خب با اجازه من دوباره به یه دلیل جدید مبنی بر خیانت کار بودن اسنیپ برخوردم که فکر کردم بهتره اینجا مطرحش کنم یه کم در موردش بحث کنیم !
البته چون که من قبلا از خیلی از جهات در این مورد بحث کردم و دوباره بخوام دلایلم رو از نو بنویسم زمان میبره با اجازه فقط در مورد همین موضوع حرف بزنم :
ببینید وقتی که من داشتم کتاب رو مطالعه میکرد متوجه یه تضاد خیلی ظریفی توی گفته های دامبلدور و اسنیپ در دو زمان متفاوت شدم که میخوام این موارد رو تبدیل به دلایلی قانع کننده مبنی بر خیانت کار بودن اسنیپ کنم :
نقل قول:
ترجمه ویدا اسلامیه صفحه 42
- میپرسی در زمان سقوط لرد سیاه کجا بودم . همونجایی بودم که اون بهم دستور داده بود. توی مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز بودم چون اون میخواست من براش جاسوسی هاگوارتز رو کنم . به گمانم میدونی که به دستور لرد سیاه این شغل رو گرفتم ؟
نقل قول:
ترجمه ویدا اسلامیه صفحه 48
- من نقشمو خوب بازی کردم . تو بزرگترین نقطه ضعف دامبلدور رو نادیده گرفتی : اون باید بهترین حالت افراد رو باور کنه . وقتی که وارد جمع اساتیدش شدم ، از روز های مرگخواریم یه داستان برایش سر هم کردم که پشیمونی شدیدمو نشون بده و اون با آغوش باز ازم استقبال کرد .
نقل قول:
ترجمه ویدا اسلامیه جلد دوم صفحه 297
- تو نمیدونی که پروفسور اسنیپ وقتی که فهمید که ولدمورت اون پیشگویی رو چطور تفسیر کرده چقدر پشیمون شد . فکر میکنم در در عمرش از هیچ چیزی به اندازه این موضوع پشیمون نشده باشه و به همین دلیل برگشت -
خب ببینین من این سه جمله رو از کتاب نقل قول کردم . چون که احساس کردم که این سه جمله در عین اینکه به یه موضوع اشاره دارند اما از نظر زمانی با هم تفاوت دارند !!! ( اسنیپ ...
)
اسنیپ به بلاتریکس گفت که من یه نقشه طرح ریزی کردم که پشیمونی شدیدم رو نشون میداد و دامبلدور هم گفت که اسنیپ بسیار پشیمون شده بود اما در اولین جمله ای که من نقل قول کردم اسنیپ گفته :
- به گمانم میدونی که به دستور لرد سیاه این شغل رو گرفتم ؟
ببینین این اتفاق که در جمله بالا اسنیپ ازش حرف زده از نظر زمانی قبل از اون چیزی بوده که اسنیپ پشیمونیش رو به دامبلدور نشون بده ! به عبارتی قبل از اینکه اسنیپ بره پیش دامبلدور و بگه که من از کارهایی که کردم پشیمونه این دستور رو از ولدمورت گرفته بوده اما دامبلدور به هری نگفتش که من این موضوع رو میدونستم !
این یعنی چی ؟ دامبلدور گفتش که چون که اسنیپ از کارش پیشیمون بوده من بهش اعتماد کردم در صورتی که دامبلدور نگفتش که از قول و قرار های اسنیپ به ولدمورت خبر داشته !
به عبارتی دیگر اعتماد دامبلدور به اسنیپ از زمانی آغاز شد که اسنیپ گفت از کاری که کرده پشیمونه و میخواد اونجا کار کنه ؛ اما یادتون نره که قبل از اینکه اسنیپ این حرف رو بزنه دستورش رو از ولدمورت گرفته بوده ! لطفا یکم روی این موضوع فکر کنید . بعد به دلایلی که در تاپیک های دیگه آوردم ربطش بدید که فکر میکنم به نتایجی که من رسیدم برسید .
حالا یه چیز دیگم هست که باز به چشمم اومد که باز نشون میداد که دامبلدور کمی اعتمادش نسبت به اسنیپ کم شده بود و اونم این جمله هست :
نقل قول:
ترجمه ویدا اسلامیه جلد دوم صفحه 298
هری که میکوشید صدایش را آرام نگه دارد و به همین دلیل صدایش کمی میلرزید گفت :
- ولی اون که چفت کننده خیلی خوبیه مگه نیست قربان ؟ در ضمن مگه ولدمورت الان باور نداره که اسنیپ طرف خودشه ...چطوری شما میتونین انقدر مطمئن باشید که او طرف ماست ؟
دامبلدور لحظه ای هیچ نگفت به نظر میرسید که میکوشد درمورد چیزی تصمیم گیری کند . آخر سر گفت :
- من مطمئنم . به سیوروس اسنیپ اعتماد کامل دارم .
من فکر میکنم که وقتی که هری این حرف رو زده دامبلدور یاد موضوعی افتاده چرا که نوشته بود :
به نظر میرسید که میکوشد درمورد چیزی تصمیم گیری کند .
در مورد چه چیزی تصمیم گیری کند . مطمئنن در مورد این موضوع بوده که فکر میکرده اعتمادش به اسنیپ کار درستی بوده یا نه !
برای کامل شدن این جمله فکر میکنم که بهتره به بحث اسنیپ و دامبلدور اشاره کنم در کنار کلبه هاگرید . به نظرتون اونا داشتن راجع به چی بحث میکردن ؟ چرا دامبلدور عصبانی شده بود !
بعضی ها میگن راجع به قول شرف ولی اون بعضی ها این نکته رو یادشون باشه که من در تاپیک مرگ دامبلدور حقیقت یا حقه چند بار اثبات کردم که دامبلدور از جریان قول خبر نداشته . پس قاعدتا نمیتونستند در این مورد بحث کنند . خب پس چه کاری بوده که دامبلدور میخواسته اسنیپ انجام بده و اسنیپ زیر بار نمیرفته ؟
به نظر من این کار مربوط به جاسوسی کردن اسنیپ بوده و اسنیپ میخواسته از زیر کار در ره چون در جایی دیگر قول داده بود و اگر حرف دامبلدور رو گوش میکرد جون خودش به خطر می افتاد . چون قول شرف داده بود .
دوباره بیایم سر جای اولمون :
به نظر میرسید که میکوشد درمورد چیزی تصمیم گیری کند .
من که میگم هری به دلایلی اشاره کرده بود از جمله اعتماد ولدمورت و اینکه اسنیپ چفت کننده خوبیه و دامبلدور هیچ جوابی برای آنها نداشت برای همین فقط گفت : من مطمئنم ( اونم با شک و تردید )
نظر منو بخواهید تمام این نکات مبهم با هم در تماسن و به نظر من این نکات مبهم کتاب هستند که باعث میشوند ما جواب درست رو پیدا کنیم . این موضوع رو هم یادتون باشه که رولینگ این همه نکته ریز رو بر حسب تصادف وارد داستانش نکرده و حتما دلیلی داشته . دیگه بیشتر توضیح نمیدم خودتون فکر کنید .
ویرایش ناظر: بلیز جان و بقیهی دوستان. برای نقل مطلبی از کتابها، لطفاً به شیوهای که ویرایش کردم عمل کنید. اینا نمیتونم بنویسم کدشو، کسی مشکلی داشت بهم پی ام شخصی بزنه.
ویرایش دوم: به هیچ عنوان از روش یادشده استفاده ننمایید!
با مرور گر Internet Explorer درست دیده نمیشه.