مودی پشت لپ تاپ نشسته و با این حالت به مانیتور خیره شده
که ناگهان پادی وارد میشه .
مودی مانیتور رو خاموش میکنه و از حولش کی برد .... ناگهان کوروش کبیر ظاهر میشه : ای مودی فارسی را پاس بدار بگو صفحه کلید .... بله بله .... از حولش صفحه کلید رو پرت می کنه تو دیوار .
- معمولا می خوان تو دستشویی هم برن میگن : اهم ... اهم
پادی دستش رو روی سرش که درد می کنه میزاره : خوب ، اینجا که دستشویی نیست .... اینجا چادر مودیه .
مودی :
خوب عزیزم ، خوشگلم .... بنال ببینم چی میگی !
پادی که خر کیف شده
: برای اولین بار یکی با من قشنگ حرف زد ... خدایا شکرت ... خوب ببین جلدی می پری میری پیشه هدی اینا .... راستی داشتی توی کامیپوترت چی میدیدی ؟
مودی : هیچی عکس های بچگیم بود !
پادی : خوب پش هیچی ، یک لحظه فکر کردم داری عکس های بی ناموسی می بینی !
مودی : من عمرا و بعد از چادر خارج شد .....
پادی که تو چادر تنها بود به پشت کامپیوتر بود و با کمی اطلاعات ( البته هیچی نمی فهمه این فقط اصل قدیر ژانگولره ) وارد آخرین برنامه ها میشه و بعد استر نیز به این حالت در میاد
و سر دردش رو فراموش می کنه .
کمی ... نه یکم بیشتر از کمی اونطرف تر
هدی که جنگ آسمونی رو شروع کرد سایه یک مرد چپر چلاغ رو توی جنگ می بینه : چو ... به این گداه پول بده بره بیرون از صحنه الان این وسط تیکه پاره میشه .... چو به سمت مرد ژنده پوش می دود : ببخشید ، آقا اینو آقا فردین ... ببخشید آقا هدی دادن .
- بیا اینجا ..... این کیسه گالیون رو ببر بهش بده بگو گدا خودتی و هفت جد جغدت !
چو : اوه مودی ببخشید ، من نشناختمت ... راستی کم بود نیرو داشتیم تو رو فرستادن ؟
مودی : فضولیش به تو نیمده .... می تونی الان بری پیش سارا لیگه خاله بازیتون رو ادامه بدین .
چو قیافهء مظلومی به خودش میگیره : تو هم میای بازی کنیم یک یار کم داریم ؟
مودی با این حالت :grin: : حیف که ضعیفه ای و گرنه این
شکلک رو حرومت می کردم .
به دلیل حضور افراد زیر 15 سال این صحنه های اکشن پخش نمی شود .
مودی بعد از چند لحظه :
چو تو چرا اینقدر سریع شاکی میشی ؟
چو یک اخمی می کنه و میره پیشه سارا که خاله بازیشون رو ادامه بدن .
هدی چندتا طلسم رو غیب می کنه و به سرعت میگه : به... سلام مودی جون دیونه خونه بود به دار المجانی تبدیل شد !
مودی که هنوز طی تاثیرات ضربات چو گیجه : حیف که .... الان نشونت میدم .
هدی از وردهای دو مرگخوار که به سمتش می امدند جان سالم به در می برد ولی در همون هین نور سبز خیره کننده ای از چوبدستی مودی به سمتش میاد .... هدی در این
و بعد به حالت ( جفد سوخته )
به فاصله 5 قدم .... شاید بشتر اونطرف تر
سارا : جر زنی نکن ... من خاله ام !
چو یک مشت به سمت سارا حواله می کنه : نخیر من خاله ام !
سارا مشت چو را با دستش از مسیر منحرف می کنه : تو خیلی بد جنسی من دیگه اصلا بازی نمی کنم .
چو : دخترهء لوس
و بعد هر جفتشون به سمت همدیگه :
چند قدم داخل منطقه محاصره شده .....
ایگور : هوم .... میگما بلیز اینا کجا رفتن .
بلیز : این مهم نیست .... مهم اینه که چرا منو به این کرکس ( هدی ) لو دادی !
ایگور :
نمی دونم چرا !
بلیز : خاک بر سرت ، الان معنای خیانت رو نشونت میدم ... یخیهء ایگور رو میگیره و بعد چوبدستیش رو میزاره رو مخ ایگور که البته همونی که نداره رو میگم ... کسی بیاد جلو این لعنتی رو می کشم
هدی و مودی : پر پر کردن هم دیگر رو ول می کنن و به دو مرگخوار نگاه میکنن ... چو و سارا هم بی خیال دعوا میشن و موهای هم دیگر رو ول می کنن و با فاصلهء آسلامی به کنا هدی و مودی میان .
هدی : تو می خوای چی کار کنی ؟
بلیز : می خوام بشریت رو از دست این جونور نجات بدم !
محفلی ها :
نوشتنت بهتر شده و تیکه هات پخته تر شدن ... سعی کنی یه خورده از دوز توهینیش کم کنی خیلی خیلی قشنگتر می شن ... با پستت تقریبا حالیدم نسبت به پستای قبلیت خوب بود .
4 از 5