.: جلسه ی اول درس مراقبت از موجودات جادویی :.لونا به لینی چشم غره رفت و با لحن آمرانه ای گفت : « دروغ نگو ! خداییش تو بیشتر به من زنگ می زنی ! »
لینی چشم هایش را باریک کرد و غرید : « تو بیشتر به من زنگ می زنی ! مگه یادت نیست که اون دفعه از صبح تا ظهر صد بار بهم زنگ زدی ؟! بگم ؟! بگم ؟! »
لونا توی صورت لینی تف کرد و گفت : « اصلا باهات قهرم !
»
لینی جیغ زد : « که توی صورت من تف می کنی ! » و موهای لونا را کشید .
همه جا آشوب بود . از یک طرف صدای نعره ی گاو می آمد و از طرفی دیگر صدای آهنگ سوسن خانوم ! تکه های گچ ، تخته پاک کن ، چوبدستی ها ، پوست تخمه ، مداد و کتاب در هوا به پرواز در می آمد و به پس گردن و پیشانی و چشم و گوش بچه ها می خورد . عده ای از بچه ها جلوی تخته ایستاده بودند و با ریتم خاصی حرکات موزونی از قبیل
،
و
انجام می دادند .
کجا ؟ در کلاس مراقبت از موجودات جادویی !
معلم جدید ، تاخیر داشت . هیچ کس نمی دانست که معلم مراقبت از موجودات جادویی ترم جدید کیست ، اما بچه ها خداخدا می کردند که معلم ترم قبل ، یعنی ترم زمستانی نباشد . معلم ترم زمستانی ، پیرمردی غرغرو و عصا به دست بود ، که عادت داشت هنگام ورود به کلاس در را از جا بکند . بچه ها آرزو می کردند که مجبور نباشند وجود معلمی چون پروفسور پردفوت را دوباره تحمل کنند .
شترق ! آرزوی بچه ها به حقیقت نپیوست !
پیرمرد ، عصازنان ، درحالی که به در و دیوار و زمین و زمان فحش می داد ، وارد کلاس شد . بلافاصله بچه ها از روی ناامیدی آهی کشیدند ، دست به سینه نشستند و ساکت شدند .
- خب ، فکر می کنم همه ی شما منو بشناسین ! خب بازم همون تذکراتی رو که ترم پیش دادم می گم و می ریم سراغ درس . اسم من الکساندر پردفوته اما شما باید منو پروفسور پردفوت صدا بزنید . هرکی که منو الکساندر یا الکس صدا بزنه باید شنبه شب ها به دفتر من بیاد تا از خجالتش دربیام . مطمئنم که می دونین منظورم چیه ! اینم بگم که ، من جدیدا یه کم دیکتاتور شدم !
ملت :
الکساندر گفت : « خب ، حالا می ریم سراغ درس ! امروز چون جلسه ی اولتونه ، بهتون ارفاق می کنم و زیاد درس نمی دم . امروز درسمون فقط در مورد یک موجود جادویی به اسم خاکستر گردانه ! »
الکساندر بعد از این حرف برگشت و با حرکت خفنی از جانب چوبدستیش درس آن روز و تکالیف را بر روی تخته مشخص کرد :
هرگاه آتش جادویی مدتی طولانی بیهوده شعله ور بماند خاکستر گردان پدید می آید . خاکستر گردان یک افعی باریک طوسی رنگ با چشم های سرخ و درخشان است . که از چوب یا زغال نیم سوز بر می خیزد و به سوی گوشه های تاریک خانه ای که در آن پدید آمده است می خزد و در مسیر خود ردی از خاکستر به جای می گذارد .
عمر خاکستر گردان یک ساعت است و درهمین مدت به جست و جوی مکان تاریک و دنجی می پردازد تا در آنجا تخم گذاری کند . خاکستر گردان پس از تخم گذاری تبدیل به مشتی خاک می شود و از بین می رود . تخم این جانور سرخ و آتشین است و حرارت زیادی از خود ساطع می کند . اگر تخم این جانور به موقع پیدا نشده و با افسون مناسبی منجمد نشود در عرض چند دقیقه خانه را به آتش می کشد . تخم این جانور پس از انجماد ارزش زیادی دارد و در تهیه ی معجون عشق به کار می رود . خوردن تخم درسته ی این جانور یکی از راه های درمان مالاریاست .الکساندر به بچه ها گفت : « از روی متن درس و تکالیف یادداشت کنین و از کلاس برین بیرون ! »
الکساندر بعد از این حرف از کلاس خارج شد و بچه ها را که قلم پر خود را درمی آوردند تنها گذاشت .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تکالیف :1. رولی بنویسید که در آن خاکستر گردان نقش مهمی داشته باشد . حداقل پانزده خط . ( مثلا نزدیک است خانه ی شما به آتش کشیده شود و شما به موقع تخم را منجمد می کنید و یا برای آزار همسایه تان تخم خاکسترگردان را در خانه ی او می گذارید یا . . . ) ( 30 امتیاز )ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نکته : در این ترم همه ی بچه ها باید کتاب جانوران شگفت انگیز و زیستگاه آنها را داشته باشند . اگر این کتاب را ندارید ، می توانید از
اینجا دانلود کنید .