هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۵۰ جمعه ۴ تیر ۱۳۸۹

پانسی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۸ سه شنبه ۱ تیر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۵:۳۷ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۹
از خونمون.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 29
آفلاین
پروفسور اگه می شه لطف کنید و پست قبلیم را پاک کنید و این را جایگزین کنید.
هفته ی( اخیر) برای دراکو بسیار لذت بخش بود.در(کتابخانه)(روزنامه ای) رادید که( محتوای) آن هری پاتر بود.در(گردش)اخیر
هاگزمید دراکو او را جریمه کرده بود.و حالا که می دید همه پاتر را یک دیوانه می دانند برای (اولین)بار به تمجید ازفاج پرداخت.او همیشه (مدال)ارشدیش را به سینه می زد و گریفیندوری ها را جریمه می کرد.اما او نگران حال پدرش نیز بود.زیرا او در جشن
( افتتاح)خانه ی مرگخواری حضور نداشت و لر سیاه از دست او ناراحت شده بود.اما پدرش موفق به کشتن 5 مشنگ شده بود که پیام امروز درباره ی(مرگ)این 5مشنگ چیزی ننوشته بود.

تایید نشد!
مجبور نیستی از همه کلمات استفاده کنی پنج تا کلمه هم کفایت میکنه. در ضمن پشت شما با پست قبلی بسیار شباهت داره همینطور آی پیتون. در صورتیکه دو نفر هستید که از یک کامپیوتر استفاده میکنید حتما اطلاع بدید تا شناسه ها بعدا بسته نشه. برای یاد آوری بگم که یک نفر حق استفاده از دو شناسه رو هم نداره. موفق باشی


ویرایش شده توسط پانسی پارکیسون در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۴ ۱۳:۵۲:۴۷
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۵ ۱۱:۵۱:۳۸

[siz


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۴۰ پنجشنبه ۳ تیر ۱۳۸۹

بیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۴ پنجشنبه ۳ تیر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۳:۴۸ شنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۹
از پناهگاه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 42
آفلاین
روزی تام ریدل در حال خواندن( روزنامه ی)پیام امروز در (کتابخانه)بود.
او (مدال)ارشدی اش را بر سینه زده بود.اودرفکر(اولین)گردش از سوی پرورشگاه بود.که کاری کرده بودکه سه نفر از کسانیه رااذیت می کردندآرزوی( مرگ) کنند.اودر(گردش)(اخیر)هاگزمید به
کتابخانه ی هاگزمید رفته و(محتوای)کتاب ها را می خواند.او در حال مطالعه برای درست کردن
جان پیچ بود.او دانش آموز(محبوب)هاگوارتز بود ولی برای خودش زیاد راضی کننده به نظر نمی آمد.او می خواست هرکس که نامش را می شنید به مرگ بیندیشد.

تایید نشد!
به هیچ عنوان پستی که توسط مدیر ویرایش شده پاک نکن


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۴ ۱۱:۲۳:۱۵
ویرایش شده توسط چارلی آرتور ویزلی در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۴ ۱۳:۴۰:۳۴
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۵ ۱۱:۴۹:۰۶

آخرین دشمنی که بایدنابود شود مرگ استتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۳۰ چهارشنبه ۲ تیر ۱۳۸۹

پانسی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۸ سه شنبه ۱ تیر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۵:۳۷ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۹
از خونمون.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 29
آفلاین
کتابخانه_مرگ_محتوا_روزنامه_محبوب_افتتاح_گردش_اولین_مدال_اخیر.

روزی دراکو در(کتابخانه)درفکر(مرگ)(محبوبترین)دوستش بود.او(مدال)ارشدی اش را به همراه نداشت.در(گردش)(اخیر) هاگزمید او(محتوای)(روزنامه ی) پیام امروز را خوانده بود.

تایید نشد!
بازی با کلمات نوعی نمایشنامس نه جمله سازی


ویرایش شده توسط پانسی پارکیسون در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۲ ۲۱:۲۶:۴۸
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۴ ۱۱:۲۳:۰۵

[siz


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۸:۰۵ سه شنبه ۱ تیر ۱۳۸۹

هلگا هافلپاف old4


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۵ دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۴ چهارشنبه ۹ تیر ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 4
آفلاین
کتابخانه - مرگ - روزنامه - محتوا - محبوب - افتتاح - گردش - اولین - مدال - اخیر
هفته ی (اخیر) را خیلی سخت پشت سر گذاشته بود.چرا؟چون برای پیدا کردن جوابی دنیا را زیر و رو کرده بود.به سمت (کتابخانه) رفت.کتابی را برداشت.زندگینامه ی هلگا هافل پاف.این (اولین) سر نخی بود که پیدا کرده بود.(محتوا) ی کتاب را بررسی کرد.کتاب (محبوب)ش نبود ولی از هیچی بهتر بود.(گردش) او در کتابخانه شروع شده بود.همه چیز را بررسی میکرد.روزنامه ها و قلم پر ها و دانش اموزان و...
تا اینکه چشمش چیز عجیبی را دید!یک (مدال)!!! نه یک مدال نبود یک گالیون بود و رویش چیز هایی هک شده بود:
جلسه بعدی الف دال:شنبه 7.30
و دانش اموز به سرعت به طرف دفتر امبریج حرکت کرد...

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۱ ۹:۵۲:۵۸

تصویر کوچک شده

فرزندان من!!!جمع شوید!!!اکنون بانو هلگا به جمع شما پیوسته است!!!و دیگر هیچ!!!چرت گفتم!!!!!!!!


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۸:۲۵ دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۹

باسیلیکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۴ شنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۱:۵۲ پنجشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 29
آفلاین
"اعطاي مدال افتخار به جادوگر قدرتمند و محبوب مردم ، هري پاتر"
مايه ي افتخار او بود كه اولين تيتر اولين شماره از روزنامه تازه افتتاح شده اش راجب هري پاتر محبوب و دوست داشتني خواهد بود،اما هنگامي كه در حال گردش اطراف كتابخانه شهر بود ،فكرش رو هم نميكرد كه نه تنها هرگز اين شماره به چاپ نميرسد، كه محتواي اخبار اخير از مفقودالاثر شدن او مي گويد.
"خيانت به لرد پاداشي جز مرگ ندارد."

تایید شد!


ویرایش شده توسط سامانتا گری در تاریخ ۱۳۸۹/۳/۳۱ ۱۹:۳۵:۰۵
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۱ ۹:۴۷:۵۸

تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۵۷ یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۹

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1014
آفلاین
کتابخانه - مرگ - روزنامه - محتوا - محبوب - افتتاح - گردش - اولین - مدال - اخیر

بازی با کلمات...



نامه‌ای برای کوییرل

ای محبوب من

مرگ بر این سایت، تا کی میخوای عمر خود را برای این موضعات بی‌محتوا تلف کنی؟ کاش جای این همه وقت کمی روزنامه میخواندی تا ببینی که در این دنیای پر رمز و راز اخیر چه میگذرد!

دنیا هر ثانیه در حال تغییر است و سبز و سیاه میشود اما تو همچنان به دنبال افتتاح سایت و تاپیک هستی، نکند فکر میکنی که قرار است عله به تو مدالی تقدیم کند؟

اولین بار که با هم به گردشهای جادوگران رفتیم خوشحال بودم که به سایت پا گذاشته ام چون تو را به من رسانده بود اما اکنون حتی کتابهای هری پاتر را نیز از کتابخانه ام حذف کردم . نمی‌دانم آیا این همان سایت است؟!!!

از طرف دوستت ن...


خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۱۱ یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۹

دراکو مالفویold5


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۷ شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۹:۲۶ دوشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 9
آفلاین
این ادامه ای اون داستانس که با کلمات اول گفته بودید اما این با کلمات دوم ادامه ی اونه:
تو دفتر پروفسور با اون ماگل مدال دوست عوضی نشته بودم.در همین حین هم پرفسور داد زد : تام! تام! من اصلا انتظار نداشتم. تو؟تو؟ تام ماروولو ریدل؟ دانش اموز محبوب هاگوارتز چه طور میتونی یه ماگل رو شکنجه بدی؟
تمام روزنامه ها محتواشون در مورد توئه. تو این چند روز اخیر اینقدر راجع به تو نوشته شده که چند تا نشریه جدید افتتاح شده. از این به بعد جادوگرای سیاه برای گردششون میان به هاگوارتز دیدن تو. انگار تو اولین کسی هستی که هاگوارتز رو به مرگ نزدیک خواهد کرد

تایید شد!


ویرایش شده توسط lord volde mort در تاریخ ۱۳۸۹/۳/۳۰ ۱۹:۳۹:۱۸
ویرایش شده توسط lord volde mort در تاریخ ۱۳۸۹/۳/۳۱ ۱۱:۲۸:۳۲
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۱ ۹:۴۷:۱۴

وقتی به خرگوشی میگوییم اواداکاداوارا*
این چوبدستی ما نیست که او را میکشد*
بلکه این طبیعت است که اورا هلاک میکند*


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۴۶ یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۹

دراکو مالفویold5


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۷ شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۹:۲۶ دوشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 9
آفلاین
داستان به این باحالی چرا تایید نشد؟


وقتی به خرگوشی میگوییم اواداکاداوارا*
این چوبدستی ما نیست که او را میکشد*
بلکه این طبیعت است که اورا هلاک میکند*


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۳:۱۶ شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۹

گیلدروی لاکهارت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۶ شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱:۲۹ جمعه ۲۶ آذر ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
بازیکن محبوب کوییدیچ به کتابخانه رفت.او میخواست روزنامه ای که در مورد مرگهای عجیب اخیر بود رو مطالعه بکنه.اون اولین نفر بود که امروز به کتابخانه میامد و گویی افتتاح کننده بازدید کننده های امروز کتابخانه ست.

بعد از ساعت ها که در کتابخونه گشت چیز با محتوایی پیدا نکرد.پس تصمیم گرفت که برای گردش با دوستانش به مغازه مدال های تقلبی فروشی بره.


تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۳/۳۰ ۱۳:۵۴:۰۵


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۰۰ شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۹

دراکو مالفویold5


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۷ شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۹:۲۶ دوشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 9
آفلاین
کتابخانه - مرگ - روزنامه - محتوا - محبوب - افتتاح - گردش - اولین - مدال - اخیر
تو چند روز اخیر نمیگذاشتن کسی وارد کتابخانه بشه .انگار از لای در کتابخانه برای اولین بار بوی مرگ به مشام میرسید . اولین روز تعطیلات روزنامه ی پیام امروز و چند روزنامه دیگر درباره ی مرگ یکی از دانش اموزان بعد از روز اهداء مدالش در کتابخانه هاگوارتز نوشته بودند. منم طبق معمول چون محبوب و نور چشمی پروفسور بودم با نامهی اون میتونستم در این شرایط وارد کتابخانه بشم چه برسه به بخش ممنوعه. وقتی رفتم تو اون بخش کتابی که با حروف طلایی روش نوشته بود افتتاح جاودان خودنمایی میکرد . محتوای اون راجع بع مرگ و جان پیچ ها و جادوی سیاه بود . به خاطر همین شب بعد که برای شام به اتاق پرفسور اسلاگهورن رفتیم بعد از شام تو اتاق موندم و سوالاتی در مورد جان پیچ ها از اون کردم.پروفسور گفت هر وسیلیه ای که ادم قسمتی از روحشو درون اون بفرسته میشه جان پیچ ولی باید ادم کشت تا روح ادم به دوقسمت تقسیم بشه. گفتم پرفسور نمیشه ادم روح خودشو به هفت قسمت تقسیم کنه؟ گفت : ریش مرلین تام!کشتن یه ادم به قدر کافی کثیف نیست ؟ حالا این همه ادم بکشیم تا هفت تیکه بشیم؟ و از اون شب به بعد من ....

تایید نشد!


ویرایش شده توسط lord volde mort در تاریخ ۱۳۸۹/۳/۲۹ ۲۰:۰۱:۴۴
ویرایش شده توسط lord volde mort در تاریخ ۱۳۸۹/۳/۲۹ ۲۰:۰۳:۰۸
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۳/۳۰ ۱۳:۵۶:۱۷

وقتی به خرگوشی میگوییم اواداکاداوارا*
این چوبدستی ما نیست که او را میکشد*
بلکه این طبیعت است که اورا هلاک میکند*







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.