هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۸:۲۹ یکشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۶
#75

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
عجب!

====

-زیر آب-
پیتر: قلپ! کوسه ی عزیز ، .. اِ ! اونجا رو ، کلاغ!
کوسه ِ : کو کو کلاغ؟
پیتر: اونا! نیگا کن! خب یه دقیقه برگرد!
کوسه : منو خر میکنی؟

و حمله میکنه و پیتر رو یه لقمه ی کاملا چپش میکنه!

-روی کشتی!-

لرد: من فکر میکنم که بهتر باشه از هم جدا بشیم! پیروز جنگ هم که ماهستیم!
پرفسور سینی: کی گفته؟ نمیشه!
لرد: معلومه که مرگخوارا خیلی خوبن! معلومه که ما قوی هستیم! ما برنده ایم! شوماهم بهتره از همین راه راهتون رو بکشید ، برید!
آلبوس: نمیشه! ما باید بجنگیم! البته.. خب من که نیروهام خیلی کمن!من همیشه نیروهام کمن! تصویر کوچک شده
لرد: خب یه کاری میکنیم! تصویر کوچک شده

-مدتی بعد-
لرد: زوووووووووووووووووووووووو!
البوس: زووووووووخخخخخخخخخ!
لرد: موهاهاهاها! پیرمرد ِ بی ناموس! آخه تو که کلنگ ِ قبرت میگه ونگ ونگ (!) چه به زو کشیدن؟
آلبوس: هین! هین! خوووخ!خخخخ!
لرد: موهاهاهاها! تصویر کوچک شدهبلیز ، جمع کنید مرگخوارارو بریم باو!

-کشتی محفل ، بعد از تخلیه!-
آلبی: حالم بده! مامان...مامان!
سارا: آخه پیر ِ مرد شدی آلبوس ، هنوز باور نمیکنی؟
آلبی: این شکست ظاهری بود! معلومه که بود..
سارا: اره اره بود!

خورشید از سوی اون ور(!) در حال غروب بود. همون جا که هوگو دستانش رو به دیواره ی عرشه ی کشتی تکیه داده بود و لبخند بی رمقی روی لبش ماسیده بود. هوگو داشت مستقیما به جلو نگاه میکرد. او با صدای بلندی ، سیریوس را خطاب قرار داد:
- فکر میکنم کشتی وزارت رو دیدم! به نظرت اونه؟
سیریوس: هوممم! حتما! بذار یه اس ام اس بدم بهشون!
( دیه تاپیک ارزشی شده ، چرا این جوری نگاه میکنی؟ )

-کشتی مرگخوارا-
بلیز: لرد دمت گرم!
لرد: تصویر کوچک شده
بلیز: اممم! یعنی اینکه کارتون حرف نداشت!
لرد: میدونم!
و به حالت تبلیغ های شامپو ، موهاشو میده عقب! ( با فضا سازی! )


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۱۲ ۱۹:۰۷:۵۹

[b]دیگه ب


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۵:۳۱ یکشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۶
#74

هدویگold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۶ چهارشنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۹:۵۰ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۸۷
از در خوابگاه دخترانه ي گريفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 245
آفلاین
تا اين كه يه هو يكي از اعضاي دزدان كارائئيب مي گه:
فهميدم!
_ بگو! بگو! زود باش!
دزد: سر كاري بود!
ملت:
ولدمورت فرياد زد: آخه الان وقت اين كاراست؟ ما بايد هرچه سريعتر اقدام بكنيم. بايد جلوشو بگيريم!
ملت با سوت و دست زدن حرف ولدي را تاييد مي كنند.
لرد ولدمورت: زود باشين ديگه احمقا! اين غرتي بازيا چيه؟
پيتر:بسپارين دست من. حالشو جا ميارم!
لرد: اگه خراب كاري كني...
پيتر لبخندي موذيانه زد و گفت: اين بار ديگه نه.

در آب:

دامبلدور در ميان هزاران هزار كوسه در حال شنا كردن بود.
يكي از كوسه ها: آخ جون... غذا...
دامبلدور: نه! نه! من خوشمزه نيستم!
كوسه اي ديگر: از كجا معلوم خوشمزه نباشي؟
دامبلدور فكر كرد و جوابي براي اين سوال پيدا نكرد.
در همين هنگام سر و كله ي پيتر پيدا شد كه شناكنان به سوي دامبلدور ميامد.
دامبلدور روبه كوسه ها گفت: ولي اوني كه داره به سمت ما مياد خيلي خوشمزه به نظر ميرسه. بريد اونو بخوريد بچه هاي خوب!
كوسه ها : راس ميگه. شايد اين بهتر باشه.
بنابراين كوسه ها به سمت پيتر شنا كردند و دامبلدور رهايي يافت...


عشق ايمان است.

عضو محفل ققنوس عضو ارتش دامبلدور


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۰:۲۱ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۸۶
#73

پیتر پتی گروold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۵ پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۰ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۸
از کابان...مخوف ترین زندان!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 333
آفلاین
صدای افتادن آماندا تو دریا !

آماندا :قلپ ! کممممممممممممممممممممممممممک!
------------------
در همون موقع يه ماهي غول پيكر مياد و با شاخك هاش آماندا رو مي ندازه تو كشتي
براي يه لحظه همه دست از كار مي كشن
دامبلدور:طبق شواهدي كه در دست داريم اين ماهي مركب غول پيكرهاگوارتز بود. نكنه اين راه به هاگوارتز راه داره؟بروبكس همه فرار كنيد به طرف هاگوارتز تا از اونجا كمك بگيريم.
ولدمورت: كور خوندي جيگر....!!
و در همون لحظه يه طلسم جلب پيچيده از كنار گوش دامبلدور رد مي شه.
دامبلدور كه زرد كرده مي گه: ولدي قربون شكلت برم.حالا ما يه شوخي باهات كرديم.چرا به دل مي گيري.اصلا اشتباه كردم قضيه شير و آب رو بهت گفتم.
ولدمورت به فكر فرو مي ره.
مي گه: به يه شرط مي ذارم خلاص شي. من شنيدم كشتي تايتانيك اين زير غرق شده و جواهرات زيادي در اين جا هستش. برو و جواهرات رو بيار.البته پيتر رو هم با تو مي فرستم
بدين ترتيب پيتر و دامبلدور مي رن زير آب
دامبلدور در زير آب هواي نفساني برش غلبه مي كنه: بيا يه جاي خوب بريم پيتر

پيتر: نه آلبوس خيلي خطرناكي آلبوس

آلبوس:باور كن ترس نداره.پشت كشتي جواهرات زياديه

پيتر:نه آلبوس . ميرم به ولدمورت مي گم آلبوس.

در همون لحظه ولدمورت كه زورش بيشتر بوده پيتر رو مي گيره. ولي باز دوباره سر و كله محمد قريب پيدا مي شه
-مردك شهوت پرست.كارت به جايي رسيده كه به جوونمردم تجاوز مي كني.
در همون موقع دامبلدور با چوبدستي اونا رو پرت مي كنه اونور و خودش با ماهي مركب فرار مي كنه به طرف هاگوارتز...
محمد: پيتر جان نگران نباش... خودم ميرم پيش ولدمورت قضيه رو مي گم.ناراحت نباش...
ميان بالا .ولدمورت وقتي مي بينه دابلدور نيست عصباني مي شه و چوبدستيشو طرف پيتر مي گيره اما وقتي محمد قريب رو مي بينه شرم مي كنه.
ولدمورت جان . اين ديگه چه كاريه مي كني.اينا همه دوستداراتن.
ولدمورت هم شرم مي كنه و مي گه باشه استاد.
ولي بعد ولدمورت كار دامبلدور رو توضيح مي ده و مي گه حالا كه همچين كار كثيفي كرده يه چند تايي از اينا رو بكش.
ولدمورت هم اطاعت مي كنه.
تا اين كه يه هو يكي از اعضاي دزدان كارائئيب مي گه:
.......
================================


[b]تن�


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۷:۱۰ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۸۶
#72

آماندا لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ چهارشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۵۷ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
بقيه هم تحت تاثير قرار مي گيرن.تا اين كه.....

دامبل : اوهو اوهو ! من واقعا چقدر احمق بودم که به حرف الیاس گوش میکردم ! میکشمت ! من تو رو اغفال یعنی تو منو اغفال میکردی ! تو میگفتی برو خفه کن اون ولدی بوقی رو ! اوهووووو !
ولدی : راست میگه ! یا مرلینااااا ! من را ببخش ! رحم کن به من و تمام این محفلی ها ! ففففففففففففففففین !

خشت خشت ! ( افکت پاک شدن دماغ ولدی با ریش های تو مایو نیم تنه رفته ی دامبل!

سارا : جمع کنید بساتتون رو بینم ! سیریوس تو بیا ...

و وقتی سیریوس رو میبینه در حالی که داره با بلیز رو ماچی ( رو بوسی !) میکنه از ادامه حرفش به سختی پشیمون میشه !

آماندا : تو هم همون حسی رو داری که من دارم ؟!
سارا : آره ! تو هم مثل منی ! ایول ! بیا یه فکری کنیم پس !
آماندا : من فکرشو کردم ! من میخوام برم یه دست گل کوچیک جادویی با بارتی بزنم ! تو هم بیا مچل بشو !
سارا :
آماندا : خب من مچل میشم !

همون لحظه ولدی و دامبل داشتن با هم حرف میزدن و چایی میخوردن !

دامبل : آره .. یادمه .. ببخشیدا میون کلومتون ! شما چایتون رو با شیر میخورید یا شیر رو با چایی ؟!
ولدی : فرقثی نداره !
دامبل : هه هه ! بیا پس !

ولدی میگیریه لیوان رو بعد اینجوری نگاه میکنه به دامبل و بعد میگه : ای مشنگ ! چرا تو شیرت آب قاطی میکنی ؟!
دامبل : نفرمایید جناب ! قربان جان ! من هیچ وقت این کارو نمیکنم ! من قاطی آب شیر میکنم !
ولدی : مسخره منو مسخره میکنی ؟!!!
دامبل : از همون اول میدونستم به شما ها اعتماد نیومده ! محفلیا ! حملهههههههههههههههههههههههههه !
محفلی ها :
سارا:

ولدی کچل : یاران من بزنید ! بکشید ! بخورید ! هر کاری میخواید بکنید !

شپلپ !
صدای افتادن آماندا تو دریا !

آماندا :قلپ ! کممممممممممممممممممممممممممک !


ویرایش شده توسط آماندا لانگ باتم در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۱۰ ۱۸:۰۰:۰۵
ویرایش شده توسط آماندا لانگ باتم در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۱۰ ۱۸:۰۳:۲۳

تصویر کوچک شده


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۴:۱۸ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۸۶
#71

پیتر پتی گروold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۵ پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۰ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۸
از کابان...مخوف ترین زندان!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 333
آفلاین
محفلي ها فهميده بودن كه اون كشتي ولدمورت هست.همين طور پيش مي رن...
سارا:برادران و خواهران گرامي... تا چند ثانيه ديگر بر كشتي ولدي مستقر شديم.لطفا تعادل خود را حفظ كرده و تا رسيدن به مقصد كمربند ايمني خود را ببنديد.
ولدمورت: اونا رو ببين. اويييييييييييييي. پيتر.يه راه حل ارائه بده.كجايي نكبت؟
پيتر:اوسسسا دست به آبيم. اين جا تمركز فكريمون بيشتره. اوسسا من مي گم يه خبر بده به دزدهاي دريايي كارائئيب تا حساب اين جماعت لاشخور صفت رو برسن.
ولدمورت:فكر خوبيه.
انوقت ولدمورت يه سپر مدافع درست مي كنه و مي فرسته واسه دزدان دريايي كارائئب كه چند مايل پشت سر كشتي مرگ خوارا هستن.(شكل سپر مدافع :مورچه!!!)
خلاصه نامه مي رسه به دست دزدها و اونا ميان به كمك ولدمورت.
كشتي محفلي ها هم در حال حركت به سمت ولدمورت هست.كه ناگهان متوجه مي شن يه كشتي داره تعقيبشون مي كنه.ولي به روي خودشون نميارن
نيكلاس:نگاه نكن پشتتو سارا..
سارا:چرا
نيكلاس:دزدان كارائئيب دارن مارو مي كنن نگاه.چيزي داري پيشت
سارا: نه
نيكلاس:هول نشو آروم.به بقيه اعضا بگو از جايي كه نشستن بيان بيرون
سارا: بروبكس بياين اينجا!!!
-خانوم اجازه كمربند ما گير كرده
سارا عصباني مي شه و شخص خاطي رو مي كشه

دامبلدور: مرگ بر سارا مرگ بر سارا
خلاصه همه جواب مي دن و حواسشون از دزدان كارائئيب و ولدمورت كه دارن ميان طرفشون پرت مي شه.
اعضا محفل: سارا خائن ويرانه كردي ... كشتي مارو بيراهه كردي كشتي جوانان محفل عيبي نداره
در همون موقع ولدمورت و دزدا مي ريزن تو كشتي و جنگ شروع مي شه.خلاصه همه با سارا دوباره دوست مي شن. و همين طور مي جنگن و امدادهاي غيبي سراغ هر دوتاشون مي ياد و هر كدومشون تعدادي رو مي كشن.
خلاصه يه 5 دقيقه اي استراحت مي دن
در همون موقع هم هلي كوپتر هلال احمر مياد داخل كشتي تا به مجروح ها كمك كنه.در راس امدادگر ها كسي نيست جز دكتر محمد قريب بنيان گذار طب كودكان در ايران
محمد: بچه ها يه چيز مي گم ناراحت نشينا... خيلي خودخواهين!!خوب نكنيد اين كارها رو
پيتر خيلي احساسي مي شه و همون جا گريه مي كنه.
بقيه هم تحت تاثير قرار مي گيرن.تا اين كه.....



Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۳:۲۳ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۸۶
#70

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
همچنان قلپ قلپ قلپ....
قلپ قلپ قلپ.... قلپ قلپ قلپ....
و در ادامه : قلپ قلپ قلپ....

سارا: سیریوس بجنب بابا !!! مگه نمیبینی چه وضعیتی داریم؟

سیریوس: یه دقیقه صبر کن خسارت ماشین رو حساب بکنم . اون آلبوس چیزیش نیمشه زیر آب , به چتر بازی و غواصی ( زیر آبی رفتن) عادت داره .... حرفه ای شده دیگه....

سارا: بوقی من که نگران آلبوس نیستم . نگران آب دریام که آلبوس اون زیر داره همش رو میخوره یه لیوان آب هم روش .

دقایقی بعد سیریوس و سارا با همراه گروهی دیگر از ملت غیرو همیشه در صحنه ( +18) محفل آلبوس رو از دو پا گرفته و از آب خارج میکنن . در حالی که یه خرچنگ گنده قرمز دماغش رو به چنگک گرفته


دقیایقی بعد که وقت ملت محفلی به گردش و تفریح و استفاده از مناظر بکر طبیعی در ساحل دریا ( منظور فاضلاب های که تو دریا ریخته میشود و آشغال های پخش شده توی ساحل است) میگزه یادشون می افته که باید یه کشتی پیدا کن و سوارش بشن و به سمت کشتی لرد ولدمورت حرکت کنند .

ولی صدایی ناگهان همشون رو از این فکر بکر منصرف میکنه

قلپ قلپ قلپ.... قلپ قلپ قلپ.... قلپ قلپ قلپ....

همه با ترس و لرز به پشت سرشون نگاه میکنن و آلبوس رو میبینن که باز تا کمر تو آب دریا خم شده ( چطوریش رو من نمیدونم) مشغول بلعیدن مابقی آب های باقی مانده در دریاست .

ساحل دریا هم با هر جرعه آبی که آلبوس مینوشه یک متر به سمت داخل دریا پیش روی میکنه

سارا : سیریوس فکر کنم بهتره بری یه ماشین جور کنی . تا تو ماشین رو پدا کنی دریا هم خشک شده و میتونیم با ماشین بریم تعقیب کشتی مرگخوار ها

دقایقی بعد دوباره ملت محفلی آلبوس رو از دو پا آویزون شده از داخل دریا خارج کردند با این تفاوت که دیگه خرچنگ به نوک دماغش نیست

در همین لحظه ملت محفلی یه کشتی از دور میبینند که ظاهر عجیبی داشت ....


ویرایش شده توسط آناکین مونتاگ در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۱۰ ۱۳:۴۳:۰۷


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۲:۳۱ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۸۶
#69

پروفسور سینیستراOld


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۲ چهارشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۴۳ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۱
از وقتی ایرانسل اومده!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 256
آفلاین
ترترترتر ...( افکت حرکت ماشین)

محفلی ها در حالی که سر و دست و گردنشون از پنجره و صندوق عقب بیرون زده ، به طرف بندر حرکت میکنند. سیریوس از صندوق عقب روی کاپوت ریتم می گیره:

آفتاب لب بومه ، روز کارش تمومه
دلم تنگ غروبه ، لب بندر شلوغه ...


ملت محفلی داخل ماشین هم همراه با موزیک موج مکزیکی می رند و آلبوس روی سقف ماشین در حال بندری زدنه...

سینی: دقت کردی سارا جون شصت پات توی اثنی اعشر منه!؟
سارا : میتونی بگی انگشت تو توی دریچه ی آئورت من چکار میکنه!
سینی:من باید توی مسافرت راحت باشم تا بهم خوش بگذره!
سارا:فکر کنم داریم می ریم ماموریت!؟
سینی : پس چه پاسخی برای این **** و **** که توی ساکته داری؟!
سارا: تو چه جوری جرات کردی ساک منو ببینی؟!

شترررررررررررررررررررق...گروووووووومپ...دییییییییییش....بووووووووووم!!


ماشین از هم باز می شه و راننده که فقط تو دستش فرمان ماشین مونده و به حالت به قالپاق ماشینش که از جلوش قل می خوره و داخل آب می افته، نگاه می کند!!


راننده : ماشینم! ماشین نازنینم! من خسارت می گیرم از شما آقا!
سیریوس : چشم چشم! میدم خسارتو...
نیکلاس : بچه ها دریا دریا!!!

آلبوس با شنیدن این حرف با همون تریپ مایوی یک تیکه با راه راههای افقی سبز و سفید و با ریش های فرو کرده در مایو و عینک و کلاه غواصی و با دستان آماده برای شیرجه به سمت دریا می دود و در همین اوضاع احساس سنگینی می کنه و از توی مایوش موتور ماشینو در میاره به به طرف دوربین پرتاب میکنه و توی آب می پره...


قلپ قلپ قلپ...

راننده: خسارت می شه هزار گالیون!
سیریوس: پدر بیامرز من اگه هزار گالیون داشتم که...
سارا : سیریوس ، آلبوس داره غرق می شه سیریوس ...


قلپ قلپ قلپ...

سیریوس : آقا یه تخفیف بدین خسارتو!
راننده : مگه اومدی خواربار فروشی؟
سارا : سیریوس سیریوس...


قلپ قلپ قلپ....


ویرایش شده توسط سینیسترا در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۱۰ ۱۳:۱۷:۳۵

ـ «خدا را دیدی؟»

ـ «خدا؟… دیوانه شده­ای؟… کجا ست؟»

ـ «همین که می­پرسی «کجاست؟»، یعنی نخواهی دید!… بگذریم!…»


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۰:۵۳ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۸۶
#68

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
مکان: خانه شماره 12 میدان گریمولد

در از جا کنده میشه و سیل عظیم محفلی های مشتاق به حمایت از کشتی تجاری وزارت سحر و جادو حامل محموله سری ، با ارزش و گرانبها به بیرون جاری میشوند!

- نه از اینور ! راه بندر این طرفیه!
- میدونم باید کلیدا رو به همسایه بدیم یه وقت خدایی نکرده اگه لوله چیزی ترکید بتونن وارد خونه شن!
- احمق اینجا محفله ... آدمای عادی اینجا رو نمیبینن!

ناگهان آلبوس با یک مایویه یک تیکه با راه راههای افقی سبز و سفید و یک عدد کلاه و عینک غواصی در حالی که ریشاشو در مایوش فرو کرده و دستاشو به نشانه شیرجه به هم چسبونده از خونه میپره بیرون !
آلبوس: کو کو دریا ... کو کو دریا .. کو کو دریا!

در همین اثنا ریموس با دو چمدون در دست از آلبوس سبقت میگیره و چهارتا پله آخر رو یه ضرب میپره پایین و پشت سرش نیکلاس پدیدار میشه که مشغول جمع کردن لباس های روی زمینه!
نیکلاس: در چمدونا رو یادت رفته ببندی!

مکان: کنار خیابون

استر: یالا پول بدید ... هر کی پول نده باید خودش پیاده بیاد.
هوگو: چه وضعشه! محفل بودجه نداره پول یک تاکسی رو هم بده؟ من اعتراض دارم!
اسکورپیوس: ما اعتراض داریم .. به بودجه نیاز داریم!
الیوندر: ما اعتراض داریم به تسهیلات نیاز داریم!
همه محفلی ها فریاد هورا رو سر میدهند و در اون میان استر برای ساکت کردن جمعیت مجبور میشه یک حرکت هلی کوپتریه خفن بزنه!

کمی اونورتر:

سارا: اوه این چتره که دست توئه به گمونم چتر آفتاب منه!
پروفسور سینی: اوه .. نه عزیزم اشتباه میکنی این مال خودمه ... تازه دیشبم به کرم ضد آفتاب و روغن آفتابم دستبرد زدی فکر نکن نفهمیدما!
سارا: هی هی هی .. اوه عزیزم ... اینا رو خودم دیروز با نیکلاس جونم از فروشگاه شهروند گرفتم!
پروفسور سینی: اوه عزیزم امکان نداره ... منو لارتن جونم پری روز رفتیم کل ردیف کرما و و روغن آفتاب اونجا رو خالی کردیم! اینم فاکتورش!
سارا: واییییییی ... حالا چی کار کنیم؟

کنار خیابون

سیریوس در حالی که دستشو به علامت "مستقیم" گرفته:
- اینجانب سیریوس رئیس محفل یک ماشین برای سیل عظیم محفلی های مشتاق به حمایت از کشتی تجاری وزارت سحر و جادو حامل محموله سری ، با ارزش و گرانبها به مقصد بندر میخواهد!

قرررررررررررررررررررررررررررررر
یه پیکان گوجه ای جوانان با آهنگ استاد شجریان و با سرعت از کنار سیریوس عبور میکند و همه آب و گل خیابان رو به سر و روئه سیریوس میپاشد!
سیریوس: مرتیکه بوقی! تو ادب نداری؟ شعور نداری؟ نمیفهمی من یک آدم متشخص و رئیس محفلم اینجوری گاز میدی میری؟

قررررررررررررررررررررررررررررررر کییییییییییییییییش (صدای پاشیده شدن آب)
سیریوس: !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

قبل از اینکه سیریوس دهان گرانقدر خود را باز کند و فحش دادن را از سر بگیرد سومین ماشین جلوی سیریوس متوقف میشود!
راننده: کجا تشریف میبرید؟
سیریوس: اینجانب سیریوس رئیس محفل یک ماشین برای سیل عظیم محفلی های مشتاق به حمایت از کشتی تجاری وزارت سحر و جادو حامل محموله سری ، با ارزش و گرانبها به مقصد بندر میخوام!

راننده: یک ماشین برای سیل عظیم محفلی های مشتاق به حمایت از کشتی تجاری وزارت سحر و جادو حامل محموله سری ، با ارزش و گرانبها به مقصد بندر میخواهید؟
سیریوس: درسته ..من یک ماشین برای سیل عظیم محفلی های مشتاق به حمایت از کشتی تجاری وزارت سحر و جادو حامل محموله سری ، با ارزش و گرانبها به مقصد بندر میخوام!

راننده: یعنی همون بندر میرید دیگه!
سیریوس: آره دیگه!من یک ماشین برای سیل عظیم محفلی های مشتاق به حمایت از کشتی تجاری وزارت سحر و جادو حامل محموله سری ، با ارزش و گرانبها به مقصد بندر میخوام! چند بار میپرسی؟

راننده: خیلی خب سوار شید!
سیریوس: ایول! استر ... سارا .. نیکلاس .. هوگو .. الیوندر ! آلبوس ! بچه ها رو صدا کنید یه ماشین گیر آوردم!
راننده: یا مرلین کبیر!

بلافاصله محفلی های مشتاق به .........!!! از هشت جناح با سر و گردن و دست و پا به ماشین هجوم میبرند و و از در و پنجره و سقف و صندوق عقب و ... وارد میشند و بلافاصله راننده از ترس یورش محفلی های مشتاق به ........!!! بیشتر گاز میدهد میرود!

کمی میگذرد و سپس آلبوس هم با همون تریپ مایوی یک تیکه با راه راههای افقی سبز و سفید و با ریش های فرو کرده در مایو و عینک و کلاه غواصی و با دستان آماده برای شیرجه دوان دوان دنبال ماشین میدود ...
- کو کو دریا!


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۱۰ ۱۱:۲۹:۵۲
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۱۰ ۱۱:۵۹:۴۷
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۱۰ ۱۲:۰۵:۰۳



Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۰:۲۸ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۸۶
#67

سیریوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۶ شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۷ شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۰
از تو چه پنهون آواره ام!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 422
آفلاین
بلیز دو خط آخر پستت منو مُرد!

===

- خب ارباب همه می‌گن وسایلشونو جمع کردن. شما آماده‌اید؟
- آره ... فقط یه لحظه صبر کن من کوله پشتیمو یه چک بکنم بلیز .... واکس مو ... هستش... کرم ضد آفتاب ... ایناهش ... تغذیه! ... گذتشتم ... میوه و مواد پرانرژی هم که اینجاس ... خب حله بریم!

لرد فریاد می‌زنه:
-بریم!


ناگهان جنب و جوشی در بین مرگخواران شکل میگیرد و همه با دستپاچگی به سمت در هجوم میبرند و بدین ترتیب باری دیگر بادبان های کشتی مرگخواران دریایی به اهتزاز درمیاید!(تیریپ عقده‌ای بازی!)

===توضیح نویسنده: براساس قانون سوم بند ششم تبصره هفتم نوشته شده بر روی چهارچوب قوانین سایت، هرجا مرگخوار هست، حتما محفلی هست ... وگرنه ارزشیسم رو به نابودیسم سوق داده می‌شود!===

--- فلش _کمی_ بک!---

گوپس!(در باز می‌شود)

- سیریوس سیریوس.
- ZzZzZz...
- سیریوووووووووووس
- ها چی کو کجا؟
- همین لاان یه نامه از وزارت خونه رسید. بگیر بخونش.
- آل سو، قرار بود تحت هیچ شرایطی مزاحم خواب من نشی. تو محفل پناهت ندادم که اینجوری بلای جونم بشی!!!
- پدربزرگ اونو بخون خیلی مهمه.

ریاست محترم محفل ققنوس

استدعامندانه مستدعاییم که چند نفر از افراد کارکشته و باتجربه‌ی خود را برای مراقبت از محموله‌ای عظیم و گرانبها به وزارت خانه معرفی کنید. تسهیلات وام مسکن وزارت خانه ضمیمه این نامه شده است.

با تشکرات فراوان - دبیرخانه وزارت سحروجادو


- آل جمع کن می‌خوایم بریم سفر.
- چی؟ خودمون بریم پدربزرگ؟!
- آره ... کلیدا رو بده به ریموس ... دو سه تا دیگه از بچه‌ها رو هم خبر کن ... مسئله مهمه.
- چشم ............


باز جویم روزگار وصل خویش...


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۱:۱۲ پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۶
#66

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
ناگهان همه اطرافیان سارا اوانز می افتن زمین غیر از نیکلاس که اونم از ترس میپره تو بغل سارا!

- اه این فیلمه همونی نیست که آخر سارا و نیکلاس با هم ازدواج میکنند و صاحب پنجتا بچه میشن و تا آخر عمرشون در کشتی به خوبی و خوشی زندگی میکنند تا مرگشون فرا برسه؟
- بله ارباب همین فیلمست!
- صد دفعه گفتم وقت ارباب رو با دی وی دی های تکراری برای شونصد سال پیش نگیرید! شرط میبندم تا الان قسمت چهارم پنجم این فیلمم درومده
- ولی ارباب اون قسمتش که سارا به نیکلاس اعتراف میکنه که از اول عاشق یکی دیگه بوده خیلی غم انگیزه!

همه
ایوان: ولی اون قسمتش بود که سارا برای یافتن نیکلاس پنج جزیره پشت سر هم بدون استراحت شنا میکنه واقعا محشر بود.
ایگور: به نظر من این فیلم یک پروژه صهیونیستی بود که به هالیوود باج داده بودن تا بر ضد مرگخوارا درست کنند.
آناکین: ولی ایگور قبول کن انصافا برای فیلمه خرج کرده بودن .. دیدی سر میز غذاشون چه غذاهای لذیذی داشتن؟
لرد: خب بالاخره الکی که این فیلمه اسکار نگرفته ... مراسمش همین چند روز پیش بود .. ماهواره داشت نشون میداد ندیدین؟

پرسی: باب جایزه اسکار چیه. من که نشستم بازیه آرسنالو میلانو نگاه کردم!
بلیز: بوقی اون که هفته پیش بود ... حداقل میگفتی امپراطور دریا که برای دیروز پری روزه!
آناکین: اه انقدر از این سریال چینی ژاپنیا بدم میاد!
جولیا: کره ای!!!
بارتی: ولی به نظر من آخر یوم جانگ ، جانگ بوگو رو میکشه و به جان هووا میرسه .. نظر شما چیه؟
همه: هووووووووووم!

در همون لحظه ناگهان در باز میشه و دابی در نقش خروس بی محل دوان دوان میاد تو:

دابی: ارباب دابی تونست یک تلگراف از یک کشتی تجاری بگیرد! یک کشتی تجاری که حامل محموله مهم و گرانبها و البته سری ای از طرف وزارت سحر و جادو است صبح امروز بندر هاگزمید رو ترک کرده و داره به سمت جنوب حرکت میکنه! دابی محاسبه کرد اگر از همین الان با تمام قوا حرکت کنیم تا بعد از ظهر دو روز آینده بهشون میرسیم و میتونیم به این کشتی حمله کنیم!

چند لحظه سکوت برقرار میشه و همه با تعجب به هم خیره میشند. ناگهان لرد نعره میزنه:
- پس منتظر چی هستید! یالا آماده بشید! هر کس سر پست خودش برود! با تمام قوا به پیش!!!

ناگهان جنب و جوشی در بین مرگخواران شکل میگیرد و همه با دستپاچگی به سمت در هجوم میبرند و بدین ترتیب باری دیگر بادبان های کشتی مرگخواران دریایی به اهتزاز درمیاید!


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۹ ۲۱:۳۲:۴۹
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۹ ۲۱:۳۶:۳۴
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۹ ۲۱:۴۰:۱۷








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.