هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۰:۳۹ جمعه ۵ فروردین ۱۳۸۴

شاهزادۀ دورگه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۷ چهارشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۱۷ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 187
آفلاین
شاهزادۀ دورگه وارد سرسرای ورودی می شود (همون جایی که سالن دوئل وجود داشت)می شود و خود را برای دوئل با هری پاتر آماده می کند.( آخه قرار بوده هر کی برنده شد یک بسته از دانه های برتی بات رو بده به اون یکی)

خلاصه هر دو برای دوئل آماده می شوند و یکی از بچه ها که اتفاقا سیموس فینیگان هم بوده به عنوان ناظر می ذارند همون جا سیموس می گوید چوب دستی ها بالا و به هم تعظیم کنید شاهزاده اندکی کمر خود را خم می کند و هری هم همین کار را متقابلا انجام می دهد، و روی خود را برمی گردانند سیموس می گوید: با شمارش من شروع کنید.
یک دو بوم هری با ناجوانمردی طلسم ویکتوسمپرا رو به طرف شاهزاده می فرسته ولی شاهزاده جا خالی می دهد و طلسم به طرف دیوار سرسرا می رود طلسم به دیوار برخورد می کند و به قسمتی از دیوار صدمه می زند شاهزاده که از نامردی هری جاخورده بود عصبانی می شود و طلسم ویمبومیمبو را به طرف هری می فرستد طلسم به هری برخورد می کند پاهای هری مانند ژله تکان می خوردند و هری که قادر به حفظ تعادل خود با مغز به زمین می خورد.


ویرایش شده توسط شاهزادۀ دورگه در تاریخ ۱۳۸۴/۱/۵ ۱۱:۴۵:۰۱

Head of Detection and Confiscation of Counterfeit Pants Office
Emperor's Spokesman


Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۱۵:۵۵ چهارشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۳

نیکلاس فلامل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۹ یکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۸۴
از hogwarts
گروه:
کاربران عضو
پیام: 227
آفلاین
اليور VS نيکلاس First round
و در همان حال اليور با يه جا خالي دادن از دست ان ورد در مي رود
اليور :‌ افناكستا
يك افعي بزرگ در انجا و به سمت نيكلاس مي ايد
اليور : ترسيدي
من : برو جوجه
نيكلاس چوب جادو اش را به صورتTميچرخاند و مي گويد
نيكلاس : دامبلدورينا
ناگهان دامبلدور در كنار نيكل ظاهر مي شود
نيكلاس :
اليور :‌
دامبلدور :
اليور : اين نامردي
نيكلاس : نه اين كه دامبلدور نيست اين عين دامبلدور


:bigkiss: dostar
dostar to harry potter 2


Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۱۵:۳۲ سه شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۳

الیور وود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۶ یکشنبه ۱ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 325
آفلاین
باشه نیکل جان قبول کردم.
.....................................
الیور VS نیکلاس First round

هر دو به هم تعظیم و با شماره ی3شروع میکنن.
نیکلاس:اکتیو بلاجر
ناگهان 100 بلاجر هم زمان به سمت الیور میان.
الیور چوبدستی شو بر خالف عقربه های ساعت تکون میده و یک لایه نقره ای رنگ دورتادور الیور رو می گیره بلاجرها به اون برخورد میکنن و ناپدید میشن.
الیور:این چی بود من تا حالا همچین وردی ندیده بودم.
نیکلاس:بچه جون وقتی می خوای با یه آدم پونصد ساله دویل کنی قبلش کتابهای اون زمان رو بخون.
الیور:به هرحال هر چی بود نباید در برابر یه بازیکن کوییدیچ استفاده می کردید.
الیور:اکسپلیارموس
نیکل:پروتگو. چه ورد سختی فرستادی.
نیکل مشغول خندیدن بود که الیور به سرعت میگه:تارانتانگرا
پاهای نیکل مشغول تکان خوردن شدن
الیور:
نیکل در همان حال ورد پتریفیکوس توتالوس رو میفرسته و...



Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۱۱:۳۶ دوشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۳

نیکلاس فلامل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۹ یکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۸۴
از hogwarts
گروه:
کاربران عضو
پیام: 227
آفلاین
من:‌خب مطمئن باش كه من سنگ جادو ندارم به جون تو
اليور :‌چرا جون من
من : خب جون خودم
اليور :‌خب پس شروع مي كنم
من :‌شروع كن ديگه
من :‌براي مردن اماده باش
اليور ؛:‌ برو باس خودت يه سنگ فبر توي بهشت دامبلدور سفارش بده


:bigkiss: dostar
dostar to harry potter 2


Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۱۳:۲۷ شنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۳

پروفسور گودریک گریفندور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۹ یکشنبه ۶ دی ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۱:۱۲ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۸۴
از سالن عمومی گریفندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 232
آفلاین
ادامه... Minerva vs Godric
گودریک یه نگاهی به پشت سرمینروا میندازه و بدون حرکت می استه...
مینروا : لیور استیتو !
طلسم به سمت گودریک میره و بهش نزدیک میشه...اما یهو از وسطش رد میشه...گودریک اصلی از پشت سر مینروا میگه...
- ایجاد تصویر مجازی و انتقال سریع به پشت حریف...
مینروا سریع بر میگرده اما گودریک با یه طلسم دست و پاشو محکم میبنده...
مینروا طناب رو به یه ریسمان آتشین تبدیل میکنه که سرش یه شیردال بوده...
ریسمان دور گودریک حلقه میزنه و اونو میچسبونه به دیوار...
گودریک چشماشو میبنده و یه نفس عمیق میکشه...ریسمان و شیردال آروم آروم داخل بدن گودریک میشه و اثری ازش باقی نمیمونه!
مینروا : چی شد؟!
گودریک : طلسم خوب و مفیدیه...واقعا ازش خوشم اومد اما نباید اونو درست مقابل کسی اجرا کنین که خودش مظهر شیرداله! من میتونم براحتی اونو به قلبم پیوند بدم ، حتی باعث میشه که من انرژیم بیشتر بشه...
مینروا : اصلا حواسم نبود...
گودریک : اکتیو لارج !
یه توده سبز غلیظ دور تادور مینروا رو میگیره و بهش نزدیک میشه...باز هم نزدیکتر...
مینروا مستقیم توی چشمهای گودریک نگاه میکنه و توی زهنش میگه « من هیچکاری نمیتونم در مقابل این طلسم بکنم»
گودریک سریع میفهمه ( بوسیله ذهن جویی ) و به سمت مینروا میره که نجاتش بده اما وقتی نزدیک میشه... مینروا چوبستیشو دایره وار تکون میده و توده سبز رو میقرسته به طرف گودریک...و توده ایندفعه دور گودریک رو مگیره...
مینروا : گول خوردی گودریک عزیز...میخواستم بکشونمت اینجا...جالب بود!
گودریک چوبستیشو حرکت میده و یه توده هوای طلایی رو دور خودش ایجاد میکنه...توده سبز به طلایی برخورد میکنه و ناپدید میشه نور طلایی هم چند لحظه بعد ...
گودریک : اوه...یـــ...یادم باشه دیگه گولتو نخورم مینروا !
مینروا : بله سعی کن اینکار رو بکنی چون من مهارت زیادی در جادوی زنانه دارم!


وه که چه بیرنگ و بینشان که منم...کی ببینم مرا چنان که منم؟!

تصویر کوچک شده


Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۶:۳۶ پنجشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۳

پروفسور مينروا ‏مک گونگال


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۱۲ شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۳:۱۵ شنبه ۲۳ دی ۱۳۸۵
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 895
آفلاین
خب گریفندور حالا که اینقدر از تعداد زیاد خوشت میاد پس این ورد رو داشته باش!
چوبدستی رو به طرف خودم می گیرم و می گم: مولتی مومندا!
یه دفعه من نورانی میشم به طرزی که گودریک جلوی چشم هاشو می گیره...این نور دو تا دور اتاف میره و بعد که گودریک چشم هاشو باز می کنه می بینه...ای وای دور تا دورش رو مینروا پر کردن و همه مثل یه دایره بزرگ دور اتاق وایسادن و چوبدستی هاشون رو به طرف گودریک گرفتن...

من: خب گوردیک حالا چی داری بگی؟
البته همه مینروا ها با هم حرف می زدند و دقیقا کاری های شبیه به هم می کردند و صدا به صورت اکو در همه جا پیچیده می شد...
گودریک: ای بابا ... ما یه دونه مینروا رو به زور تحمل می کردیم حالا شدن 100 تا
من: ببخشید چیزی گفتید گودریک جان
گودریک: اا...نه...نه...البته من می دونم چطوری جلوی اینو میشه گرفت...باید مینروای اصلی رو پیدا کنم...
گودریک همین طور دور خودش می چرخه و به مینروا ها نگاه می کنه...که یه دفعه یه طلسم سرخ رنگی به طرف یکی از مینروا ها می فرسته...طلسم به من می خوره و همه مینروا ها نورانی و بعد محو می شن...
گودریک:
من: از کجا فهمیدی که من اصلیه هستم؟
گودریک: آه پروفسور عزیز من....با اینکه شکی ندارم در تغییر شکل مهارت زیادی داری ولی یه اصل رو فراموش کردی و آن اینکه وقتی اینهمه کپی از خودت می سازی چشم های خودت رو هم باید با یه طلسم بپوشونی در غیر اینصورت یک ذهن جوی ماهری مثل من به راحتی می تونه توی چشمهات نگاه کنه و به حقیقت پی بره...

من: جالبه گودریک جان...البته من هیچ وقت ادعا نمی کنم که من از شما قوی ترم...

من: خب پس یه چیزه دیگه رو امتحان می کنم. تعدادی قلم پر روی میز کناری قرار داشتند. من با یه طلسم اونا رو تبدیل به خنجر می کنم
گودریک:
من: اتکیوس!
خنجرها با سرعت زیادی به طرف گودریک می رن...گودریک یه سپر درست می کنه و هر کدوم از خنجر ها بعد از برخورد به سپر ذوب می شدند...گودریک که خیال کرد خنجر ها تموم شده سپر رو می بره کنار...

که یه دفه یکی از خنجرا به شونه ش می خوره و زخمیش می کنه...
من: پلکترام!
این طلسم به زخم گودریک می خوره و به سرعت شفا پیدا می کنه...

گودریک: خیلی خشن شدی مینروا
من:


Minerva McGonagall

Head of Gryffindor House

Deputy Headmistress

Less Expectation , Less Disappointment


Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۱۵:۰۱ سه شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۳

پروفسور گودریک گریفندور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۹ یکشنبه ۶ دی ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۱:۱۲ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۸۴
از سالن عمومی گریفندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 232
آفلاین
ادامه از دوئل من و پروفسور مک گونگال : ( به چند پست قبل مراجعه شود)
...حباب و طلسم از بین میرن و ...
مینروا : اکسپلیارموس!
گریفندور : پروتگو! چرا این طلسم ساده رو اجرا کردین؟
مینروا : راستش مقدمه ای بود برای یه طلسم قوی خلع صلاح...
مینروا چوبدستیشو مورب حرکت میده و میگه : فاینال امپتیا !
چوبدستی گریفندور به سرعت غیر قابل باوری توسط یه طناب آتشین کشیده میشه و میره تو دستای مینروا...
گریفندور : جالب بود...خیلی جالب بود!!! ولی من هنوز شکست نخوردم!
مینروا : یعنی چی؟!
گریفندور دستاشو جمع میکنه ، سرشو میندازه پایین و به یه نقطه نامعلوم زل میزنه و هیچ حرکتی نمیکنه...یه دفعه چوبدستی از دست مینروا خارج میشه و میاد تو دست گریفندور...
گریفندور : تاثیر قوی تمرکز...خیلی مفیده !
مینروا : هوووم!...
گریفندور : مارس فلاورتوس !
چهارتا آینه جلوی گریفندور تشکیل میشه و تصویرش رو توی همشون منعکس میکنه...( چهار تا گودریک )
مینروا با یه طلسم قوی هر چهار تا رو در یه زمان خرد میکنه ولی بازم 4 تا آینه تشکیل میشه اما اینبار آینه ها 4 طرف مینروا تشکیل میشن ( پشت ، جلو ، راست ، چپ ) و از هرکدوم بوسیله گریفندور درون آینه یه پرتو به سمت مینروا میره. پرتو ها قبل از رسیدن به مینروا دورش حلقه میزنن و یه حصار نوری بوجود میاد...
مینروا چوبدستیشو بصورت ( + ) حرکت میده و میگه ...
- " فاینال طالیسمن"
تمام حصار و پرتو و آینه و همه چی به طرز مهلکی خرد و خاکشیر میشه!!! و گریفندور از پشت یکی از آینه ها میاد بیرون...
گریفندور : من این طلسم رو دیده بودم ولی باور نمیکردم کسی بتونه اینقدر پر قدرت اون رو اجرا کنه...طلسم من یکی از قوی ترین ورد های ایجاد حصار بود... ولی یهو نابود شد....
مینروا : بله...من واقعا در اجرای این طلسم مهارت دارم...آلبوسم میدونه...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
To Be Continued...


وه که چه بیرنگ و بینشان که منم...کی ببینم مرا چنان که منم؟!

تصویر کوچک شده


Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۱۹:۳۲ دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۳

الیور وود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۶ یکشنبه ۱ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 325
آفلاین
خیله خب بازی رفت با من بازی برگشت با تو
......................................

الیور VS باتیلدا


هر دو به هم تعظیم می کنند و با شماره ی 3 شروع می کنند.
(ورد ها به سبک ویدایی)


باتیلدا:ببی هوش
الیور:بخنثی
ولی ناگهان یرتوها به هم برخورد می کنن و همون اتفاق کتاب 4 می افته.
باتیلدا:
الیور: فکر کردی می تونی منو شکست بدی!من چوبدستی تو رو دیروز برداشتم و ازش یه فتوکیی گرفتم.تازه چوبدستی خودم رو هم دارم.
و در همین لحظه چوبدستی خودش رو در میاره و می گه:
ببی هوش و با بی هوش شدن باتیلدا بازی رفت به یایان میرسه.



Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۲۲:۴۱ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۳

آلیشا اسپینت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۴ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱:۳۳ پنجشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 186
آفلاین
همون موقع الیور از فاصله ای دور صدایی میشنوه.گویی کسی داره صداش میکنه.بعد چند لحظه بالاخر چشماشو باز میکنه و میبینه که آلیشیا بالا سرش وایساده.سری پا میشه و با ترس به آلی که قیافه ترسناکی پیدا کرده بود نگاه میکنه.

آلیشیا:هی پسر اگه خونه زندگی نداری برو رو نیمکت پارک بخواب.اینجا که جای خوابیدن نیس
الیور :حق با شماس
آلیشیا:میدونم!
خب به هر حال فایده نداره ریختت داره عذابم میده !پاشو و برای دوئل آماده باش
الیور:حالا نمیشه
آلی:حرف نباشه.هی چرا دستات میلرزه؟مگه چند سالته؟
الیور:نمیدونم!باید برم از مامانم بپرسم! :mama:
خب حالا بعدا بپرس.آماده ای؟
الیور:آآآ...آره.
1.2.3
آلیور بدون اینکه بفهمه چی شد میبینه الیشیا یه ورد رو داره میفرته
آلی:فر فری پشملی!
نوری سبز به سمت الیور میاد و یه راس به سمت شاخکاش میره(موهاش)و همون موهای جلوش فر میخوره
آلیور:
آلی:اشکال نداره اگه این موهات نبود یه راس میرفت تو چشمت حال بهتر جلوتو میبینه.
الیور:آوا راس میگی! اسم شما چی بود؟



Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۳:۲۹ سه شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸۳

اليور هورنبايold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۴ سه شنبه ۸ دی ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۸:۴۳ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۱
از هاگزميد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 180
آفلاین
اليشيا: اااا.....سلام اليور
اليور:سلام دختركم
اليشيا:اليور من يه چند وقت نبودم اينجا خودت كه ميدوني خانم معلم يه عالمه مخش داده بودو.....
اليور:متوجه ام فرزندم ولي هيچ كدوم از اينا دليل نميشه كه از دوئل با من سر باز كني...من الان خراب حس دوئل دارم و تو تنها كسي هستي كه در حال حاضر در دسترسي
اليشيا:
اليور:
اليشيا:
اليور: خوب اماده اي دختركم؟ براي شروع با اين چه طوري؟دنس اگو...
اليشيا: مامان...مامان...همينطوريش خيلي خوشكل بودم ديگه بااين دندونا حتما حتما ميترشم .ولي فكر كردي الي
بگير كه اومد....استوبفاي
اليور:كويتيوس......
اليشيا: اي ماماني وردمو باطل كرد...ميكشمت اليور
اليور:
اليشيا:ريديسيو.....
اليور در حالي كه با يه جا خاليه كوچولو وردو رد ميكنه :برو عمتو كوچيك كن جوجه ...اين وردا واسه تو سنگينه كوچولو فعلا اونو بده به من ...بگو والدينت بيان تحويل بگيرن...روشو بخون"ميد اين دست بچه ندين".....اكسپليارموس....
اليشيا: ااااا...بده من چوب دستيمو ...بت ميگم بده اونو...مامان...مامان اين اليورو نگاه كن چوب دستيمو ورداشته...مامان...
اليور: دختر جون برو بگو همون مامانت بياد بگيره...برو بچه..برو با بزرگترت بيا!
اليشيا:

اليور: اي بابا گفتيم يه چيزي حاليشه يه كم حال ميكنيما...اقا حريف ميطلبم ...نبود؟؟؟


[img alig







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.