هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۵:۲۷ سه شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۴
#67

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
به نام انکه ویکتور را خلق کرد تا ساحره ها((مخصوصا هرمیون))از شکوه و خوشتیپی او...انگشتانشان را گاز بزنن!!!!

اداس
انجمنی ناشناخته در دنیای جادوگری
این انجمن به دست ونوس بنا شد و توسط موذمال نام گذاری شد!!!!
دلیل این امر را نا آشنایی ساحره ها با ادبیات عنوان کردند گفته میشود نام این انجمن باید عدس(("علل دردسر!!ساحره!!"))!! میبود....عده ای هم انرا ادامس((آکبندی مغز..دلیل اطاعت امر ساحره ها!!!)) مینامیدن

گویند اداس مخفف انجمن دفاع از ساحره ها میباشد ولی ویکتور کرام فرموده!!!:خیر این جمله مخفف "امان از دست این ساحره ها" هستش!!!!

کرام تاریخ شناس معروف ادامه میدهد:
این انجمن همیشه کارهای بخصوصی میکرد من جمله خنداندن!!! جادوگرها....سرگرم کردن انها!!!...شستن لباس و ظرفهای جادوگرها!!!!و....

اما از زمانی که انجمن زز به وجود امد...اوضاع فرق کرد...شخصی معلوم الحال به اسم عله!!!باعث بانی این انجمن ننگ اور شد!!!...او با همدستی ابرفروووس و هگرید((یا هاگرید))...بلایی به سر جادوگرا اورد که هیتلر سر قربانیان خودش نمیاورد!!!!
او کاری کرد که ساحره های از خود متشکر بر جادوگرا سوار شده!!!....و شترسواری کنند!!!
اینکه کرام عضو این انجمنست به شدت تکذیب مینمایم!!!


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۶:۵۱ دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۴
#66

هرمون گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۸ دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۴۳ شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 259
آفلاین
به نام آنکه هرمیون را برگزید تا ریشه ی کرام و کرامات ساختگی را از جا برکند .(یک کرامی بسازم که هزار کرام از بغلش در بیاد)

اول از همه خلاصه ی ادامه ی داستان هرمیون:
بله بعد از کلی گفتگوی هرمی و مادام .. و اظهارات هرمی که زن و مرد مساویند و غیره و مخالفت مادام که زن بهتر از مرده (البته این گفتگو اصلا" خشن نبود و هیچ صندلی ای هم پرت نشد! خانوم ها اصولا" موجودات با فرهنگی هستند)
بله هرمی داشت تغریبا" مادام را متقاید میکرد که یک ویکتور کرام متحرک با بیل (بیل ویزلی نیست ) اومد تو و اون بالایی ها را داد زد .
همین باعث شد نظر هرمیون صد در صد عوض شه .

اینگونه بود که هرمیون به جمع آداس پیوست!!!
-------------------
نقل قول:

هری پاتر نوشت:
چون اين همه تحريف اينجا راجع به جد آباد همه ما شده من داستان واقعي آدم و حوا رو اينجا نقل ميكنم

يك آدمي بود كه خيلي احساس پوچی می کرد يه روز دستاشو بلند كرد و گفت: خدا يا يكي بهتر از منو براي من بيافرين تا من
بدون کسی که برام تصمیم بگیره نمونم خسته شدم از بس اين همه حوري و پري ديدم البته تو پرانتز بايد بگم خودمونیما اینا از من هم خنگ ترند خدا جواب داد: البته خودم تصميم داشتم یکی را بفرستم تا برنامه هاتو تنظیم کنه ولي حالا كه خودت ميخواي حتما به روي چشم
و پيش خودش گفت: بعدا مثل سگ پشيمون خواهي شد
بعد بلندتر گفت: اوه راستي اون سيبه كه اونجاسو ميبيني نبايد اونو هيچ وقت دست بزني و بخوري
و به اين ترتيب حوا آفریده شد تا آدم کارهای احمقانه نکنه
آدم هميشه حوا رو تو خونه ميزاشت و خودش ميرفت بيرون دنبال گردش و تفريح و کار های احمقانه. ولی آدم کورخونده بود چون حوا از دور آدم را میپایید که دست به کارهای احمقانه نزنه

خدا که این وضعیت را میبینی سیاست حوا را تحسین میکنه و یک شب پنهانی به خونه ی آدم میره و ازش میخواهد که حوا را هم با خودش ببره

یک روز که حوا و آدم داشتند با هم قدم میزدند .. یک سیب از درخت می افته .کنجکاوی حوا تحریک میشه که چرا اون سیب افتاد پایین ؟ و این چه نیرویی بود که به سیب وارد شد ؟
و این در واقع باعث شد تا حوا قانون جاذبه ی عمومی خودش را کشف کنه .
حوا موضوع جاذبه را با آدم در میان میگذاره و آدم که هیچی نفهمیده بود و دهنش از تعجب باز مونده بود سرشو تکون میده .
در همین موقع یک سیب دیگه میفته پایین و آدم قورتش میده.

و بدين ترتيب آدم و حوا به سمت زمين تبعيد شدند
البته حوا خیلی سعی کرد خدا را متقاید کنه که این یک اتفاق کاملا" طبیعی بوده و هیچ تقصیر اون نبوده ولی خدا که دنبال یک بهونه میگشت تا از شر آدم خلاص شه حرف های حوا را قبول نکرد
البته چون عذاب وجدان داشت که حوا را بیگناه با آدم فرستاده زمین . مردها را بنده ی زن ها کرد و ژن زز را در همه ی مرد ها گذاشت .


world has changed...I feel it in the water...I feel it in the earth...I smell it in the air... much that once was is lost... for none now live to remember it


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۹:۵۴ دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۴
#65

Irmtfan


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۴ شنبه ۱۳ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۹:۵۷ چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵
از پریوت درایو - شماره 4
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3125
آفلاین
چون اين همه تحريف اينجا راجع به جد آباد همه ما شده من داستان واقعي آدم و حوا رو اينجا نقل ميكنم

يك آدمي بود كه خيلي تنها بود حوصلش سر رفته بود يه روز دستاشو بلند كرد و گفت: خدا يا يكي مثل منو براي من بيافرين تا من اينقدر احساس تنهايي نكنم خسته شدم از بس اين همه حوري و پري ديدم البته تو پرانتز بايد بگم ظرفا نشسته مونده خونم خيلي كثيفه
خدا جواب داد: البته خودم تصميم داشتم براي بقاي نسل تو اين كارو بكنم ولي حالا كه خودت ميخواي حتما به روي چشم
و پيش خودش گفت: بعدا مثل سگ پشيمون خواهي شد
بعد بلندتر گفت: اوه راستي اون سيبه كه اونجاسو ميبيني نبايد اونو هيچ وقت دست بزني و بخوري
و به اين ترتيب آدم داراي حوا گرديد.
آدم هميشه حوا رو تو خونه ميزاشت و خودش ميرفت بيرون دنبال گردش و تفريح بدين ترتيب اختلافاتشون بالا گرفت.
حوا: فك كردي من از هيچي خبر ندارم منو ميزاري بيرون ميري دنبال يللي تللي با اون رفيقاي مجردت
آدم: ولي حوا جان جز من و تو كه هنوز كسي خلق نشده
حوا: نخير تو آدم دو رو اينا رو به من ميگي كه سرمو شيره بمالي تازه اون درخته چيه كه هميشه راتو كج ميكني نميزاري كسي پيشش بره اصلا من ميخوام ببينم چيه
آدم: آخه به اون درخته چي كار داري
حوا: نخير بايد بريم اونجا
و به سمت درخت ممنوع رفتن
آدم: حوا جان بيا و از خر شيطون پياده شو
حوا: ولي هنوز گيليدي خلق نشده كه كسي ازش پياده بشه اون نوه نوه نوه .... من خواهد بود قربونش برم
بعد دستشو دراز كرد كه سيبو بكنه
آدم: واي به اون سيب كاري نداشته باش

حوا: آها چرا براي چي
آدم: خود خدا گفته نبايد به اون دست بزني
حوا: آها اينم يه كلك ديگس كه جور كردي ميشناسمت
آدم: والا اينطور نيست نه نه
ولي ديگه دير شده بود حوا سيبو كنده بود
حوا: اول تو گازش بزن
آدم : نه نه
حوا: نخير ممكنه توش آرسنيك ريخته باشي
آدم: بابا آرسنيك كه هنوز كشف نشده
حوا: من اينا حاليم نيست بايد گازش بزني
و به زور سيبو تو گلوي آدم فرو كرد
و بدين ترتيب آدم و حوا به سمت زمين تبعيد شدند


Sunny, yesterday my life was filled with rain.
Sunny, you smiled at me and really eased the pain.
The dark days are gone, and the bright days are here,
My sunny one shines so sincere.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the sunshine bouquet.
Sunny, thank you for the love you brought my way.
You gave to me your all and all.
Now i feel ten feet tall.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the truth you let me see.
Sunny, thank you for the facts from a to c.
My life was torn like a windblown sand,
And the rock was formed when you held my hand.
Sunny one so true, i love you.


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۵:۱۸ دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۴
#64

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
به نام انکه ویکتور را افرید تا هرمیون رو دست ننه و باباش نماند!!!!!

و چنین گویند که حوا آفریده شد تا مایه سرگرمی آدم باشد!!!!((ما که چیز سرگرم کننده ای ندیدیم!!!))
بنابراین از دنده ادم حوا را افریدند!!!ولی چون از دنده چپ ادم،حوا به وجود امد....از همان اوان لجبازی با ادم را اغاز کرد!!!!!

حوا سیب گاز زده خود را به زور به خورد آدم داد چراکه گفت:امشب از شام خبری نیست!!!!
ادم مفلوک!!مجبور شد به عنوان شام آن سیب را بخورد و از بهشت اخراج شود

اما داستان این فمینیست از جایی آغاز شد که آدم از آنجایی که زز بود...همه اوامر حوا رو اطاعت میکرد((هیچوقت ادم نمیشد!!))
بنابراین حوا کم کم رویش زیاد شد و به دختران خود شیوه چگونه یک مرد را به زانو دراوریم رو یاد داد
از آن موقع تا حالا انسلنها از بهشت محرومند و هنوز هستند!!!! و گویند تا موقعی که این بساط است ادمی به بهشت راه نمیدهند..چون حقش نیست!!


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۲۲:۵۸ یکشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۴
#63

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1771
آفلاین
هوووم...به نام آنكه جادوگر را آفريد تا ساحره غمگين نشود....

عرضم به خدمتتون كه اين داستان گيليد(غلط املايي نيست!) استكباري بود! و اين يعني اينكه مشكوك ميزد! و اين يعني اينكه من رفتم دربارش تحقيق كردم!و اين يعني اينكه متوجه شدم اصلا هم درست نيست!

حوا تو بهشت نشسته بود.....ادم اومد گفت در خدمتگذاري حاضرم! حوا گفت شوهر من شو! ادم گفت به روي چشم!

و به اين ترتيب انها زن و شوهر شدند...روزي از روزها به ادم از بس كه شيكمو بود اومد به درختي كه نبايد دست ميزد دست زد و ميوه اي چيد و بدين وسيله اونا زا بهشت اخراج شدند....و حوا ادمو با تركه البالو تنبيه كرد!

بلاخره چهار عدد بچه خوشگل و ماماني به دنيا اومدن! حوا گفت همشون دخترن....ادم گفت نخير پسرن! حوا ادمو با تركه تنبيه كرد! بعد دلش سوخت و گفت دوتاشون پسر باشن!

سالها بعد قابيل هابيل رو كشت! حوا گفت قابيل چون پسر بود اينكارو كرد...و باز ادمو با تركه تنبيه كرد كه تو گفتي پسر باشن!وگرنه دعوا نميشد!

و در آن زمان حوا و دخترانش آداس را تشكيل دادند!و نسلهاي بعدي همواره انرا رونق دادند تا وقتي كه جادوگر ها پاشونو از گليمشون دراز كردن و ساحره ها با تركه زدنشون! و باز روي جادوگرها كم شد!


[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۹:۱۲ یکشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۴
#62

گیلدروی لاکهارتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۵۸ چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۴:۰۶ شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 594
آفلاین
هوم... چه مشکوک!!! به نام آنکه گیلدی را آفرید تا ساحره ها دیگر تنها نباشند...

جهت آشنایی بیشتر شما با من و افکارم پیرامون حقوق ساحره ها، لازم میدونم که قسمتی از تاریخچه خانوادگیمو براتون تعریف کنم...




تاریخ: 1-/1/1 (میلاد حوا) زمان: 23:34 مکان: اندر هوا جمعیت انسان ها: 00

نقل قول:

خدا: و به زودی خواهم آفرید... انسان را...


تاریخ: 1/1/1 (میلاد حوا) زمان: 00:00 مکان: نامعلوم جمعیت انسان ها: 02

نقل قول:
آدم و حوا در حالی که جاهای بی ناموسی خود را از دیگری میپوشاندند، هر کدام به پشت صخره ای رفتند!!!

آدم به حوا: بیا این برگ ها را بگیر و برایم شرتی بدوز تا بتوانم از پشت صخره بیرون آیم!!!
حوا: راه ندارد... تو میخواهی که از همین ابتدای زندگانی کارهای سخت را بر عهده من گذاری و خود در فراغت اوقات به سر ببری!!!
آدم: اگر ندوزی، همین گونه بدون شرت، از پشت صخره بیرون خواهم آمد!!!
حوا: رویت نخواهد شد، نخواهی آمد!!!
آدم: حالا میبینیم...

و آدم همانگونه که ذکر کرده بود، از پشت صخره بیرون پرید...


تاریخ: 1/9/1 (میلاد حوا) زمان: 03:11 مکان: خونه آدم و حوا اینا جمعیت انسان ها: 11

نقل قول:

آدم: بلاخره به دنیا آمدند...
حوا: آری... آری... چه زیبایند!!!
آدم: من میروم تا برگ جمع کنم و برایت بیاورم که بتوانی برای بچه ها شرت های زیبا بدوزی!!!
حوا: تو قصد داری که شرت یکی از بچه ها را بلند کرده و خود بپوشی!!! من نخواهم دوخت...
آدم: پس چرا برای خود شرتی دوخته و به تن کرده ای؟!! این استکبار است... اگر برای من و فرزندان شرت ندوزی، با شرتت دلمه درست خواهم کرد تا مساوات بر قرار گردد!!
حوا: اگر جرئت داری اینکار را انجام ده...

آدم این کار را انجام داد و چنین شد که دعوای آدم و حوا سر کارهای خانه شروع شد و شدت گرفت...


تاریخ: 13/7/78 (میلاد حوا) زمان: 11:14 مکان: خونه آدم و حوا اینا جمعیت انسان ها: 78935

نقل قول:
در حین دعوا و پرت کردن دلمه و فندق به سمت یکدیگر...
آدم: بالاخره شرتو میدوزی یا نه؟!!
حوا: نه... نه ... نه
آدم: پس باید کتک بخوری...
حوا: تو زور میگویی... ای مستکبر... من به خانه نوه ام میروم


تاریخ: 13/7/78 (میلاد حوا) زمان: 16:54 مکان: خونه نوه آدم و هوا، دکتر لاخحارط!!! جمعیت انسان ها: 78943

نقل قول:
حوا: مادر جان، از بس که آدم به من ظلم میکرد خانه را ترک کرده و به پیش تو آمده ام!!!
لاخحارط: من قول میدهم، تا زمانی که خون در رگ هایم جاری است و غیره از حقوق ساحره ها دفاع کرده و نگذارم هیچ جادوگری به آن ها ظلم کند!!!


و چنین شد که در سال هفتاد و هشتم بعد از میلاد حوا، دکتر لاخحارط اولین انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_ دفتر دکتر لاخحارط را تاسیس کرد!!! و تا چند نسل بعد همه فرزندان او به راه او ادامه داده و انجمن های دیگری را تاسیس کردند! تا اینکه...

تاریخ: 19/ 12/1899 (میلاد مسیح) زمان: 13: 17 مکان: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_ دفتر بابای گیلدی جمعیت انسان ها: 5127434901

نقل قول:
تعداد زیادی ساحره پشت در انجمن تجمع کرده و مشغول خواندن اعلامیه ای هستند!!
متن اعلامیه: دوستان و ساحره های عزیز!!!
چندی پیش دریافتم که در نزدیکی های بریتانیا، به یک ساحره ظلم شده و حقوق ساحره ای دیگر نادیده گرفته شده!!! من این اینجمن را به همسرم واگذار کرده و خود به حوالی بریتانیا میروم تا شعبه دوم انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_ دفتر بابای گیلدی را احداث کنم!!!



و چنین شد که پدرم مرا با خود به بریتانیا آورد و اولین انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_ دفتر گیلدی و پدرش را با هم در اطراف بریتانیا احداث کردیم!!! و البته ملت به دلیل مشکلات تلفظی به ما گفتن لاکهارت!!!

و امروز که من مشاهده کردم این انجمن جدید، یعنی انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_ دفتر ونوس نیز آغاز به کار کرده در پوست خود نمیگنجم و از این برنامه ها... :bigkiss:

پی نوشت: هرمیون، خر نزن!!!



Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۸:۴۸ یکشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۴
#61

هرمون گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۸ دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۴۳ شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 259
آفلاین
مازا: ببین مگه تو یک ساحره نیستی؟
هرمیون: ااا .. ببخشید ولی من حداقل مراحل مقدماتی پرواز را بلدم !
فلور و مازا به هم نگاه میکنند که یعنی : خودشو میزنه به خنگی .. نحوه ی برخورد با اینو به عهده ی خودم بگذار !
هرمیون : ا چه با هم گفتین!
مازا و فلور:
مازا : ببین هرمی .. من با تو رو در بایستی ندارم .. یا میای یا اینکه ..
طوری وایمیسته که صلیب خاکستری امضاش خوب تو چشم باشه .
هرمیون یک نگاه به صلیب میندازه (اتفاقا" اصلا" آب دهنشو قورت نمیده): آخ مازا .. یادم رفت بگم ! یک کتاب خریدم که خیلی جامع راجع به ضد طلسم ها بحث کرده .. میدونی .. سیریش بود دیگه؟
مازا :
بعد واندشو در میاره : وردشم خیلی آسون بود .. نمونه ی امتحانیش را ببین : واریوس سیریش گلو
یک دو دقیقه میگذره هیچ اتفاقی نمیافته ..
هرمیون : ا مثل اینکه یک اشتباهی شده
مازا و فلور که یک قدم عقب رفته بودن برمیگردن سر جاشون :
بعد یک دفعه ته چوبدستی هرمیون با صدای پت پت شروع میکنه به لرزیدن همه ی نگاها به ته چوبدستی هرمیونه ..
و بعد !
یک دسته گل با صدای پوپ از ته چوبدستی در میاد
مازا و فلور :
هرمیون : تقدیم به مازا با عشق !
مازا و فلور : به شکل تهدید آمیزی میان طرف هرمیون
هرمیون : بچه ها متاسفم من باید برم هنوز 12000 کلمه مونده که باید با گرواپ تمرین کنم ..
=========
دو دقیقه بعد:

مازامولا از پشت داره هرمیون را هل میده تو ..
هرمیون : خوب خودم دارم میرم دیگه چرا هل میدی؟
فلور: ببین هرمی این برای خودتم خوبه...
هرمیون شروع میکنه سرفه کردن : آهاس اهتهک باهار
خوب حالا کجا داریم میریم ؟
مازا: پیش مادام ماکسیم.
هرمیون این دفعه دیگه آب دهنشو قورت میده بعد مانیا را میبینه راهشو کج میکنه: ا سلام مانیا چطوری ؟ رودی خوبه؟
فلور یقه ی هرمیون را گرفته میکشه :این طرف
پاهای هرمیون روی زمین کشیده میشه و هر چی سعی میکنه یک جایی را بگیره نمیتونه . انتخاب ها شناورند و از دستش لیز میخورن : دوستان راه های بهتری هم هست !
فلور بی اعتنا هرمی را میندازه جلو در
هرمی سرشو میبره بالا یک در به ارتفاع 30 متر جلوشه !
هرمیون : ب بب باید ب ب برم ا ای اینتو؟
یک آهنگ خشن
بعد یک دفعه از رو زمین بلند میشه کتشو درست میکنه عینک آفابی میزنه رو به مازا میگه : تو سیگار داری؟
مازا :
هرمیون : باشه باشه ..
بعد یک جعبه از تو کتش در میاره یکی از سیگار برگارو بر میداره به طرز ناشیانه سر سیگارو میگذاره توی دهنش از گوشه ی عینک مازا را نگاه میکنه: فندک؟
یک چیزی تو نگاه مازا هست که باعث میشه هرمی سیگارشو جمع کنه : یک نگاه پر اراده به در میندازه : من آمادم !و در ضمن به محض این که از اینجا بیام بیرون به اولین مرکز دفاع از حقوق ساحره ها شکایت میکنم !
فلور به پست های قبل اشاره میکنه
هرمیون: ا مثل اینکه از قبل فکر همه چیز را کردین ! بابا شما دیگه چه آدم رباهایی هستین ..
مازا در میزنه
-: بیا تو
مازا و فلور هرمی را هل میدهند تو

... ادامه دارد
---------------
به سبک و سلیقه ی خودتون ادامه بدین .. من فکر نمیکنم دیگه تا آخر امتحانا بتونم بیام !


world has changed...I feel it in the water...I feel it in the earth...I smell it in the air... much that once was is lost... for none now live to remember it


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۷:۲۵ یکشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۴
#60

مانیا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۴ یکشنبه ۱ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۵۸ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۶
از Azeroth
گروه:
کاربران عضو
پیام: 210
آفلاین
به نام آن که ساحره را آفرید و بعد از آن جادوگر را تا در خدمت گذاری او باشد
اهم اهم
به لی جردن:ای ول خوشم اومد تو یک جادوگر واقعی هستی
به پاتر:
تو نیازی نداری به سرنوشت رودی دچار بشی همین الانشم بد تر از رودی هستی من که نمید رو میشناسم
اهم اهم
همه گی چی کار این شوهر بدبخت من دارین؟
در مورد بقیه چیزا میلی توضیح داد


تصویر کوچک شده


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۷:۰۵ یکشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۴
#59

ميلي سنت بالسترود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۴ چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۴
از ازروت(سرزمین خاکستری)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 73
آفلاین
آداس
به نام انکه ساحره را افرید تا جادوگران از حسادت نابود شن
لی جان بت تبریک می گم به خاطر این نتیجه ای که کاملا مشهود بوده و تو بش رسیدی .
حالا هری یه روز من اومدم دیدم این گوشه نوشته زالزالک . گفتم برم ببینم چیه . دیدم همه جادوگرا زدن زیره گریه و دارن کتک می خورن هی یکی از اون ور میزنه یکی از این ور .
خلاصه بهتره اسم تاپیکتون رو بذارید شکنجه گاه کتک خوران ملس .
جادوگران آداسی به گفته های این جادوگرهایی که دارن نابود میشن توجه نکنید .
و این هم قابل توجه انها یی که نمی دانند .(البته انتظاری نمیره ازشون چون مشنگند)
آ د ا س ..... انجمن دفاع از حقوق ساحره ها


THe return of ADAS


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۵:۳۲ یکشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۴
#58

Irmtfan


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۴ شنبه ۱۳ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۹:۵۷ چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵
از پریوت درایو - شماره 4
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3125
آفلاین
هی لی بابا جان بگو کدوم ساحره لای گلوت گیر کرده خودتو خلاص کن این همه دیگه ادا اصول نداره که. به امضام هم توجه کن البته

و تو کریچر که این لیستا رو میزاری و اون شعار ها رو میدی تو که خودت از ازل خدمتگذار به دنیا اومدی حالا مث که خیلی دلتا قیلی ویلی میره خدمتگذار ها رو ببینی آره

در ضمن من با هیچ ساحره ای در این مکان گفتگو نمیکنم به هزار و دو دلیل:
اول اینکه میترسم به سرنوشت دحشتناک رودی دچار بشم
دوم اینکه نمید گفته با هیچ ساحره ای نباید حرف بزنی
سوم اینکه ...
همه: خب خب همینا که گفتی بسه

ویرایش:
در ضمن یکی بگه این آدامس چیه اینجا هی میگید به نام آدامس؟ بعدشم آدامس چی؟ حتما مرغ نشان


Sunny, yesterday my life was filled with rain.
Sunny, you smiled at me and really eased the pain.
The dark days are gone, and the bright days are here,
My sunny one shines so sincere.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the sunshine bouquet.
Sunny, thank you for the love you brought my way.
You gave to me your all and all.
Now i feel ten feet tall.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the truth you let me see.
Sunny, thank you for the facts from a to c.
My life was torn like a windblown sand,
And the rock was formed when you held my hand.
Sunny one so true, i love you.







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.