هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۸:۵۶:۵۸ جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
#11
قاضی با لبخند عجیب و همیشگی‌ خودش، نگاهی به جعفر انداخت. جعفر کاملا حالت وکیل های موفقی رو گرفته بود که تا حالا هیچکدوم از دادگاه هاشون رو نباختن! مروپ هم با بغض و ناراحتی به شوهر خیانتکارش نگاه میکرد.
- حیف اون همه غذایی که مامان با عشق برات درست کرد! حیف اون همه غذاهای مامان که تو خوردی‌شون!

تام، درحالی با تعجب به مروپ نگاه میکرد، به خودش اشاره کرد و گفت:
- من؟ با عشق؟ خوردم؟ چرا دروغ میگی آخه زن! من کِی یه غذای درست و حسابی خوردم؟ تو...

قاضی که دید کنترل دادگاه از دستش داره خارج میشه، چکشش رو چند بار به میز کوبید.
- ساکت! دفعه بعدی هرکی بدون اجازه صحبت کنه میندازم بیرون!

تام که متوجه شد که اگه بدون اجازه صحبت کنه از دادگاه میدازنش بیرون، دستش رو بالا برد.
- آقای قاضی، اجازه؟

الستور که از اینکار تام کاملا راضی بود، سرش رو به نشونه تایید تکون داد و با لبخند بهش نگاه کرد.

- آقای قاضی! آخه این نامردی نیست که من وکیل ندارم؟ یعنی چی؟ چرا تبعیض قائل میشین؟

قاضی یکم فکر کرد. حتی برگشت و با سایه اش هم مشورت کرد! بعد چند دقیقه به نتیجه رسید.
- به عنوان قاضی، به این حرف تام ریدل فکر کردیم و به این نتیجه رسیدیم که کاملا حق داره! از اون جهت که متهم وقت برای انتخاب وکیل نداره، دادگاه مسئوله که برای اون وکیل پیدا کنه.

تام، با لبخند خبیثانه اش به مروپ و جعفر نگاه کرد و تو دلش دعا میکرد که حداقل وکیلش مثل آدمای توی دادگاه عجیب و غریب نباشه. اما اون نمی‌دونست که وکیلش از تموم افراد داخل دادگاه، عجیب ترِ!



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۲:۵۹:۲۰ جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
#12
نام: تلما هلمز Telma Holmes

نام کامل: تلما هانا هلمز Telma Hannah holmes

لقب: بیشتر هانا یا تلما صداش میزنن، گاهی اوقات تل

جنسیت: مونث

نژاد: نیمه اِلف

ملیت: انگلیسی

محل تولد: لندن

محل اقامت کنونی:
لندن، عمارت هلمز، عمارت ریدل

رتبه خون: اصیل

تاریخ تولد: اطلاعاتی در این باره وجود ندارد.

پدر: برایان هلمز Brian Holmes

مادر: سلنا هلمز Selena Holmes

تایپ شخصیتی:
INTP/متفکر

ویژگی های بارز:
درونگرا، شجاع، وفادار، دو رو، با وقار، خونسرد، باهوش، رک، مرموز، جاه طلب، مغرور، حاضر جواب

ویژگی های خاص: نشانه گیری فوق العاده، ذهن بینی، جانورنما

استعداد: طراحی، خوانندگی، دوئل، آشپزی، شطرنج جادویی، کوئیدیچ

علاقمندی: حیوانات خانگی اش، اهنگ گوش دادن، طراحی، لباس های زیاد، دوئل کردن، مرگخواران، بهترین بودن

تنفرات: خیانتکاران، بهترین ها هرکس به غیر از خودش، وزارت سحر و جادو، کارآگاهان، بلاتریکس لسترنج(زیادی به ارباب می‌چسبه!)

چوبدستی: چوب درخت کاج، هسته موی اِلف

جانورنما: روباه قرمز

گروه هاگوارتز: با داشتن وفاداری و شجاعت گریفیندور، جاه طلبی و وقار اسلایترین، سختکوشی هافلپاف و هوش ریونکلا، به گروه گریفیندور فرستاده شد.

کوئیدیچ: مهاجم، جستجوگر

جارو: آخرین مدل

جبهه: ارتش تاریکی - به غیر از سلنا، تلما و برایان که در ارتش تاریکی فعالیت میکردند، دیگر اعضای خانواده هلمز در جنگ جادوگران بی طرف بودند.

شغل: مرگخوار

حیوان خانگی: روباه قرمزی به اسم اِلوا

دوستان: ماریا(به غیر از اسمش اطلاعاتی از او در دسترس نیست)، تقریبا تمامی مرگخواران

چهره: بینی استخوانی، پوست گندمی، چشم های قهوه ای، موهای حالت دار کوتاه خرمایی

قد و وزن: ۵۵ کیلوگرم، یک متر و شصت و نه سانت

میراث خانوادگی: گردنبند طرح گل‌رز، خنجر جواهرکاری شده، ثروت، عمارت

سلاح: چوبدستی، کمان و تیر، خنجر

زندگی‌نامه کوتاه: زمانی که تلما ۲ ساله بود، پدر و مادرش جان خود را برای تفکرات شان فدا کردند. آنها در جنگ مقابل ارتش محفل ققنوس، کشته شدند. او به تنهایی در عمارت هلمز بزرگ شد و تا زمانی که به ۱۴ سالگی نرسیده بود فکر میکرد که مادر و پدرش عضو محفل ققنوس بوده اند. اما وقتی به سن ۱۴ سالگی رسید، با خواندن نامه پدرش متوجه حقایق شد و تصمیم گرفت راه پدر و مادرش را ادامه دهد و جان خود را برای اربابش فدا کند.

جایگزین بشه بی زحمت.

انجام شد.


ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۱۴ ۱۳:۰۴:۴۸
ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۱۴ ۱۳:۰۵:۱۳


پاسخ به: مغازه ی بورگین و بارکز
پیام زده شده در: ۲۲:۰۶:۱۵ شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
#13
بورگین تا چشمش به آزکابان افتاد، تو دلش بخاطر اینکه جاروی اسقاطی یهو وسط آسمون خراب نشد، مرلین رو شکر کرد. اما تا اومد یکم برای سالم رسیدن به مقصد ذوق کنه، یهو یه جغد از ناکجا آباد میخوره به جارو.
جارو چند دور میچرخه و اینور اونور پرت میشه و با نهایت سرعت به سمت زمین سقوط میکنه.
بورگین که از خساستش عین تسترال پشیمون شده بود، توی این تکون خوردن ها، روده هاش به هم گره میخورن!
جاکسی و راننده و بورگین، با همدیگه روی کیسه ها آشغال می‌افتن.
بورگین که الان هم روده هاش به هم گره خوردن و هم کمر و دست و پاش بخاطر افتادن از بالا روی آشغالا درد میکنه، به سختی از جاش بلند میشه.
_آخه من تو رو چیکارت کنم؟ هان؟ مرلین هم تورو، هم اون جاروی پوسیده تو لعنت کنه!

راننده جاکسی، با نهایت پررویی جواب میده:
_مگه زوری سوار جاروم کردمت؟ میخواستی سوار نشی!



پاسخ به: آکادمی هنر لندن
پیام زده شده در: ۱۳:۵۸:۳۷ جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
#14
خلاصه: لرد ولدمورت خسته و ملول شده و به مرگخوارهاش دستور می ده تا فیلمی در ژانر ترس براش بسازن. بلاتریکس از مرگخوارها تست گرفت. دامبلدور نقش راوی، هری که مرده نقش جسد، ایوان بعد از کلی انتظار نقش پیرمرد بد اخلاق، رو گرفتن. چند نفرم نقش های خیلی فرعی گرفتن. تقریبا همه عوامل پشت صحنه هم انتخاب شدن بجز نویسنده.

بلاتریکس، در کمال تعجب آدمایی رو دید که با شنیدن حرفش، چند قدم عقب رفتن و میدون رو خالی کردن.
_الان دقیقا برای چی همه عقب کشیدین؟

یه بنده مرلینی که نه بلاتریکس رو می شناخت، نه کروشیو هاشو و فقط برای این اومده بود استودیو که یه نقشی رو اجرا کنه گفت:
_اخه زن حسابی، کی میتونه یه داستانی بنویسه که هم ترسناک باشه، هم یه راوی و پیرمرد بداخلاق و جسد توش نقش داشته باشن؟ حالا اینارو بیخیال. من زیرگلدونی رو کجای دلم جا کنم؟

بلا خیلی از رفتار آدمای "به اصطلاح هنرمند" تعجب نکرد؛ فقط عصبی شد! البته زیاد به خودش فشار نیاورد و با یه آواداکداورا کار رو تموم کرد.
البته نمیشد گفت که بلا خیلی آرومه؛ وقت خیلی کمی برای آماده کردن فیلم یا حداقل تیزر ابتدایی اون داشت و حالا، چند نفر آدم تنبل که عرضه هیچ کاری ندارن، داشتن وقتش رو می‌گرفتن.
بلاتریکس که دید زمان داره الکی میگذره و وقت هدر میره تصمیم گرفت که خودش هم نویسنده بشه هم کارگردان؛ اما دقیقا تو همون لحظه در های استودیو باز شد و یه دختر اومد داخل.

_سلام بلا! راستش واسه نویسندگی اومدم. هنوز هم نویسنده لازم داری؟

بلا نگاهی به تلما انداخت و با بی میلی گفت:
_من به یه داستان ترسناک با کلی شخصیت چرت نیاز دارم. میتونی بنویسی؟
_حتما!

بلاتریکس اخمی کرد.
_خوبه!

تلما، راضی از شغلش، قلم و کاغذ برداشت و شروع کرد به نوشتن فیلمنامه.
همه جا در سکوت بود تا اینکه...

_آتیش! آتیش! اینجا آتیش گرفته!



پاسخ به: اگه جنسیت شخصیت های هری پاتر مخالف بود اونا چه شکلی می شدن
پیام زده شده در: ۲۰:۳۴:۴۴ سه شنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۲
#15
از نظر من، تینا مری ریدل، یه دختره که پدرش به مادرش معجون عشق داده. چهرش تقریبا میشه این یا این.
وقتی هم تبدیل به ولدمورت میشه، بهترین یارش هم میشه وژرن مرد بلاتریکس. چهره اش هم میشه این و این.



پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۲۳:۳۷:۰۹ دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲
#16
ردای سیاه رنگش را بیشتر دور خودش پیجید و قدم هایش را تندتر کرد. باران با شدت بیشتری بارید و دختر، سریع‌تر گام برداشت.
وارد مغازه کتاب‌فروشی شد و کتاب هایی برای مطالعه برداشت و برای تصویه به طرف فروشنده رفت.

_اوه، سلام تلما!

تلما، چشمان قهوه ای اش را چرخاند و با اخمی محسوس، به زن فروشنده چشم غره رفت و با لحنی عصبی گفت:
_هلمز. دوشیزه هلمز.

فروشنده که انتظار چنین برخوردی از مشتری همیشگی اش نداشت، سعی کرد صمیمیتش را حفظ کند.
_اه. باشه دوشیزه هلمز. چرا انقدر سخت میگیری؟

پوزخند دختر، کاملا مشخص بود.
_من با افرادی که ازشون خوشم نمیاد، گرم نمیگیرم.

چند گالیون روی میز گذاشت و کتاب هایش را برداشت و از کغازه خارج شد.
وقتی که پایش را از در مغازه بیرون گذاشت، بدنش از سرمای هوا لرزید. در دلش بر خودش بخاطر پوشیدن لباسی با این آستین کوتاه لعنت فرستاد.
فقط میخواست، پز مرگخوار شدنش را به اسکورپیوس بدهد. با دیدن علامت مرگخواری اش، لبخند گشادی بر لبش نقش بست.
بعد از کمی قدم زدن، به مغازه بزرگی رسید که روی تابلوی آن، اسم مغازه نوشته شده بود.
مطمئن شد که علامت روی دستش مشخص باشد و بعد، وارد شد.
_سلام اسکور! چه خبرا؟

اسکورپیوس که سرگرم خوردن نوشیدنی بود، بلند شد و گفت:
_سلام تل. خوش اومدی. بیا نوشیدنی بخوریم.

تلما به عمد دستش را بالا گرفت. اسکورپیوس هم متوجه نماد روی دستش شد.
_اوه تلما! تو حالا یه مرگخواری!

تلما لبخندی زد.
_اره. ارباب بالاخره فهمید من خیلی بدرد بخورم!

البته در ذهن تلما چیز دیگری بود. از نظر خودش او مناسب مرگخوار بودن نبود، یعنی برای ارتش تاریکی کافی نبود!

_حالا واسه صرف نوشیدنی اومدی؟
_نه اومدم آواتار بگیرم.
_میشه توضیح بدی؟
_خب راستش، این دفعه یکم پیچیده است. میخوام گوش هاش تیز باشه. مثل گوش های الف. بعدش یه تاپ و شلوار سیاه با موهای قهوه ای که جمع شدن و چشم های آبی که یه عینک گرد بامزه دارن. پشتش هم کتابخونه باشه و دستم خالی بمونه.

اسکورپیوس با تعجب به تلما نگاه کرد.



پاسخ به: بهترین تازه‌وارد
پیام زده شده در: ۲۳:۱۹:۰۲ یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۲
#17
نیوت اسکمندر!



پاسخ به: فعال‌ترین عضو
پیام زده شده در: ۲۳:۱۷:۲۶ یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۲
#18
من به نیوت اسکمندر رای میدم!
میشه پست ها و ایده هاش رو همه جا دید.



پاسخ به: بهترین نویسنده
پیام زده شده در: ۲۳:۱۴:۳۹ یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۲
#19
من هم به کوین کارتر رای میدم! خیلی قشنگ می نویسه.



پاسخ به: جادوگر فصل
پیام زده شده در: ۲۳:۱۳:۲۰ یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۲
#20
رای من هم لینی وارنره.







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.