شکل 7
در رو محکم میبنده و به سمت هری پاتر میره ، هری پاتر از ترس عقب عقب میره و به دیوار میرسه ، اسنیپ به اون میرسه
_پسر احمق ، فکر میکردی من متوجه نمیشم کار تو بوده که آشوب توی کلاس من به راخ انداختی ؟ این اولین بارت نیست و آخرین بارت هم نیست که این کارو کردی ، من موضوع رو با دامبلدور در میون میذارم ، قطعا تو باید اخراج شی
هری پاتر بسیار ترسیده است فکر نمیکرد که لو برود اما هنوز هم باید اعتراف میکرد ، تمام جراتش را جمع کرد و رو به اسنیپ کرد و گفت
_من عامل هیچ آشوبی نبودم ، شاید دانش آموز ها از تدریست ناراضی بودن ، تو هیچ مدرکی نداری که نشون بده من کاری انجام دادم
اسنیپ به سمت هری پاتر برمیگردد و خشمگین است
_ تو چطور جرات میکنی با من اینجوری حرف بزنی ؟ انگار تنها چیزی که از پدرت به تو به ارث رسیدی حماقت و پر رو بودن بیش از اندازه ی اونه ، فکر کردی بخاطر موحبتی که بهت شده با بقیه دانش آموز ها فرق داری ؟ اصلا اینطور نیست ، به نظر من همه ی این ها دروغه ، هیچ تفاوتی بین تو و بقیه دانش آموز ها نیست .
ناگهان دامبلدور وارد اتاق میشود با متانت همیشگی خود میگوید
_ آقای اسنیپ و آقای هری پاتر صدای جر و بحث شما در تمام کلاس های اطراف به گوش میرسه ، بهتر نیست صبر کنید کلاس ها تموم بشه و بعد بحث کنید
اسنیپ که نمیخاست هیچ فرصت دیگه ای به هری داده بشه صداشو پایین آورد
_آقای دامبلدور ، بهتره این دانش آموز عزیزتون رو بعضی وقتا تنبه هم بکنید ، چون همین دانش اموز امروز کلاس من رو به آشوب کشید
دامبلدور با نگاهی به هری فهمید که اسنیپ درست میگوید ، هریچشمش به چشم دامبلدور افتاد و از شرمساری سرش را پایین انداخت ، اما دامبلدور هوای هری رو داشت
_ آقای اسنیپ میتونم بپرسم چه مدرکی به دست اوردید که فهمیدید هری پاتر باعث آشوب توی کلاس شما شده ؟
سوروس کمی دستپاچه شد اما خودش را جمع کرد ، همانطور که همیشه خودش به خاطر شباهت هری ب پدرش به او سخت میگرفت ، دامبلدور هم به همین دلیل هوای او را داشت ، همیشه با خودش فکر میکرد که چه اتفاقی میفتاد اگر هری بیشتر شبیه مادرش بود هم از نظر رفتار و هم چهره ، شاید آن موقع میتوانست او را بپذیرد ، البته شک داشت چون نمیدانست دوباره به یاد اوردن لی لی چه احساسی به او میدهد
_ من ، من مدرکی ندارم اما میدونم که کار اون بوده ، میتونیم از خودش بپرسیم و اگه حرفی نزد معجونی بهش میدم تا به حرف بیاد
_این کارهای بیش از حد خشنه اقای اسنیپ ، به نظرم این بار هم کوتاه بیاید
هری پاتر با شنیدن این حرف خوشحال شد از جایش بلند د و لبخندی زد
_ ممنون آقای دامبلدور
ناگهان کاغذی از جیبش افتاد ، یک نمونه از کاغذی که به تمام دانش اموزان کلاس داده بود تا برای آشب هماهنگ باشند ، سریع کاغذ را از روی زمین برداشت اما دیر شده بود ، اسنیپ که به او نگاه میکرد متوجه کاغذ شد ، کار هری تمام بود
_ اون کاغذ چیه تو دستت هری ، بده ببینم
هری کاغذ رو در دستش گرفت ، سوروس که عصبانی بود چوب دستیش را در اورد و به سمت هری گرفت ، هری ترسید و عقب رفت ، دامبلدور قبل از اینکه بتونه چوب دستیشو در بیاره صدای ورد خوندن اسنیپ رو شنید
_اکسیو
و ناگهان کاغذ در دست اسنیپ بود ، دیگه هری راه فراری نداشت و تو دلش دعا میکرد که از هاگوارتز اخراج نشه
_آقای اسنیپ من متاسفم ، قول میدم هر تنبیهی که بگین قبول کنم
اسنیپ با دیدن ناراحتی و به التماس افتادن هری خوشحال شد و لبخندی زد
_برات برنامه های خیلی خوبی دارم ، برای شروع تا 4 هفته تمام مسابقات کوییدیچ که برگزار میشه و تیم گریفندور در اون مسابقه هست رو نمیتونی در مسابقه باشی و باید برای تنبیه به اتاق من بیای ، قبول میکنی ؟
هری پاتر کاملا نا امید شد ، بهترین قسمت این مدرسه کوییدیچ بود که حالا قرار بود این هم از او گرفته شود ، اما چاره ای نداشت
_ بله آقای اسنیپ
خوبه حالا میتونی بری و خبر رو به دوستات برسونی
هری بدون هیچ خرف دیگری اتاق رو ترک کرد و دامبلدور و اسنیپ رو در اتاق تنها گذاشت .
تصویر 7
درود بر تو فرزندم.
اصول اولیه نوشتن رو بلدی و این خیلی خوبه. فقط در مورد زمان فعل هات یه مقدار بیشتر دقت کن. و البته آخر تمام جملاتت نقطه بذار. یا اگر جمله حالت خبری یا تعجبی داشت، علامت تعجب بذار.
تایید شد!
مرحله بعد: کلاه گروهبندی