قسمتی از دفترچه خاطرات لرد ولدمورت!نقل قول:
ساعتی بعد رهگذران از کنار جسد ساحره ای گذر میکردند که لبخند غم انگیزی روی لبانش نقش بسته بود.حدسش درست بود.هرگز کسی عمق درد مری را حس نکرد.هرگز کسی نفهمید چرا او دوباره آنجا بود...
.......................
سایهای در تاریکی! حرکت میکرد، بوی نامطبوعی در اطراف پیچیده بود و حس سردی تمامی ساکنین اطراف وزارتخانه را فرا گرفته بود.باجهی تلفنی که محل ورود افراد عادی به وزارتخانه بود کاملاً یخ زده بود در حالی که شهروندان لندنی روز بسیار گرم و سوزانی را سپری کرده بودند.
- کلاً همه وسایل این احمقها! مزخرف و آشغاله، هیچ چیزی کار نمیکنه... هزار سال هم که بگذره بازهم جای اولمون هستیم!
پیتر: بازی در نیار، دوباره تکرار هم نکن، همه میدونن که تو میخوای برگردی به جای اولت...
- من؟ هرگز... هیچ وقت آن زیر زمین وزارتخونه رو دوست نداشتم و همیشه تحملش کردم...این رو مطمئن باش هیچ وقت به جای اولم برنگشتم! ولی خب چاره ای نیست باید یکی دستی بالا بزنه تا اسرار حفظ بشه!
گابر: ولی تا جایی که من میدونم هیچ وقت اسراری حفظ نشده، هر وقت لازم بوده ما همه چیز رو برای همه کس گفتیم، یعنی خودت گفتی که...
- من؟ هرگز... هیچ وقت آن چیزی که باید فاش نشد، فقط ما چیزایی رو که بقیه دوست داشتن بهشون گفتیم، غذایی که میخوردن آن یه سری آشغال بود که ما با جادو براشون لذیذ کرده بودیم...
آلبوس سوروس: ولی همیشه هم اینطوری نبوده ما خیلی جاها بهشون خدمت کردیم ولی کیه که قدر بدونه، یعنی تو نذاشتی ما سهم خودمون رو بگیریم...
- من؟ هرگز... ما سهممون همون چیزی بود که برداشتیم ، همین که من اینجا هستم به خاطر همین سهم بوده و هست!
تام ریدل: اینکه تو اینجا هستی فقط و فقط به خاطر جادوهای من بوده و بس... وگرنه تو خودت هیچی نداشتی...
- من؟ هرگز... این جادوهایی که تو ازشون حرف میزنی رو از باستان داشتیم و خواهیم اشت منتهی همیشه کسی بوده که بدونه چطور باید از این جادوها استفاده کنه تا ماندگار بشه...
پـــــــــــــــــــــــــــــاق!***:این سیستم ظاهر شدن هم مشکل پیدا کرده باید با مامورای ویژه تماس بگیرم، تو داشتی با کسی صحبت میکردی؟... ماندگاری چی؟ از چی حرف میزدی؟ کی باید ماندگار بشه؟ چی باشد بمونه؟...
- حرف نزن کارت رو بکن، قرار نبود حرف بزنی...
***: من هنوز نفهمیدم جناب وزیر چرا باید ساحره ای مثل تو اینجا راه بده... بیا باید بریم به محل کارت، زیر زمین وزارتخونه آماده شده!
جادوگر و ساحرهی ناشناس به طرف باجهی تلفن حرکت کرده و داخل آن شدند لحظهای بعد دیگر هیچ مشنگی کسی را داخل باجهی تلفن نمیدید. اما بوی نامطبوع بازهم فضا را پرکرده بود...