هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۷:۳۹ شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۳

ايگور كاركارف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۴ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۷:۴۰ دوشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۵
از بلغارستان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 109
آفلاین
در تكه يخ هاي كوه ي شكل اسكانديناوي در بلند ترين يخ بر روي سرد ترين يخ چال ها و قنديل ها و در نك تيز ترين تكه يخ ها چكشي بر زمين افتاده بود و در كنارش كلاه خودي اسكانديناوي وبه سبك نورت لندي موه هاي زرد و نيمه فريه خودا ي اسكانديناوي بر روي زمين ريخته بود و دور صورتش را خون هاي يخ زده گرفته بودند بله او تور بود تور يكي از سه خداي اسكانديناوي بر روي كوهي از يخ هاي سرد بي هوش بر روي يخ ها افتاده بود كوه يخي از سه طرف يه سه تكه يخ بزرگ تر اما كوتاه تر فصل شده بود و كشي لوكي كه هراه با گرگ هاي خودش به سمت تور ميامد هر لحظه نزديك و نزديك تر مي شد تور چشمانش را باز كرد ابتدا كمي صبر كرد سپس سعي كرد كه بلند شود اما زنجير ها محكم بودن محكم تر از آنچه در توان تور بود سعي كرد دستي دراز كند و به پتكش برسد اما پتك به دورتر پرت شرد تور به اطراف اش نگاه كرد و در اونجا تنها يك نفر را ديد سوار بر يك اسب كه بيشتر به اژدها شباهت داشت و چوبي را در بالاي سرش تكون مي داد
- هي تو غريبه اصلا مي دوني من كيم كي دوني اگه من آزاد شم چه كار ها مي تونم بكنم
كاركارف: برام خيلي فرق نمي كنه هركسي ! من پولم رو مي گيرم و به اون تحويلت مي دم
تور به پايين نگاه كرد بله اين همان كشتي بود همان كشتي خوب اين كشتي را مي شناخت اين كشتي لوكي بود
تور: لوكي ...
كاركارف :بله عزيزم لوكي
پس از چند ثانيه سكوت صداي بالهاي اژدهاي لوكي به گوش رسيد خود لوكي هم بر روي آن بود
لوكي: سلام دوست قديمي از ماجراي ادين به اينو نديدمت
تور:ادين من رو نجات ميده خودت هم اينرو ميدوني
لوكي :آبهاي ادين همينك در چنگ خداي سياه و سفيد من است
تور: اما تو ترول هاي يخي رو فراموش كردي دوست من تمام قول هاي آتشينت رو نابود كردن تو هيچ راهي نداري تو باز هم شكست خواهي خورد
لوكي : بله آيا فكر كردي چطور از قصرت بيرون كشيدمت تا زندانيت كنم همه ي كار هارو اين باني هانتر برايم انجام داده
و به كاركارف اشاره ميكنه
- ميدوني در قبالش ازم چي مي خواد طلا هاي خداي زمين رو
* خداي زمين در هر جا مي توانسته طلا بيافريند
كاركارف:خوب به هر حال طلا هاي من كجاست
لوكي دستش رو تو جيبش مي كنه و شاخه شكسته گاو خداي طلا را در مياورد
لوكي هر جا كه اين رو بر زمين بكوبي مقادير زيادي طلا بدست مياري
--------------------------------------------------------------
پيوست:
با توجه به اساطير نرت لند با كمي دست كاري ((هگز تور از لوكي شكست نمي خوره))
رابطه ي آن با شكنجه گاه: خوب لوكي در اينجا تور رو شگنجه مي ده ديگه
در رابطه ي با جادوگران سفيد: پاك ترين خداي نرت لند تور مي باشد.


Those were the days my friend
We thought they
'd never end
We'
d sing and dance forever and a day
We
'd live the life we choose
We'
d fight and never lose
For we were young and sure to have our way.


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۲۲:۴۴ پنجشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۳

سالازار اسلیترینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۶ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۵۴ چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۷
از تالار اسرار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 272
آفلاین
هوووومك اين نوه ي ما هم عجب ي كيوي داره خدا وكيلي به بلا گفته يان يارو سوسكو تبديلش كنه به تم مرغ


در همين زمان بلا با دوتا تخم مرغ از جلوي سالازار رد ميشه

سالازار : هي يه لحظه صبر كن
بلا : بله سرورم
سالزار : كدومشون سوسكه

بلا يه نگاهي به تخم مرغها ميندازه و دست پشو نشون ميده ميگه اين

سالازار : بدش به من


بلاتريكس : ولي قربان ما ميخايم اينارو بسوزونيم

سالزار دست ميكنه جيبش يه كيسه 500 تايي گاليون به بلا ميده ميگه بيا اونو بده من باين پولم برو بگو ويزليا بيان اتيش درست كنن

بلا بابي ميلي تم مرغ سوسك رو به سالزار ميده و ميره كه .يزلي هارو براي درست كردن اتيش خبر كنه

سالزاار تخم مرغ رو ميگيره دستش و بهش ميگه
سالازار : خوبي سوسكي ميبينم كه بلا خوب بلايي سرت آورده

حالا با يه نيمرو چطوري ؟ شايدم آب پزو بيشتر دوست داشته باشي

صدايي ريز و كم از تخم مرغ به گوش ميرسه نهههههههههههههههههههه

بقيه اش به علت داشتن صحنه هاي خشن و زير 18 سال ممنون

سانسور شد خودتون حدس بزنين ديگه
....................


نمایشنا


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۹:۵۷ جمعه ۱۴ اسفند ۱۳۸۳

بلاتریکس لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۸ چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۹:۰۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
از خانه ريدل ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 149
آفلاین
بلا در حالی که خوشحال به نظر میرسه میاد پیش لرد و 2 تا تخم

مرغ گندیده نشون لرد میده

لرد:اینا چیه آوردی اینجا منو مسخره کردی

بلا:

لرد:خوب حالا به دل نگیر

بلا:

لرد:گفتم اینا چیه

بلا:اینو که میبینی لکه های قهوه ای داره سوسکه اون یکی هم براونه

لرد:آفرین بلا ی عزیز (لرد عصبانی میشه و میگه:تو خجالت نمیکشی اسیر ها رو تخم مرغ میکنی)

بلا: خوب اونا همش وز وز میکردن و از شما بد میگفتن منم اونا رو تخم مرغ کردم

لرد:

بلا:

لرد: خوب با اینا چی کار کنیم

بلات:نمیدونم من فقط گرفتمشون آوردم اینجا و البت نمیدونم
چطور میشه دوباره آدمشون کرد

لرد:

بلا:

بلا:خوب میتونیم اونا رئو برا چهارشنبه سوری بسوزونیم از روشون
بپریم دیگه پول ندیم به این ویزلی ها بیان برامون اتیش درست کنند

لرد:

بلا:

بلا:خوب چون حجمشون کم شده بهتر میسوزن ها

لرد :باشه هر کاری میکنی بکن

بلا:چشم پس من برم اینارو بندازم تو زندان(یعنی بذارم تو یخچال)

تخم مرغ ها:ا... او.... به... بو ....ترق.... تروق ....مرق ....نروق
ما....... رو...... ولو .........کنینو............

بلا:کور خوندین خودم از روتون میپرم اونم 200 بار

تخم مرغ ها:

بلا:


تصویر کوچک شده
وزیر ارتش مقدس جادوی سیاه
there is no good and evil ... there is only power


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۴:۳۸ شنبه ۱ اسفند ۱۳۸۳

اليور هورنبايold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۴ سه شنبه ۸ دی ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۸:۴۳ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۱
از هاگزميد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 180
آفلاین
سوسك در حالي كه نيمه جون توي تالار افتاده صدايي ميشنوه:
-كي اونجاست؟
اليور:شات اپ بابا الان ميان منم ميگيرن
سوسك:
الي: تو اينجا چي كار ميكني سوسكي؟
سوسك: قضيش مفصله ..بعدا برات ميگم..فقط اولي من دستم به اين كاركاروف برسه ميدونم چي كار كنم
الي:فعلا كه اون كردتت تو قوطي
سوسك:هي الي با من اينطوري صحبت نكنا...
الي(خيلي جدي!) : سوسك تو مرگ خواري؟
سوسك كه ناي حرف زدن نداره ميگه: نه به جون الي..اخه..
الي:درمورد رفتارت با مك كونگال چي داري بگي؟
سوسك:فقط اينو بدون الي كه من تحت نفرين سلطه جو بودم..همين
الي:خداي من ..كي..كي حاضر شد همچين كاري با تو بكنه؟
سوسك:جريانش مفصله الي ..فعلا منو از اينجا ببر تا اون كاركارف ابله دوباره سرو كلش پيدا نشده...
الي بيا برو تو جيب ردام...:
ببين الي يه چيزايي هست كه تو بايد بدوني....
الي:
الان حالم خوب نيست..بزار حالم جا بياد بت ميگم..
الي:هر جور راحتي سوسك
سوسك:نميدونم اگه تو الان نبودي من چيكار ميكردم الي...
الي:
سوسك:خوب بسه نميخواد خودتو بگيري..
الي:
..........................................................................


[img alig


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱:۱۲ جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۸۳

مازامولا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۲ جمعه ۱ آبان ۱۳۸۸
از موزمالستان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 120
آفلاین
مازامولا گري ومپاير و گري گرل در حال پايين اومدن از پله هاي شكنجه گاه
مازامولا:اگه مارم بگيرن چي؟
گري گرل: اون صداتو بيار پايين تا يكي نشنيده
گري ومپاير: توكه اين قد شجاعي واسه چي مياي؟
مازامولا: اصلا از كجا ميدونين كه اين جاست؟
گري ومپاير ": سيس! ساكت باش
مازامولا:
گري گرل : حالا كجا ست؟
صداي گري الف از يكي از اتاق ها شنيده مبشد
گري الف:نـــــــــــــــــــــــــــــــه باشه اعتراف ميکنم من ميخواستم رئيس خاکستری ها بشم
مازامولا: به! جشم همتون روشن
گري گرل : الان وقت اين حرفا نيست زور باشيد تا نسوخته
مازامولا: :ميخواسته زيراب منو بزنه
گري ومپاير درحالي كه مازامولا و هل ميده : برو تو
ولدمورت: منو مسخره ميکنی؟ ولتاژ بيشتر
کريچر در حالی که بيشتر درد ميکشه: باشه باشه اعتراف ميکنم من ميخواستم زير آب هری رو بزنم
مازامولا چوب دستيشو جلو ميگيره: خاكسترينو
از انتهاي جوب دستيش اتش خاكستري رنگي بيرون مياد و به پشت سر بدون موي ولدي ميخوره
ولدي: آخخخخخخخخخخ سوختم
روي كله ي ولدي جاي سوختگي به شكل حرف G نقش ميبنده
گري گرل : سيريش د وال
ولدي با صورت محكم ميخوره به ديوار
مازامولا گري الف و ميبينه كه تمام موهاي ريز بدنش سيخ شده
مازامولا:عين جوجه تيغي شدي
گري الف: نخند بيا منو باز كن
مازامولا روي زمين افتاده:
گري گرل گري الف و بازش ميكنه
گري ومپاير : ولدي خيلي دلم ميخواد يه ناخونك به خونت بزنم ولي .. باشه براي بعد
ولدي:منيم ملم مبملم مل ميي :
گري ومپاير: خيلي زحمت نكش ار ديوار كه جدا شدي هر چي خواستي بگو
مازامولا:
گري الف خم ميشه تا توي چشماي مازامولا نگاه كنه
يك دفعه همي موهاي مازامولا خاكستري ميشه
مازامولا:
گري الف: حالا هر چي خواستي بخند


آداس این جا وطن من است!


Re:
پیام زده شده در: ۸:۴۷ پنجشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۸۳

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
ادامه از جادوگران خاکستری

ولدمورت: زود بیارینش
کریچر: بابا اشتباه میکنی سو تفاهم شده
ولدمورت: که سو تفاهم شده؟
کریچر: اره به جون ولدی
ولدمورت: وقتی شکنجت دادم همه چیز رو میگی میگی که تو دفتر من چی کار میکردی
کریچر: تو رو خدا رحم کن من فقط دنبال دالاهوف میگشتم بعدشم مگه اینجا شکنجه گاه سفیدا نیست؟ من که خاکستری هستم
ولدمورت: با این حرفا نمی تونی سر من رو کلاه بگزاری
کریچر: یکی به من کمک کنه


کریچر روی صندلی نشسته
ولدمورت: بهش برق وصل کنید
کریچر: نـــــــــــــــــــــــــــــــه
ولدمورت: فایده نداره ولتاژ بیشتر
کریچر در حالی که داره درد میکشه: باشه اعتراف میکنم من میخواستم رئیس خاکستری ها بشم
ولدمورت: منو مسخره میکنی؟ ولتاژ بیشتر
کریچر در حالی که بیشتر درد میکشه: باشه باشه اعتراف میکنم من میخواستم زیر آب هری رو بزنم
ولدمورت: بیشتر بیشتر
کریچر:نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۲۲:۳۹ چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۳

ايگور كاركارف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۴ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۷:۴۰ دوشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۵
از بلغارستان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 109
آفلاین
روزي ديگر شكنجه اي ديگر
------------------------------------------------
كاركارف حركت مي كرد سريع و بدون توقف قرار بود كسي رو مجازات كند اما اين بار نمي دانست كي !!!!
تنها صدايي كه مي شنيد صدايه پايه خودش بود كه هر از گاهي بر آب هايه تالار كوبيده مي شد در ها ي دفتر ولدرمورت رو باز كرد و...
سلام ايگور زود آمدي
ببخشيد ارباب
-مسئله اي نيست سلول 18
- ارباب راستش
-راستش چي كاركارف
-هيچي فقط هيچي
كاركارف به سمت سلول حركت كرد در اين فكر بود كه چگونه اين روز رو با بدبختي تمام كنه كه خودش رو جلويه در يافت لحظه اي درنگ كرد در را باز كرد و وارد شد كسي در آنجا نبود جز تنها دوستش تنها دوستي كه در مدرسه داشت تنها دوستي كه حتا بعد از گرايشش به سياهي با اوبود و به او اعتماد داشت جلو رفت بارديگر كلاه زنگوله ييش را بر سر داشت كلا هي كه روزي كاركارف برايه او خريده بود
-سلام ايگور
-س.ل.ا.
وظيفه ي اينبار ايگور اين نبود كه با طلسم فرد مقابلش را ذجر دهد اين بار بايد ...!
خلاف دستور او را طلسم كرد به يك خاب ناز تا كارش را تمام كند جرات نگاه كردن بر چشمانش را نداشت شروع به كار كرد بايد طرف رو زنده زنده پشت ديواري هبس مي كرد شروع به چيدن كرد ....
در آجر هايه آخر بود كه بلند شد :
_ايگور محز رضايه خدا ولم كن همه منتظر منن
ايگور:آره محض رضايه خدا
به آخرين آجر رسيد چوبش را بالا گرفت نور از باريكه به داخل افتاد ايگور داد زد دوسته من اما جوابي جز قطرات آب نيامد نور رو جلو تر برد بار ديگر گفت دوست من و اين بار فقط يك جواب آمد و آن صدايه زنگوله هايه كلاه بود كلاهي كه خوده ايگور برايه تنها دوست دوران زندگيش خريده بود حال آنكه مي توانست زنگوله هايه زرد را هم ببيند ..
قلبش تهي شد اما خود را راضي كرد كه ان از سردي است آخرين آجر را گزاشت و رفت


Those were the days my friend
We thought they
'd never end
We'
d sing and dance forever and a day
We
'd live the life we choose
We'
d fight and never lose
For we were young and sure to have our way.


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۵:۴۸ جمعه ۱۶ بهمن ۱۳۸۳

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۲ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۳۹ یکشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۴
از خانه ریدل ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 312
آفلاین
ويييز...
در با صدايي بلند باز شد
در اولين قدم بوي فساد اجساد به مشام ميرسيد...
در اطراف پر بود از زندانهايي كه اجساد مرده در آنها زير دست و پاي موشها له ميشدند
شايد ترسناك باشد ولي فرصتي براي تحليل نبود
در يكي از سلولها زندايي قرار داشت كه لرد مدتها انتظارش را ميكشيد...
صداي كشيده شدن شنل لرد ولدمورت بر روي كف سخت تالار تنها صدايي نبود كه شنيده ميشد... صدايي از انتهاي يكي از راهرو ها شنيده ميشد
آرام لرد برگشت و به انتهاي تالار نگاه كرد... دو ديوانه ساز در حال كشيدن يك مرد بودند...
لرد چشمانش را تنگ كرد... بلي خودش بود!

كالين كريوي بي حال در ميان دو ديوانه ساز به طرف لرد مي آمد.
در كنار ديوار سكويي براي بستن دست قرار داشت
كالين را روي سكو نشاندند و ناگهان صدايي آمد...
سرورم ببخشيد كه دير كردم
دالاهوف دير كردي و اين باعث ميشه كه...
لحضه اي سكوت كرد انگار ميخواست تصميم بگيرد
ناگهان چوبدستي را بالا برد و فرياد زد: بشكنج
دالاهوف نعره ميكشيد... سرانجام لرد چوبدستي را پايين آورد
به طرف دالاهوف بازگشت و گفت: بكشش
لرزشي در بدن كالين به وجود آمد اما نايي براي التماس نداشت

دالاهوف آرام چوبدستي را بالا برد و ... آوا كدورا!
بدن كالين بر زمين افتاد...
لرد برگشت و از مسيري كه آمد آهسته برگشت.
به هر حال او را نابود كرد!


[b][size=medium]اولین جادوگر در تمامی دوران ها که توانسØ


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۵:۲۹ جمعه ۱۶ بهمن ۱۳۸۳

ايگور كاركارف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۴ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۷:۴۰ دوشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۵
از بلغارستان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 109
آفلاین
تق تق تق تق
صدايه كفش هايي قديمي در تالار شكنجه پي چيده مي شد صدا هايي هر چند نا خشايند برايه سفيدان و خو شايند برايه سيا هان از ته تالار به گوش مي رسيد كاركارف خيلي حوصله نداشت قرار بود 1 از سفيدان رو شكنجه كنه از پله هايه تالار بالا مي رفت همان طور كه چوب دستيش را بي اختيار بر ديواره ها مي كشيد روز هايي كه جمعي از سيا هان رو لو داده بود به ياد مي آورد روز هايي كه مي خواست از خانه به سيا هان به پيونددخيلي از اين حضور ذهن راضي نبود فقط مي خواست زود تر اين روزش هم تموم بشه :
كاركارف تو هيچ وقت موفق نمي شي
كاركارف نهه نه نهه
تو زماني عضو ما بودي
ديگ ه به اينجا بر نگرد
هرگز ديگه من رو به خاطر نيار
اين حر ف هايي بود كه 1 پس از ديگري از ذهنش مي گذشت بارها به گذشته فكر كرده بود و هميشه همين حرف ها رو دوباره مي شنويد اما ديگر دير شده بود حال وي يك سياه بود و راه باز گشت هم نداشت همان طور كه عبور مي كرد قطرات آب را كه بر پشتش مي كوبيدن حس كرد لحظه اي درنگ كرد يكي از قطره هارو گرفت و لمس كرد آب چون روحي در دست ش پخش شدن چون روحي از مردم بي گناهي كه در چوبش پخش شده بودند...

و آخرين پله ...حال مي توانست صورت آن بدبختي رو كه قرار بود شكنجه كنه ببينه و اون كسي نبود جز سوسك از سوسك دل خوشي نداشت اما بنظرش شكنجه هم كاري رو درست نمي كرد صورت سوسك رو با دست بالا آورد لحظه اي فكر كرد شايد بشه ولش كرد اما دوباره بر گشت چوبش را بالا گرفت
چوبش در جلويه چشمانش بودند و لحظه قامت سوسك را پشت خود پنهان كردند و يك باره
آآآه ه ه ه
در تالار تنين انداخت تصویر کوچک شده
و چندين بار ديگر اين اتفاق افتاد تا دوباره سكوت محوطه را فرا گرفت كاركارف حوصله ي بستن دباره سوسك رو نداشت فكر مي كرد شايد سوسك ديگه نتونه حتا از جاش بلند شه و آرام آرام باري ديگر پله ها را پشت سر گزاشت و در تاريكي ها محو شد


Those were the days my friend
We thought they
'd never end
We'
d sing and dance forever and a day
We
'd live the life we choose
We'
d fight and never lose
For we were young and sure to have our way.


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۳:۴۷ شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۳

سالازار اسلیترینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۶ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۵۴ چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۷
از تالار اسرار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 272
آفلاین
در راه

مينروا : حالا اين تاپيك خاكستري چجور جايي هست ؟
Gray Girl: بستگي داره
مينروا : به چي بستگي داره ؟ژ
Gray Lord : به اينكه از چه لحاظ بخوايم نشونت بيدم
مينروا :
Gray Girl :ببين سه لحاظ داره 1 لحاظ توريستيه 2لحاظ سفيديه 3 لحاظ سياهي
مينروا يه فكري ميكنه وميگه خوب پس از لحاظ توريستي نشنوم بيدن

وارد تا پيك خاكستري ميشن يه قصر بزرگ كه روي آب بنا شده بود در مقابلشون قرار داشت
مينروا : آونجا كجاست ؟
Gray Lord : هتل مخصوص ميهمانان مخصوصي مثل شما

مينروا : من ميخوام چند شبي اينجا بمونم
Gray Girl :فقط امروز توريستيه هااااااااا
مينروا : اشكالي نداره هميني كه گفتم
Gray Lord : با كمال ميل

صبح روز بعد مينروا از طبقه پاين صداي داد و هوار ميشنوه
ميره پايين ميبينه Gray Lord وايساده بالا سر سوسك يه پيف پف دست چپشه يه دمپايي دست راستش
مينروا : اينجا چه خبره
Gray Girl : گفتم كه فقط يك روز توريستي براي روزهاي توريستي اينجا هتله غير از اون شكنجه گاه اختصاصي
Gray Lord : حالا با چي حال ميكني نقره داغ يا سرب تو چشات ؟ البته من به شخصه كشيدن ناخن رو برات پيشنهاد ميكنم و لي چون يكم خوشنت آميزه بريدن انگشتهاي پار و مناسب تر ميدونم
مينروا : فرياد ميزنه : نهههههههههههههههههههههه
دوربين از قلعه مياد بيرون سر در قلعه كه اسم هتل بود ميافته زمين و زير ش تابلوي كهنه اي كه نوشته شكنجه گاه اختصاصي ...........................
ادامه دارد


نمایشنا







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.