هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (angelina_witch.janson)



Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۹:۲۵ دوشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۵
#1
. طلسم های ممنوعه را نام ببرید و تاریخچه ی یکی از آنها را نام ببرید !

1)طلسم شکنجه گر ( کروشیو)
2)طلسم فرمان( ایمپریوس)
3)طلسم مرگ (آواداکدورا)
تاریخچه اختراع طلسم مرگ :
200 سال قبل از میلاد جنگ عظیمی میان جادووگران سیاه و سفید در گرفت اما به علتهای زیادی از جمله وجود طلسمهای درمانی بیشمار پیروزی هر کدام بر دیگری کاملا محال بود. در همان دوران خونریزی بود که جادوگری سیاه به نام میگیگا که او را مورتال(mortal ) می نامیدند به فکر وحشیانه ای افتاد او حریف سر سختی به نام سارینا داشت که با اینکه بارها سعی در نابودی او کرده بود اما هنوز موفق نشده بود . او تصمیم گرفت وردی را اختراع کند تا جان حریفش را به سرعت از او بگیرد.بنابراین به مدت یک ماه به یکی از دهشتناک ترین جنگلها که مملوء از موجوادات جادویی بود می رود او با کشتن وخوردن خون تک شاخ خود را به حد والایی از جنون و نفرت می رساند تا دیگر در وجودش ذره ای از عطوفت باقی نماند و زمانی که از آن جنگل باز می گردد این ورد را اختراع میکند تا با آن حریف خود را نابود سازد .افسانه ها حکایت می کنند او هرگز نتوانست سارینا را نابود کند و این باعث جنون بی سابقه ای شد و به حدی رسید که در یک شب با همان ورد خود کشی کرد .

روش اجرای ورد های غیر کلامی را نام ببرید !

برای اجرای این اوراد باید ذهنمان را کاملا بر روی تفکرات دیگر ببینیم د سعی کنیم تمام وجودمان را روی وردی که می خواهیم اجرا کنیم متمرکز کنیم و بعد همزمان که چوبدستی را تکان میدهیم به جای اینکه با صدای بلند آن را فریاد بزنیم با صدای ذهنی خودمان با تمام قدرت آن را بیان کنیم . باید سعی کنیم آن را همان طور که به زبان می آوریم با همان گویش و لحن به ذهن باوریم . اما بعضی از وردها هم هستند که کاملا غیر لفظی هستند در این صورت اجرای ان برای کسی هم که قبلا از این نوع طلسمها استفاده نکرده اسان می شود زیرا دیگر لازم نیست این را به خاطر بیاورد که در زمان اجرای لفظی آنها از چه جور لحنی استفاده کرده است.

کدام یک از طلسم های ممنوعه دارای روش دفاع هستند نام برده

طلسم فرمان . این طلسم تنها طلسمی است که می توان در مقابل آن ایستادگی کرد چون این طلسم به ذهن انسان هجوم می آورد و ذهن محدوده ای نا مشخص و بی انتهاست که اگر شخصی بتواند افکار خود را در دست بگیرد و آنها را در زمانهای بحرانی کنترل کند می تواند در برابر این طلسم ایستادگی کند

ولدمورت قصد دارد یکی از طلسم های ممنوعه را روی شما اجرا کند طلسمی که روش دفاع دارد به صورت نمایشنامه


آنجلینا به خود نالید و روی زمین غلطی زد بعد تکانی خورد و با سختی از روی زمین بلند شدو به آن چشمان سرخ که وحشیانه میدرخشد خیره شد.ولدمورت بی رحمانه شروع کرد به خندید و بعد با لحن ملایم و خطر ناکی با همان صدای بی روحش گفت : قبل از اینکه بکشمت باید به سو الام جواب بدی و حالا که خودت این کارو نمی کنی .... ایمپریوس.ناگهان احساس کرد که زمان متوقف شده است تمام دردها از بین رفت وتمام هوشیاریش نابود شد ...اما نه تمام آن. صدایی در گوشش پیچید : بهم بگو محفل بهت چی گفت ؟ ازت خواستن چی کار کنی ؟ همین حالا بهم بگو.آنجلینا دهانش را باز کرد که چیزی بگوید اما صدای ضعیف دیگری که هر لحظه قویتر می شد در گوشش پیچید: نه .نمی گم .من قول دادم .نمی گم. هرگز
-هرگز
وقتی این کلمه از دهانش خارج شد ناگهان با هجوم قدرتمندی از درد به دنیای واقعیت بر گشت ولدمورت با خوشنت چوبدستی اش را تکان داد تا طلسمی را به زبان آورد که ناگهان صداهای ظاهر شدن گروهی بیشمار از جادوگران به گوش رسید و آنجلینا قبل از اینکه از خستگی بی هوش شود.اعضای محفل را دید که با دریایی از طلسمها به ولدمورت حمله کرده بودن ..نمی دانست چه اتفاقی می افتد اما یک چیز را می دانست .او نجات پیدا کرده بود .


[b][size=medium][color=990099][font=Georgia]((دوستت دارم )) را من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام دامنی پر کن از گل که دهی هدیه به خلق
که بری خانه دشمن! که فش�


Re: دفتر ثبت نام
پیام زده شده در: ۲۱:۱۳ شنبه ۳۱ تیر ۱۳۸۵
#2
نام : آنجلینا جانسون
گروه : گریفندور
دروس مورد علاقه : دفاع در برابر جادوی سیاه ، معجون سازی ، طلسمات و وردهای جادویی و کوییدیچ


[b][size=medium][color=990099][font=Georgia]((دوستت دارم )) را من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام دامنی پر کن از گل که دهی هدیه به خلق
که بری خانه دشمن! که فش�


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۱:۰۵ پنجشنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۵
#3
نام : آنجلینا جانسون
گروه: گریفندور
سن: 19
چوب دستی: چوب درخت خاص با موی تک شاخ

شکل ظاهری هم که چون ورزشکارم کمی چهار شونه هستم و یه ذره هم عضله دارم قد متوسط با مو و چشم مشکی . البته چون پدرم یک جادوگر (نسبتا ) سیاه پوست بود که اصل نسبش به اسپانیا بر می گشت و مادرم یه ساحره سفید بود پوستم زیاد تیره نیست یه جورایی سبزه ی تنده .

من نه خشنم و نه زیادی جدی ولی وقتی یک کاری مثل کاپیتانی بهم محول می شه دلم می خواد همه چیز مرتب باشه و کوتاهی هیچ کس را هم قبول نمی کنم در ظاهر شاید کمی خشن به نظر برسم ولی اصلا این طور نیست و خیلی هم مهربون هستم !
الان هم که از هاگوارتز فارق التحصیل شدم دارم دنبال یک شغل خوب می گردم اول می خواستم عضو یکی از تیم های کوییدیچ بشم ولی وقتی دیدم در حال حاضر خطر همه را تهدید می کنه دنبال یه شغل تو وزارتخانه هستم شاید هم تنوستم تلاش کنم و عضو محفل بشم هر چند که حالا به این راحتی عضو نمی گیرن .

( امیدوارم چون بعد از یک سال می خوام خودمو معرفی کنم این را نشونه عدم فعالیتهای من در اینده ندونید)

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۹ ۱۳:۵۴:۲۳

[b][size=medium][color=990099][font=Georgia]((دوستت دارم )) را من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام دامنی پر کن از گل که دهی هدیه به خلق
که بری خانه دشمن! که فش�


Re: بهترين نويسنده در بحثهاي هري پاتري(غير رول پليينگ)
پیام زده شده در: ۱۳:۵۹ شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۵
#4
منم می گم بلیز زابینی
امکان نداره یک پست کوتاه ازش پیدا کنی ! همیشه هم قبل از اینکه پست بزنه کاملا مشخصه که برای بچه هایی که قبلا پست زدن را می خونه بعد هم نظر خودشو می گه هم در مورد نظر بقیه صحبت می کنه . بعضی مواقع هم اون قدر پیش می ره که طرف را متقاعد کنه . راستش من که این طوری شناختمش . خلا صه اینکه هیچ وقت پست الکی نمی زنه و هر حرفش با منطقه ( هر چند من خودم بعضی از این منطق هاشو قبول ندام ) . دیگه بازم دلیل بیارم ؟!


[b][size=medium][color=990099][font=Georgia]((دوستت دارم )) را من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام دامنی پر کن از گل که دهی هدیه به خلق
که بری خانه دشمن! که فش�


Re: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۱:۵۴ جمعه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۵
#5
سلام کرچر عزیز .
من یک نمایشنامه در مورد عکسی که گذاشتی نوشتم ولی یک ذره یا شایم بیشتر عکسرو عوضی دیدم نمیدونم چرا ؟ شاید خیلی مشتاق بودم سریع یه نماشنامه بنویسم یا شایدم چون سمت راست عکست خیلی واضح نبود ! ولی دلم نیومد نذارمش .
حالا که فکرشو میکنم میبینم آخه چه طور ممکنه همچین اشتباهی بکنم خوب من عکسرو اینجوری دیدم یعنی اینکه اصلا ندیدم اون زن چیزی تو بغلشه و احتمالا هم هری است خوب ببین اگر از دید من عکس را ببینی یعنی اینکه اون دختره را جینی تصور کنیم و فکر کنیم که جینی جلوی هری ایستاده همه چیز با نمایشنامه ام جور در میاد .
وای خیلی بد شد من فکر میکردم بهترین نمایشنامه را نوشتم . حالا فقط یه چیزی ازت می خوام این نمایشنامه را نقدش کنی و اگر میشه اجازه بده که یک نمایشنامه ی دیگر در مورد عکس بنویسم البته اگر تنوستم ! با تشکر

____________________________________________________________________________________________________

- بسه دیگه ولش کن
تمام وجود هری میلرزید . آن جیغها و نعره ها برایش از هر طلسم شکنجه گری بد تر و دردناکتر بود چرا گذاشت کار به اینجا بکشد .از اول نباید این کار را میکرد باید جلوی این قضیه می ایستاد .
بر لبان ناپیدای ولمورت لبخندی نقش بست و چوبدستی اش را بالا آورد به دخترک لحظه ای نگریست بعد سرش را بالا آورد و به چشمان هری که موجهای سرگردان خشم در آن به دنبال راه گریز بودن نگرست.
-هری این یه درسی بود که تاحالا باید یاد میگرفتی عشق ...و دوست داشتن موجب نابودی آدم میشه همون طور که مادرت به خاطراین احساس بی ارزش خودش را نابود کرد.
هری جواب او را نداد به جینی نگریست که نفسهای کوتاه و بریده بریده ای میکشید انگار مسافتها دویده است هری میدانست او چه حسی دارد و برای همین طاقت نداشت او را در این حال ببیند .
رو به ولمورت کرد و با صدایی که از آن خودش نبود گفت:
- ولش کن . من که اومدم دیگه با اون کاری نداشته باش .
با این که هری بعید میدانست ولدمورت حرف او را گوش کند درکمال تعجب چند قدم عقب رفت .
هری با سرعت خود را به جینی رساند . از لحظه ای که رون و هرمیون را لرزان با نامه ای در دست دیده بود که جینی ربوده شده از زمانی که سعی میکرد از دست مودی و لوپین و دوستانش و خیلی های دیگر فرار کند و به سر قرارش با ولدمورت برسد و مجبور شده بود خیلی ها را طلسم کند از وقتی که از میان سنگهای گورستان قدیمی عبور میکرد که چند سال پیش در آنجا از همراه با جسد سدریک از چنگ ولمورت
فرار کرده بود. زمانی که داشت از میان صف مرگخوارها عبور میکرد و از پله ها بالا می آمد وآن ها با چوبدستی ها ی کشیده و نقابهای ترسناک فقط نذاره گر اوبودند تنها آرزویی که میکرد تنها چیزی که می خواست این بود که جینی را زنده بیابد فقط زنده.
کنارش زانو زد همان طور که اورا بر میگرداند آرام گفت :
جینی ....
چشمانش بسته بود از گوشه لبش کمی خون جاری شده بود دستش را بلند و با آستین ردایش خون را پاک کرد .
لحظه ای بعد پلکهای جینی لرزید و آرام چشمهایش را باز کرد با دیدن هری چشمهایش درخشید سعی کرد چیزی بگوید و تنها لبهایش به هم خورد و نام هری را بدون آوا بر زبان آورد .
هری نگاه سنگین و سرد ولمورت را روی خودش احساس می کرد.حالا با دیدن جینی انگار هزاران ققنوس در وجودش هم آواز شده بودن و دوباره جان گرفته بود.زمزمه وار به جینی گفت :
نمیذارم برات اتفاقی بیافته.
بعد آرام بلند شد و روبروی ولدمورت ایستاد از زمانی که آمده بود چوبدستیش را بلند نکرده بود اما حالا کمی آن را بالا آورد به چشمان سرخی نگریست که از آن شخصی بود که تمام زندگیش را عوض کرده بود .
با صدایی محکمتر و بلندتر گفت :
من اومدم همون جور که خواستی حالا هم هر کار بخوای میکنم فقط اول من با ید مطمئن بشم که جینی سالم از اینجا خارج میشه .
لبخندِ روی صورت ولمورت به خنده ای تبدیل شد با صدای سرد و بی روحش به نرمی گفت :
آه هری ... واقعا فکر میکنی به همین آسونی باشه؟ تو اون و نجات بدی و اون از اینجا بره و تو هم مثل دفعات قبل که از چنگم در میرفتی فرار کنی و با خوشی با اون زندگی کنی ؟ فکر میکنی این یه قصه بچه گانست که همه چیز به خوبی و خوشی تموم بشه ؟ نه هری ، تو باید بفهمی که این دفعه مثل دفعات قبلی نیست ایندفعه فقط من و تو هستیم .
ولمورت به در بسته ی اتاق نگاهی کرد و آرام ادامه داد :
میدونی الآن تمام مرگخوارهای من دارن به این فکر میکنند که اینجا چه اتفاقی داره میافته .وقتی بهشون دستور دادم که حق ندارن به تو آسیب برسونند و خودم تنهایی با تو ملاقات خواهم کرد درسته که چیزی نگفتن اما من براحتی فهمیدم که دلشون چیز دیگه ای می خواد . میخوان بفهمن که آخر کار چی میشه نمیخواستن از هیچ صحنه ای محروم بشن تو اونقدر از دست من فرار کردی و جون سالم به در بردی که دیگه حتی بعضی از اونها هم به شک افتادن . اما حالا...
ولدمورت چوبدستی اش را بلند کرد و به سمت قلب هری نشانه گرفت و گفت :
حالا دیگه می تونم کاری که باید 17سال پیش میکردم و تموم کنم با کشتن تو دیگه همه چیز برای اون جادوگرای احمق که به دنبال یه هامی میگردن تموم میشه و وقتی اونها جسد تو رو کنار دامبلدور دفن کردند دیگه امیدی براشون نیست که بخوان براش از خودشون و اون ارزشهای مسخرشون دفاع کنند و من میتونم بردنیای جادوگران اون طوری که دلم میخواد فرمانروی کنم...خالی از هر گند زاده ای . هری چه حیف که اون موقع نیستی ببینی چه بلایی سر کسایی که دوستشون داری می افته .
ولدموت قهقه ای سر داد که هری را بیش از پیش میخکوب کرد .بعد به نرمی گفت:
خداحافظ هری پاتر یا بهتره بگم پسری که نتونست زنده بمونه .
از انتهای چوبدستی ولمورت نور درخشان سبزی خارج شد .
هری بی هیچ احساسی آنجا ایستاده بود . وجودش آرامتر از لحظه ای قبل بود او از مرگ نمیترسید اما مطمئن بود یک جای قضیه اشکال دارد پیشگویی چیز دیگری میگفت آنها باید با هم مبارزه میکردن تا یک نفر کشته میشد اما او که حتی هنوز از خود دفاع نکرده بود ؟ او حتی فرصت نکرده بود چوبدستی اش را به سمت ولدمورت درست نشانه بگیرد چه به اینکه وردی را به زبان آورد ؟ حتماً یک جای قضیه ایراد داشت . این قضیه نباید به این آسانی تمام میشد.
در لحظه ای کوتاه تر از یک تپش قلب ، انگار که زمان ایستاده باشد، ناگهان بوی عطری به مشامش رسید
که اولین بار در پناهگاه استشمام کرده بود و در دخمه ها زمانی که معجون عشق را بو میکرد به مشامش رسده بود . و ثانیه ای بعد آبشاری از موههای سرخ رو به رویش قرار گرفت . قبل از اینکه بتواند کاری بکند قبل از آنکه بخواهد به لحظه بعد فکر کند یا حتی بتواند او را کنار بزند.
نور سبز رنگ آرام در قلب جینی جا گرفت.


ویرایش شده توسط آنجلینا جانسون در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۹ ۷:۵۰:۰۳
ویرایش شده توسط آنجلینا جانسون در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۹ ۷:۵۶:۱۴

[b][size=medium][color=990099][font=Georgia]((دوستت دارم )) را من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام دامنی پر کن از گل که دهی هدیه به خلق
که بری خانه دشمن! که فش�


Re: اسنیپ: مرگ‌خوار ولدمورت یا یار وفادار دامبلدور؟
پیام زده شده در: ۱۲:۵۱ پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۸۵
#6
ببینین یه عده میگن که اسنیپ لی لی را دوست داشته .وهمه میدونیم که ولدمورت اول نمیخواسته لی لی را بکشه خوب بیاین فکر کنیم که اسنیپ واقعا به لی لی علاقه داشته و بعد از شنیدن پیشگویی و اینکه متوجه شد درمورد جیمز و لی لی است از اینکه خودش موجب قتل لی لی بشه واقعا ناراحت بوده اون مرگخواری بوده که این اطلاعات را به ولدمورت داده پس ولدمورت بین اون و بقیه تفاوتی هر چند ناچیز قائل بوده پس اسنیپ این جرئت را به خودش داده و ازش خواسته که لی لی را نکشد ولدمورت هم طبیعتا قبول نکرده ولی اسنیپ اون قدر اصرار کرده که اون را تا حدی فقط تا حدی راضی کرده ولی این برای اسنیپ کافی نبوده پس اون پیش دامبلدور میره و ازش میخواد یه کمکی کنه . ( اسنیپ به خاطر کشته شدن جیمز ناراحت نیست اون به خاطر مرگ لی لی نارحت!) موقعی هم که ولدمورت به خانه انها حمله میکند جیمز را میکشد و وقتی سر وقت هری میرود از لی لی میخواد کنار بره چون این و اسنیپ خواسته ولی ، لی لی این کار را نمیکند ولدمورت دیگه براش مهم نیست که بخواسته یکی از مرخوارانش اهمیت بده هر چند بعد متوجه میشه که ای کاش این کار را کرده بود . پس اگر اسنیپ برگشته باشه دلیل قانع کننده اش علاقه اش به لی لی بوده و چون ولمورت به حرفش توجه نکرده. و خوب یه چیز دیگه چرا دامبلدوربه اسنیپ التماس کرد ما میدونیم که واقعا اسنیپ قسم نا گسستنی خورده و اگر قبول داشته باشیم که اسنیپ طرف دامبلدور بوذه پس این قضیه را به دامبلدور گفته . دامبلدور به خاطر از بین بردن جانپیچ ها هر روز ضعیفتر میشده اون بعد از شنیدن خبر قسم ناشکستنی از اسنیپ و اینکه یا مجبوره خودش بمیره یا اسنیپ تصمیم میگره که اون نفری باشه که کشته میشه اما نه بدون انجام آخرین کارهایی که میتونه برای هری انجام بده اون اولین کاری که میکنه اینکه سعی میکنه هر چی میدونه به هری بگه اون هری را با خودش برای پیدا کرن جانپیچ ها میبره چون میدونه که هری باید یاد بگیره که این کار را به تنهایی انجام بده اون از خودش مایه میذاره موقع برگشتن و فرود روی برج چرا از خودش دفاع نمیکنه آیا چون قدرتش را نداشته و یا چون میدونسته که نباید دفاع کنه.اصلا چرا به طرف برج پروازکرد فکر نکنم اینقر ناتوان بوده باشه که نتونه به این فکر کنه که شاید این یه طعمه باشه دامبلدور همه چیز را میدونسته و وقتی همه چیز را به هری گفت میدونست که آخر از همه هری باید با ولدموت رورو بشه و بودنش دیگه اهمیتی نداره البته نه اون قدر که قبلا داشته . و اما در مورد التماس دامبلدور قبول کرد که خودش بمیره و همه چیز را تا اون لحظه رو براه کرد حتی به مک گونگال وصیت کرد که بعد از میرگ کجا میخواد دفنش کنند اما به یک شرط که اسنیپ باید از هری محافظت کنند به هر قیمتی که شده چون دیگه خودش نیست که این کار را انجام دهد اسنیپ لحظه ای که هری دنبالش بود نه خودش به هری آسیب زد نه گذاشت دیگر مرگخواها این کار را انجام دهند چرا اسنیپ طلسم شکنجه گر اون مرگخوار ار متوقف کرد اون باید از شکنجه هری لذت میبرد اصلا هری بدون هیچ دفاعی تو جمع اون مرگخوارها گیر کرده بود اسنیپ میتونست هری را هم با خودشون پیش ولمورت ببرن اونا که به این راحتی اون را طلسم کردن انجام یه طلسم بیهوشی و بردن اون تا خارج قلعه که دیگه کاری نداشت . روی برج هم کسی که طلسم قفل را از هری برداشت اسنیپ بود من دلایل زیاد قانع کننده ای برای این عقیده ام ندارم ولی شایدم با مرگ دامبلدور قفل بدن باز شده . اسنیپ مرگخوا نیست چون طرف دامبلدور بوده اما فقط به خاطر خودش هم به خاطر اینکه خودش لی لی را دوست داشت هم به خاطر اینکه دامبلدور به خاطر اون براش از خود گذشتگی کرد.


[b][size=medium][color=990099][font=Georgia]((دوستت دارم )) را من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام دامنی پر کن از گل که دهی هدیه به خلق
که بری خانه دشمن! که فش�


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ جمعه ۲۵ فروردین ۱۳۸۵
#7
سلام من یک پیشنهاد داشتم .تا حالا تاپیک های زیادی در مورد کتاب هفتم داشتیم مثلا دامبلدرو مرده است یا نه ؟ اسنیپ خیانتکار یا نه ؟ من میگم چه طوره یه نظر سنجی بذارین و مشخص بشه چند نفر هستند که مثلا نظرشون اینکه اسنیپ خیانتکاره . نه برای اینکه موضع گیری بچه ها مشخص بشه برای اینکه این طوری بهتر میشه نتیجه گیری کرد من خودم بلد نیستم این کار را بکنم گفتم هر کس می تونه این کار را بکنه .( من نمودونستم باید کجا پیشنهاد بدم چون تنها منظورم به مدیران نبود )


[b][size=medium][color=990099][font=Georgia]((دوستت دارم )) را من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام دامنی پر کن از گل که دهی هدیه به خلق
که بری خانه دشمن! که فش�






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.