هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: اگه یه روز براتون یک نامه از یک مدرسه جادوگری بیاد چی کار می کنید ؟؟؟
پیام زده شده در: ۷:۵۰ یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۳
#11
خب خیلی کارا هست که باید انجامش بدم:
1. اول که تا یه ساعت توی شوک میمونم هیچ عکس العملی نشون نمیدم
2. یه چند تا میزنم تو صورت خودم ببینم بیدارم یا خوابم :vay:
3. میرم تو اینه به خودم نگاه میکنم که ببینم مشکلی برام پیش نیومده مثلا تو خواب ضربه نخورده باشه به سرم
4 . بعد از اطمینان سلامت جسمی یه دور دیگه نامه رو با دقت میخونم
5 . چند تا جیغ پشت سر هم میکشم
6.بلافاصله هجوم میارم سمت تلفن و یه وقت از روان پزشک می گیرم:phone:
7 . به تک تک دوستام زنگ میزنم ببینم کار اونا نباشه ... آخه من دوست دیوونه کم ندارم
8. تموم در و پنجره های خونه رو باز میذارم تا ببینم جغد مورد نظر میاد یا نه
9.برای تک تک روزام تو هاگوارتز برنامه ریزی میکنم
10. بعدش که میفهمم کلکی تو کار نبوده فوری چمدونمو میبندم و یه ذره هم فیلم هندی بازی میکنم که اشک همه رو در بیارم
11. میرم وسایلمو میخرم و اماده رقتن به ایستگاه نه و سه چهارم میشم
12 . دارم میرم سمت همون دیواره که سرم محکم با دیوار برخورد میکنه
13 . بعدشم خیلی شیک و جلسی از خواب خوش پا میشم


بــزرگــتــریــن دشــمــن آدمــی فــهــم اوســت

پـس تــا مــیــتــوانـی خــر بــاش . . .

تــا خــوش بــاشــی . . .

(یک امضای کاملا ریونکلاوی )

تصویر کوچک شده



من هر چی تلاش میکنم از پای جادوگران پاشم پاشیده نمی شم . محض رضای

خدا یکی بیاد منو بپاشونه :)


پاسخ به: اعضاي سایت خودشونو معرفی کنن
پیام زده شده در: ۱۵:۵۳ جمعه ۱۶ خرداد ۱۳۹۳
#12
منم نگین هستم . 13 سالمه . کتاب خوندن من واقعا ماجرایی داره از جمله اینکه :
من اولش از اینجور کتابای تخیلی خوشم نمی اومد که یه روز دوستم نشست برام قسمتی از کتاب یک رو تعریف کرد . منم دیدم نه ... انگاری قشنگه رفتم اخرشو از دوستم پرسیدم تا خیالم راحت شه که قشنگه . بعدشم خیلی شیک و مجلسی نشستم کتاب 1 تا 4 رو خوندم . کتاب 5 خورد به امتحانا نتونستم بخونم دوستم برام تعریف کرد . کتاب شیشم هم نخوندم فیلمشو دیدم . کتاب 7 هم پارت 1 فیلمشو دیدم و قسمت دوم کتابشو دوستم برام تعریف کرد البته دیگه نیازی نبود چون خودم انقدر سر همون جلد اول کنجکاو بودم که رفتم کامل خوندم
یعنی هیشکی بد تر از من کتابای هری پاتر رو نخونده...
با این حال تصمیم دام تا تابستون بشینم عین بچه عادم و بدون اینکه هی فوضولیم گل کنه برم جاهای مهمشو بخونم هر 7 جلد هری پاتر رو کامل بخونم
و اینکه من از آخرای شهریور همین پارسال با هری پاتر اشنا شدم . ذوق و شوقم هم برای خوندنش با توجه به متن بالا کاملا مشهوده


بــزرگــتــریــن دشــمــن آدمــی فــهــم اوســت

پـس تــا مــیــتــوانـی خــر بــاش . . .

تــا خــوش بــاشــی . . .

(یک امضای کاملا ریونکلاوی )

تصویر کوچک شده



من هر چی تلاش میکنم از پای جادوگران پاشم پاشیده نمی شم . محض رضای

خدا یکی بیاد منو بپاشونه :)


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۶:۰۲ یکشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۳
#13
رومیلدا به نظرم تو باید به چیکار جواب میدادی . به هر حال:
چیکار : تو سایت جادوگران ول میگشتن


بــزرگــتــریــن دشــمــن آدمــی فــهــم اوســت

پـس تــا مــیــتــوانـی خــر بــاش . . .

تــا خــوش بــاشــی . . .

(یک امضای کاملا ریونکلاوی )

تصویر کوچک شده



من هر چی تلاش میکنم از پای جادوگران پاشم پاشیده نمی شم . محض رضای

خدا یکی بیاد منو بپاشونه :)


پاسخ به: نظرتون راجع به اتش سوزي در پناهگاه؟
پیام زده شده در: ۱۴:۴۶ پنجشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۳
#14
خوب راستش من قسمت شیشو فقط فیلمشو دیدم و متوجه تناقض هایی که بین فیلم و کتاب بود نشدم
ولی واقعا برام سواله که : مگه پناهگاه تحت جادوهای حفاظتی نبود ؟؟ نه واقعا نبود؟؟
ولی خداییش خیلی ترسیدم مخصوصا اون موقع هدفون تو گوشم بود هیچ صدایی به گوش نمیرسید یهو بومممممم . بلاتریکس همراه اتش پدیدار شد . یعنی قشنگ 2 متر از جام پریدم بالا بعدشم میترسیدم کسی توی خونه جا مونده باشه . تک تک افرادی که بیرون بودن رو میشمردم ببینم کسی تو آتیش گیر کرده یا نه که دیدم خدا رو شکر تلفات جانی نداشت فقط خسارت مالی داشت
بهدشم چقدر ریلکس رفتار کردن همگی . بابا یه اهی یه فغانی یه خاک بر سرم شدی ناسلامتی خونشون سوخته بودا


بــزرگــتــریــن دشــمــن آدمــی فــهــم اوســت

پـس تــا مــیــتــوانـی خــر بــاش . . .

تــا خــوش بــاشــی . . .

(یک امضای کاملا ریونکلاوی )

تصویر کوچک شده



من هر چی تلاش میکنم از پای جادوگران پاشم پاشیده نمی شم . محض رضای

خدا یکی بیاد منو بپاشونه :)


پاسخ به: كدوم كاراكتر تو فيلم به شخصيت در كتاب بيشتر نرديك بود؟
پیام زده شده در: ۱۲:۱۴ پنجشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۳
#15
به نظر منم اسنیپ کتاب اصلا شبیه اسنیپ فیلم نبود . تصورات ذهنیم از اسنیپ توی کتاب با فیلم خیلی فرق داشت . مثلا فکر کردم خیلی جوون تر و لاغر تر باشه
لونا خیلی خیلی شبیه بود . هری هم تا فیلم 3خوب بود ولی بعدش یه خورده با شخصیت کتاب فرق میکرد
هرمیون از نظر من خیلی شبیه کتاب بود یعنی من هرمیونو واقعا همینجوری تصور میکردم . همینطور رون . دامبلدور و حتی چوچانگ! :aros:
ولی لی لی رو واقعا تعجب کردم مگه نمیگفتن چشمای هری شبیه چشمای مامانشه . پس چرا لی لی چشماش مشکی بود؟
فلور و جینی اصلا شبیه نبودن . یعنی یه درصد هم فکر نمیکردم که این شکلی باشن
مالفوی هم نزدیک بود ولی متاسفانه از کراب و گویل هیچ تصوری در ذهنم نداشتم پس نمینتونم نظر بدم :ball:
همین دیگه . این بود انشای من


بــزرگــتــریــن دشــمــن آدمــی فــهــم اوســت

پـس تــا مــیــتــوانـی خــر بــاش . . .

تــا خــوش بــاشــی . . .

(یک امضای کاملا ریونکلاوی )

تصویر کوچک شده



من هر چی تلاش میکنم از پای جادوگران پاشم پاشیده نمی شم . محض رضای

خدا یکی بیاد منو بپاشونه :)


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۰:۵۳ شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۳
#16
نام شخصيت انتخابي: مری الیزابت کاترمول (همسر رج کاترمول - ماگل زاده) :zogh:
گروه : راونکلاو
ویژگی های ظاهری و اخلاقی: موهایی به رنگ قهوه ای سوخته . پوستی سفید و چشمای مشکی . فوق العاده احساساتی و مظلوم ( اونجوری که من توی فیلم دیدم) :worry:
چوبدستی:30 سانتی متر . چوب درخت بید . ریسه ی قلب اژدها و انعطاف پذیر
جارو: نیدونم
معرفی کوتاه:(معرفی کوتاه یا داستانی از زندگی شخصیت مورد نظر)
مری الیزابت کاترمول همسر رجینالد کاترمول و مادر میسی . الی و آلفرد و اهل اوشام خیابان گریت تولینگ چیسل هرست گاردنز شماره 27 ( اینو از روی فیلم نوشتم مطمئنم نیستم درست نوشته باشم ) یک ماگل زاده بوده و هفت سال در هاگوارتز تحصیل کرده و مدتی بعد به اتهام ساحره نبودن بازجویی میشه و بالاخره حق به حق دار میرسه و آزاد میشه شرمنده دیگه چیز زیادی ازش نمیدونم

به ایفای نقش خوش اومدی.
تأیید شد.


ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۹۳/۲/۲۷ ۱۹:۲۷:۲۱

بــزرگــتــریــن دشــمــن آدمــی فــهــم اوســت

پـس تــا مــیــتــوانـی خــر بــاش . . .

تــا خــوش بــاشــی . . .

(یک امضای کاملا ریونکلاوی )

تصویر کوچک شده



من هر چی تلاش میکنم از پای جادوگران پاشم پاشیده نمی شم . محض رضای

خدا یکی بیاد منو بپاشونه :)


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۲۱:۰۴ جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
#17
بالاخره نوبت منم شد بیام گروهبندی
خوب اینکه من 13 سالمه . نسبتا شوخم (نمی دونم الان متوجه اعتماد به نفس بالام شدید یا نه ؟ ) . در صورت بی احترامی بیشتر اوقات تحمل میکنم اما در بعضی مواقع میزنم طرف رو له میکنم ( نه دیگه در این حد :hyp: ) . بعضی اوقات اونقدر پررو میشم که باورم نمیشه و بعضی اوقات خیلی خجالتیم . کلا شخصیت ثابتی ندارم دیگه اینکه درسمم بد نیست . نمیگم شاگرد اول کلاسمونم ولی جزو نفرات برتر کلاسم ( نفر 29 بین 30 نفر برتره دیگه؟ ) ولی همیشه سعی کردم خودم باشم و سر این موضوع با خودم درگیرم ( کلا خود درگیری دارم : :vay: ) . و در اخر منو هر جا میخوای بفرست ولی تو رو به خود مرلین (گفتم تنوع باشه به جای ریشش به خودش قسم بخورم) قسمت میدم منو اسلیترین نفرست . من روحیم حساسه اونجا منو تخریب شخصیت میکنن راستی نیای بگی من روح سخت کوشی رو در تو میبینم برو هافلپاف . من هیچم روح سخت کوشی ندارم . گفته باشم


ویرایش شده توسط ♥negin♥ در تاریخ ۱۳۹۳/۲/۲۶ ۲۱:۲۷:۲۷

بــزرگــتــریــن دشــمــن آدمــی فــهــم اوســت

پـس تــا مــیــتــوانـی خــر بــاش . . .

تــا خــوش بــاشــی . . .

(یک امضای کاملا ریونکلاوی )

تصویر کوچک شده



من هر چی تلاش میکنم از پای جادوگران پاشم پاشیده نمی شم . محض رضای

خدا یکی بیاد منو بپاشونه :)


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۴:۳۰ جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
#18
باران نم نم می بارید . هری و هاگرید ارام در کوچه ی دیاگون قدم می زدند.
- هاگرید بالاخره می گی برای چی اومدیم این جا ؟
این رو هری با ترسی که از او بعید بود گفت. هاگرید همانطور که قدم می زد و بدون حتی نیم نگاهی به هری گفت :
-خودت می فهمی هری!
وبه راهش ادامه داد . خودداری هاگرید از حرف زدن هری رو دیوانه میکرد . از طرفی دلش میخواست تا هر چه زودتر هاگرید به حرف بیاید و موضوع برای هری روشن شود . بلاتکلیف دنبال هاگرید به راه افتاد و همراه او وارد مغازه ای در انتهای کوچه شد .
مغازه تاریک و خاک گرفته بود و تنها از آن میان پله هایی به سمت طبقه ی بالا قابل دیدن بود. هاگرید چوب دستی اش را درآورد : لوموس و همزمان با آن اسم آشنایی را صدا کرد:
- آقای الیوندر
مردی با صورت گرد و موهایی بلند به رنگ سفید که تنها چند تار قهوه ای در میان آنها پیدا بود از انتهای مغازه بیرون آمد.
- هاگرید! تویی؟ و ایشون هم باید...
- هری پاتر هستم
- اوه بله . هری پاتر...
وهمزمان روی صندلی شکسته ای نشست . هاگرید رو به آن مرد کرد و گفت :
-الیوندر حتما میدونی که برای چی اینجا هستیم؟
مرد به فکر فرو رفت و در آن زمان هری از ته دل میخواست تا آن مرد نداند و هاگرید هر چه زودتر به حرف بیاید و دلیل کارهایش از صبح تا حالا را روشن کند . ولی مرد پیر خیلی زود به حرف آمد و گفت:
-معلومه که میدونم هاگرید . هری بهتره که با من بیای!
هری نگاهی به هاگرید کرد و با تکان سر هاگرید همراه با مرد پیر به راه افتاد.
- ببخشید آقای الیوندر . میتونم بپرسم که من برای چی اینجام؟
مرد نگاهی به هری کرد و گفت :
-خدای من! فکر میکردم که تاحالا بدونی ولی خوب اشکالی نداره خودم بهت میگم.
و همزمان دست برد تا چراغ را روشن کند . نور زیاد چشمان هری را اذیت میکرد . در حالی که دستانش را روی چشمانش گذاشته بود گفت :
- من اماده ی شنیدنم آقای الیوندر.
مرد صدایش را صاف کرد و گفت:
- همین پارسال بود که برای خرید چوب دستی به مغازه ام امدی . چقدر زود گذشت... راستش هاگرید از من خواست تا درباره ی ابر چوب دستی بهت اطلاعاتی رو بدم. هری با تعجب پرسید :
- ابرچوبدستی؟
- البته! یه چوب دستی با ویژگی های خاص که فعلا دست...
و ساکت شد . هری که لحظه به لحظه بر تعجبش افزوده میشد گفت :
-خوب دست کیه؟
مرد پیر از جایش بلند شد و چرخی دور اتاق زد. نفسش را با صدا بیرون داد و گفت :
-دست دامبلدوره.
هری با خوشحالی گفت :
- چه خوب!
آقای الیوندر دوباره به حرف امد و گفت :
- راستش پرفسور تریلانی یه پیش بینی کرده که زیاد جالب نیست. خوب میدونی...اون پیش بینی کرده ابر چوب دستی یک روز به دست اسمشو نبر می افته .
- من به پیش بینی های اون هیچ اعتقادی ندارم.
این رو هری در حالی که به شدت عصبانی شده بود گفت.
- خوب در واقع باید بدونی که اکثر پیش بینی های اون درست از آب در میاد و اینکه ابر چوب دستی هنگامی متعلق به کسی میشه که صاحب قبلی اون رو به قتل برسونه.
هری چیزی رو که میشنید باور نمیکرد . یعنی... . در حالی که به سختی حرف میزد رو به آقای الیورکرد و به آرامی گفت:
- میتونم بپرسم که من باید چی کار کنم؟
و خودش جواب سوالش را به خوبی میدانست.
پایان
-شرمنده اگه بد بود چون اولین تجربه ی نوشتنم بود

کاملاً خوب و حرفه ای نوشته شده بود.
به غیر از چندتا غلط تایپی و املایی نکته ای نبود.
موفق باشی.
تأیید شد.


ویرایش شده توسط ♥negin♥ در تاریخ ۱۳۹۳/۲/۲۶ ۱۵:۳۶:۵۱
ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۹۳/۲/۲۶ ۲۰:۰۵:۲۶

بــزرگــتــریــن دشــمــن آدمــی فــهــم اوســت

پـس تــا مــیــتــوانـی خــر بــاش . . .

تــا خــوش بــاشــی . . .

(یک امضای کاملا ریونکلاوی )

تصویر کوچک شده



من هر چی تلاش میکنم از پای جادوگران پاشم پاشیده نمی شم . محض رضای

خدا یکی بیاد منو بپاشونه :)






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.