در طول تاریخ، لحظات بسیار کمی ثبت شدهاند که صدای داد و هوار کسی بتواند بر عربدههای مادر سیریوس پیشی بگیرد ولی خب به نظر میرسید حالا این افتخار نصیب ویولت بودلر شده باشد. دختری که هوارهایش خانهی گریمولد را به لرزه در آورده بود!
- تو چیکار کردی؟!! ویکی مثل شصتتیر از جایش پرید تا ویولت را مهار کند و امیدوار بود تدی و لیلی بتوانند در صورت بالا گرفتن کار، جلوی جیمز را بگیرند. به هر حال ظاهراً که بین این دو نفر، ویولت را سکتوم سمپرا میزدی، خونش در نمیآمد.
جیمز همانطور که با خونسردی به پنجرهی اتاق تکیه داده بود و گوی زرّینش را ول میکرد و میگرفت، جواب داد:
- گفتم اسم مدافع تیم رو ننگ روونا رد کردم. مگه همین نیست اسمت؟
ویکی سرش را دزدید تا مشتی که ویولت برای جیمز در هوا بلند کرده، به او برخورد نکند. از آنجا که هر دو دستش درگیر نگه داشتن دختر ریونکلایی برای جلوگیری از حملهش به برادر کوچکتر تدی بود، متأسفانه راهی برای حفظ گوشهایش از فریادهای عصبانی ویولت نیافت.
- تو!! جلبک ِ بی هوا زی!! کروکدیل بی مغز ِ کله اژدری!! توله بلاجر بی فکر!! نیمه پریزاد محفل به مرلین توسل میجست که لیلی فردا گنجینهی رنگارنگ فحشهای ویولت را جایی تکرار نکند یا حداقل خانم و آقای پاتر، او را مسئول این دانش نو یافتهی آخرین فرزندشان ندانند.
تدی وارد عمل شد:
- جیمز، متوجه هستی که اگه اسم ویولت رو برای تیم کوییدیچمون دقیقاً همونطوری که هست، رد نکنی، ویولت نمیتونه با ما بازی کنه دیگه؟
مثل همیشه خونسرد و آرام بود. جیمز لحظهای مکث کرد. لب پایینیش را گاز گرفت.
- جداً؟
ویولت هم آرام گرفت. فقط برای چند لحظه تا زمانی که جیمز دوباره دهانش را باز کند:
- خب پس از لیگ بعد اسمشو درست رد میکنم!
- مرلین میدونه تدی واسه چی تیمو داده دست ِ تو!!اینجا، جایی بود که لیلی هم مثل تیر از کمان در رفته به سمت برادرش هجوم برد تا آستینش را بچسبد و نگذارد چوبدستیش را بکشد و کار را از این خرابتر کند. ویکی تا جایی که میتوانست صدایش را بالا برد تا به گوش تدی برسد:
- ممکنه بهمون کمک کنی اینا رو از هم دور کنیم؟!
تدی با صدای تالاپی روی تخت کنار دیوار نشست و روی آرنجش یله داد. بعد، همانطور که با نیشخندی از سر کیف خط و نشان کشیدنهای ویولت و جیمز را مینگریست، ابرویی بالا انداخت:
- به یه روز از زندگی ِ من خوش اومدی پرنسس خانوم!
- الان همدیگه رو میکشن! - اگه هرکدومشون حریف اون یکی میشد، الان وضعیت ما بهتر بود.
و خندید.
چیزی که لیلی ِ آویزان از آستین جیمز و ویکی ِ درگیر با ویولت نمیدانستند، شناخت عمیق تدی از برادرش بود. همان لحظهای که جیمز مکث کرد تا جواب سؤال تدی را بدهد، بر آن چه تدی از قبل میدانست، مهر تأیید زد. امکان نداشت جیمز چنین گندی زده باشد و بعد.. خب.. یک چیزی در ارتباط با شناخت کسانی که یک عمر با آنها زندگی کردهاید هست که نمیتوانید برای دیگری توضیح دهید. میشود گفت حتی شکل نفس کشیدنشان. مدت زمان مکثهایشان و ترتیب انتخاب ناخودآگاه کلماتشان. همهی اینها به تدی میگفت که..
- ازت متنفرم! ازت متنفرم!- من بهت گفتم اگه خیلی اذیتم کنی توی لیست اعضای تیم اسمتو ننگ روونا مینویسم! قول جیمزی دادم!- زهر باسیلیسک و قول جیمزی! ازت متنفرم! رئیس فدراسیون ِ تسترال که نمیدونه ننگ روونا کدوم تسترالیه!- جداً؟
این دوم "جداً؟" ای بود که سکوت را برای لحظهای برقرار کرد. ویولت نفس نفسزنان با عصبانیت موهایش را جلوی چشمانش کنار زد:
- منظورت چیه که جداً؟! نکنه فک کردی همه..
و ناگهان حرفش با دیدن لبخند شیطنتآمیزی که روی لبهای جیمز میرقصید، نیمه تمام ماند. چشمانش را بست. نفس عمیقی کشید و دستانش را مشت کرد تا به خودش مسلط شود.
- جیمز.
- میدونم.
- ازت..
- میدونم.
اصل غافلگیری. همیشه اصل غافلگیری!
با استفاده از غفلت ویکی که در تلاش بود بفهمد چه اتفاقی افتاده است، خودش را رهاند، به سمت جیمز هجوم برد و با مُشت محکمی به بازویش، او را روی تخت کنار تدی پرت کرد. جیمز در خودش مچاله شد و فقط برای یک لحظه، تدی اندیشید سرش در اثر برخورد به دیوار درد گرفتـ..
- واااااااااااااااای خدا جــــــــــــــووووووون!! قیافهشـــــــــــــــو!!! با چهرهای که از شدّت خنده سرخ شده بود، پیچ و تاب خوران روی تخت غلت زد. تدی نیشخندی زد و نگاهش را به سمت ویکی مات و مبهوت چرخاند که هنوز نفهمیده بود جیمز در لیست به هویت واقعی ننگ روونایشان اشاره کردهاست. چند لحظهای ظاهر مردانه و موقر خودش را حفظ کرد و بعد او هم زد زیر خنده. به دیوار تکیه داد و کنار برادرش که از خنده دلش را گرفته بود، به قیافهی برافروخته از خشم ویولت میخندید.
همانطور که به ویکی گفته بود، به یکی از روزهای زندگی او خوش آمده بودند. فقط این که ویکی هنوز ماجرا را کامل ندیده بود.
- جیمز.
خندهی هر دو شان قطع شد. آها. دقیقاً همین لحظه. همین لحظه که طرف زخمخورده به خودش مسلط میشد، نفس عمیقی میکشید و به فکر تلافی میافتاد. همین لحظه که ویولت به آرامی میچرخید و میرفت سمت در اتاق. سر پوستر متحرک منچستر یونایتدش شرط میبست که "ننگ روونا" دارد یکی از آن آتوهای وحشتناکش را رو میکند که منجر به یک تعقیب و گریز اساسی میشود.
- عکسا رو دادم چاپ کردن.
نگاه تدی به سمت جیمز چرخید. عکس؟
رنگ از رخ جیمز پرید.
- هر دو تون خیلی خوب افتادین. یادم نبود به تدی نشونشون بدم فقط.
- تو این کارو نمیکنی.
ویولت نیشخندی زد. ابرویی بالا انداخت.
- جداً؟!
چشم غیر مسلح قادر نبود بگوید دقیقاً چطور ویولت گریخت و جیمز، در تعقیبش، ناپدید شد!
ویکی هنوز سرجایش خشکش زده بود.
- کدوم عکسا؟!
تدی شانهای بالا انداخت:
- به هر روز ِ زندگی ِ من خوش اومدی پرنسس خانوم!
هر روزِ زندگی در گریمولد..!