هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





بدون نام
دامبلدور بعد از چن لحظه سکوت میگه: هوم... اتفاق تکان دهنده ای بود. جان کارت عالی بود. فقط شانس آوردیم که نمرده. باید ازش اعتراف بیرون بکشیم. جان تو خسته ای. راه زیادی اومدی. بیا بریم دفتر من یه آب کدوی خنک بخور.
جان: آب کدو!! من عاشق اینم. آخر فرمولشو به من نگفتی دامبلدور!!
دامبلدور لبخندی میزنه و میگه: جیمز تو اینجا مراقب بلاتریکس باش. مواظب باش نمیره. خیلی مهمه.
جیمز سری تکون میده و دامبلدور و جان از در خارج میشن.
جیمز چند لحظه در سکوت به بدن نیمه جان بلاتریکس خیره میشه
صدایی در درون جیمز: این همون قاتل سیریوسه. بالاخره تو چنگته!
جیمز: نه. باید ازش اعتراف بکشیم. این برای محفل مهمه.
صدا: احمق این همه مدت انتظار کشیدی!! حالا که فرصتش پیش اومده نمیخوای انتقام بگیری؟
جیمز: محفل مهم تره!!!
صدا: آخه تو فکر میکنی لرد سیاه نقشه هاشو برا این مرگ خوارای بدبخت میگه؟ این هیچی نمیدونه که ازش بیرون بکشید.
جیمز چند لحظه مردد میشه و چوبدستیش رو کمی بالا میاره.
ولی بعد میگه: نه!!! حتی اگه یه چیزی کوچیک هم بدونه به نفع محفله.
صدا: آخه چه نفعی برا محفل داره؟ کسی نمیتونه جلو نقشه های لرد سیاه رو بگیره.
جیمز: چرا. میتونه!!! اون قبلا چند بار شکست خورده. بازم شکستش میدیم.
صدا: بله بله. ولی مطمئن باش لرد نقشه های دیگه هم تو آستینش داره. پس فایده ای نداره اگه از یکی از نقشه هاش با خبر بشید.
جیمز : نه. دامبلدور به من گفت که باید زنده بمونه و من به دامبلدور اعتماد دارم.
اما در همان لحظه هم چوبدستیش را کمی بالا آورده بود و رو به بلاتریکس گرفته بود....



Re: كلاس دوئل
پیام زده شده در: ۱۱:۰۵ یکشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۴
#87

شون پن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۱۱ دوشنبه ۶ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۰:۰۳ سه شنبه ۱ دی ۱۳۸۸
از آمریکا،سانفرانسیسکو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 197
آفلاین
شون میگه: من اومدم بپرسم که ....
و نگاهش میوفته بلاتریکس که روی زمین افتاده.
شون:....اینجا...اینجا چه خبره؟ این چرا اینجوریه؟
دامبلدور کنار بلاتریکس میشینه و بدن اون رو لمس میکنه.
دامبلدور:فکر نکنم مرده باشه.
شون:یکی به من اینجا چه خبره؟
دامبلدور:جان به اون شلیک کرده. گفتی می خواست به کسی حمله کنه؟
جان:آره....آره
شون یه ئور میزنه و میگه:جالب شد. تو این رو کشتی؟
جان:...آره...من زدمش.
شون میشینه کنار دامبلدور و میگه:حق با دامبلدوره. این هنوز زندس.
جیمز میگه:حالا با این چی کار کنیم؟ نمیشه این جا نگهش داشت.
شون پا میشه و میگه:آره این جوری نمیشه. باید ببرمش. همین الان یه جغد می فرستم چند تا از افرادم بیان اینجا.
دامبلدور با سردی به شون نگاه میکنه.
شون میگه:باور کن چاره دیگه ای ندارم. نمیتونم که یه مرگ خوار رو تنها بذارم روی جاروم و ببرمش وزارت خونه.
دامبلدور سری تکون میده و به جمیز میگه:تا وقتی مامورها بیان دست و پاش رو ببند.
جیمز یه طناب جادویی درست میکنه و میپیچه دور بلاتریکس.
جان:من کار اشتباهی که نکردم؟
شون یه لبخند بی رمق میزنه و میگه:نه بابا کارت عالی بود. فکر نمی کردم بلاتریکس رو بشه اینجوری گرفت. راستی برای اینکه اوضاع اینجا برگرده حالت طبیعی من میرم زودتر مامور هام رو بیارم تا دوباره کلاس رو تشکیل بدین. فقط نذارین بچه ها اون رو ببینن. این رو میگه و از اتاق خارج میشه.
دامبلدور....


تصویر کوچک شده


Re: كلاس دوئل
پیام زده شده در: ۲۰:۱۵ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
#86

-none-


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۴۸ چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۵۴ شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 58
آفلاین
یه دفعه در باز میشه و نور شدیدی همه جا را پر میکنه.
جیمز: کی اونحاست؟!
بعد آروم به دامبل گفت: نکنه دوباره برگشته باشه؟!
ولی فقط صدای سوت به گوش میرسید!
دامبل با خوشحالی گفت: نه ، من این صدا را میشناسم. یه بار تو تلویزیون شنیدم.
جیمز: تلویـ ... چی چی؟! !!
دامبل: تلویزیون. تو کی میخوای اینو را یاد بگیری؟ بهت پیشنهاد میکنم بری درس ارتباط با ماگلها را بخونی.
جیمز: خوب حالا این کیه؟!
دامبل: یکی از دوستای قدیمیمه...... بچه ها فعلا کلاس تعطیله. از اون در برید بیرون...... شون تو هم برو.
شون: ولی شاید به من احتیاج داشته باشید.
جیمز: وقتی میگه برو یعنی برو.
شون: ای....
جیمز: برو دیگه
وقتی شون هم رفت ناگهان دامبل فریاد زد: بیا تو جان!
جان: پس اسبمو کجا ببدنم؟
جیمز: اسب؟!!!! !!!!!!
دامبل به جیمز چپ چپ نگاه میکنه و با عصبانیت میگه: برو اسبشو بگیر.
دوباره به جان گفت: الان جیمز میاد میگیره. تو بیا تو.
صدای قدم زدن در سالن پیچید و شخصی خوش تیپ و خوش هیکل و قد بلند (خلاصه هر چی بگم کم گفتم !!!) وارد سالن میشه.
دامبل: خوش اومدی جان. چه عجب از این طرفا؟
جان: دیروز داشتم با سوفیا لورن حرف میزدم که یه دفعه صدای جیغ و داد شنفدم. رفتم بیرون دیدم یه نفر نقاب دار اسلحه شو ... منظورم همین چوبای مسخرس ...
جیمز اومد حرف بزنه که با اشاره دامبل ساکت شد.
جان ادامه داد: گرفته بود سمت چارلز برانسون. منم به غیرتم بر خورد و با یه تیر کارشو ساختم. لاشش رو اسبمه. یوخده وقت بعدش بازم چند تا دیگه پیداشون شد ولی نقاب مقاب نداشتن گفتن از وزارت ...... یادم نیمیاد کودوم وزارت
دامبل: وزارت سحر و جادو
جان: آره آره گفتن از همونجا اومدنو میخوان کله هامونو بشورن!
جیمز: چی کار کنن؟
دامبل: حتما میخواستن حافظه هاشونو اصلاح کنن.
جان: نیمیدونم... ولی وقتی اومدن سمت من ، گفتم من ریفیق فابریک دامبلدورم. اون منو دعوت کرده و الانم دارم میرم اونجا. بعدش یه چیزایی به هم گفتن و غیبشون زد..... پس اسبمو چی کار میکنین؟
جیمز به سمت در حرکت کرد.
دامبل: اون جنازه رو بندازش همونجا
جان: بـیـبـیـن جیمز یادت نره یونجه نرم بیریزی پیشش.
جیمز:
دامبل: اتفاقا بهت نیاز داشتیم.
جان: ما در خدمتیم ریفیق.
دامبل:یادته.....
جیمز حرف دامبلو با دادی که کشید قطع کرد: دامبـــلــــــدوووورررررر
دامبل: جان یه لحظه همینجا وایسا الان میام.
دامبل به طرف جیمز رفت.
- "چیه؟ مگه نمیبینی مهمون داریم؟"
- "شد یه دفعه ما یه چیزی بگیم تو ضایه مون نکنی؟!"
- "حالا چی کار داشتی؟"
- "بـیـبـیـن.... ااااه ..... ببین کیا کشته!"
دامبلدور به جسد نگاه کرد و میخکوب شد.
بلاتریکس روی زمین افتاده بود.
یه دفعه سر و کله شون پیدا شد.
شون: .........
=========================
دستم خسته شد!!! بقیه شو یا شما بنویسید یا خودم بعدا مینویسم!! !!!
ببخشید زیاد شد


ویرایش شده توسط pad_foot در تاریخ ۱۳۸۴/۵/۱۶ ۱:۳۳:۵۶


Re: كلاس دوئل
پیام زده شده در: ۱۹:۱۹ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
#85

شون پن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۱۱ دوشنبه ۶ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۰:۰۳ سه شنبه ۱ دی ۱۳۸۸
از آمریکا،سانفرانسیسکو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 197
آفلاین
پاره ای از توضیحات: شون پن اگه ریز ریز بشه هم فرار نمیکنه. حتی در برابر لرد ولدمورت.
=====================================
شون از روی زمین پا میشه و میگه:واقعاً که، لرد ولدمورت اینجا؟
پس این همه جادو پشمکه؟ فکر کردم این جا جادوی محافظ داره.
دامبلدور:معلومه که داره. نمی دونم چه جوری اومده اینجا. به کارتون برسین من میرم ببینم چه خبره.
شون:شاید لازم باشه برای محافظت از بچه ها لازم باشه افرادم بیان اینجا.
دامبلدور با سردی میگه:نه خیر. لازم نیست وزارت خونه توی کار اینجا دخالت کنه.
شون:من نمی خواهم دخالت کنم. ولی جون بچه ها برای من مهمه. مخصوصاً که ولدمورت اینقدر قوی شده
جیمز:...


تصویر کوچک شده


Re: كلاس دوئل
پیام زده شده در: ۶:۰۷ پنجشنبه ۶ مرداد ۱۳۸۴
#84

لی جردن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۹ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۱ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
از اون طرف شب!!!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 501
آفلاین
لی وارد کلاس میشود.
جیمز در گوشه ای از کلاس افتاده و دامبل داره گریه میکنه.اونطرف یه سری شفا دهنده اومدن تا شون رو برسونن سنت مانگو.....
لی:اینجا چه خبره؟
جیمز در حالی که به سختی نفس می کشید:طوری نیست بچه های عزیزم..به کارتون ادامه بدید ..این حق منه.....
دومبول میزنه زیر گریه
ادامه حرفهای جیمز:من به زنم خیانت کردم ..باعث شدم اون بمیره......این زجر کشیدنها برای من که پدری نامهربان بودم باید باشه....من فقط به فکر کوئیدیچ و اسنیچ بودم..............آه لی لی منو ببخش........
دامبل:نه تو نباید بمیری.
لی:اون احتیاج به تنفص مصنوعی داره...
گیلدی یهو ظاهر میشه.
کسی منو صدا کرد.....
=======
5 دقیقه بعد بر اثر تنفس های مکرر گیلدی جیمز مثل روز اولش میشه....

خب بچه ها مبارزه رو دوباره آغاز میکنیم
آقای جردن شما با دوشیزه دورست دوئلتون رو شروع کنید.........
لی در ذهنش طلسم کروسیو رو مجسم میکنه اما دورست سریعا اونو دفع میکنه.دورست در مقابل طلسم سالاماندوریئموس رو اجرا میکنه و ایندفعه لی تبدیل به یه گراز میشه.در همون حال لی در ذهنش طلسم استالامنهودریوس رو اجرا میکنه و دورست تبدیل به یه کرگدن میشه..
جیمز:اینجا باغ وحش نیست طلسمای دیگه رو امتحان کنید.از هر دوتون 5 امتیاز کم میشه.
لی و دورست


يكي از راه هاي پيشرفت در رول پلينگ ( ايفاي نقش ) :

ابتدا به لين


Re: كلاس دوئل
پیام زده شده در: ۱۶:۱۲ چهارشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۴
#83

استيو هالف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۵ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۰۷ چهارشنبه ۶ شهریور ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 131
آفلاین
||||||||||||||بازگشت|||||||||||||||||||
استیو به آرامی وارد کلاس شد

مدتی بعد جیمز وارد و نظاره گر کار بچه ها شد
استیو: من میتونم با شون تمرین کنم
جیمز اشکالی نداره
استیو:سلام شون خوب شروع میکنیم اول تو شروع کن
شون در ذهن خود Expelliarmus را مجسم کرد و استیو افسون شیلد را مجسم کرده و آن را منحرف میکند .
استیو:آماده ای
شون با خوشحالی:بعععععععععلللللللله
استیو با صدایی رسا و بلند فریاد زد
((((((((((((((((((Cruciatus ))))))))))))))))))))))
و بعد از آن صدای وحشتناک شون
همه برای چند لحظه خشک شدند هیچ کس به خود این اجازه رو نمیداد که به آن منظره نگاه کند ام جیمز همه چیز را فهمید و بلافاصله فریاد زد وخود را در پشت دیوار مخفی کرد او اطمینان داشت کسی که یکی از افسون ها را اجرا کرد بقیه را هم اجرا میکند
جیمز: میدونستم میدونستم تو یک سیاه کثیفی ما فکر کردم درست شدی حالا هم راه برگشت وجود داره شون رو ول کن
استیو:هاهاهاهاهاهاها این بازگشت منه جیمز وتو نیز در این بازگشت نقش داری
جیمز به سرعت در آمد : Expelliarmus
استیو:Avada kedavra
افسون سبز رنگدرست از کنار سر جیمز گذشت او دانست که فقط چند ثانیه با مرگ فاصله داشته است
شون در حالی که در جای خود از درد میچرخید فریاد زد :
Engorgio
استیو با یک حرکت سریع خود را مخفی کرد و سپس شون از این فرصت استفاده کرده و گریخت
استیو:Petrificus Totalu
افسون به سمت شون میرفت که جیمز به ناچار خود را در مسیر دید استیو قرار داد تا بتواند افسون را منحرف کند اما استیو معطل نکرد و افسون Petrificus Totalu را فرستاد افسون به جیمز برخورد کرد و دست پای جیمز را بست
استیو به نزدیک جیمز آمد : دیدی تو هم در برنامه من بودی وخواست که افسونی را اجرا کند که دامبلدور سر رسید استیو بلافاصله یک کفش کهنه را از جیب در آورد و به دست زد و غیب شد
دامبلدور: جیمز تو خوبی ؟
جیمز: آره ولی اون لعنتی فرار کرد
(((((((((((((((((((((((((((منتظر برگشت لرد باشید )))))))))))))))))))))))))
*****هاهاهاهاهاها**********88



جلسه هفتم
پیام زده شده در: ۱۳:۰۲ سه شنبه ۴ مرداد ۱۳۸۴
#82

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۶ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۳۶ پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۵
از قدح انديشه دومبول!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 837
آفلاین
زاخی:پروفسور میشه من با کتی تمرین کنم؟؟؟
پروفسور:مگه نمیبنی کتی داره با یکی دیگه تمرین میکنه...
زاخی:ب پس من با کی تمیرن کنم؟؟؟
پروفسور:با لارا...
زاخی:باشه...
زاخی و لارا جفتشون تمرکز میکنن....یه دفعه زاخی تجسم میکنه لارا طلسم اواداکتور رو روش اجرا کرده....زاخی هم طلسم شیلد چارم رو فرستاد و اون دفع شد....
زاخی:لارا تو چی کار کردی؟؟؟
لارا:مگه ن چی کار کردم؟؟؟
زاخی:تو داشتی منو میکشتی.....



Re: كلاس دوئل
پیام زده شده در: ۲۰:۲۱ دوشنبه ۳ مرداد ۱۳۸۴
#81

دزيره


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ پنجشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۲۲ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از ماه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 201
آفلاین
جيمز:سام نبايد زياد سخت بگيري....ههممم..تو با دزيره تمرين كن...
دزيره كه تو حال خودش بود..با تعجب ميگه:اما....
جيمز:اما بي اما...سام... دزيره بياين اينجا
سام:باشه.....
جيمز:خب اماده....3....2.....1.
دزيره شروع ميكنه...ولي..سام تو يه چشم به هم زدن اونو نقش زمين ميكنه..
دزيره:(جيغ)..
سام به سمت دزيره ميره..
:حالت چطوره...
ذزيره:چيزي نيس...

فورا جيمز مياد:دزيره...باورم نميشه...تو چت شده؟...هي...بياين كمك كنين ببريمش درمانگاه..
دزيره:...نه... خوبم..
از زمين بلند ميشه و ميگه...شما ادامه بديد من ميرم به خوابگاه..
جيمز:باشه..هي تو. بيا اينجا........
...
...



بدون نام
در دوباره باز میشه
ادریان:سلام پروفوسور میتونم بیام تو
پروفوسور:بله تو میتونی با پسرم تمرین کنی
ادریان:باشه
پروفوسور:هری بیا
ادریان: شروع کنیم
هری:اره
دراکو:هری مواظب باش
پروفوسور:ساکت
ادریان:در ذهن خود به فکر لرد ولدرمورت میوفته
هری یکدفعه میوفته زمین
پروفوسور:چیشد هری جای زخمت درد گرفت
هری:اره بابا جون
ادامه:...



Re: كلاس دوئل
پیام زده شده در: ۱۸:۲۹ دوشنبه ۳ مرداد ۱۳۸۴
#79

سدريك ديگوري


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۴ شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۸۵
از لبه ي پرتگاه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 523
آفلاین
همه مشغول تمرین بودند كه یهوی در كلاس باز میشه.
سام:ببخشید استاد این دو جلسه ای كه غیبت داشتم كار برام پیش اومده بود میتونم.از امروز كارم رو شروع كنم؟
جیمز:اشكالی نداره من برای خودتون میگم.پس فردا كه امتحان بود 10 تا تجدید میارین با تیپا از هاگوارتس(تلفظ جدید )میندازنتون بیرون.
همه:
جیمز به اطراف نگاه میكنه و میبینه همه مشغولند.
جیمز:خوب دوشیزه چوچانگ فكر كنم شما كارتون رو خوب انجام دادید لطفا بگذارید تا سام با استیو تمرین كنه.
چو:چشب استاد.
سام در ذهن خود طلسم دیفندو رو مجسم كرد.طلسم به سمت استیو حركت كرد ولی استیو افسون شیلد رو مجسم كرد و طلسم منحرف شد.استیو سریع در ذهن خود طلسم اكسپریالموس را مجسم كرد ولی سام وایز نیز به راحتی با افسون شیلد اونرو دفع كرد.
جیمز:خب مثل اینكه این چند جلسه كه غیبت داشتی درسارو دنبال میكردی.
سام:بله.
جیمز:خوبه ادامه بدید.


[size=medium][color=0000FF]غم و اندوه را مي ستايم زيرا همواره همراه من بوده Ø







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.