هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: موسسه مالي اعتباري گرين گوتز
پیام زده شده در: ۱۴:۳۷ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۴
#21

پروفسور گودریک گریفندور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۹ یکشنبه ۶ دی ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۱:۱۲ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۸۴
از سالن عمومی گریفندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 232
آفلاین
صبح روز بعد...ساعت12:23:54 پله هاي ورودي...
گودريك داره از پله ها ميره بالا : عجب هواييه امروز صبح...
ميره تو ميبينه يه كاغذ گذاشتن و نوشتن :
------ لطفا با احتياط داخل شويد ، خطر! ،‌ ماموران فدرال وزارت خانه در حال تحقيقند.----------
گودريك ميره توي سالن ورودي و ميره نزديك يكي از ميزا : اين صندوق لطفا...صندوق117689-ب-45653...
جن : منتظر شويد!
بوم..تق...توق...شپلخ...(صدايي شبيه انفجار) اين صدا از طبقات خيلي پايين مياد ، گودريك روشو برميگردونه...يه جن مرده رو از طبقات پايين ميارن...
جن پشت ميز :‌ بفرماييد اينم كليدش...
بعد جن به جن ديگه اي نگاه ميكنه : آهاي ژانپو! آقا رو ببر به اين صندوق...
بوووم...تق توق...شپلخ!... سه تا جن ديگه رو ميبرن!
ژانپو مياد : بفرماييد آقا از اين طرف!
گودريك : ميتونم بپرسم اينجا چه خبره؟
ژانپو :‌چيز مهمي نيست! راحت باشين...
بوم...تق...شش تا جن...شپلخ...دوتا ديگه...
گودريك و ژانپو سوار ترن ميشن كه برن پايين طرف صندوقا...يكدفعه...
شتتتتتتتتتتترق! بووووووووووووووووم! دننننننگ! بااااااام!
گودريك بلند ميشه ميگه :‌چي بود؟
يهو يه هيكل بزرگو از طرف مقابل ميبرن بيرون...
گودريك : اين...اين گراوپي بود...اون پايين چه خبره؟
شرق!!! جاسمو زخمي ميبرن بيرون...
گودريك : بابا اون پايين چه خبره آخه؟
بازم...بوم!
...


وه که چه بیرنگ و بینشان که منم...کی ببینم مرا چنان که منم؟!

تصویر کوچک شده


Re: موسسه مالي اعتباري گرين گوتز
پیام زده شده در: ۱۴:۴۱ چهارشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۴
#22

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۲ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۳۹ یکشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۴
از خانه ریدل ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 312
آفلاین
داخلی - موسسه مالی و اعتباری گرینگوتز
-------------------------------------------------------
در بانک پرنده پر نمیزند... شاید بتوان گفت بیش از دوماه میشود که این بانک یک نیمه انسان نیز به روی خود ندیده است.
بلاتریکس لسترنج _مرگخواری که همه عالم و آدم به دنبالش هستند_ روی صندلی رئیس بانک برای خود لم داده بود. با خیالی راحت از اینکه هیچ مزاحمی نخواهد داشت. کیسه های طلا که به تازگی از خزانه ها دزدیده شده بودند در اطراف وی قرار داشتند.
بلاتریکس آوازی را با خود زمزمه میکرد: و آن هنگام بی تو خواهد بود ، کسی که قلب تو را خواهد ربود، از این بی کران دنیای بی همتا، چه خواهد سود چه خواهد ربود...
از صندلی نرم و بزرگ ولی خاک خورده ی رئیس بانک(که بیش از دوماه است فراری شده) بلند شد و چوبدستی اش را به سوی کیسه های گالیون (بیش از صد کیسه که در هر کدام 200 گالیون قرار داشت) گرفت.. کیسه ها یکی یکی غیب میشدند(و در مکانی مخفی انباشته میشدند)
بلاتریکس با خود: آه خدای من.. خیلی خزانه مونده که باید خالی بشن... دست تنها نمیشه! این لرد سیاه هم پس از این همه سال زجری که در آزکابان کشیدم حالا من رو آورده اینجا که به وزارت ضرر بزنم!
صدایی غیرزمینی در سراسر بانک خالی از سکنه پیچید: کارت رو بکن بلاتریکس... نیم ساعت دیگه ماموران وزارت میرسند..
بلاتریکس دستپاچه به سمت خزانه ها میدوه تا مهمترین خزانه (خزانه هری پاتر ) رو خالی کنه... بر یکی از گاری ها سوار میشه و با سرعت خودش رو به گنجینه هری پاتر میرسونه.. چوبدستی اش را به سمت در فلزی میگیره و طبق دستور لرد فریاد میزنه: سوسمانلوخراکشیف!
به راحتی درب گنجینه گشوده میشه... بلاتریکس نگاهی به درون میندازه.. چوبدستی اش را به سمت طلاها میگیره و آنها رو غیب میکنه..
یک شی دیگر در انتهای خزانه جاسازی شده بود.
صدایی غیرزمینی: اصل کاری یادت نره بلا! خیلی برای ما لازمه..
بلاتریکس: بله بله ارباب!
بسته سفید و بزرگی را که در زیر یک پتو جاسازی شده بود برمیداره و سوار بر گاری به سالن اصلی بانک برمیگرده..
صدای غیرزمینی: ماموران رسیدند.. بجنب بلاتریکس!
بلاتریکس جعبه را در بغل میفشارد و غیب میشود.


[b][size=medium]اولین جادوگر در تمامی دوران ها که توانسØ


Re: موسسه مالي اعتباري گرين گوتز
پیام زده شده در: ۱۳:۴۴ دوشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۴
#23

لی جردن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۹ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۱ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
از اون طرف شب!!!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 501
آفلاین
آفرين بلا جعبه رو بدست آوردي!

بلاتريكس در حاليكه دستاش به طرز قابل لمسي ميلرزه و براي اينكه اين اتفاق از چشمان لرد دور باشه اونارو داخل جيبش كرده با صداي آرومي ميگه:

" – بله قربان ، خودشه هموني كه ميخواستيد.

ولدمورت سريعا جعبه رو از بلا ميگيره و در اون رو باز مي كنه.جسمي طلايي رنگ و لزج در حالتيكه انگار بين مايع و جامده در دستان لرد و در زير نور تنها لامپ خانه ي ريدل ميدرخشه.

"آفرين بلاتريكس تو پاداش خواهي گرفت!

درون بانك همهمه اي موج ميزنه.مردم پولهاشون رو مي خوان.در گوشه اي از بانك مردي سفيد پوش ايستاده و در حال صحبت با رئيس بانكه.رئيسي كه دو ماه پيش فرار كرده بود ولي با شنيدن مفقود شدن گالئون هاي خودش سريعا برگشته بود.

" – چرا ازش محافظت نكرديدشما واقعا ارزش اونو درك نمي كنيد.
رئيس بانك:معذرت ميخام.ما واقعا اقداماته امنيتي رو رعايت كرديم.نميدونم چجوري دزديده شده.

مرد سفيد پوش كه مي بينه بحث فايده اي نداره غيب ميشه!

خوشحالي در چشمان لرد سياه موج ميزنه.اون يكبار ديگه موفق شده بود!!!


يكي از راه هاي پيشرفت در رول پلينگ ( ايفاي نقش ) :

ابتدا به لين


Re: موسسه مالي اعتباري گرين گوتز
پیام زده شده در: ۱۳:۲۸ دوشنبه ۴ مهر ۱۳۸۴
#24

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
پروفسور کوییرل بعد از فروش چوبدستی ها یه پک 13000 هزار گالیونی به بانک می آره تا اونو به حسابش بشماره 113 واریز کنه
کوییرل:اینجا چقدر شلوعف.اجازه بدین لطفا اجازه بدین من رد بشم آخییییش
نگهبان بانک:هویییییی کجا سرتو مثل هیپوگریف میندازی میری تو
کویرل:اوه ببخشید با رئیس بانک کار داشتم
نگهبان بانک:مگه نمبینی سرش شلوغه
کوییرل:اینجا اتفاقی افتاده؟
نگهبان بانک:بع تا حالا کور بودی
کوییرل:جانم!؟
نگهبان بانک:مگه نمیبینی بانک رو زدن
کوییرل:مممااااااااااا پولا رو که نبردن
نگهبان بانک:نترس آبنباتارو بردن مثل اینکه اینجابانکه ها یا شایدم بانک بود.ازش پول میدزدن دیگه
کوییرل:من میخوام رئیس رو ببینم
نگهبان بانک:مثل اینکه حرف جادوگری حالیت نیست یه بار گف.....
رئیس:پی شده؟
کوییرل:پولامو میخوام
رئیس:از کحا بیارم؟
کوییرل:یعنی چی؟مگه شماها بیمه نیستین
رئیس:بیمه چیه!؟
کوییرل:اوه مای فیوریت پس تکلیف پولای من پیمیشه من بابت خرید یه خونه توی هاگزمید پک دادم.تازه از آزکابان در اومد نمیخوام دوباره برم اونجا
رئیس:باید صبر کنی
کوییرل:چییییی؟هویییییی کجا میری با تو دارم حرف میزنم
رئیس:نگهبان بندازش بیرون
کوییرل:ها چی با منی هوی نمی تونی اینکارو با من بکنی من اینحا.....
شپلخ
نگهبان:برو به سلامت





Re: موسسه مالي اعتباري گرين گوتز
پیام زده شده در: ۱۴:۴۶ یکشنبه ۴ دی ۱۳۸۴
#25

مایک لوریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۸ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۴۳ سه شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۵
از هاگزمید
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 545
آفلاین
نگهبان بعد از اینکه کوئیرل رو بیرون انداخت به عقب برگشت و در مقابل خود مایک لوری رو دید...

لوری: اهوی....مردک چطور جرات کردی کوئیرل رو بیرون کنی؟؟

نگهبان: دوس داشتم اصلا به تو چه ربطی داره؟؟؟

لوری: به من چه ربطی داره!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟

لوری دستش رو به جیبش برد و دست بندی بیرون آورد و بر دست نگهبان زد و دستب بند را کشید و نگهبان رو به این ور اون ور پرت کرد:
حالا به من چه ...ها...اینقدر می زنمت تا معذرت بخوای....
نگهبان بیچاره داشت با مغز به زمین می خورد....
مرد.............او مرد...لوری کشتش..
نگهبان رو زمین افتاده بود و عصب ها و رگ های مغزش متلاشی شده بود به کف زمین چسبیده بود....

ناگهان کوئیرل برگشت و با خوشحالی از لوری تشکر کرد و خواست چیزی بگه که یهو..........

ادامه دارد................
==========================


[img]http://www.filelodge.com/files/room24/643657/ImageUTYU.GIF[/im


Re: موسسه مالي اعتباري گرين گوتز
پیام زده شده در: ۱۵:۳۹ یکشنبه ۴ دی ۱۳۸۴
#26

نیمفادورا تانکس old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۸ سه شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲:۲۴ سه شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۵
از دره گودریک
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
در این هنگام بود که تانکس کارآگاه عالی رتبه هاگوآرتز خودشو به بانک رسانده و با وضع آشفته بانک روبه رو شده و ناگهان جسد و مغز متلاشی شده نگهبان بانک را برروی زمین میبیند و تعجب میکند و ناگهان با صدای بلندی فریاد میزند
تانکس:اینجا چه خبره ؟؟؟؟؟چه کسی این بلا را به سر این نگهبان اورده؟
لوری با غرور و تکبر:من این کارو کردم و مغزش رو متلاشی کردم
تانکس: به چه حقی تو اینکار رو کردی .....انگیزت از این کار چی بوده؟
لوری:این نگهبان بیشتر از این سزاوار بود که به جادوگر بزرگی مثل کوئیرلاهانت کرده و اون رو از بانک بیرون انداخته
تانکس:ببخشین ولی دیگه کوئیرل چه کسی که تو به خاطر اون این قتل رو انجام دادی؟
کوئیرل:من پرفسورکوئیرل هستم امری دارین؟
تانکس:بله ۱۰۰درصد .....هردوی شما تا اطلاع ثانوی بازداشت میباشین
کوئیرل:بازداشت....من؟.....به من چه..مگه من چیکار کردم..یکی دیگه طرف رو میکشه من رو بازداشت میکنین
لوری:خیلی نامردی کوئیرل من بخاطر تو این کارو کردم اونوقت تو اینجوری میگی...بعدشم من از کجا میدونستم این سرکار خانوم سر میرسن؟
تانکس: بسه دیگه تموم کنین ...به من ربط نداره هر دو شما بازداشتین
در هنگامی که تانکس داشت به همراه دو مجرم بانک رو ترک میکرد ناگهان دستی ردای او را محکم گرفته و التماس کنان میگویید
رئییس بانک؟ خانوم تانکس توروخدا صبر کنین ...کمکم کنین....بانک رو زدن...دارو ندار مردم رو بردن
تانکس بعد ز کمی فکر کردن: چی شده ..داستان از چه قراره؟
رئییس بانک سیر تا پیاز ماجرا را برای تانکس تعریف میکنه و تانکس در پاسخ او می گویید
تانکس:من فعلا این دو مجرم رو به آزکابان ببرم و به وزارتخونه جغد میفرستم تا نیروی کمکی برای شما بفرستن و هرچه سریعتر دزد رو دستگیر کنن....وای کمک ..کمک.....مجرمین فرار کردن ..درهای بانک رو فورا ببندین سرعا اطاعت کنین مگه نمیشنوین چی میگم
نگهبانان بانک: بله..حتما این امر سریعا انجام میشه
تاکس :خوبه ولی مثل اینکه اینا دارن در میرن از دستم بهتره طلسمشون کنم ..بله این بهترین راهه
نگهبان:بله ..منم با شما موافقم
تانکس:پتريفيکوس توتالوس....خوبه خشکشون زد
نگهبان:بهتر نیست دستگیرشون کنین و زودتر به آزکابان ببرینشون؟
تانکس:چرا ۱۰۰٪ این کارو میکنم پس فعلا
دراین هنگام که تانکس داشت اونها رو میبرد بود که اثر طلسم
از بین رفت که کوئیرل شروع کرد به داد و فریاد زدن
کوئیرل:بابا صبر کن ..تورو خدا ...یه دقیق گوش کن به حرفم ...من بی گناهم
تانکس :ساکت شو ..وگرنه مجبور میشم دوباره طلسمت
کنم ها
کوئیرل:بابا یه دقیقه آخه گوش کن ....منو چرا میبری مننننننننننننن
تانکس:سايلنسيو


ویرایش شده توسط نیمفادورا تانکس در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۴ ۱۶:۵۸:۴۹
ویرایش شده توسط نیمفادورا تانکس در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۴ ۱۷:۰۵:۲۷

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده


Re: موسسه مالي اعتباري گرين گوتز
پیام زده شده در: ۱۵:۰۴ دوشنبه ۵ دی ۱۳۸۴
#27

مایک لوریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۸ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۴۳ سه شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۵
از هاگزمید
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 545
آفلاین
لوری: یه من رو ول میکنی یا تو دادگاه محاکمه می کنمت ها....من رئیس گروه اجرایی کارآگاهان وزارت و رئیس دادگاه 10 وزارت و از مشاوران عالی رتبه وزیر می باشم....

تانکس: ببخشید آقای لوری یادم رفته بود...قربان...ولی کوئیرل رو می برم...

لوری: باشه ببر....
و از ته دل خندید...و خوشحال بود که تونست با مقام از مخمصه در بره..
لوری: داشت از درب بانک خارج که یهو صدایی گفت ایست...

تانکس بود....

لوری: چیه....؟؟؟

تانکس: ولی برای چه کشتیش؟؟

لوری: اصلا حکم قتلشو داشتم!!!!!

تانکس: می تونم حکم رو ببینم؟؟؟

لوری: البته...!!!!
و چوبدستیش را در آورد و تانکس را نشانه رفت و گفت:
اکپلیارموس...تانکس به عقب پرت شد و بیهوش روی زمین افتاد و خلع سلاح شد...
کوئیرل خواست یه چیز بگه که یهو..........

ادامه دارد..........


[img]http://www.filelodge.com/files/room24/643657/ImageUTYU.GIF[/im


Re: موسسه مالي اعتباري گرين گوتز
پیام زده شده در: ۱۵:۳۹ دوشنبه ۵ دی ۱۳۸۴
#28

نیمفادورا تانکس old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۸ سه شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲:۲۴ سه شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۵
از دره گودریک
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
که ناگهان کوئیرل متوجه میشه که تانکس جستی زد و از جاش بلند شد
کوئیرل:لوری ...لوری ...تانکس...تانکس....
لوری:چی میگی ...چته چرا هی میگی لوری ..تانکس
کوئیرل تا زبان باز کرد و خواست به لوری هشدار بده که کار از کار گذشته بود و تانکس از پشت بدون چوبدستی دستای لوری رو گرفته بود با یه حرکت زیبای کاراته زد وسط کمرش و لوری نقش زمین شد و تانکس چوبدستیش رو از لوری پس گرفت و اونو فورا با یک طلسم جانانه طلسم کرد(طلسمشم پتريفيکوس توتالوس بود) و اونو حسابی با طناب طناب پیچ کرد وطلسم رو از بین برد و سر لوری فریاد کشان: خجالت نمیکشی....این حرکت یعنی چی....تو مثلا من رئیس گروه اجرایی کارآگاهان وزارت و رئیس دادگاه 10 وزارت و از مشاوران عالی رتبه وزیری ها قاتل که شدی و حالا هم که به من حمله کردی جرمت سه برابر شد تازه یادم رفت که دروغ گو هم هستی اصلا حالا که اینجوری کردی من پرفسور رو آزاد میکنم و تنها مجرم رو تو معرفی میکنم و ۳ سال به آزکابان میفرستمت...اینجوری بهتره
لوری :خانوم تانکس خواهش میکنم....صبر کنین...من بی گناهم.......
تانکس: ساکت شو و حرکت کن... باید سریعتر تحویل آزکابان بدمت ...خیلی وقته که مجرم به آزکابان نبردم ...تو رو میبرم تا درس عبرتی باسه بقیه باشی آقای لوری!!!!!!!!!!!!!!!!
لوری:


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده


Re: موسسه مالي اعتباري گرين گوتز
پیام زده شده در: ۱۶:۳۵ دوشنبه ۵ دی ۱۳۸۴
#29

مایک لوریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۸ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۴۳ سه شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۵
از هاگزمید
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 545
آفلاین
تانکس: باید بری به آزکابان تا آدم بشی....!!!

لوری: ول کن لطفا وگرنه بازداشتت می کنم...من می تونم آزادانه هر کاری که بخوام بکنم و به ربطی نداره....این مجوز بیا...

دستش را در جیبش کرد و کاغذی بیرون آورد به تانکس داد..
تانکس مشغول خوندن شد....
تانکس: درسته....ولی نامردیه....مگه شهر هرته که هر کاری دوس داری بکنی...؟؟؟!!!

لوری: حالا که می بینی هست...
در ضمن پیشنهاد می کنم مجرم می گیری بهش نگو چه قدر میندازمت آزکابان...چون این من هستم که تو دادگاه محاکمه می کنم....نه شما...

تانکس خواست یه چیزی بگه که یهو........

ادامه دارد............
=============================


[img]http://www.filelodge.com/files/room24/643657/ImageUTYU.GIF[/im


Re: موسسه مالي اعتباري گرين گوتز
پیام زده شده در: ۱۹:۴۹ دوشنبه ۵ دی ۱۳۸۴
#30

نیمفادورا تانکس old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۸ سه شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲:۲۴ سه شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۵
از دره گودریک
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
در باز شد و دزد بانک به بانک اومد و داشت برای خودش قدم میزد که یهو چشمش به تانکس و لوری افتاد. رئیس بانک از دور: خانوم تانکس بگیرینش این همون دزد بانکه نقابش رو نمیبینین؟
تانکس :آقای لوری همه کارا پشو برو دزد رو دستگیر کن حالا که همه کار میتونی بکنی
لوری:هووووووووووووووم
تانکس: نه تو نمیتونی ..باید خودم دست به کار بشم و بگیرمش.
تانکس به سوی دزد حمله ور میشه و با یه حرکت کاراته اونو نقش زمین میکنه و به سرعت نقابش رو بر میدار که در این هنگام لوری میرسه و به تانکس میگه که خوشم اومد تانکس خیلی خوب کار میکنی یادم باشه به وزیر سفارشت رو بکنم... تانکس تل میاد دهن باز کنه و سخن بگه ناگهان از تعجب فریاد میکشه:ققی تو چیکار کردی؟.....چرا بانک رو زدی پسر؟....آبروی ریون رو که بردی؟
ققی: بابا به خدا به پولش نیاز داشتم...میخواستم برم زن بگیرم مجبور شدم بیام بانک دزدی آخه پول نداشتم
تانکس:بابا دمت گرم ..چندتا چندتا زن میگیری؟...چشم خانوم کفتر رو دوباره دور دیدی پسر ...برم به زنت بگم؟؟؟؟
ققی: نه تورو خدا نه ..بابا غلط کردم به خانومم نگو ..منم به آزکابان نندازین ..خواهش میکنم ..کمکم کنین..خواخش میکنم...
تانکس مشغول فکر یه دفعه رو به لوری میکنه : قربان این ققی فلک زده شانس نداره .اومده دزدی گیر افتاده ..میخواد زن بگیره خانومش با خبر میشه ....من میگم بیایم این دفعه در حقش یه بزرگواری کنیم و پولارو ازش بگیریم و ولش کنیم
لوری:هووووم ..باشه خانوم تانکس ..ایندفعه فقط بخاطر شما ...اما اگه یک بار دیگه از این کارا کرد جاش تو سلول آزکابانه
تانکس:متشکرم قربان ...ققی باید قول بدی دیگه از این کارا نکنی
ققی :ای بچشم..دیگه از این کارا نمیکنم...


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.