در جواب به دوست عزیزم ریگولوس باید بگم که اگه به کتاب 5 فصل 6 خاندان اصیل و باستانی بلک نگاهی بیاندازیم به حرفهای سیریوس دقت کنیم اون به هری گفت:
{(مدت زیادی نبود که به اونها پیوسته بود)} وقتی دید ازش چه کارهایی می خوان تصمیم گرفت ازشون جدا بشه.ولی جدا شدن از اونها به همین سادگی نبود....
و در ادامه میگه که:فکر نکنم ولدمورت اونو کشته باشه چون اون اونقدر اهمیت نداشت....
پس اون چه جوری باید از یه همچین چیزی که حتی مرگخوارهای مهم اون هم نمیدونن با خبر باشه؟