به دلیل بسته بودن سایت و فراموش شدن سوژه ها ، خلاصه ی سوژه های انجمن آزکابان در ادامه ی این پست قرار گرفته.
خلاصه ی سوژه های انجمن آزکابانآزکابانسازمان هواشناسی مشنگ ها اعلام کرده که قراره سیلی رخ بده و اتفاقا آزکابان هم شامل همون منطقه میشه. وزارت سحر و جادو که نمیتونه جلوی سیل رو بگیره به دنبال راهی برای خروج زندانیان و دیوانه سازها از اونجاس. در سویی دیگر عامل ایجاد کننده ی این بحران یعنی مرگخواران میخواهند نقشه ای برای فرار تعدادی از مرگخواران که در زندان هستند بکشند ...
اتاق بوسهدیوانه سازها به علت کمبود غذا دست به شورش زده و از آزکابان خارج شده اند و در سراسر کشور پخش شده و در حال از بین بردن عواطف میان مردم و کشتار هستند و در صورت پیدا نکردن راهی برای مهار دیوانه سازها کل جامعه ی جادوگری و مشنگی نابود خواهد شد. رئیس آزکابان نیز جزء قربانیان دیوانه سازهاست. در سویی دیگر ، در آزمایشگاه ، آدام ( شاگرد قربان! ) به رئیسش پیشنهاد میده که به عروسک ها عواطف دهند و با این کار دیوانه سازها را گمراه کنند. رئیس نیز نقشه ی او را که چگونه با این کار پیروز شوند را از او میپرسد ...
انفرادیریچارد ( رئیس زندان آزکابان ) شکنجه های غیر انسانی روی زندانیان انجام میده و یکی از اونا به همین دلیل کشته میشه. مک گونگال ( وزیر ) برای بازدید به آزکابان میاد و به دنبال پیدا کردن علت مرگ زندانیه. ریچارد از پیتر ( دوست ریچارد ) کمک میخواهد و پیتر تنها کاری که میتواند برای ریچارد کند دور کردن مک گونگال با تمامی کاراگاهانش از آزکابان است. در مدت نبود مک گونگال ، ریچارد از پزشک پرس و جو میکند و علت مرگ که شکنجه شدن است را میفهمد و از پزشک میخواهد که به وزیر اطلاعات دروغ دهد تا خودش از آزکابان اخراج نشود و از پزشک میپرسد که حرف دروغی که میخواهد تحویل وزیر دهد را با او نیز در میان بذاره تا هماهنگ باشن ...
فرجام در آزکاباناستن به تازگی در آزکابان افتاده و دو هم سلولیس ( اصغر و جعفر ) بهش میگن اگه فرار نکنی کشته میشی و فرار کردن هم از اینجا محاله. استن که دوست نداره بمیره وقتی کسی برای ملاقاتیش میاد ازش میخواد که راه تغییر شکل دادن رو به اون یاد بده تا از این راه از آزکابان فرار کنه. شب وقتی خوابه اصغر و جعفر بطری که راهنمای جانور نما شدنه رو جلوی پنجره پیدا میکنن و میخوان برش دارن که استن از خواب بیدار میشه و بعد از بیهوش کردن جعفر ، بطری که جلوی پاش افتاده رو میبینه. نگهبان که متوجه سر و صدا شده اونجا میاد و اصغر و استن یک لحظه بطری رو فراموش میکنن و سریع اونو بیهوش میکنن و به دسته کلیدی که نگهبان داره خیره میشن ...
قبرستانتعدادی از افراد گروهی جادوگر ، در زندان آزکابان گیر افتاده اند و هر روز یکی از آن ها به دلیل طاقت نیاوردن زندان ، میمیرد. این گروه تصمیم میگیرند که از زامبی ها استفاده کنند و به کمک آن ها افرادشان را نجات دهند. در شبی که یکی از افراد کشته شده شان را در قبرستان آزکابان دفن میکنند ، درست در هنگام خارج شدن دیوانه سازها از آنجا ، زامبی ها از پشت بوته ها بیرون می آیند ...
فرار از زندانآبرفورث به دلیل بدهی که به چند نفر داشت مجبور میشه که وزیر سحر و جادو رو بکشه. اما وقتی به صحنه میرسه و میخواد وزیرو بکشه میبینه که از قبل وزیرو کشتن اما پلیسا اونو که در صحنه ی قتل بوده به عنوان قاتل میگیرن و به آزکابان میفرستن. دامبلدور برای نجات آبر خودش رو به زندان میندازه. آبر نقشه ی فرار رو از دامبلدور میپرسه و دامبلدور میگه که نقشه ی آزکابانو روی بدنش خالکوبی کرده و با کمک سه نفر از اونجا خارج میشن. اون سه نفر لودو بگمن ، لوسیوس مالفوی و ایگور کارکاروف هستن. یعنی سه مرگخوار در مقابل آبر و دامبلدور که محفلی هستند ...
دعواهای زندانیانبارتی و دوستانش به دلیل دزدی به آزکابان میفتن و در اونجا بلا بعد از شنیدن علت زندانی شدن بارتی شروع به مسخره کردن اونا میکنه. بارتی و دوستانش که از این کار عصبانی میشن با بلا و بقیه دعواشون میشه. دیوانه سازها برای ساکت کردن اونا وارد سالن غذاخوری میشن که یکی از دیوانه سازها بوسه ای بر یکی از دوستای بارتی میزنه ...
سالن انتظارآبر برای دیدن یکی از گوسفندای زندانی شده ش به آزکابان میاد که منشی میگه اون اینجا نیست و باید با مدیر آزکابان تماس بگیره که اونم اخراج شده. آبر عصبانی میشه و میگه یا مدیرو میارین یا اینجارو به آتیش میکشه ! ...