مکان: خانه شماره 12 میدان گریمولددر از جا کنده میشه و سیل عظیم محفلی های مشتاق به حمایت از کشتی تجاری وزارت سحر و جادو حامل محموله سری ، با ارزش و گرانبها به بیرون جاری میشوند!
- نه از اینور ! راه بندر این طرفیه!
- میدونم باید کلیدا رو به همسایه بدیم یه وقت خدایی نکرده اگه لوله چیزی ترکید بتونن وارد خونه شن!
- احمق اینجا محفله ... آدمای عادی اینجا رو نمیبینن!
ناگهان آلبوس با یک مایویه یک تیکه با راه راههای افقی سبز و سفید و یک عدد کلاه و عینک غواصی در حالی که ریشاشو در مایوش فرو کرده و دستاشو به نشانه شیرجه به هم چسبونده از خونه میپره بیرون !
آلبوس: کو کو دریا ... کو کو دریا .. کو کو دریا!
در همین اثنا ریموس با دو چمدون در دست از آلبوس سبقت میگیره و چهارتا پله آخر رو یه ضرب میپره پایین و پشت سرش نیکلاس پدیدار میشه که مشغول جمع کردن لباس های روی زمینه!
نیکلاس: در چمدونا رو یادت رفته ببندی!
مکان: کنار خیابوناستر: یالا پول بدید ... هر کی پول نده باید خودش پیاده بیاد.
هوگو: چه وضعشه! محفل بودجه نداره پول یک تاکسی رو هم بده؟ من اعتراض دارم!
اسکورپیوس: ما اعتراض داریم .. به بودجه نیاز داریم!
الیوندر: ما اعتراض داریم به تسهیلات نیاز داریم!
همه محفلی ها فریاد هورا رو سر میدهند و در اون میان استر برای ساکت کردن جمعیت مجبور میشه یک حرکت هلی کوپتریه خفن بزنه!
کمی اونورتر:سارا: اوه این چتره که دست توئه به گمونم چتر آفتاب منه!
پروفسور سینی: اوه .. نه عزیزم اشتباه میکنی این مال خودمه ... تازه دیشبم به کرم ضد آفتاب و روغن آفتابم دستبرد زدی فکر نکن نفهمیدما!
سارا: هی هی هی .. اوه عزیزم ... اینا رو خودم دیروز با نیکلاس جونم از فروشگاه شهروند گرفتم!
پروفسور سینی: اوه عزیزم امکان نداره ... منو لارتن جونم پری روز رفتیم کل ردیف کرما و و روغن آفتاب اونجا رو خالی کردیم! اینم فاکتورش!
سارا: واییییییی ... حالا چی کار کنیم؟
کنار خیابونسیریوس در حالی که دستشو به علامت "مستقیم" گرفته:
- اینجانب سیریوس رئیس محفل یک ماشین برای سیل عظیم محفلی های مشتاق به حمایت از کشتی تجاری وزارت سحر و جادو حامل محموله سری ، با ارزش و گرانبها به مقصد بندر میخواهد!
قرررررررررررررررررررررررررررررریه پیکان گوجه ای جوانان با آهنگ استاد شجریان و با سرعت از کنار سیریوس عبور میکند و همه آب و گل خیابان رو به سر و روئه سیریوس میپاشد!
سیریوس: مرتیکه بوقی! تو ادب نداری؟ شعور نداری؟ نمیفهمی من یک آدم متشخص و رئیس محفلم اینجوری گاز میدی میری؟
قررررررررررررررررررررررررررررررر کییییییییییییییییش (صدای پاشیده شدن آب)
سیریوس: !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
قبل از اینکه سیریوس دهان گرانقدر خود را باز کند و فحش دادن را از سر بگیرد سومین ماشین جلوی سیریوس متوقف میشود!
راننده: کجا تشریف میبرید؟
سیریوس: اینجانب سیریوس رئیس محفل یک ماشین برای سیل عظیم محفلی های مشتاق به حمایت از کشتی تجاری وزارت سحر و جادو حامل محموله سری ، با ارزش و گرانبها به مقصد بندر میخوام!
راننده: یک ماشین برای سیل عظیم محفلی های مشتاق به حمایت از کشتی تجاری وزارت سحر و جادو حامل محموله سری ، با ارزش و گرانبها به مقصد بندر میخواهید؟
سیریوس: درسته ..من یک ماشین برای سیل عظیم محفلی های مشتاق به حمایت از کشتی تجاری وزارت سحر و جادو حامل محموله سری ، با ارزش و گرانبها به مقصد بندر میخوام!
راننده: یعنی همون بندر میرید دیگه!
سیریوس: آره دیگه!من یک ماشین برای سیل عظیم محفلی های مشتاق به حمایت از کشتی تجاری وزارت سحر و جادو حامل محموله سری ، با ارزش و گرانبها به مقصد بندر میخوام! چند بار میپرسی؟
راننده: خیلی خب سوار شید!
سیریوس: ایول! استر ... سارا .. نیکلاس .. هوگو .. الیوندر ! آلبوس ! بچه ها رو صدا کنید یه ماشین گیر آوردم!
راننده: یا مرلین کبیر!
بلافاصله محفلی های مشتاق به .........!!! از هشت جناح با سر و گردن و دست و پا به ماشین هجوم میبرند و و از در و پنجره و سقف و صندوق عقب و ... وارد میشند و بلافاصله راننده از ترس یورش محفلی های مشتاق به ........!!! بیشتر گاز میدهد میرود!
کمی میگذرد و سپس آلبوس هم با همون تریپ مایوی یک تیکه با راه راههای افقی سبز و سفید و با ریش های فرو کرده در مایو و عینک و کلاه غواصی و با دستان آماده برای شیرجه دوان دوان دنبال ماشین میدود ...
- کو کو دریا!