هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۰:۴۴ دوشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۰
اسکورپیوس همچنان حیران مانده بود. دائما از یک سوی آن فضای بسته شده در حصاری شیشه مانند، به سوی دیگر نگاه می کرد. از همه نسل ها بودند. در یک سمت عده ای به فرم های مختلف راز و نیاز و دعا و نیایش می نمودند تا بلکه پیام باز شدن شناسه هایشان را از بلند گوها بشنوند. عده ای نیز با هزاران امید نامه هایی در قالب بلیت می فرستادند اما همچنان با حالت در حال بررسی رو به رو می شدند. اسکور چوبدستی اش را در هوا تکانی داد و زمزمه کرد:

«آچیو بستالیوفیو ! »

هیچ اتفاقی رخ نداد. اسکور پس از کلی فسفر سوزاندن یادش آمد که آچیو در مورد جانور صادق نیست و بستالیوفیو یک عروسک نیست. تصمیم گرفت در آن فضا پر جمعیت پیش برود و با سوال بستالیوفیو را پیدا کند. پس از روی دیوار پایین برید و به جمعیت زیادی پیوست که به هم چسبیده بودند.


در خانه ریدل ها

«آها. نه نه ! اونجا نه ! بکش سمت راست ! روفوس؟ راست با سمت چپ تفاوتش چیه ؟! »

لرد سیاه در حیاط خانه ریدل ها، مقابل درب خانه ایستاده بود و به روفوس فرمان چپ و راست می داد که پارچه ترحیم را در موقعیت درست بالای درب خانه وصل کند. لرد سیاه رو به ایوان کرد که ده ها کیلوگرم شاخه گل رز را در آغوش گرفته بود و منتظر دستور اربابش بود...

لرد: «خب ! ایوان ! مسیر تشییع پیکر مطهر رز رو که میدونی ! از لیتل هنگتون تا زیر برج ایفل در پاریس و دوباره از برج ایفل تا گورستون ریدل ها در همین حیاط پشتی خودمون ! این مسیر رفت و برگشتی رو با همین رزهای سیاه و لجن آلودی که دستته گل میچینی ! بدو بینم پسر ! »

بلاتریکس: «به عبارتی چهار هزار کیلومتر مسیر رو گل میذاری رو زمین برادر ایوان ! »

ایوان: « »

لینی که مشغول برق انداختن تابوتی آهنی بود رو به اربابش کرد و گفت:

«ارباب. فک کنم پیکر مطهر رز بدون مسئول مونده اونجا ! »

و به جنازه رز اشاره کرده بود که در گوشه حیاط خانه ریدل ها ، کنار جنازه پدر دالاهوف افتاده بود. چند عدد کرکس مشغول بیرون آوردن چشمانش بودند و تعدادی مگس و خرمگس در حال تجزیه صورت نصف شده اش بودند. سگ ولگردی هم جیگرشو بیرون آورده بود و می جوید !

لرد: «باز این اسکور غیبش زد ! خیر سرش قرار بود جنازه رو بشوره ! »

لرد با عصبانیت به سمت آنی مونی رفت که در گوشه ای از حیاط روی پاتیل بزرگی خم شده بود، دست و پایش را درون پاتیل کرده بود و مایعات رنگارنگی را با دستان ضخیمش هم می زد.

لرد: «هوی ! آنی مونی ! ناهار چی داری درست میکنی؟ زود باش دیگه ! الانه که مهمون های مراسم ختم پیداشون بشه ! »

آنی مونی: « ارباب ! سوپ تسترال به همراه کباب تک شاخ تدارک دیدم ! الان آخرشه دیگه ! »

در این حین صدای رعد و برق شکم لرد سیاه از شدت گرسنگی در حیاط خانه ریدل طنین انداخت. و اما نخستین مهمان ها محفلی ها بودند که دستمال بدست با صورت هایی گریان به سمت داخل حیاط خانه می آمدند و با مرگخواران و لرد سیاه روبوسی می کردند.

دامبلدور: «تسلیت میگم تامی ! رون و هرماینی، پدر و مادر رز رو هم آوردم ! حالا کجا بشینیم ؟ ناهار چی میدین؟ »

لرد: «نمیدونم کدوم انسان شریفی شما رو دعوت کرد دامبلدور ! صفا آوردین ! بفرمایین داخل خونه ! یه کیک و ماستی هست بزنیم با هم ! بفرمایین داخل خواهش میکنم !چوبدستی هاتون رو هم دم در لطفا تحویل دالاهوف بدین ! »


در جزایر بالاک

اسکور: « می بخشید خانم ! ئم ! شما بستالیوفیو میشناسی اینجا ؟! »

پیر زن: « بله بله که میشناسم ! ایناهاش سگ منه دیگه ! بستا جون ! سلام کن به آقا ! »

و پیر زن به مجسمه سفالی یک سگ در کنار خودش اشاره کرد که با لگد پیر زن صدایی همانند پارس محبت یک سگ از درون مجسمه بلند شد !

اسکور: « ئه ! نه خانم . این بستالیوفیو که من دنبالشم یه آدمه ! یه مرد میانساله. مجسمه یا حیوون نیست »

پیر زن: « آهان ‍! فهمیدم مادر جان ! حاج آقا رو میگی ! اوناهاش ! اون گوشه کلاس پند و اخلاق گذاشته. خدا خیرشم بده ! تمام شورشی های جزیره بالاک رو این حاجی آروم کرده ! »

و به مرد میانسال ریشویی اشاره کرد که سر کودکان بلاک شده و دل شکسته دست می کشید و به آنها امید می داد...


ویرایش شده توسط ریگـولوس بلـک در تاریخ ۱۳۹۰/۲/۵ ۱۱:۴۳:۵۷
ویرایش شده توسط ریگـولوس بلـک در تاریخ ۱۳۹۰/۲/۵ ۱۱:۴۷:۴۰


قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۷:۱۹ یکشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۰
های همگی

آرشمیدس فعلا داره طعم لذت بخش درس و سختی رو میچشه. حال و وقت اینجارو نداره گویا !

خب مال منه بدون اجازه !

برای آمیکوس دوباره مصاحبه میذارم. مصاحبه بعدی برای آمیکوس میشه. اما و اما و اما !


مهمان این هفته: جسیکا پاتر


معرفی شخصیتی: (ساختگی) ؛ خواهر گم شده ی هری است که در کتاب های نوشته نشده (احتمالا کتاب هشتم ) هری رو پیدا میکنه و عمه ی بچه های هری میشه. جینی هم این وسط حسابی از این عمه بزرگ حساب میبره و میسوزه دیگه ! . به بیان بهتر، جسیکا دومین مقام سایت جادوگران و آبجی وبمستر کل سایت هستش. حق آب و گل داره.

از جمله افتخارات معنوی جسیکا پاتر ازدواج حقیقی اش با شخص من بوده. بله برید بسوزین. من با عله فامیلم !

از افتخارات مادی و دنیوی جسیکا میشه به ریاست محفل ققنوس در سال 84 اشاره کرد. همینطور سه چهار بار در سه چهار دوره ناظر تالار خصوصی گریفیندور بودن. . ده ها بار رنک بهترین بازیکن کوییدیچ گریفیندور رو برنده شدن. احتمالا در بین سه نفر از بهترین بازیکنان کوییدیچ تاریخ سایت هستن. با تیم کوییدیچ ریش سفیدان هم بودن دو دوره که لیگ کوییدیچ رو بردن و قهرمان شدن. چندین بار هم بهترین نویسنده تالار گریفیندور بودند. رنک فعال ترین عضو هم داشتند. همچنین ارتش قدرتمند وایت تورنادو مدت ها با ریاست ایشون، جنگ های قدرتمندشو پیروز شده ! زمانی هم ناظر و دهدار دهکده هاگزمید بودند. مدتی بعد به محفل ققنوس خیانت کرد و به لرد سیاه پیوست اما دیری نگذشت که دوباره به همراه من استغفار کرد و به محفل برگشت. اما من دوباره جذب لرد شدم. اون حالا مونده با یه محفل ققنوس که فوت شده خیلی وقته !

خب جسی درگیر دانشگاهه و به زودی پس از امتحانات با رمز "یا سارا اوانز مرحوم" قصد داره جنگ های شدیدی رو علیه لرد سیاه برقرار کنه و هدفش فقط و فقط پس گرفتن شخص منه تا منو به محفل برگردونه ! . فقط من !

تا جمعه وقت دارین سوالات خودتون رو مطرح کنید. حواستون باشه به زندگی شخصی ما زیاد گیر ندین که من اینجام !
فقط ارباب اجازه داره وارد زندگی خصوصی ما بشه !
مهمان بعد از جسی هم آمیکوس خواهد بود دوباره !
قلم پر هم مال خودمه دیگه !


فعلا...



گروه ترجمه سایت جادوگران
پیام زده شده در: ۱۴:۱۹ جمعه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۰
سلام

مدیریت سایت لطف کرد و بلاخره گروه ترجمه رو با انجمن خصوصیش برای کار ما فراهم کرد. خب اعضای این فعلی این گروه که دسترسی دارن به این انجمن خصوصی و شیوه کار. پس اعضای این گروه دیگه در این تاژیک کاری ندارن و مراجعه کنن به انجمن خصوصی ترجمه و عملکرد بیان شده در اونجا.

اما اعضای عزیزی که دوست دارن به گروه ترجمه بپیوندن، کافیه در همین تاپیک تقاضای عضویت کنن. در این صورت به شما یک صفحه مطلب انگلیسی درباره هری پاتر داده میشه و از شما تقاضا می کنیم تا مدت چهار - پنج روز ترجمه را در فایل مایکروسافت ورد قرار داده و آن را آپلود کرده و لینکش را در این تاپیک ارائه کنید. ترجمه شما بررسی می شود و در زمان کوتاهی به کار شما رسیدگی خواهد شد. اگر ترجمه قابل قبول و مناسبی ارائه دهید، عضو گروه ترجمه خواهید شد. اما در صورت عدم تایید، شما می توانید با کمی گذشت زمان و تمرین در مدت حدقل دو - سه هفته بعد دوباره در این تاپیک تقاضای عضویت کنید.



با سپاس



ماهنامه ی "جادوگر"
پیام زده شده در: ۱۲:۰۰ جمعه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۰
ماهنامه الکترونیکیه اما کسایی که ایمیل بزنن و تقاضا کنن، چاپ میشه و با پست میره درب منزل شون. به این شکل قیمتش 1500 تومنه. از شماره قبل دو تا تقاضا داشتیم.



ماهنامه ی "جادوگر"
پیام زده شده در: ۱۹:۵۶ پنجشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۰
دومین شماره ماهنامه «جادوگر» منتشر شد!

دومین شماره ماهنامه «جادوگر» برای اردیبهشت ماه سال ۹۰ با صاحب امتیازی سایت جادوگران منتشر شد. نظرات، پیشنهادات، انتقادات و تحلیل های خود را پیرامون همه موارد ماهنامه، می توانید از طریق همین تاپیک ارائه دهید.

در این شماره سعی کردیم که به مطالب و بخش ها تنوع ببخشیم و بیشتر روی نظم مطالب کار کنیم. بی شک هدف ماهنامه از این پس نشر مطالب و موضوعاتی پیرامون دنیای هری پاتر است که پیش تر به آن زیاد اشاره نشده یا اصلا اشاره ای نشده است. در این شماره خواهید خواند:


مصاحبه با یک کارگردان درباره فیلم های هری پاتر
نگاهی به داخل نمایشگاه هری پاتر در نیویورک
گزارشی از نمایش تستی فیلم "یادگاران مرگ: بخش دوم"
بررسی لوکیشن «بارو»
و ...


در ضمن به اطلاع شما عزیزان می رسانیم که ماهنامه جادوگر در ماه خرداد منتشر نمی شود و زمان بعدی انتشار که یک ویژه نامه خواهد بود، بیست و هشتم تیر است.

لینک دانلود



توضیح: متاسفانه چون مدیران سایت هیچ گونه اعتمادی به تهیه کنندگان ماهنامه ندارند و از طرفی چون سه نفر هم بیشتر نیستند مدیران گل و از طرف دیگه هم چون هیچکدوم اینترنت مناسب ندارن تا ماهنامه رو دانلود و سلامت و امنیت اون رو بررسی کنند، ما چوبش را خواهیم خورد و انتشارش در صفحه اصلی سایت صورت نمیگیره. رسما ارزشی قائل نیستند به بیان برتر !


سربلند باشید
سردبیر ماهنامه جادوگر


ویرایش شده توسط ریگـولوس بلـک در تاریخ ۱۳۹۰/۲/۲ ۱۴:۲۸:۰۲


گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۱:۰۴ یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۰
[spoiler=خلاصه سوژه]اسکورپیوس با پیکر خونین و بی جان رز ویزلی در کف اتاق رو به رو میشه. پس از اطمینان کامل از قتلش، نامه ای در دستان رز پیدا میکنه که از جانب کسی با نام مستعار "ب" نوشته شده بود. چرا که نام کاملش به خاطر قطرات خون محو شده بود. در نامه این فرد عنوان کرده که برای قتل اسکورپیوس آمده اما رز مانع اینکار شده و او رز را می کشد. اون فکر می کرده که پدر و پدر بزرگ اسکورپیوس باعث مرگ تمام خانواده ی اون فرد شده. برای همین جهت کشتن اسکور آمده بود اما رز مانع شد و او رز را به قتل رساند. حالا هم در ادامه نامه عنوان میکنه پشیمان است و اسکور را می بخشه چون رز چیز بزرگی بهش یاد داده و از اسکور میخواد که برای انتقام قتل رز بیاد و اونو بکشه. چون خودش نمیتونه اینکارو کنه. اسکور یه قبر برای رز سفارش میده و به سراغ کتابخانه خودش میره تا در مورد پدر و پدر بزرگش جستجو کنه که چه کسانی را کشسته اند تا بتونه هویت اون فرد رو پیدا کنه و بره برای انتقام. بلاخره میفهمه که اون فرد بستالیوف هستش اما پیش از رفتن به سراغ اون کتاب درج میکنه که با نیم ساعت تلاش، این فرد خودکشی کرده. اسکور از طریق کتاب میفهمه که آنتونیون دالاهوف پسر بستالیوف هستش. سراغ آنتونیون رفت اما نتوانست او را به عنوان نماینده ای از پدرس بکشد. به مرگخواران هم چیزی نگفت و نزد لرد رفت و ارتباط دالاهوف و بستالیوف را شرح داد و اینکه دالاهوف چند ثانیه است که از خانه ریدل ها دور شده. لرد در نبود آنتونیون دستور تشکیل جلسه میده...[/spoiler]


کمتر از پنج دقیقه همه مرگخواران به غیر از دالاهوف، دور میز ناهار خوری خانه ریدل ها نشسته بودند و به انتهای میز، جایی که لرد سیاه با چهره ای در هم و متفکر نشسته بود، خیره ماندند. بلاخره سکوت شکسته شد. لرد سیاه کمی روز میز خم شد و با صدایی پریشان و آرام گفت:

«سکوت برای آرامش روح مرحومه ویزلی بود. کسی که با قدرت در ارتش من خودشو ثابت کرد. واسه اثبات خودش به من، هفت جد و آبادشو تکه تکه کرد ! و در راه شخص من و اهدافم ساعاتی پیش جانشو از دست داد ! »

اسکورپیوس که هم اعصاب له شده ای از ذهنیت انتقام داشت و هم حس تمسخر، با صدایی بلند رو به لرد گفت:

«ببخشیدا ! ولی فک کنم در راه نجات جون من کشته شد !!! »

لرد ناخن دراز انگشت اشاره اش را به سمت اسکورپیوس گرفت و زمزمه کرد:

«زبون بده ! »

در این حین زبان دراز اسکورپیوس بدون هیچ گونه خونریزی از حلق بیرون جهید و روز میز، مقابل چشمان لرد سیاه قرار گرفت و اسکور نیز با چهره ای وحشت کرده سکوت اختیار نمود.

«از شما یاران خوبم ممنونم که در این سکوت همراهی کردید منو تا تحمل این غم آسوده تر بشه. از برخی از شما هم ممنونم که در زیر میز دارین با کشیدن کاریکاتور من تمرین نقاشی می کنید. ممنونم چون انگشتان شما بی شک امشب شام نجینی خواهند بود. »
در این حین ریگولوس و مورفین از انتهای دیگر میز، به همراه گلوله های مختلف کاغذ پدیدار شدند.

مورفین: «ببخشید دایی جون ! میژونی که من دشتم لرژش داره ! جای مینایاتور چهره ات، کالیکاتول از آب در میاد ! »

ریگولوس: «منم که داشتم به وظیفه ام میرسیدم. کفش ها رو واکس می زدم با دهنم. فقط نمیدونم ارباب ! چرا کفش شما اینقدر نرم و لطیف بود. مثه پا بود انگار. »

در این حین لرد سیاه پاهای بدون کفشش را که خیس از آب دهن ریگولوس بودند در زیر میز تکانی می دهد و آن را شلوار ایوان می مالد. لرد با لحن جدی تر ادامه داد:

«خب دور شید شماها. می گفتم یاران من. همانطور که می دونید انتقام بخشی از اخلاق ماست. پس از قاتل رز باید انتقام بگیریم. شنیدم ایشون خودکشی کردن. پس باید دنبال نسل ایشون بگردیم. طبق تحقیقات گسترده ام در کتابخونه های مختلف در همین چند دقیقه پیش... »

اسکور: «»

« در همین چند دقیقه پیش، متوجه شدم که دالاهوف خودمون، فرزند اون قاتل هستش. از طرفی برای من ساده نیست که انتقام اون فرد رو به فرزندنش منتقل کنیم. دالاهوف از ستاره های منه ! »

ایوان: «ارباب ! بذار من برم یه دقیقه کلکشو بکنم ! اون وقت من کل منوی مدیریت رو در اختیار دارم برای شما، نه فقط انجمن ها رو ! »

بلاتریکس جیغ کوتاهی از شدت خوشحالی کشید و گفت:

«ارباب ! ما که میخوایم انتقام بگریم ! بیایین تدریجی اینکارو کنیم. ببریمش شکنجه گاه، روزی صد تا کروشیو بخوره ! تا وقتی اسکلت بشه ! بعدش دیگه کارشو میسازیم ! اینطوری لذتش پایدار تره ! »

در این حین سایه ای روی میز میوفته. همه سرشان را بالا می گیرند. ریگولوس از لوستر آویزان بود و با آب دهنش لوستر طلایی را برق می انداخت. میان حرف مرگخواران پرید و گفت:

«من پیشنهاد دیگه ای دارم. از اونجا که دالاهوف ستاره ی ماندگاره ارباب هستش، اول بکشیدش، بعد به عنوان یادبود، بندازینش توی آتیش، خاکسترشو بریزین داخل این... »

در این حین از میان لوستر یک قوطه نوشابه فلزی را روی میز می اندازد.

«این شکلی یادش زنده می مونه ! ارباب ! قوطی نوشابه رو بذارین روی میزتون که هی یادش بیوفتین ! »

به همین ترتیب بقیه مرگخواران نیز با روش های گوناگونی، شیوه های مرگ دالاهوف رو بیان کردند که درب خانه ریدل گشوده شد. دالاهوف با صورتی قرمز، چشمانی پف کرده و گونه هایی خیس رو میز ناهارخوری خودش را سر داد تا درون آغوش لرد سیاه پرید:

«ارباب ! ارباب ! بابام مُرد ! »

لرد: «آره دیگه ! عمرشو داد به من ! درکت میکنم پسرم ! چه کاری بر میاد ازم؟! »

دالاهوف در حالیکه با خوشحالی چشمانش را از اشک پاک می کرد، گفت:

«خودکشی کرد ! جسدشو آوردم ! دم دره ! خواستم یه قبر بدین بهش توی حیاط پشتی ! توی قبرستون خانوادگی تون ! »

لرد: «آخه جا نداریم که پسر جان ! آخریش بود که مال رز شده. »

دالاهوف: «خب پس با مال رز یکیش کنیم ! مشترک بشه ! تو رو خدا ارباب ! »

در این حین اسکورپیوس با صورتی قرمز می رفت تا داد بزند اما یادش آمد که زبانش در زیر دستان لرد اسیر مانده و آنها هنوز نقشه و شیوه ای برای کشتن دالاهوف انتخاب نکردن... .


ویرایش شده توسط ریگـولوس بلـک در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۲۸ ۱۲:۰۰:۳۷


خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۱۵:۲۵ شنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۰
سرورم !

سابقه ی عضویت در گروه مرگخواران؟

یاپ ! مدتی با همسر عزیزمان !

سابقه ی عضویت در محفل؟

خب نه به طور مستقیم. . همانطور که میدونید سرور من، مقر محفل ققنوس خانه شماره 12 گریمولد بوده دیگه. این خونه باستانی من و خاندان من هستش. من اتاق دارم اونجا. با سند. خواستید تعطیلات تابستانی در اتاق من جا هست.

مهم ترین تفاوت بین دو جبهه ی سیاه و سفید؟

سفید امیدی دیگه نداره. اینجا سرشار از امیده.

نظر شما درباره کچلی و جادوگران کچل؟

بخشی از زندگی همه انسان هاست. بستگی به مراقب صحیح داره. کچل ها هم مثل ما هستند. تفاوتی ندارند.

بهترین و مناسب ترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟

نه. گناه دارن. بهتره باشن. چون اگه نباشن جنگ دیگه معنا پیدا نمیکنه. بی مزه میشه قصه که. با کی بجنگیم اون وقت !

در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟

می برمش باغ وحش، براش هر روز یه همدم میخرم !

به نظر شما چه بلایی سر موها و دماغ لرد سیاه آمده است؟

رشد درونی داشتن به جای بیرونی ! البته به دستور خودشون از درون رشد کرد موهای مبارک شون !

یک نمونه از کارهای بی رحمانه و سنگدلانه و سیاهانه خود را شرح دهید.

یه بار با وجود مایه داری، از فلورین فورتسکیو یه قیفی دزدیدم !

نظر خود را بصورت کاملا خلاصه درباره این واژه ها بین کنید:

ریش: داشتم تا دیروز. دیگه به امر خودتون کردیمش ته ریش.
طلسم های ممنوعه: خوبن !
الف دال: چی هست؟!
ارباب: سرور من !


هوووم...اینجا به یه نتیجه ای میرسیم!جسی قادره به تنهایی یه محفلو یه شبه منحل کنه و یه ریش درازو بکشه!عجب قدرتی!

جوابهاتون بسیار زیرکانه و خلاقانه بود.کار بی رحمانه تون هم واقعا وحشتناک بود و لرزه بر اندام دشمن انداخت!

ولی سفیدا گناه ندارن!کلا نباشن بهتره.نگران نباشید.بدون اونا هم میشه جنگید.ارباب برای دستگرمی هر روز با یکی از مرگخواراش مبارزه میکنه.

راستی...شما همونی نیستی که هورکراکس منو تو غار نابود کردی و به جاش برام نامه عاشقانه گذاشتی؟!

در ارتش سیاه همیشه برای مرگخواران قدیمی جا هست.

خوش اومدین.

تایید شد.



ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۲۸ ۷:۱۱:۲۳


شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۰۲ جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰
نام خانوادگی: بلک
نام کامل: ریگولس آرکچروس بلک
تاریخ تولد: 1961
تاریم مرگ: 1979
مهارت: جستجوگر کوییدیچ
گروه: اسلیترین
وضعیت خون: اصیل و خالص
شغل: دانش آموز هاگوارتز - مرگخوار لرد سیاه در دوره ای کوتاه
محل زندگی: لندن - خیابان گریمولد - خانه شماره 12
مشخصات ظاهری:چشم های مشکی - موهای شلخته و مشکی رنگ - صورت سفید و کمی بی روح
توضیحات: ریگولس، مرگ خوار 16 ساله، همان ر.آ.ب اسرارآمیز بود. کسی که جان پیچ قاب آویز را دزدید و در حین انجام این کار جانش را از دست داد و کریچر را راز دار کار خود نمود. در حقیقت او به لرد سیاه خیانت کرد و به جای قاب آویز اصلی، یک قاب آویز دیگر را برای لرد سیاه مخفی کرد و پیغامی پیروزمندانه خطاب به لرد سیاه نوشت که بعدها هری پاتر آن را از درون قاب آویز پیدا نمود.

شناسه قبلی (استعفا)


ابتدا باید با شناسه قبلیتون بلیت بزنید و درخواست تعویض شناسه کنید تا بسته بشه و ما مطمئن بشیم خود دارنده قبلیه شناسه هست که این درخواستو داره. این شناستون فعلا بسته شد.


ویرایش مجدد: بلیت رویت شد.
تایید شد!


ویرایش شده توسط ریگـولوس بلـک در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۲۶ ۱۷:۱۹:۰۱
ویرایش شده توسط ریگـولوس بلـک در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۲۶ ۱۷:۲۰:۵۱
ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۲۶ ۲۰:۰۳:۴۳
ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۲۶ ۲۱:۳۰:۴۱






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.