هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۵۷ شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
پاتریشیا


نقل قول:
ببخشید دیگه من هر بار برای نقد می یام خیلی حرف می زنم و ایراد می گیرم و ... . در کل مزاحم می شم.
برای نقد بیایین...حرف بزنین...مزاحم نیستین. ما(من و بلاتریکس) برای همین کار اینجا هستیم. خیلی هم از این کار لذت می بریم. راحت باشین.


نقل قول:
پ.ن: بهم گفته بودن/بودین شخصیت خودم رو وارد سوژه ها کنم ، سعی کنم یه جورایی خودم رو با بقیه آشنا کنم.(سلیقه، اخلاق ، وسیله ی مورد علاقه) منم چند وقته دارم سعی می کنم خودم رو وارد سوژه ها کنم ، به نظرتون خوب پیش می رم ، آیا؟ یا از راه دیگه ای جلو برم؟
جوابش یک کلمه بیشتر نیست.
نه اتفاقا جوابش طولانیه.
یه دوره ای بود که به تازه واردا گفته می شد که اولین کاری که بعد از ورود به ایفای نقش باید انجام بدین شخصیت سازیه. خودمم مدت ها همینو می گفتم...ولی کم کم متوجه شدم اون روش درست کار نمی کنه. خیلیا نمی تونن شخصیت سازی کنن...خیلیا نمی تونن جا بندازنش...خیلیا نمی تونن ازش استفاده کنن.
شخصیت سازی خلاقیت و مهارت می خواد...ولی تازه وارد معمولا مهارت زیادی نداره.
روش درست اینه که تا وقتی که این مهارت رو به دست میارن و ایده خوبی برای شخصیتشون به ذهنشون می رسه، عادی فعالیت کنن. به همین شکلی که شما اشاره کردی. خواننده ها رو فقط با چارچوب اصلی شخصیتشون آشنا کنن. این که بطور کلی پاتریشیا خوبه؟ بده؟ مهربونه؟ ترسوئه؟
ایده ها و سوژه های خاص رو می شه گذاشت برای بعد.
خیلی نویسنده های خوبی داریم که تا سالها شخصیت خیلی خاص و متفاوتی نداشتن. ولی با این وجود خوب می نوشتن. در مورد شما تو خود نقد توضیح می دم.



بررسی پست شماره 359، قصر خانواده مالفوی، پاتریشیا وینتربورن:


نقل قول:
کاج اول که به نظر می رسید اسمش رابرت است ، از کاج دوم که اسمش پفک بود، پرسید:
این جا دو تا اشتباه وجود داره.
اولیش جمله "به نظر می رسید اسمش رابرت است"...
وقتی اینا هنوز حرفی در این مورد نزدن و اسمشون هم جایی نوشته نشده، چطوری به نظر می رسه که اسمش چیه؟
دوم، بعد از این خط، شما کلی در این مورد شوخی کردین...چرا قضیه رو همین اول لو دادین؟
اگه نمی نوشتین اسم درخته رابرته، اون قسمت مخفف کردن اسم و بقیه اش جالب تر نمی شد؟
وقتی اینو از همین اول لو دادین قسمت بعدی خسته کننده و عادی شده.


نقل قول:
کاج دوم با شاخه هایش بسته ی پفکی از پفک های کارخانه ی پیگمی را باز کرد و گفت:
اشاره به اسم "پیگمی" خوب بود.


اون "چه می دونم" هایی که کاج دوم هی تکرار کرده، اون قسمت رو بیشتر خسته کننده کرده. بی حوصلگی کاجه به خواننده هم منتقل می شه!


نقل قول:
- احمق کودن! واسه اینکه پفک زیاد می خوره! پفک ، چون پفک می خوره ! شما دوتا خنگ ترین کاج هایی هستین که به عمرم دیدم! چرا نمی زارین من برم تو و راحتم نمی کنید؟این دست کم مجبور نیستم به اراجیف شما دوتا گوش کنم!
نمی ذارین درسته.
این قسمت رو خوب نوشتین...هم لحن بی حوصله و بی اعصابش و هم تغییر فونت که باعث شده خواننده فورا متوجه بشه این قسمت با دیالوگ های دو تا کاج متفاوته. ورود با دیالوگ هم انتخاب خوبی بود.


انتخاب اسم برای کاج ها فکر خوبی بود. بامزه بود. در ادامه هم لازم نبود بگین کاج اول و کاج دوم...همون اسماشون کافی بود. مثلا:
نقل قول:
کاج اول- رابرت- دولا شد و روبه ساحره پرسید:
اینجا کافی بود بگین رابرت پرسید. همین جدیت می تونست بامزه تر باشه.


نقل قول:
پفک - کاج دوم- معنی آخری را فهمید .
خیلی خوب بود که کاج، فقط معنی یکی از کلمه ها رو فهمیده بود. منطقیه که دایره لغات دو تا درخت خیلی گسترده نباشه! به همچین نکته های ریزی همیشه توجه کنین.


دیالوگ های قسمت پایانی(دو تا کاج) خوب بود.


نقل قول:
ساحره چشم هایش را گرداند. جر و بحث تا آخر شب ادامه داشت. پس تصمیم گرفت ، به آرامی وارد قصر شود...
یکی دیگه از اعضا هم تو همین سوژه خودشو وارد کرد. عضوی که مرگخوار نبود. شروود...
تو سایت همیشه باید به این نکته توجه کنین که کی مرگخواره و کی نیست. تو سوژه ها طبق همین بنویسین. کسی که مرگخوار نیست نمی تونه وارد این سوژه بشه...مگه به روش های غیر عادی.
شروود ادعا کرده بود علامت شومش داخل بدنشه...و پاتریشیا از جرو بحث کاجا استفاده کرده و رفته بود تو.
این دو نفر اگه علامت شومی نشون می دادن، این یه ایراد محسوب می شد. چون مرگخوار نیستن. ولی هر دو به روش های غیر عادی وارد شدن و برای همین کاملا قابل قبوله. بعدا هم می شه از این شخصیت ها استفاده کرد که مدام ازشون بپرسن شما تو جلسه مرگخوارا چیکار می کنین!


در مورد شخصیت پاتریشیا...
شما تلاش مشخصی برای خاص جلوه دادن پاتریشیا نداشتی. این خیلی خوبه. دقیقا تو همین تلاش برای خاص جلوه کردنه که عادی، تکراری و غیر قابل باور می شیم. پاتریشیای شما ساده و باور پذیره. همینجوری ادامه بدین.


لحن کل پست رو یکدست بنویسین. مثلا کل پست شما بصورت نوشتاری و کتابی نوشته شده...ولی این قسمت:
نقل قول:
پاتریشیا خیلی هم خوشحال شد که توضیح بده.
گفتاریه.
شما هم مثل من قسمت های غیر دیالوگ رو نوشتاری می نویسین و دیالوگ ها رو گفتاری. اگه راحتین همینجوری ادامه بدین.


می رسیم به اشکالایی که قبلا داشتین. شما پشت سر هم و بدون لحن می نوشتین. اینجا نوشته تون خیلی بهتر شده. فاصله گذاشتین...علامت گذاشتین. برای ما هم همینقدر کافیه. همین که لحن درست منتقل بشه.
به سوژه ها کمتر توجه می کردین که اینجا این مشکل وجود نداره. سوژه رو خیلی خوب ادامه دادین. عوضش نکردین. درباره پاتریشیا نوشتین و تمومش کردین. نفر بعدی می تونه هر جوری دوست داشت ادامه بده.
طنز قسمت دوم پست(بعد از ورود پاتریشیا) بهتر از قسمت اوله. طنز یه حالتی داره که باید کشف بشه. کمی باید بنویسین. خودتونو بشناسین. ما(نقد کننده ها) شما رو بشناسیم و بفهمیم در چه زمینه ای استعداد دارین. روی اون زمینه تاکید کنیم و بقیه زمینه ها رو هم تقویت کنیم. بیشتر دیالوگ ها خوب بودن. روی نکته های خوبی توقف و تاکید کردین. هنوز عالی نیست ولی خوب دارین پیش می رین.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۴۲ جمعه ۱۵ دی ۱۳۹۶

پاتریشیا وینتربورن old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۵:۳۰ سه شنبه ۱ آبان ۱۳۹۷
از همون اول هم ازت خوشم نمی اومد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 146
آفلاین
با درود.
چند وقتی بود فعالیت نکرده بودم... رفتم باسه برگردوندن خود قدیمیم یه رول بزنم .... دیگه ایشونتقدیم شما!

پ.ن: بهم گفته بودن/بودین شخصیت خودم رو وارد سوژه ها کنم ، سعی کنم یه جورایی خودم رو با بقیه آشنا کنم.(سلیقه، اخلاق ، وسیله ی مورد علاقه) منم چند وقته دارم سعی می کنم خودم رو وارد سوژه ها کنم ، به نظرتون خوب پیش می رم ، آیا؟ یا از راه دیگه ای جلو برم؟
جوابش یک کلمه بیشتر نیست.
.
.
.
ببخشید دیگه من هر بار برای نقد می یام خیلی حرف می زنم و ایراد می گیرم و ... . در کل مزاحم می شم.


I'm learning that who I'm is'nt so bad.The things that make me different are the things that make me





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۶:۲۲ چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶

آملیا فیتلوورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۵ چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۹:۲۱ شنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۱
از پشت بوم محفل!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 503
آفلاین
نقد این رو میخوام.
تا حدود بیست روز دیگه نهایت فعالیتم همینقده؛ بنزین کم آوردم!


این یعنی این پستو تقسیم کنیم...طی بیست روز کم کم بخونیم که بی پست نمونیم؟

باشه!

نقد پست ارسال شد!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۶/۱۰/۸ ۲:۲۱:۱۸


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۳۹ شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶

گریفیندور

آستریکس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۱۹ شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۴:۲۹:۱۹ دوشنبه ۲۷ فروردین ۱۴۰۳
از شبانگاه توی سایه ها.
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
گریفیندور
پیام: 275
آفلاین
سلام در خواست نقد این رول رو در پخ واریم.

خلاصشو قبلا گفتم یبار بخونید یادتون میاد جریان از چه قراره.
مرسینگ.


نقد پست ارسال شد!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۲۵ ۱۹:۰۶:۳۳

Love Me Or Hate Me. You're Gonna
Watch Me•♤


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۰۶ شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
آرنولد

درخواست نقد آزاده...ولی دادن لینک خروج از سایت ممنوعه. این جا ممنوعه. تو تاپیک های دیگه ممنوعه. تو چت باکس و پیام شخصی هم ممنوعه!


بررسی پست شماره 22 سالن دوئل انفرادی، آرنولد:


سوژه رو چرا ننوشتین بالاش؟! حدس بزنیم؟


نقل قول:
رودولف بعد از مطمئن شدن از خلوتیِ خانه‌ی ریدل، همونطور که یه شیء گنده و گِرد رو زیر پیراهنِ ضخیمِ صورتیش قایم کرده بود، پاورچین پاورچین راهرو رو طی کرد و...
این صحنه شروع شماست(بجز شکلک!)...صحنه واضحه...کاملا قابل فهمه. ولی کاملا کافی نیست. مثلا با یه تیکه نون هم می شه سیر شد، با یه غذای خوب هم. ولی کیفیتشون با هم فرق می کنه.
این صحنه، وقتی صحنه شروعه، بهتره کمی بیشتر، کند تر، با مکث تر توضیح داده بشه. خواننده رو یهو پرت نکنیم وسط داستان! مثلا شما جمله ها رو به هم ربط دادین و همین کار باعث شده نتیجه یه توضیح سریع و سرسری بشه. کافی بود جمله ها و صحنه ها کمی از هم جدا بشن. مثلا اول بنویسیم خانه ریدل ها خلوته...رودولف بعد از مطمئن شدن از این ماجرا پاورچین پاورچین راهرو رو طی می کنه. و بعد توضیح بدیم که یه چیزی قایم کرده. همه اینا رو یه جا تحویل خواننده ندیم.


نقل قول:
- اِ ارباب. این وقتِ شب اینجا چیکار می‌کنین؟
- این سؤال رو ما باید بپرسیم، رودولفی که آفتاب از کدوم طرف در اومده پیراهن پوشیده! و صورتی هم پوشیده!
- خوشتون اومده ارباب؟ دوس دارین؟
- ما فقط دوست داریم بدونیم که زیر این پیراهن چی قایم کردی که شبیه بُشکه شدی!
- اممممم... چیز... ینی چیزه... چیز... چیزه دیگه... اممممم... چیز...
- چرا انقدر چیز چیز می‌کنی؟!
- چیزه ارباب... من حامله شدم!
رودولف شما کمی پررو بود! رودولف کلا روش زیاده...ولی جلوی لرد همیشه احتیاط می کنه. دست و پاشو کمی جمع می کنه. حداقل ظاهر قضیه رو حفظ می کنه. این جا کمی از مرزها گذشته. هم جمله هاش و هم شکلک هاش زیادی راحتن! اصلا انگار نه انگار فردی که جلوشه کمی ترسناک و باابهته!
رودولف لنگ از جا کَند و بعد از اینکه کروشیوها رو یکی‌یکی جاخالی داد، داخل اتاقش شیرجه زد و دَرِش رو قفل کرد.


دیالوگ های قسمت اول خیلی زیادن. مقدارشون مهم نیست. وقتی می گم "زیادن" که بینشون کمبود توصیف صحنه و فضا و احساسات احساس بشه.
بازم مفهوم رو می رسونن...ولی با توضیح می تونن بهتر بشن. این که حالت چهره گوینده یا مخاطب تغییری کنه...رفتاراشون توضیح داده بشه.

این قسمت دیالوگ های رد و بدل شده بین لرد و رودولف به نظر من ضعیف ترین قسمت پست بود...لزومی نداشت نوشته بشه. محتواشم که...


نقل قول:
- چه پیراهن قشنگی!
این دیالوگ شکلک لازم داشت. شکلک ولدمورت. برای گذاشتن تاثیرش، باید به محض گفته شدن، گوینده رو شناسایی می کردیم!


بلاتریکس های مذکر خیلی خوب بودن.


بعضی قسمت ها رو رد کردم اجبارا. شما می نویسین...ملت هم می خونن. ولی برای من قابل نقد نیست.


نقل قول:
- هوممم، این برچسبِ پُشتی رو نخونده بودم... هشدار! اگه این کلاه رو بذاری رو سرت، از لحاظ مجازی می‌تونی موقتاً ساحره بشی. ولی از لحاظ واقعی، اثر مادام‌العمر... داره... چـــی؟!
این جور صحنه های به نظر من بهتره برعکس نوشته بشن. اول رودولف کم کم متوجه بشه که کلاهه روش تاثیر واقعی گذاشته و بعد برچسبشو پیدا کنه و بخونه.


قسمت آخر و این که کلاه بیفته دست لرد خیلی خوب بود...ولی اونقدر طولش دادین که هیجانش از بین می ره. این اتفاق باید یهویی میفتاد! لرد کلاه رو می دید و به هر دلیلی می خواستش...رودولف هم لازم نبود اونقدر مقاومت کنه و توضیح بده. برای نجات پیدا کردن از تعقیب لرد و اون وضعیت، خیلی راحت کلاه رو تقدیمش می کرد. اگه لرد داستان رو نمی دونست، جالب تر می شد.
ولی من اگه جای شما بودم کلا داستان رو جابجا می کردم. اول قسمت مربوط به لرد رو تا آخر می نوشتم. تا جایی که کلاه رو می ذاره سرش...
بعد قسمت اول رو بصورت فلش بک می نوشتم...تاثیرش بیشتر می شد.


مواظب باشین زیاد درگیر دیالوگا نشین. دیالوگ تو پست حکم دویدن رو داره! جالب و هیجان انگیزه، ولی می تونه خسته کنه. توضیحای اضافه و فضاسازی به خواننده استراحت می ده. گاهی لازم می شه.
شخصیت ها رو فدای طنز نکنین. شخصیت ها اگه از مرز و چارچوبشون کاملا خارج بشن، طنزشون دیگه طنز نمی شه. چون از یه شخصیت بدون مرز انتظار هر حرکتی رو داریم.
مثلا یه حرکت عادی لرد سیاه هم ممکنه خنده دار محسوب بشه. چون این شخصیت خیلی محدود و بسته هست. ولی همون حرکت از شخصیت آزاد تری مثل یه ویزلی خنده دار نمی شه. الان اگه همه رو ویزلی حساب کنیم و اصول رو زیر پا بذاریم، کار خودمونو سخت تر کردیم.


ایده خوبی بود. از هر دو نظر. یکی این که رودولف ساحره بشه...و یکی هم قسمت کلاه گذاشتن سر لرد!


............

بررسی پست شماره 353قصر خانواده مالفوی، شروود پارتینگتون:


نقل قول:
شروود پسر شری بود. گرچه روایت هایی هم وجود داره که خر هم بود. یعنی منظورم اینه که یک خر درون داشت. خودش درست نمی دونست معنی خر درون چیه، یعنی مثلا اون یه توله خر حامله بود؟ خودش که همیشه اینطوری فکر می کرد و شب ها قبل از خواب با خر درونش درد و دل می کرد. مهم نبود که دیگران می گفتن که اون پسره و یا حتی این که آدمه! وجود خر درون رو پدر بزرگش بیان و حتی این موضوع رو با یک جمله طلایی ثابت کرده بود. "این شروود یه خر درون داره که هر وقت سیر می شه لگد می اندازه!" همیشه این رو می گفت و بعدش با چوبدستی می زد به ماتحت طفل نه چندان معصوم و اون دم در می آورد و خانواده می خندیدن.
ورود های ناگهانی به سوژه می تونن خیلی جالب باشن، اگه درست نوشته بشن. شما درباره شروود توضیح دادین. به نظر من کار درستی کردین. چون کسی شروود رو نمی شناسه. محل مناسبی رو برای معرفی انتخاب کردین. خیلی هم طولش ندادین که باعث می شه خواننده خسته نشه.
من فکر می کنم اون جمله اول نقش تیتر رو داره. برای همین فکر می کنم باید جدا از بقیه متن نوشته بشه. اونو باید بنویسین و بعد توضیحش بدین.
توضیحاتتون خوب بودن! با وجود طنزی که توش وجود داره خواننده بدون گیج شدن، بدون سر رفتن حوصلش با شروود و حتی خانوادش آشنا بشه.


نقل قول:
کار به هیچ چیزی نداریم، اما این که شروود با سیر شدن میل شدیدی به لگد انداختن پیدا می کرد، حقیقت داشت. در همین راستا، اون بعد از نهار از خونه بیرون زد و به هر چیز و هر کسی که دید لگد زد. لگد اوّل رو به یک ماشین گرون با دزدگیر حساس و لگد دوم رو به یک جای حساس صاحب همون ماشین گرون زد. لگد سوم رو به یه پلیس زد و لگد چهارم رو خودش خورد و لگد پنجم رو هم زد به یه درخت که درخت هم خوشش نیومد ولی، دعوا راه ننداخت.فقط گفت:

- علامت شومت؟
این قسمت خوب بود. پاراگراف اول توضیح و مقدمه خوبی برای پاراگراف دوم بود. طنز خوبی دارین. قسمت دوم خیلی خوب به قسمت اول ربط داده شده...و درخت های سوژه خیلی خوب به قسمت دوم ربط داده شدن.


نقل قول:
درخت شاخه اش را بالابرد و شروع به خاروندن برگ هاش کرد.
این جاش هم خیلی خوب بود. صخنه ساده و خنده داری بود.


نقل قول:
بعدش هم با دست به شروود اشاره کرد که بره تو.
شروود هم رفت تو.
درختا خیلی ساده و بی دلیل قانع شدن و اجازه دادن که شروود بره تو.
تو رفتنش اشکالی نداشت...حتی شجاعانه بود و بعدا هم می تونه سوژه ایجاد کنه. اینجوری که مرگخوارا و لرد هی بپرسن تو دیگه کی هستی! تو که مرگخوار نیستی...اینجا چیکار می کنی...
ولی برای رسیدن به این نتیجه و دادن اجازه ورود، باید مقدمه چینی کافی انجام می گرفت...مثلا شروود درختا رو کلافه می کرد یا کمی تلاش می کردن علامتشو ببینن و نمی تونستن...یا حتی از لگد های بعدی استفاده می کرد!
قبل از رسوندن درختا به مرحله تسلیم شدن، شروود رو فرستادین داخل قصر.


بجز این مورد، مشکل خاصی نداشت. یک شخصیت داشتیم که ناشناس هم بود ولی خوب بود. طنز خوب بود. داستان خوب بود.


.....................

پاتریشیا


بررسی پست شماره 124 سرزمین سیاهی، پاتریشیا وینتربورن:


نقل قول:
شکایت هم داشتم که چرا به کسایی که تو تاپیک های جدی طنز می نویسن گیر نمی دن ؟
هر ناظری تو انجمن تحت نظارتش کاملا آزاده. می تونه بگه اینجوری ننویسین...می تونه آزاد بذاره.
نظر خود من اینه که ترجیحا نباید وسط داستان جدی طنز نوشته بشه. ولی اگه کسی بنویسیه هم برخورد شدیدی نمی کنم. یه پست هیچوقت آسیب شدیدی به کل داستان نمی زنه. البته من ندیدم کسی همچین کاری انجام بده...شما اگه دیدین اطلاع بدین، شاید لازم باشه به نویسنده اطلاع بدیم که بهتره وسط سوژه جدی پست طنز نزنه. ولی کلا اهل گیر دادن نیستیم!
حالا می رسیم به خود شما!
شما دقیقا همون کاری رو که ازش شکایت داشتین انجام دادین...وسط سوژه طنز پست جدی زدین!
تاپیک طنز و تاپیک جدی مال زمان های قدیم بود. الان اصلا تاپیکی که مخصوص طنز یا جدی باشه نداریم. سوژه طنز و جدی داریم. شما احتمالا به نقشه مراجعه کردین. اون نقشه ها مال همون دورانی هستن که تاپیکا طنز و جدی بودن. سوژه های جدی طرفدار ندارن...چند پست می خورن و به حال خودشون رها می شن.


نقل قول:
در میان آب های سیاه رنگ اقیانوس و انعکاس رعب آور قلعه ی سیاه رنگ آزکابان در حالی که بوی مرگ همه جارا پر کرده بود ؛ قایق سیاه رنگ و کوچکی با سرعت یکنواختی در حال حرکت بود و دیوانه ساز ها در حالی که دور هم جمع شده بودند بی توجه به اتفاقات اطرافشان و فرار دسته جمعی زندانیانی که قبلا مرگخوار بودند در پهنه ی آسمان اوج گرفته و جنان می لرزیدند که امکان نداشت بتوانی بگویی از ترس است یا سرما .
کل پاراگراف رو بی وقفه و بی فاصله نوشتین. خواننده هم باید به همین شکل بخونه...و همین باعث می شه وسط جمله، اولشو گم کنه! باعث می شه جمله ها رو هضم نکنه...برای این که همشون به هم ربط داده شدن.
به جای این کار، جمله ها رو جدا کنین...کوتاه تر و با وقفه بنویسین. به خواننده فرصت نفس کشیدن بدین.

در میان آب های سیاه رنگ اقیانوس و انعکاس رعب آور قلعه ی سیاه رنگ آزکابان، در حالی که بوی مرگ همه جارا پر کرده بود، قایق سیاه رنگ و کوچکی با سرعت یکنواختی در حال حرکت بود.
دیوانه ساز ها در حالی که دور هم جمع شده بودند، بی توجه به اتفاقات اطرافشان و فرار دسته جمعی زندانیانی که قبلا مرگخوار بودند در پهنه ی آسمان اوج گرفته بودند.
چنان می لرزیدند که امکان نداشت بتوانی بگویی از ترس است یا سرما!



نقل قول:
البته آلکتو پارو نمی زد و در حالی که زخم دست راستش را فشار می داد آرام ناله می کرد . در حقیقت دستش جراحت های وحشتناکی برداشته بود ، پوست کف دستش پاره شده ، ماهیچه ها و اندکی از استخوان دستش معلوم بود . و پوست دستش ورقه ورقه آویزان شده بود .
توضیحاتتون هم به همون شکل بالا هستن. پشت سر هم...بدون لحن! تا جایی که ممکنه سعی کردین جمله ها رو تموم نکنین. این طرز نوشتن، خواننده رو خسته می کنه:

البته آلکتو پارو نمی زد!
او در حالی که زخم دست راستش را فشار می داد آرام ناله می کرد . دستش جراحت های وحشتناکی برداشته بود. پوست کف دستش پاره شده ، ماهیچه ها و اندکی از استخوان دستش معلوم بود . و پوست دستش ورقه ورقه آویزان شده بود!



فاصله بذارین...علامت های درست بذارین. فاصله ها و علامت هایی که به شما کمک کنن که لحنتون رو به خواننده منتقل کنین. بقیه توضیحاتتون هم پشت سر هم و سریع نوشته شدن.


به سوژه ها خیلی دقت کنین. درباره این سوژه نمی گم...کلا! سوژه ها رو عوض نکنین. هنوز در اون حد تجربه ندارین که بتونین تشخیص بدین که کدوم مسیر به کجا ختم می شه.


تو این سوژه(پست قبل) عده ای تصمیم به فرار می گیرن...و در پست شما موفق به فرار شدن و دارن از آزکابان دور می شن.
این وسط کلی سوژه وجود داشت که ازشون رد شدین. این کار رو نباید انجام بدین...ما هیچوقت عجله ای برای جلو رفتن و پیشروی در سوژه نداریم. هدفمون استفاده از همه سوژه ها و جزئیات و موقعیت هاست.
مثلا همین زخمی شدنشون...اینا رو می شد یکی یکی توضیح داد.
سوژه رو عوض نکردین...ولی یهو خیلی جلو بردین. به اندازه عوض کردن سوژه مضر نیست، ولی سعی کنین این کار رو هم انجام ندین. به این فکر کنین که تو این موقعیت چیکار می شه کرد؟ کاری با اصل سوژه نداشته باشین.


نکته مثبت پستتون جمله ها بودن. صحنه ها و جمله ها خوب بودن. صحنه های خوب و کاملی تصور می کنین که برای نوشتن پست جدی لازمه و جمله های خوبی برای توصیفش انتخاب می کنین.


موفق باشید!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۲۵ ۰:۵۵:۳۳



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۵۲ پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۶

پاتریشیا وینتربورن old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۵:۳۰ سه شنبه ۱ آبان ۱۳۹۷
از همون اول هم ازت خوشم نمی اومد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 146
آفلاین
با درود .
می شه اینو نقد کنین ؟ سعی کردم جدی بنویسم ، آخه سبک جدیه و شکایت هم داشتم که چرا به کسایی که تو تاپیک های جدی طنز می نویسن گیر نمی دن ؟

نقل قول:
لرد چی شد؟!
اسنیپ تو اتاق داشت به لرد گزارش می داد...و با ورود بلاتریکس لرد ناپدید شد!

آه ، مرلینی شما رو فراموش کردم!

نقل قول:
این شرو بدبختی رو از کجا آوردین؟ این از اصطلاحات مورد علاقه یکی از مرگخوارای قدیمی بود.


عه، چه تفاهم رمز آلودی !


I'm learning that who I'm is'nt so bad.The things that make me different are the things that make me





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۰۲ چهارشنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۶

شروود پارتینگتون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۳۶ یکشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۷ شنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 8
آفلاین
گفتن باید بنویسم و یه شخصیت بسازم تا بتونم مرگخوار شم، این چجور شده؟



آن نخل نا خلف که تبر شد ز ما نبود.
ما را زمانه گر شکند ساز می شومیم!


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۵۳ چهارشنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۶

آرنولد پفک پیگمیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۲ شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۵:۵۹:۴۹ جمعه ۱۱ اسفند ۱۴۰۲
از هررررررررررچی که منفوره، خوشم میاد!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 95
آفلاین
خدافس!

الآن این تاپیک بسته‌س. ینی درخواست نقد ممنوعه دیگه، نه؟
خب...
درخواست نقدِ همزمانِ دوتا پُست رو ندارم.
یکیش این نیس. یکیش هم این نیس.


Rock 'n' Roll 'n' Rule 'n' Role!


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲:۲۲ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
تاپیک نقد تا سه شنبه تعطیل می باشد!

......................


بررسی پست شماره 101 دره سکوت، پاتریشیا وینتربورن:


نقل قول:
در به آرامی باز شد و چهره ی رنگ پریده مردی با چشمان خمار نمایان شد .
داستان دو شاخه داشت. یکی ریموس(فنریر) بود که داشت به شکنجه گاه می رفت...و یکی بلاتریکس که داشت به اتاق لرد می رفت.
تو پست قبلی شاخه دوم انتخاب شده...
این جور وقتا می تونین از این شاخه به اون شاخه بپرین. فقط باید دقت کنین که هر کدوم تو چه قسمتی رها شدن.
ریموس داره می ره پایین تا جسدا رو جمع کنه. این قسمت اصلی داستانه که دیر یا زود بهش بر می گردیم. فعلا اشکالی نداره رها بشه. چون اتفاق خاصی نیفتاده. سوژه در امن و امانه. می تونه منتظر بمونه.
درشاخه دوم بلاتریکس به در اتاق لرد رسیده و در زده. اونم در حالی که کمی عصبانیه! این جا هیجانش کمی بیشتره. نباید فراموش کنیم که سوژه اصلی این نیست. این قسمت باید به وظیفش عمل کنه و بره. ولی الان انتخاب خوبی انجام دادین که این قسمت رو ادامه دادین.

الان یه مشکلی داریم اینجا!
لرد چی شد؟!
اسنیپ تو اتاق داشت به لرد گزارش می داد...و با ورود بلاتریکس لرد ناپدید شد!


نقل قول:
- اسنیپ!
- دوشیزه لسترنج.
این برخورد سرد و خوبی بود. البته تو کتاب این دو نفر همدیگه رو به اسم کوچیک صدا می زدن...ولی زیاد هم مهم نیست.


نقل قول:
بلاتریکس داخل اتاق قدم گذاشت. بدون فوت وقت به اطراف اتاق نگاهی انداخت. میزی طویل و سیاه رنگ و صدای ملایم سوختن تکه های چوب در شومینه. برعکس اکثریت اتاق ها این اتاق پنجره ی بلندی داشت . درست رو به روی میز. با قدم های آرامی به سمت پنجره رفت و پشت شیشه ی یخ زده ایستاد. انگشت بلند و رنگ پریده اش را روی شیشه کشید.
فضاسازی کوتاه این قسمت لازم بود. ولی به نظر من از دید بلاتریکس نباید نوشته می شد. توجه خواننده به این موضوع جلب می شه که چرا بلاتریکس طوری رفتار می کنه که انگار اولین باره این اتاق رو می بینه.
می تونستین همینجوری و کلی توضیح بدین. و یا از دید بلاتریکس توضیح می دادین، ولی لحن رو کمی عوض می کردین. که این حس رو منتقل کنه که بلا قبلا بارها اینجا رو دیده و مثلا از حالت و دکوراسیون اتاق خوشش نمیاد.


نقل قول:
با صدایی که به سختی شنیده می شد ، گفت:
- زود اومدی.
این دیالوگ، طبق توضیحات قبلی مال بلاتریکسه...ولی کسی که وارد شد بلاتریکس بود. کسی که وارد شد داره به کسی که توی اتاق بوده می گه زود اومدی.
اگه مثلا منظورش اینه که اسنیپ جایی رفته بود و زود برگشته، باید اینم اضافه می شد. مثلا:
-زود اومدی. فکر نمی کردم ماموریت به اون پیچیدگی به این سرعت تموم بشه. مخصوصا با توجه به توانایی های محدود تو!


نقل قول:
اسنیپ پوزخندی زد . شر و بدبختی .
این شرو بدبختی رو از کجا آوردین؟ این از اصطلاحات مورد علاقه یکی از مرگخوارای قدیمی بود.


نقل قول:
کم کم منظره ی پشت شیشه محو شد و اتاق کم کم مملو از گرمای خوشایندی شد...
می شه گفت هیچ اتفاق خاصی در پست شما نیفتاده. که هیچ اشکالی هم نداره. شما فقط درمورد فضای داخل اتاق و احساس سوروس و بلا نسبت به هم نوشتین. لرد سیاه رو هم این وسط ناپدید کردین. که مهم نیست. می تونه قبل از ورود بلا رفته باشه. به هر حال جزو سوژه اصلی نبود. حضورش ضرورتی نداره.


همیشه تاکید می کنم که سعی کنین پست هاتونو یه جوری خاص کنین! دیالوگ های جالب. شخصیت های متفاوت. سوژه های خلاقانه...
طنز و جدی هم فرق زیادی نمی کنه...ولی جدی بیشتر احتیاج به خاص شدن داره، و سوژه های کم تری بهتون می ده. محدودتون می کنه. دستتونو می بنده. برای همین نوشتن پست جدی خوب، خیلی خیلی سخته. مجبورین کمی عمیق تر نگاه کنین. اگه موقع نوشتن طنز ظاهر شخصیت ها رو می بینین، موقع جدی نوشتن باید نگاهتون از شخصیت عبور کنه و پشت سرشم ببینه!
پست شما از این نظر کمی معمولیه. شخصیت ها همونایی هستن که می شناسیم. دیالوگ ها ساده هستن. فضا سازی ساده و معمولیه.
پست خونده می شه...ولی فقط برای این که سوژه رو بفهمن یا ادامه بدن. چیز خاصی برای لذت بردن به خواننده نمی ده. در حالت عادی زدن پست معمولی اشکالی نداره. ولی اگه قصد جدی نویسی داشته باشین کمی باید متفاوت دیدن و متفاوت نوشتن رو تقویت کنین.


موفق باشید.


...................


شما! سلام!
استثنائا این دفعه به تور ما خوردین!


بررسی پست شماره 352 قصر خانواده مالفوی، شما ایچکاوا:


نقل قول:
مخصوصا من باب اینکه من رسما با سر شیرجه زدم تو سوژه که نباید میزدم
کی گفته نباید می زدین؟
با سر شیرجه زدن تو سوژه، هیچ اشکالی نداره. اگه قرار باشه همه صبر کنن تا موقعیت مناسب پیش بیاد، خیلی از شخصیت ها اصلا نباید وارد سوژه ها بشن.
اگه بدونیم چطوری بنویسیم، هر شخصیتی در هر سوژه ای می تونه وارد بشه.
بعضی شخصیتا رو به سختی می شه وارد بعضی سوژه ها کرد. مثلا جلسه مرگخواراس و می خواییم خانم نوریس(گربه فیلچ) رو وارد کنیم! یا دامبلدور رو حتی. همه اینا می شه. ولی باید درست بنویسیم. منظور از درست منطقی نیست. اگه منطقی در کار باشه باید منطقی نوشت. ولی اگه ورود اون شخصیت به اون سوژه کلا غیر منطقی باشه، باید مسخره نوشت! اونقدر مسخره که خواننده قانع بشه که قضیه کلا مسخره اس و اشکالی نداره که این شخصیت اینجا باشه.
چیزی که باید بهش دقت کنیم ادامه داستانه. باید ببینیم حضور اون شخصیت به ادامه داستان لطمه می زنه یا بودنش می تونه سوژه ساز باشه. بعد تصمیم بگیریم که شخصیت در پایان پستمون بمونه یا خودمون به زبون خوش ببریمش بیرون.


نقل قول:
و به شدت گند زدم که اونم نباید میزدم و خب بد شد کلا که اونم نباید میشد
خب شما کلا قضاوتتون خرابه! دیگه قضاوت نکنین!


نقل قول:
درختان همین طور داشتند از هوای پاک لذت می‌بردند که ناگهان یک نفر با اعتماد به نفس صد درصد داشت میرفت داخل.
صحنه ایرادی نداره. مخصوصا با اشاره به "اعتماد به نفس صد در صد" ورودش توجیه شده. خنده دار هم هست.
ولی موقع خوندن، خواننده احساس می کنه یه جای کار ایراد داره.
"ناگهان" و "می رفت داخل" نمی تونن با هم استفاده بشن. چون می رفت داخل یه کار ناگهانی نیست. می تونستین بگین: "ناگهان یک نفر را دیدند که با اعتماد به نفس صد در صد داشت می رفت داخل".
دیدن یهوییه! ناگهانیه.


نقل قول:
به هر حال خشکسالی بود و درخت ها اعصاب نداشتند.
خوب بود این جاش. این دخالت نویسنده اس...ولی نامحسوس و قشنگه. انگار داره رفتار بد درخته رو توجیه می کنه.


نقل قول:
_لنتی! دقیقا از همون صفحه‌ای که من نخوندم سوال پرسیدید. اینو بلد نیستم برو بعدی!
خوب بود. ولی لنتی نه...لعنتی! محاوره ای شدن هم تا یه حدی قابل قبوله. مثلا:
نقل قول:
_قاعدتا باید رو دست تو باشه تا رات بدیم.
"رات بدیم" رو می شه قبول کرد. چون تلفظ "راهت بدیم" کلا فرق می کنه. همین لحن رو نمی رسونه.


نقل قول:
_نیست که! اسممو چک کن ببین تو لیست نیس. من آدم خیلی معروفیم. من شمام!
_ما؟!
_نه شما!
_کیا؟!
_شما!
_
_لنتی! ایچیکاوا.
_لیست میست نداریم اصلا. اگه علامت شوم نداری برو رد کارت.
یک سری دیالوگ پشت سر هم...که باید هم پشت سر هم نوشته می شدن. برای این که سریع و پشت سر هم گفته می شن. همینجوری تاثیر می ذاره.


نقل قول:
_برم؟! من که اینقدر جوجوعم. من که نازم. بزالم بلم؟!
این دیالوگ خیلی خیلی بد و لوس و غیر قابل قبول محسوب می شد، اگه تو توضیح بعدش نویسنده بازم دخالت نامحسوس نمی کرد:
نقل قول:
درخت خواست تا جوان جلف را بخورد و از آنجا که هیچ مدرکی بنا بر گیاه خوار بودن درخت نبود توانایی اش هم داشت.
همین نجاتش داده!
این که نویسنده هم متوجهه که این دیالوگ جلفه!
جمله خیلی بد نوشته شده. طوری که کاملا نامفهوم شده. اونم در حالی که جمله خوبی بود:
و از آنجا که هیچ مدرکی بنا بر گیاه خوار بودن درختان نبود، دلیلی برای خودداری از خوردن مواد غیر گیاهی هم وجود نداشت.
اینجوری واضح تره.


نقل قول:
بقیه نطق ایچیکاوا با وضوح بسیار کم از درون دهن درخت بیرون می‌آمد که خب قاعدتا بعد از چند دقیقه همان هم نیامد.
این قسمت خوب بود. توضیحات ساده شما خیلی قشنگن. "می آمد که خب...بعد از چند دقیقه آن هم نیامد" لحن صمیمی و قشنگی داره.


همونطور که گفتم شما قضاوتتون خرابه!
ورود شما به سوژه خیلی خوب بود. همین سوژه تونسته خیلی از ایرادای دیگه رو بپوشونه.
این که آخر پستتون خورده شد، خیلی خوب بود.

از سوژه اسمی شما خوب استفاده کردین. نمی دونم چقدر می تونه ادامه پیدا کنه و چقدر می تونه تکرار بشه...ولی فعلا خوبه.

لحن و زاویه دیدتون خیلی قشنگه...گاهی جمله هاتون نامفهوم می شن که کمی حیفه! چون چیزایی که توضیح می دین جالبن. طنز خوبی دارین.


تموم شد!






پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۰۲ چهارشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۶

شما ایچیکاوا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۷ یکشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۰:۳۲ چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 38
آفلاین
سلام. خسته نباشید.
اگه لطف کنید و اینو نقد کنید ممنون میشم. مخصوصا من باب اینکه من رسما با سر شیرجه زدم تو سوژه که نباید میزدم و به شدت گند زدم که اونم نباید میزدم و خب بد شد کلا که اونم نباید میشد








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.