هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: منکرات جادو!
پیام زده شده در: ۲۲:۳۹ یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۸۵

سوسک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۲ پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۰ پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۱
از چاه فاضلاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
بسم الله الرحمن الرحيم
فتواي جديد حوزه ي علميه:
1- بدين وسيله از اين پس انجام هر گونه حركات موزون فقط در ملاء عام آزاد است. هر گونه حركت چرخشي، پيچشي، ضربدري، پرشي، پنگوئني و به خاطر وجود منحوس و منفور فرد رقاصي به نام جكي چان هر گونه حركت ميموني و ببري حركت موزون به حساب مي آيد و انجام آنها نيازمند حضور در ملاء عام.
متخلفان به چهل سال ضربه ي شلاق و سه بار حبس ابد محكوم مي گردند.
2- بنابر نتايج به دست آمده از تحقيقات صورت گرفته بر روي حديث قلابيه «ان الاحسن الانسان بدترينهم!» بدترين احسان ها بهترين شان است! اما از آنجا كه بدترين نمي شود بهترين باشد و اگر بدترين بهترين باشد پس بهترين چي مي شود؟ و از آنجا كه فقهاي حوزه ي علميه از اين حديث قلابي هچي نفهميدند بنابراين اين گزينه ي فتوا را خط مي زنيم!
3- از اين پس در جهت مبارزه با تلفات بالاي بيماران آسمي به خاطر نبود امكانات كافي، با همكاري وزارت بهداشت از اين پس تمام بيماران مذكور (يعني آسمي) مي بايست به جاي اين دستگاه هاي پكي پكي كه براي تنفس مصنوعي استفاده مي كنند از دستگاه هاي طبيعي تنفس مصنوعي! استفاده نمايند! اين دستگاه هاي طبيعي فقط و فقط شامل انسان ها مي شوند خداي ناكرده وسوسه نشده و براي تنفس سراغ حيوانات را نگيريد كه صد در صد خانه اي در جهنم براي خود خريده ايد!

باشد تا با وجود شخص شخيص بنده و دستورات و فرامين اسلا همگي رستگار شويم؛
با تشكر؛ سوسك؛ فقيه درجه ي اول حوزه ي علميه ي هاگوارتز


پس از هجده سال حبس به سبب ارتکاب جرائم جنسی، به میان شما بازگشته‌ام...


Re: منکرات جادو!
پیام زده شده در: ۲۳:۲۸ جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۸۵

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
- قرررررررررر.... قررررررررر...... قرررررررررر ....... ( صدای اره برقی !!! )
- هوووووی بوووووقی .... ولم کن .... ایییییییییییییییی .... آقا غلط کردم . به جووون این ققی بی ناموسی رو کنار میزارم ..... اییییییییییییی ... آقا جون مادرت بی خیال اونجام شو .... آییییییییییییی!!

هدی و ققی پشت در .
ققی : آخ . آخ... آخ.... بیچاره سرژ حتما خیلی درد میکشه .
هدی : نگران نباش داره متحول میشه .
ققی : نه من نمیتونم تحمل کنم سرژ داره زجر میکشه .

بلافاصله ققی دستگیره در رو میگیره تا باز بشه . اما در قفل بود . به همین دلیل سعی میکنه از سوراخ کلید وارد بشه . اما توی سوراخ هم از اونور یه کلید بود .

ققی : سرژ طاقت بیار دارم میام.
صدای سرژ از پشت در :
- اییییییی ..... اوووووویییی...... اییی .....
قررررررررررررررررررررررررررررررررر
ققی
هدویگ : نگران نباش دیگه آخرشه ( دلداری موقع آمپول زدن )

در همون لحظه در باز میشه و سوسک در حالی که سرژ رو توی یه جعبه گذاشته میاد بیرون .
ققی و هدی
سوسک با خونسردی جعبه رو برعکس میکنه و بقایای سرژ رو روی زمین میریزه .
گیششششش ( صدای شکستنی )
ققی و هدی با وحشت به بقایای سرژ نگاه میکنند .
ققی و هدی
سوسک : بفرمایید کاملا ارشاد شد ، اگر بازم خواست اعمال بی ناموسیش رو ادامه بده به خودم بگید تا دیگه......
ققی : نه دیگه خیلی زحمت کشیدین .
سوسک : من فقط وظیفمم رو انجام دادم . انشالله آسلام با جوانانی امثال شما پیروز شود
و دوباره وارد اتاق شد و در رو بست . هدی و ققی با وحشت به بقایای سرژ نگاه کردند .
سرژ

بلافاصله ققی پرید بالای سر سرژ
ققی : سرژ من واقعا متاسفم نمیخواستم اینجوری بشه اهو اهو اهو
سرژ : خخ ...خخ.....خخ.....
ققی : بگو.... بگو....
سرژ : حتما راه منو ادامه بده .....خخ....خخ....خخ.....
ققی : نه ... حرف بزن . حرف بزن . حرف بزن .....
صدایی از سوی سرژ شنیده نشد .
ققی فریاد زد : انتقامتو میگیرم ! زنده باد بی ناموسی مرگ بر سوسک !!!

در همون لحظه ناگهان سوسک از سوراخ در پرید بیرون .
سوسک : ها حرفهای غیر آسلامی شنیدم کدومتون بودید ؟
ققی که پرهاش ریخته بود :
- ها چیزه ....
بلافاصله هدی انگشتشو سمت ققی گرفت .
هدی : این بود!!!
ققي : نخير اين بود .....
سوسک
هدي : د.... چرا بووووق ميگي خودت گفتي !
ققي : نه من شديدا تکذيب ميکنم !
سوسک : ایگور اره برقي رو آماده کن دوتا مهمون داريم !
ققی و هدي


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۲۶ ۲۳:۳۳:۲۷
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۲۷ ۱۰:۰۱:۱۱



Re: منکرات جادو!
پیام زده شده در: ۱۳:۵۲ جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۸۵

سوسک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۲ پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۰ پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۱
از چاه فاضلاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
جلسه ي ارشادي
سوسك: آقاي سرژ بنشينيد بغل بنده لطفا.
سرژ مي پره بغل سوسك!
- نگفتم بياييد بغل بغل! گفتم بنشينيد كنارم! اين كنار!
سرژ كه تازه دوزاري اش افتاده براي اينكه تابلو نشه با ناز و كرشمه صورتش رو مياره جلو كه يك بوس از صورت سوسك بكنه، سوسك هم آماده شده كه يك دفعه...
هدويگ: اي خاك! حاجي! گفتم ارشادش كن! نگفتم كه شارژش كن!
سوسك با سرعت يك گاز از صورت سرژ مي گيره!
- اه اه! سرژ! ريش هات رفت تو دهنم! باز خوبه ريش هات بودن!
- زياد هم مطمئن نباش!
- خب! قنبر! قنبر!
ايگور مثل سايه از گوشه ي اتاق مياد بيرون: حاجي! قنبر رو كه خودم در طي ارشاد خفه اش كردم! حالا كي رو بايد ارشاد كنم حاجي؟
سوسك: هوووم! سرژ رو!
سرژ:
ايگور اره برقي رو برداشته و داره مياد جلو!
سوسك: ققنوس! جغ جغه! زودي از اتاق برين بيرون! صحنه خشنه! خوبيت نداره ببينيد!
بعد از بيرون رفتن ققنوس و جغد جغ جغه؛
- خب ايگور دست هاش رو ببند به ميز تا من يك حال حسابي ازش بگيرم!
- چشم حاجي!
ايگور سرژ رو مي بنده به ميز و مياد كنار! سوسك جلو ميره و...
مااااااااااااچ!
سرژ:
- حاجي! حاجي! قرار شد ارشاد كنيم! قرار نبود كه بكشين اش!
- خب وسوسه شدم خب! حالا هم كه چيزي نشده! تا اخر عمر ديگه دنبال تنفس منفس نميره!
- البته اگه براش عمري باقي مونده باشه!


پس از هجده سال حبس به سبب ارتکاب جرائم جنسی، به میان شما بازگشته‌ام...


Re: منکرات جادو!
پیام زده شده در: ۱۰:۵۰ جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
_نه...ولم کنید...من باید برم...ولم کنید...نه!
این صدای فریاد سرژ بود که می خواست خودشو از دست ققی و هدویگ رها کنه و بره نمی دونم چی کار کنه!
سرژ:باب ولی کنید!باید برم!ولم کنید!اه.
ققی:سرژ تو نباید بری.نه!من نمی خوام دوستمو از دست بدم!
سرژ:باب ولم کنید.اگه نرم می ترکم.تو رو خدا ولم کنید!
هدویگ:خوب رسیدیم به منکرات!بزار من سوسکو صدا کنم بیاد اینو ارشاد کنه!شاید بی خیال شه.
از اونجایی که هدویگ از همه ریزتر بود از روزنه(!) ای که برای ورود افراد تعبیه شده بود داخل شد و سوسک رو صدا کرد.
هدویگ:جیر جور جار جیر جیر؟!
سوسک:جورجور جیجارو جیر جار؟
هدویگ:جیرجیر جوقی جیر جر!
سوسک:آخ جور!!!
قرچ!
***
گزارشگر:از آقای چلنگر می خوایم که این مکالمه رو ترجمه کنن!
چلنگر:
هدویگ:هوی سوسک بدو بیا اینجا یه مورد فوری داریم!
سوسک:مرتیکه مگه نمی بینی سر منقلم؟
هدویگ:هوی بوقی می گم مورد اضطراریه!ارشادیه!
سوسک:آخ جون!
قرچ!
دقت کنید که این صدای قرچ صدای شکستن قولنج سوسک بود که از خوشحالی به هوا پریده بود!
ملت:این یارو هدویگ زبون سوسکی رو کی یاد گرفت؟
هدویگ:از موقعی که این پست رو نوشت!
***
سوسک با سرعت به سمت هدویگ اومد و با اون همراه شد.هدویگ از روزنه(!) مذکور خارج شد و به سمت سرژ رفت.
ولی با صحنه ای خیلی عجیب مواجه شد!
سرژ داشت فرار می کرد و ققی چون از اون جا مونده بود ته ریششو گرفته بود تا مانع رفتنش بشه!ولی ریش سرژ تموم شدنی نبود!سرژ همینطور به دویدن ادامه می داد!ولی ناگهان مسیرشو عوض کرد و دوباره همون مسیری که رفته بود رو برگشت!
ققی:پس چی شد برگشتی؟
سرژ:می خواستم یه چیزی بگم.اسامی قبول شده های حذب رو من نمی تونم اعلام کنم!تو خودت اعلام کن.باشه؟
ققی:باشه!فقط مشکل اینه که دیگه نمی تونی بری!بگیریدش!
هدویگ و سوسک پریدن روی سرژ و از هر ناحیه ای که دم دست بود اونو نگه داشتن که در نره!
سرژ:ققی مواهمو ول کن!سوسک چرا ناخن شصت پامو چسبیدی؟
سوسک:قدم به بالاتر نمی رسه!
سرژ:باب تو رو خدا ول کنید من باید برم!اگه نرم می ترکما!
سوسک:کجا می خوای بری عزیزم؟
سرژ:نمی شه گفت!
سوسک:عزیزم اگه نگی نمی تونم کمکت کنما!
سرژ:مرلین گاه!
ققی و هدویگ:
سوسک:


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۲۶ ۱۱:۳۹:۳۸



Re: منکرات جادو!
پیام زده شده در: ۱۷:۰۳ پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۵

سوسک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۲ پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۰ پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۱
از چاه فاضلاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
دوستان عزيز (ايگور با تو ام!) لطفا در استفاده از كلمات بي ناموسي مخصوصا «سوراخ» تا مي تونين خساست به خرج بدين و فقط در مواردي كه استفاده از اون ها رو واقعا ضروري و در جهت كمك به تايپيك مي بينيد استفاده كنيد. مديران نظر خوبي به اين جور كلمات ندارن ممكنه تايپيك رو هوتوتو كنن.
---
حاج آقا بر بالاي منبر:
- بلي! اين قنبر زپرتي افتاد مرد!
همه :
- از سقف نرو بالا! مي گوييم افتاد مرد! بزنين توي سرتون! ضعف آي كيو داريد شما خوهران هاا!
-
- خانوم ها! ميگم گريه كنيد! عجبا!
-
- نه! مثل اينكه شما ها ديگر شورش را در آورده ايد خواهران! ايگور!
- بله حاج آقا!؟
- در پناه اسلام از يقه اين بانوان گرام بگير و همگي را يكي يكي پرت بيرون! بعد هم بگو همان آقايان بيان داخل!
- چشم حاج آقا!
ايگور در حال پرت كردن خانوم ها به بيرون از دفتر منكراته كه...
- استغفرالله! ايگور! تو كه چادر خانوم را از سرشان در آوردي!
- ببخشيد حاج آقا! حاج خانوم معذرت... حاج آقا! ببخشيد! اين خانومه انگار سيبيل داره!
- جان؟ چي داره؟
- سيبيل حاج ! سبيل!
- شوخو مي كني ايگور! بياورش اينجا تا ما يك معاينه فني ايشان را بكنيم!
ايگور فرد خاطي رو مي بره پيش حاج آقا!
- بكش پايين! ده خودت بكش پايين!
طرف با صداي نازك: جانم حاج آقا؟
- ده چادر را بكش پايين ببينم!
- آخه حاج آقا خوبيت نداره... نامحرم...
- ايگور! خودت ترتيب اش رو بده! يعني ترتيب چادرش رو بده!
- چشم حاج آقا!
ايگور در پناه اسلام چادر را با چشم بسته بر ميداره...
- گيلدوري؟ تو اينجا چي كار مي كني عزرافيل!
- حاج آقا گلاب به رومون...
- گلاب به روتون كه به روتون! ايگور! ايگور! اين رو پرتش كن تو يكي از اتاق هاي منكرات در رو هم قفل كن تا بعدا تفحصات لازم رو بر روش انجام بديم!


ویرایش شده توسط سوسك در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۱۸ ۱۷:۱۰:۰۵

پس از هجده سال حبس به سبب ارتکاب جرائم جنسی، به میان شما بازگشته‌ام...


Re: منکرات جادو!
پیام زده شده در: ۱۴:۵۸ پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۵

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
-ای بابا این سوراخا چقدر تنگن.
قنبررررررررررررررررر بیا سوراخا رو گشاد تر کن.
قنبر جلو سوراخ ظاهر میشه و یک صحنه غیرآسلامی رو پدید میاره.
-احمق این چه کاریه داری میکنی؟با بیل گشادترش کن.
قنبر:با ناراحتی میگه:باشه.
سوسک:قنبرررررر چی شد؟
قنبر:الان میام حاجی.
ناگهان ایگور با دهان می افته وسط اتاق.
ایگور:قنبر کدم زندان ساحره ای زندانی؟
قنبر:برای چی میخواهی؟
ایگور:میخوام دوش بگیرم.!
دفتر سوسک:
ایگور این چه وضعشه حوله رو بگیر دورت.
سوسک:کجا بودی؟
ایگور:در حال انجام وظیفه.
-قنبررررررررر:بیا این ایگور رو پرت کن بیرون.
قنبر ایگور را میگیره تا میخواد پرت کنه بیرون.ایگور با حرکت چست و چابکی قنبر رو راهی بیمارستان میکنه.
سنت مانگو:
سوسک:اقای دکتر قنبر چش شده؟
اقای دکتر:شما شوهرشون هستید؟
سوسک:
ایگور:


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: منکرات جادو!
پیام زده شده در: ۱۳:۳۳ پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۵

سوسک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۲ پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۰ پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۱
از چاه فاضلاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
- قنبر! قنبر! كجايي پسرم؟
- بله قربان! اينجام قربان!
- بيا اين جغد بدقواره رو پرت كن بيرون!
- چشم قربان!
قنبر هدويگ رو ميگيره و با يك لگد پرت مي كنه بيرون از دفتر بيرون!
- استغفرالله! جغد جغ جغو!

---
جناب گيلدوري!
من به شخصه تمام زير و بم هاي اين جغد بي حيا را ملاحظه نمودم! امضا كه نداشت هيچ در داخل سوراخ هاي تو در توي بدن فحش مادربزرگ خالكوبي كرده بود!

عاليجناب ما اين سوراخ هاي منكرات را يكي يكي با زحمت فراوان و در پناه اسلامي چك كرديم! نه! ماشاءالله حسابي جا براي عبور و مرور دارند! از اين بيشتر گشاد بشوند، به جاي سوراخ بايد به آنها گفت پنجره ديگر!

---
هدويگ دوباره از يكي از سوراخ مخفي هاي منكرات بر ميگرده:
- ما اعتراض داريم! به سرژ نياز داريم!
- جغ جغه! باز برگشتي تو؟ استغفرالله!
- به سرژ نياز داريم!
- قنبر! قنبر!
قنبر كه مشغول باز كردن راه يكي از سوراخ هاست كه گيلدوري توش گير كرده!
- الان ميايم قربان!
- باشه! باشه! قول ميدم بهت در پناه اسلام بزنيم توي دهن بناموسي! فقط جون خودت شعار نده كه روي حسن (شماعي زاده) رو كم كرده صدات!
- به سرژ...
قنبر كه راه سوراخ رو حسابي باز كرده دمپايي رو مي كوبونه تو كله ي هدويگ:
- پت پت پت... پررررت!
هدويگ پخش زمين ميشه!


پس از هجده سال حبس به سبب ارتکاب جرائم جنسی، به میان شما بازگشته‌ام...


Re: منکرات جادو!
پیام زده شده در: ۱:۵۷ پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۵

گیلدروی لاکهارتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۵۸ چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۴:۰۶ شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 594
آفلاین
شمع و گل و پروانه... چرا سوراخ اینجا انقدر تنگه؟ چند وقته کسی اینجا عبور مرور نداشته، سوراخا دارن تحلیل میرن! به هر حال از اونجایی که در حال حاضر بدنم سسته، حال ندارم زور بزنم از سوراخ رد شم و از همین پشت در یه نکاتی رو عرض میکنم.

نکته اول اینه که لطفا از همین سوراخه یه شیشه نوشابه بفرستین بیرون که چند عدد جوان گستاخ منو محاصره کردن و میگن ما گیلاسیم که فکر کنم خالی میبندن و باید یه خورده ارشادشون کنم.

نکته دوم اینه که من تا جایی که آسلام اجازه میداد تمام قسمت های بدن این هدویگو معاینه کردم و متاسفانه اثری از امضام رو روی تنش ندیدم. لطفا چند تن از نیروهای چشم پاکتون رو بفرستین که سایر جاهایی که آسلام به من اجازه نداد ببینم رو چک کنن، بلکه تونستن اثری از امضام پیدا کنن. اگه پیداش نکردن هم به جرم غیر استاندارد بودن دستگیرش کنین تا بعدا بیام امضاش کنم و استاندارد بشه!

نکته سوم اینه که به سرژ بگین از جاش تکون نخوره تا من به امید خدا فردا پس فردا از حالت سستی خارج بشم و با بروبچز بریزیم اطراف آزکابان شعارهای بیناموسی بدیم... شاید افاده کنه و هوای اونجا کمی قابل تحمل تر بشه!

نکته چهارم هم چیز خاصی نیست... خودتونو ناراحت نکنین!



Re: منکرات جادو!
پیام زده شده در: ۲۰:۴۹ چهارشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
آزادی خواه مطلق!

ای سوسک!ای تو که خود را مدیر منکرات جادو می خوانی!
چطور جرات می کنی در مقابل فریادهای ورای بلند سرژ تنها دعا کنی؟
آیا خجالت نمی کشی؟اُف برو تو باد!
ایا اسارت سرژ را ترجیح می دهی؟
از همین حالا به تو می گویم که سوسکی بیش نیستی!
ای تو که ادعای ریاست این منکرات مقدس را داری!اقدامی بکن!پستی بزن!بی ناموسی هر چند کوچکی به سرژ تزریق کن!
نمی بینی در حال تلف شدن است؟
آیا اثر اسید با ناموسیایک را نمی دانی؟اگر نمی دانی باز هم اُف بر تو!
خجالت بکش این موجود ریز!
دل من از فریادهای سرژ به رعشه در آمد ولی تو همچنان در حال دعا کردنی؟اگر اقدامی نکنی من خود مجبور به اقدام خواهم شد!
من طاقت شکنجه شدن سرژ را ندارم!
از این هراسانم که سرژ از کمبود بیناموسی به بیناموسیها و بوسه های دیوانه سازان تن در دهد و ما را در داغ فقدانش قرار دهد!
بنده تاب نمی آورم این فاجعه را!
اگر از تو اقدامی نبینم خودم دست به کار می شوم!
پس تا فردا منتظر اقداماتت هستم!
در صورت بی تفاوتی فردا عصر به آزکابان حمله خواهم کرد!
باشد که بیدار شوی ای سوسک!
بهراس از این تهدید ها!بهراس!




Re: منکرات جادو!
پیام زده شده در: ۲۰:۲۲ چهارشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۸۵

سوسک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۲ پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۰ پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۱
از چاه فاضلاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
سلام برادر اسلامي ما
خبر نداشتيم كه محيط آزكابان اين چنين با ناموسي است. بايد قطعا برخوردهاي شديدي صورت بگيرد كه به شخصه مسئوليت اين برخوردها را بر عهده مي گيرم.
نمي دانم آقايان به چه حقي در مملكت اسلامي از با ناموسي صحبت مي كنند. عجيب است.
برادر سرژ، با وجود دعاي خير ما مي توانيد شب ها آسوده بخوابيد اما بعيد مي دانم دعاي خير ما در مورد شكنجه هاي روحي رواني جسمي مادي و... ديوانه سازان اثري داشته باشد! شرمنده ايم ديگر! بايد تحمل كنيد! اگر مواد نيروزا بيابيم يك دعاي قدرتي مي كنيم شايد در آن مورد هم اثر بگذارد!
علي ايها الحال، شب ها آسوده بخوابيد تا ببينيم هول قوه الهي چه پيش مي آيد.


پس از هجده سال حبس به سبب ارتکاب جرائم جنسی، به میان شما بازگشته‌ام...







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.