیکا که در حال سوهان کشیدن ناخناشه ، گوشی همراهشو از جیبش در میاره و شماره ی جی . کی رولینگ رو می گیره!
-الو جی .کی!؟ منم جسی، دخترعموی هری پاتر..لطفاً یه سری نیروی خفنز بده من بهش نیاز دارم الان.مرسی قربونت !

جسیکا گوشیشو توی جیبش می ذاره و یک بشکن می زنه و همزمان اما و دنیس و مرلین پودر می شن!

سینیسترا و استر هم در حال بازی کردن مار پله ،با بی اعتنایی پودر ها رو از صفحه ی بازی کنار می زنند!

....

ریموس و آلبوس سوروس پشت بهم وایسادن و هر کدوم یک کلت کمری توی دستاشونه.
10...9...8...7...6...5...4...3...2...1

هر دوشون به سمت هم برمی گردن و شلیک میکنند. گلوله ی آلبوس می خوره به قلب ریموس و در عوض آلبوس خیس می شه!
ریموس : آخ قلبم!! آخرش نتونستم فرق کلت کمری رو با تفنگ آب پاش به استر حالی کنم!

وبعد تالاپی می افته می میره و آلبوس سرخگونو می گیره !!
صدای سوت مادام هوچ از زیر آوار به نفع هافل شنیده می شه!

سنت مانگو ...

دنیس در حالی که سر تاپاش توی گچه تیرکمونشو بر میداره و یه سنگ به سمت تخت استر پرتاب میکنه!سیریوس یه بمب کوچیک رو زیر تخت اریکا هل میده و ...

بووووووووم...



___________________________
این پست دیگه از اول تا آخرش کوییدیچ بود خدایی!!


ویرایش شده توسط سینیسترا در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۱۸ ۱۸:۳۰:۱۷

ـ «خدا را دیدی؟»

ـ «خدا؟… دیوانه شده­ای؟… کجا ست؟»

ـ «همین که می­پرسی «کجاست؟»، یعنی نخواهی دید!… بگذریم!…»


Re: ناظر سال
پیام زده شده در: ۲۲:۳۹ پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۶
#3
آنتونین دالاهوف

به دلایل

نقل قول:
1-نوشتن گزارشات دقيق در تاپيك گفتگوي ناظران با مديران
(اين گزارشات شامل زمان آب خوردن،عطسه ي كاربران،كروكي مسير حركت در سايت"پس از هر بار آن شدن" و ... بود)
2-مشورت با مديران در همه ي ضمينه ها.از پاك كردن پست گرفته تا ايجاد تاپيك جديد
3-بيان كردن چند جمله ي تاريخي كه از ورشكست شدن كارخانه ي دستمال سازي اسكاور و شركا جلوگيري كرد
4- قرار گرفتن در جمع شش نفري كه مخالفان باز شدن شناسه ي آرشام بودند.
5-حمايت هاي ايشان از وزيري كه به باقالي ها پيوست
و ...


ـ «خدا را دیدی؟»

ـ «خدا؟… دیوانه شده­ای؟… کجا ست؟»

ـ «همین که می­پرسی «کجاست؟»، یعنی نخواهی دید!… بگذریم!…»


Re: بهترین عضو تازه وارد در یک سال گذشته
پیام زده شده در: ۲۲:۳۵ پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۶
#4
بهترین عضو تازه وارد به دابی !
به خاطر این پستهای واقعاً خوبی که به عنوان یه عضو تازه وارد می زنه و اینکه تلاش زیادی میکنه برای پیشرفتش!


ـ «خدا را دیدی؟»

ـ «خدا؟… دیوانه شده­ای؟… کجا ست؟»

ـ «همین که می­پرسی «کجاست؟»، یعنی نخواهی دید!… بگذریم!…»


Re: بهترین نویسنده سال در ایفای نقش
پیام زده شده در: ۲۲:۲۷ پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۶
#5
توی این یه سال از رول های خیلیا لذت بردم ...
بلیز زابینی ، لیلی اوانز ،لارتن ، آرشام ، سرژ ، ققنوس ، اسکاور ،امپراطور تاریکی ، فنگ ، و افراد دیگه ای که الان به خاطر نمیارم. افرادی که عالی به معنای واقعی کلمه می نویسند اما من رایمو به سیریوس بلک میدم.کسی که در طول یک سال فعالیت مداوم داشته ، کسی که سبک نوشتنشو می پسندم و مهم ترین نکته ،کسی که هوای اعضای تازه واردو داره.


ـ «خدا را دیدی؟»

ـ «خدا؟… دیوانه شده­ای؟… کجا ست؟»

ـ «همین که می­پرسی «کجاست؟»، یعنی نخواهی دید!… بگذریم!…»


Re: کمیته انضباطی ( اعتراضات به داوری )
پیام زده شده در: ۱۸:۲۸ دوشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۸۶
#6
نقل قول:
از سينيسترا به شدت شاكيم.چون اومد و حرف خصوصي كه فقط بين خودم و خودش بود رو به دو نفري اعلام كرد كه جنبه شنيدن حرف هاي خصوصي رو ندارند.




شما چطور به خودتون اجازه می دید به دیگران توهین کنید. واقعاً اینقدر منافع شما براتون ارزش داره که حاضر می شید هر دروغی رو بگید؟!البته لزومی نداره جواب بدید چون مشخصه میخواید اینا رو هم تکذیب کنید و بنده هم کلاً مریض هستم و این چتا هم ساختگی!

نقل قول:
البته باز هم تكرار ميكنم كه من هيچ كمكي به تيم ريش سفيدان نكرده ام



شما که به تیم ریش سفیدان کمک نکردی ، پس من چه چیزی رو به سیریوس و لیلی گفتم که به خاطرش از دست بنده شاکی هستین؟! حداقل یه بار پستتونو می خوندین !پست شما پر از حرفهای ضدو نقیض بود . هر چند دروغهای شما کاملاً مشخص و واضحه ! و اینقدر در پست شما دروغ هست که نقل قول کردنش از حوصله ی بنده خارجه !!!


این پست با هماهنگی کاپیتان تیم زده شده و همونطور که درپستش گفته شده بحث تمومه!
فقط در جواب توهینی بود که الستور مودی به شعور بنده کرده اند!


ویرایش شد !


ویرایش شده توسط پرسی ویزلی در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۱۳ ۱۸:۴۱:۳۱

ـ «خدا را دیدی؟»

ـ «خدا؟… دیوانه شده­ای؟… کجا ست؟»

ـ «همین که می­پرسی «کجاست؟»، یعنی نخواهی دید!… بگذریم!…»


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۲:۳۱ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۸۶
#7
ترترترتر ...( افکت حرکت ماشین)

محفلی ها در حالی که سر و دست و گردنشون از پنجره و صندوق عقب بیرون زده ، به طرف بندر حرکت میکنند. سیریوس از صندوق عقب روی کاپوت ریتم می گیره:

آفتاب لب بومه ، روز کارش تمومه
دلم تنگ غروبه ، لب بندر شلوغه ...


ملت محفلی داخل ماشین هم همراه با موزیک موج مکزیکی می رند و آلبوس روی سقف ماشین در حال بندری زدنه...

سینی: دقت کردی سارا جون شصت پات توی اثنی اعشر منه!؟
سارا : میتونی بگی انگشت تو توی دریچه ی آئورت من چکار میکنه!
سینی:من باید توی مسافرت راحت باشم تا بهم خوش بگذره!
سارا:فکر کنم داریم می ریم ماموریت!؟
سینی : پس چه پاسخی برای این **** و **** که توی ساکته داری؟!
سارا: تو چه جوری جرات کردی ساک منو ببینی؟!

شترررررررررررررررررررق...گروووووووومپ...دییییییییییش....بووووووووووم!!


ماشین از هم باز می شه و راننده که فقط تو دستش فرمان ماشین مونده و به حالت به قالپاق ماشینش که از جلوش قل می خوره و داخل آب می افته، نگاه می کند!!


راننده : ماشینم! ماشین نازنینم! من خسارت می گیرم از شما آقا!
سیریوس : چشم چشم! میدم خسارتو...
نیکلاس : بچه ها دریا دریا!!!

آلبوس با شنیدن این حرف با همون تریپ مایوی یک تیکه با راه راههای افقی سبز و سفید و با ریش های فرو کرده در مایو و عینک و کلاه غواصی و با دستان آماده برای شیرجه به سمت دریا می دود و در همین اوضاع احساس سنگینی می کنه و از توی مایوش موتور ماشینو در میاره به به طرف دوربین پرتاب میکنه و توی آب می پره...


قلپ قلپ قلپ...

راننده: خسارت می شه هزار گالیون!
سیریوس: پدر بیامرز من اگه هزار گالیون داشتم که...
سارا : سیریوس ، آلبوس داره غرق می شه سیریوس ...


قلپ قلپ قلپ...

سیریوس : آقا یه تخفیف بدین خسارتو!
راننده : مگه اومدی خواربار فروشی؟
سارا : سیریوس سیریوس...


قلپ قلپ قلپ....


ویرایش شده توسط سینیسترا در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۱۰ ۱۳:۱۷:۳۵

ـ «خدا را دیدی؟»

ـ «خدا؟… دیوانه شده­ای؟… کجا ست؟»

ـ «همین که می­پرسی «کجاست؟»، یعنی نخواهی دید!… بگذریم!…»


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۳:۴۰ چهارشنبه ۸ اسفند ۱۳۸۶
#8
بازی بین گریف و راون


/////رختکن راونکلا\\\\\

چو : خب همه حاضرن. اسکاور، کرنلویوس ، هکتور ، گابریل ، فنگ!
همه : بعله!

وینکی : چو اسم منو نخوند...وینکی ناراحت شد !وای ارباب چه گفت اگه فهمید کاپیتان اسم منو نخوند؟! تصویر کوچک شده

چو: ساکت باش! بیا لباسا رو بگیر بیار تو زمین!وینکی..وینکی؟!

وینکی در حالی که سرجاش خشک شده ، با خوشحالی به جورابایی که توی دستشه نگاه می کنه و میگه: وای ارباب به من لباس داد. وینکی آزاد شد...با دابی توانست فرار کرد و دستمزد خواست... عروسکی بودم برات که تو بهم نفس دادی...(با ریتم)

و یک بشکن می زنه و غیب می شه!

چو دو دقیقه به محل غیب شدن وینکی نگاه می کنه و بعد شروع می کنه به زار زدن.

-اوه ما حالا یک بازیکن کم داریم. ما این بازی رو می بازیم. اهو اهو... هری دیگه می ره سراغ جینی اگه ما ببازیم..اهواهو.. سدریک واسه چی مرد آخه...اهو اهو...

-خواهش میکنم چو...داریم غرق می شیم
-اهو اهو...ما می بازیم!
-چو کمک..گریه نکن!

قلپ قلپ قلپ...( افکت غرق شدن)

چند دقیقه ی بعد...

چو به جسدهای بازیکنای راونکلا که غرق شدن خیره می شه و می فهمه که با گریه هیچ چیز حل نمی شه ولی خیلی دیر شده برای همین برای اینکه یاد و خاطره ی بازیکنای راون زنده بمونه در یک تصمیم حماسی وارد زمین بازی می شه!

//////رختکن گریفیندور \\\\\

استر: خب همه حاضرن. لیلی ، لارتن ، سیریوس ، سینی ،ریموس جسی!
-نعععععععععع!

استر بر می گرده وسینی رو می بینه که دار ه تلسکوپشو تنظیم میکنه!

استر : کوشن بقیه!؟

سینی : لیلی و لارتن با هم رفتن ماه عسل... سیریوس برای یه مدل موی جدید رفته لندن ...در ضمن آخر ماهه و ریموس گرگینه هست.. جسی هم به خاطر امتحانات نهایی که آخر سال داره ، داره می خونه..الانم داره یه خورشید گرفتگی توی این یه قرن اخیر اتفاق میافته منم نمیام بازی کنم پس خفه شوووو ....
استر با یاس و نا امیدی وارد زمین می شه.

////////زمین بازی کوییدیچ \\\\\\\\


-سنگ کاغذ قیچی!
-سنگ!
-کاغذ!
داور : نه باید با هم بیارین!اینجوری قبول نیست. استر یه کارت زرد می گیری!بازی کن چو!

-سنگ کاغذ قیچی...


ویرایش شده توسط سینیسترا در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۸ ۲۳:۵۲:۲۶

ـ «خدا را دیدی؟»

ـ «خدا؟… دیوانه شده­ای؟… کجا ست؟»

ـ «همین که می­پرسی «کجاست؟»، یعنی نخواهی دید!… بگذریم!…»


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۳:۰۱ جمعه ۲۶ بهمن ۱۳۸۶
#9
~~~خوابگاه پسرا ~~~

-هه هه! این خرس عروسکی مال کیه؟!

استر از طرف تختش به سمت سیریوس شیرجه می ره و خرس عروسکیشو از دست سیریوس می قاپه.
سیریوس : هر هرهر کرکرکر!
شق..
-آخ!

-هه هه! این خرس عروسکی مال کیه؟!

سیریوس از طرف استر به سمت لارتن شیرجه می ره و خرس عروسیکشو از دست لارتن می قاپه.

لارتن: هر هر هر کرکر کر!
شق...
-آخ!

یک ساعت بعد...

-هه هه! این ****** مال کیه؟!
لارتن از طرف تختش به سمت جیمز شیرجه می ره و ***** از دست جیمز کش می ره!
جیمز: هر هر هر کر کر کر!
شق...
-آخ!

به دلیل ذیق وقت این صحنه ها را روی دور تند مشاهده می کنیم.

پسرهای خوابگاه به حالت اشعه های قرمز ( نکته ی کنکوری : به دلیل رنگ رداشون قرمز دیده می شن) از این ور خوابگاه به طرف دیگر شلیک می شن و وسایل مجاز وغیر مجاز بالای سرشان بالا و پایین می رود و صداهای مختلفی نظیر ههه ، شق و اخ به گوش می رسد!

یک ساعت بعد....

ملت پسر در حالی که تمام بدنشان کبوده و وسایلشونو لای رداشون پیچیدن به پهنای صورتشون به خوابگاه که کثیف تر از قبله لبخند می زنند که ناگهان پنجره باز می شه و یک جغد وارد می شه!


×××× خوابگاه دخترا××××

ملت دختر به دلیل انتقام از پسرا شروع به هم ریختن خوابگاه می کنند.

-هه هه !این تیرکمون مال کیه؟!

لیلی از طرف تختش به سمت سارا شیرجه میزنه و تیرکمونو از دستش می قاپه!

سارا: هر هر هر کر کر کر!
شق...
-آخ!

-هه هه ! این تیرکمون مال کیه؟!

سارا از طرف تختش به سمت اماندا شیرجه می زنه وتیرکمونو ازدستش می قاپه!

آماندا : هر هر هر کر کر کر!
شق...-آخ!

یک ساعت بعد ...

ملت دختر در حالی که تمام بدنشان کبوده و وسایلشونو لای رداشون پیچیدن به پهنای صورتشون به خوابگاه که کثیف تر از قبله لبخند می زنند که ناگهان این پنجره هم باز می شه و یک جغد وارد می شه!


از:
مدیریت هاگوارتز
به:
ساکنان خوابگاه گریفندور

در راستای طرح نوسازی مدارس و طبق همون بخشنامه ی قبلی سازمان آموزش و پرورش وزارت سحر و جادو تصمیم شورای مدیریت مدرسه بر آن شد تا از تعمیراتی اساسی در هاگوارتز بازدید انجام گیرد. بنا بر این تصمیم، بازدید از تعمیرات می بایست از تالارهای خصوصی آغاز شود.
و همچنین پس از انجام مراسم یه قل دو قل میان 4 سرگروه مدرسه که پرفسور مک گونگال سوخت و از دور بازی ها کنار رفت تصمیم بر آن شد که تالار گریفندور اولین خوابگاه برای بازدید از تعمیرات باشد.
لذا خواهشمند است راس ساعت چهار آماده برای پذیرایی از مسئولین باشید
مدیریت هاگوارتز
آلبوس پرسیوال وولفریک برایان دامبلدور


ویرایش شده توسط سینیسترا در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۲۶ ۱۳:۱۱:۴۵

ـ «خدا را دیدی؟»

ـ «خدا؟… دیوانه شده­ای؟… کجا ست؟»

ـ «همین که می­پرسی «کجاست؟»، یعنی نخواهی دید!… بگذریم!…»


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۲:۱۲ چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۶
#10
گریفیندور & اسلی


------تالار گریفیندور--------

-همه چیز طبق نقشه پیش می ره!

استر این را گفت و از جیب بزرگ بارونی خاکستریش یک شیشه از معجون لجن مانندی رابیرون آورد و روی میز گذاشت.
همه ی افراد حاضر در اطراف میز که عینک آفتابی و بارونی همرنگ استر پوشیده بودند زیر نور کمرنگ چراغ بالای سرشان به معجون خیره ماندند.
لیلی دود آبناب چوبیش را در فضا پخش کرد و در حالیکه قیافه ی خونسردی به خود گرفته بود ، بلند زمزمه کرد :
-چه کسی باس این معجونو بخوره!؟

وسینیسترا هیچگاه نفهمید که چرا همیشه در این مواقع همه به سمت او برمیگردند.
استر معجونو به انتهای میز ،جایی که سینی نشسته بود ، هل داد و گفت :
-همه چیز هماهنگ شده است. تو می تونی باعث افتخار تیم کوییدج گریفیندور بشی. میفهمی چه افتخار بزرگیه و با اینکه توی کتابها شصت انگشت پات به اندازه ی دو میلی ثانیه دیده شد می تونی جایگاه خودتو به دست بیاری!فقط باهاس بری توی تالارشون و نقشه ای که برای بازی فردا کشیدن رو به دست بیاری!!به همین راحتی ،به همین خوشمزگی!

سینیسترا آب دهانش را قورت داد و به یاد عنفوان کودکیش و عقده های فرو خفته ی کودکیش افتاد وقتی همه او را به خاطر اینکه نقش کمرنگی در کتاب دارد، هو می کردند سپس قاطعانه سرش را به نشانه ی موافقت تکان داد.

-خب لیلی امیدوارم چند تاراز موهای اسنیپو گیر اورده باشی؟!

لیلی لبخند پیروزمندانه ای زد و چند تار از موهای اسنیپ را از جیب کوچک بارونیش بیرون کشیدو عطسه ی بلندی کرد و گفت:
-البته به قیمت یه سرماخوردگی که از سوروس گرفتم!

سینی چند تار موی اسنیپو درون معجون ریخت. معجون جیلیزویلیزی کر د و به رنگ طلایی خوش رنگی در امد.
سیریوس تابی به موهای لخت و خوش حالتش داد و گفت:
--خب من به یاد قدیما از سوروس پذیرایی کردم و اونو توی یکی از دستشویی ها بیهوش کردم و حافظه شو تغییر دادم .فک کنم یه ساعت وقت داری تا وقتی اون با میرتل گریان مشغوله تو بری و رو نقشه رو ییاری. رمز عبورم "چرندو پرنده".

سینیسترا با حالتی توام با ترس و وحشت معجون را سرکشید و چندی بعد یه سوروس اسنیپ بدلی جلوی آنها ایستاده بود.

--------تالار اسلیترین ---------

-هوووو تو برگرد ببینم اینجا داری دنبال چی میگردی؟
- من سوروسم. ..ببین موهام چربه ..ببین ایناها سوروسم..من سوروسوما...

-خل شدی سوروس؟!سریع برو بخواب فردا مسابقه داریم.
-آها باشه ...یه کم اینجا ها را دارم تمیز میکنم سریع میرم.دیدی دیدی من سوروسم سینی نیستم !؟
-من رفتم بخوابم.
پس از دو دقیقه جستجو دست سینی به یه کاغذ پوستی خورد و پس از دیدن چند خط و خطوط به سرعت از تالار بیرون زد ، در طول راه در دید که آمیکوس کرو و آناکین زیر بغل سوروس اسنیپو که تمام ردایش خیس است گرفته اند و به سمت تالار می روند.

...

استر نقشه ی پوستی رو به طرف خود کشید و گفت :
- خب اینطور که از نقشه مشخصه ، این خونهه که دودکش داره دورازه ی تیم ماست و این دود کشا ینی اینکه قصدشون اینه که فقط دفاع کنند و ما رو دود کنند . واین ابرا ینی که اونا وضع هوارو ابری پیش بینی کردندو هوا فردا بارونیه و بذار ببینم...امم...این کلاغا که دارند توی افق میرند چیه؟!هوم...واقعاً رمز یابیش خیلی مشکله!

همه با دهان نیمه باز به استر نگاه می کردندو از این همه هوش و ذکاوت یک جا در یک جادوگر کف کرده بودند!
جسیکا سرشو توی نقشه کرد و گفت:
ولی این شبیه نقاشی هایی که ایماگو می کشه! شبیه نیست؟!

استر که سخت مشغول رمز یابی گل و بلبل و درخت های کج و معوجیه که به طرز ناشیانه ای روی ورقه ی پوستی کشیده شده ، حرف جسیکا را توهین به ایده های بکر و رمز یابیه بسیار عالیش تلقی کرد و گفت:
-چی؟!توهین کردی؟ من دکترای رمز یابی دارم. من مدیر گالریم. من ناظر شونصد تا فرومم.بدم بلاکت کنند؟!بدم حذف شناسه ات کنند؟!


و نفس عمیقی شکید و ادامه داد :
- خب فردا ما باهاس فقط حمله کنیم. جسیکا لازم نیست توی دروازه بایستی!با مهاجما باس بری حمله کنی!ریموس تو هم لازم نیست خودتو واسه پیدا کردن گوی زرین به زحمت بندازی !می تونیم واسه بازی های مهم بعدی که داریم استراحت کنی! سیریوس تو که به سرما حساسیت داری فردا زیاد لباس بپوش که گویا ابریه!

ملت که دهنشان نیمه باز بود ، نیمه ی دیگر دهانشان نیز باز شد!


------فردا زمین کوییدیچ--------

بازیکنان دو تیم در حالی وارد زمین بازی شدند که سیریوس خودش را بین چهارتا ردا پیچیده بودو از شدت هوای آفتابی عرق از سرو رویش چکه می کرد. به آسمون نگاه کردو به خودش امیدواری داد " الان بارون میاد!"
دو تا کاپیتان ها طبق معمول با هم دست دادند و با سوت داور بازی شروع شد.

-اوه... نگاه کنید. همه ی مهاجمای گریفیندور و و حتی دروازه بانشون هم در حال حمله هستند. اولین گل بازی توسط آناکین و ایماگو به زیبایی تمام به ثمر می رسه. نگا ه کنید کاپیتان تیم گریفندورو... با دست داره یه علامت هایی رو به هم تیمیاش می ده به نشون اینکه نقشه شونو ادامه بدند. و در همین زمان ..بعله... دومین گل بازی هم توسط توبیاس اسینپ به ثمرمی رسه...

چند دقیقه ی بعد...

استر در حالی که عرق از سر ورویش می ریزد با همان اعتماد به نفس اول بازی با ایما و اشاره به گریفندور ها اشاره می کرد که هم چنان به نقشه یشان ادامه بدهند.

-بعله هفدهمین گل بازی هم توسط اسلی ها وارد دروازه گریفندور می شه و ولی گریفندور ها هم چنان بر تاکتیک اول بازی شون ینی ول گشتن در زمین حریف بدون هدف خاصی ...اهم...ادامه میدهند و بازدارنده های سینیسترا و استر هم دردی از تیمشان دعوا نمی کندو حالا این بالا رو... بارتی کراوچ گویا گوی زرینو دیده و داره به سمتش می ره...ولی من اینجا ریموسو نمی بینم. اوه بعله اوناهاش... یه ور روی چوب جاروش خوابیده و داره حموم آفتاب می گیره ... بعله و بالاخره بارتی می تونه گوی زرینو بگیره و تابلوی امتیازات با برد قاطع اسلی ها منفجر می شه!

یه ربع بعد...
استر همچنان با حرکات دست به هم تیمیهاش اشاره می کرد که تاکتیک را ترک نکنند که حرکت دست سیریوس را پشت شونه هایش حس کرد.سیریوس به دلیل چهار تا ردایی که روی هم پوشیده بود کلی عرق کرده بود و حالا انحنای کمرش به دو میلی متر می رسید!!

-هی استر بازی نیم ساعت پیش تموم شد.

در همین زمان ایماگو که خیلی خوشحال به نظر می رسید از هم تیمی هایش جدا شد و یک کاغذ پوستی را جلو آورد و به عنوان دوستی به استر داد و دور شد. استر که سر درگم بود کاغذ پوستی را گرفت و نگاه کرد.

یک خونه با دود کش و چند تا ابر و چند تا کلاغ که توی افق حرکت می کردند و زیرش دست خط ایماگو دیده می شد که نوشته بود:

دفعه ی بعد که خواستید یکی رو برای کش رفتن تاکتیک تیم توی تالار ما بفرستید، یکی رو بیارید که فرق موجود دم انفجاری رو با داکسی تخشیص بده!

قربانت
ایماگو


ویرایش شده توسط سینیسترا در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۱۸ ۱۳:۴۶:۴۸

ـ «خدا را دیدی؟»

ـ «خدا؟… دیوانه شده­ای؟… کجا ست؟»

ـ «همین که می­پرسی «کجاست؟»، یعنی نخواهی دید!… بگذریم!…»






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.