هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

به برنامه "تور جهانی سالازار اسلیترین" ملحق شوید و به مدت یک هفته، بر اساس علایق و استراتژی‌های تصرف جهانی ایشان، در انجمنی که مورد بازدید سالازار کبیر قرار می‌گیرد، وی را همراهی کنید.


این برنامه به همه‌ی جامعه‌ی جادوگری، از اعضای محفل ققنوس گرفته تا مرگخواران و کارکنان وزارت سحر و جادو، فرصت می‌دهد تا در این مهم، شریک و همراه سالازار شوند.

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (جیمزسیریوس)



Re: نقدستان محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۸:۱۷ یکشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۰
سلام بر ویکتور عزیز. روبراهی رفیق؟

بریم سراغ پست:

نقل قول:
شب بسیار عجیبی بود! قرص ماه تکمیل شده بود و به وضوح دیده میشد.محفلیون سر میز غذا نشسته بودند و منتظر ویکتور بودند که بیاید و بعد شروع به خوردن شام کنند.


اول یه سوال. چرا این شب عجیبه؟ وضوح ماه کامل و شام خوردن محفلی ها چیز عجیبی نیست.
اما در مورد تلاشی که برای فضاسازی کردی، به نظرم کافی نیست برادر. "عجیب" بودن بی دلیل شب، فضاسازی نیست. میتونی از باریکه های نور مهتاب که از روزنه ی پنجره های خاک گرفته ی آشپزخانه گریمولد وارد میشد بگی به عنوان فضاسازی مثلا! ها؟ خفن تر نشد؟
فضاسازی خیلی خیلی مهمه تو یه پست، چه جد باشه چه طنز. حالا جد بیشتره اهمیتش ولی به این معنی نیست که طنز نیاز نداره بهش.

نکته ی بعدی در مورد برخورد هریه، توی محفل ما سرگروهمون رو هر چقد هم خفن باشه "قربان" صدا نمیکنیم. چون اون فرد که حالا دامبلدور باشه یا هری راضی به این لفظ نیست. و یا اینکه هری هیچوقت اونقدر با خشانت برخورد نمیکنه که ویکتور هیجان زده رو اونقدر سرپا نگه داره و خودخواهانه شامشو بخوره! اینا از خصوصیات اخلاقی ولدکه! چن وخ اونجا بودی؟

نقل قول:
تـــــــقق هری با عصبانیت قاشقش را محکم به میز کوباند و گفت


افکت هایی مث "تــــــق"، "گوفش" و غیره رو داخل جمله یا دیالوگ نیار. بنویسشون، بلد کن، علامت تعجب بذار، بپر خط بعد! و بعد جمله ی بعدی رو بنویس.

ببین سوژه رو یکم یهویی وارد کردی. البته بهت حق میدم چون پست اول سوژه س و حق داری سریع پیش بری، ولی ویکتور یهو میاد از یه سنگ عجیب حرف میزنه که تازه پیداش کرده، نه میگه از کجا، نه میگه چطوری، همه چیزو هم در موردش میدونه، شب عجیب نیست برادر، ویکتوره که عجیبه!

خلاصه:
1. به فضاسازی بیشتر اهمیت بده.
2. به ویژگی های شخصیتت دقت کن و بعد با توجه به اون، رول بنویس.
3. اوضاع رو دقیقا توضیح بده و مشخص کن با اینکارت به نویسنده ی بعدی فرصت میدی.

منتظر پست های بهترت هستیم،
موفق باشی، فرزند روشنایی!



Re: نقدستان محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۰:۴۸ جمعه ۱۷ تیر ۱۳۹۰
سلام بر الیواندر عزیز.

اول در مورد پستت تو کلبه ی سفید:

باید بگم سوژه ش جالب بود، یعنی فکر اینکه به دنبال پیدا کردن اون سنگ چه ماجراهایی پیش میاد یا احتمالا با برگشتن مادر سیریوس چه جهنمی درست میشه هیجان انگیزه برام، و اگه چیزی به ذهنم برسه خودمم پست میزنم پشت سوژه ت. ایول!

نقل قول:
خانه شماره 12 گریمولد از این رو به اون رو شده بود...اعضای محفل همه در تکاپو برای مهمونی فردا بودن. سیریوس بلک که تازه از سفر دور دنیا برگشته بود متعجب به تک تک اعضای محفل که از این ور به اون ور میرفتن نگاه میکرد.


خب شما زبان عامیانه رو برا رولت انتخاب کردی، خوبه. اما گاهی تکرار بعضی کلمات (بخصوص فعل ها) خیلی به چشم میاد، چه تو عامیانه چه تو کتابی. مث فعل "بود" توی نقل قول بالا.
اینجور مواقع میتونی یکی از فعل ها رو بسته به جمله به قرینه حذف کنی، یا جمله رو طوری تغییر بدی که فعل دوباره تکرار نشه.
"تکاپو" یه واژه کتابیه که تو عامیانه زیاد استفاده نمیکنیم ازش. شاید بهتر باشه وقتی رولی رو به این زبون مینویسیم هم استفاده نکنیم از این جور کلمات و جانشین مناسب تری پیدا کنیم براشون.

مورد دیگه ای که هست استفاده از شکلک هاته. گاهی خیلی جالب بود و گاهی نامناسب. مثلا وقتی سیریوس از مالی میپرسه چه خبره، به نظرم اصلا نیازی به شکلک نیست و اگر هم باشه مسلما اون شکلک لبخند نیست. چرا که سیریوس به گفته ی خودت از سفر برگشته و متعجبه از این شلوغی ها!
مث شکلک بعدی که برا سیریوس گذاشتی، که متعجبه از اصلاح دامبلدور. اون خوبه، یا مثلا اون به رخ کشیدن چهره ی اصلاح شده و شکلکی که گذاشته بودی براش، واقعا جالب بود و خندوند منو.
اما وقتی مادر سیریوس متوجه میشه که میزبان ولدمورته، شکلک شما مناسب ولی خیلی زیاده! یکی یا دو تا کافی بود به نظرم!

نکته بعدی اینکه فضاسازی خیلی اهمیت داره الیواندر، چه پست طنز باشه چه جد. درسته اهمیتش توی جد خیلی خیلی بیشتره اما طنز هم نیاز داره بهش.
رولی که همش دیالوگ باشه، هر چقد هم دیالوگاش باحال باشه، به دل خواننده نمیشینه!

اما در مورد علامت سوال هات، که برا تاکید تعجب شخصیت هات به کار بردی،

نقل قول:
چه بلایی به سرت اومده؟؟؟
.
.
تابلو: چی؟؟؟؟؟؟


علامت سوال زیاد و مکرر نه تنها کمکی تو نشون دادن تعجب نمیکنه، که چهره ی پست رو به هم می ریزه برادر. به جای ؟؟؟؟؟؟ میتونی از یه علامت سوال و کنارش یه علامت تعجب (!؟) استفاده کنی، بهت و تعجب فرد با همین دو تا علامت مشخص میشه.

تا انتهای پست، به جز این مواردی که گفتم مورد قابل ذکر دیگه ای نبود.
پس خلاصه کنم:
به فضاسازی اهمیت بده.
فقط از دیالوگ استفاده نکن.
از شکلک ها و علامت ها به جا و به اندازه استفاده کن.

فرزند روشنایی، موفق باشی!
منتظر پست های خفن ترت هستیم!
.
.
.
اما در مورد پست بعدیت چون اینجا نقدستان محفله نمیتونم نقدش کنم! متاسفم!

[spoiler=جیــــــــــــــــــــــــــغ!!]چی فک کردی؟ فک کردی جیمز کوچولو انقد پسته که راحت دست رد بزنه به سینه رفیقش؟
نقد پست رو به زودی برات پیام شخصی میکنم برادر [/spoiler]



Re: نقدستان محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۲۲:۰۸ پنجشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۰
سلام جرج عزیز. بابت تاخیر عذر میخوام!

بریم سراغ پستت، که فضاسازی اولیه ش خیلی خیلی خوب بود.
فقط فک میکنم توی پاراگراف بندی دچار مشکل شدی، شاید از ورد کپی کردی یا هر طور دیگه ای، که انقد فاصله های عجیب غریب افتاده بین جملاتت. به هر حال پست رو قبل از فرستادن بهتره پیش نمایش کنیم که متوجه اینجور اشتباه های احتمالی بشیم.
این مشکل توی تمام پست شما وجود داشته.

عزیز یه خورده استفاده از ویرگولت زیاد بود. نه اینکه اشتباه بشه، زیاد بود. مثلا کاربرد ویرگول تو این جمله درسته:

نقل قول:
همه یک چیز را می دانستند،محفل داشت برای انجام سخترین ماموریتش آماده می شد.

اما چون قبل و بعدش هم پر از ویرگول بوده، میتونستی جاش " : " بذاری مثلا.

نقل قول:
شروع به صحبت کردن با صدایی خسته شد

این جمله اشتباهه ولی دلیلش این نیست که شما کاربرد این فعل رو ندونی، دلیلش اینه که مثلا یه جمله ای تو ذهنت بوده و اول میخواستی اونو بنویسی، بعد نظرت عوض شده و یه جور دیگه بیان کردی، حواست نبوده و ازش گذشتی. نتیجه این به هم ریختگیه که می بینی ، "شد" اینجا باید جاشو به "کرد" بده، یا مثلا میشه کلماتو جا به جا کرد:

نقل قول:
با صدایی خسته شروع به صحبت کرد.


تو این جمله:
نقل قول:
معلوم بود که چند شبی است که خواب درستی نداشته،نفسی کشید چشمانش را بست و دوباره شروع کرد

دایی جرج عزیز، "خواب درستی نداشته" اشتباه نیست، اما برای رول شما که سبک جد هست، میتونه بهتر بیان شه. ادامه ی جمله هم همینطور. نفس رو همه میکشن، اما بیا یه جوری این "نفس" کشیدن رو نشون بدیم که خواننده متوجه عمق فاجعه بشه!

مثلا:

نقل قول:
چشم هایش را که گودی های آن نشانه ی بیدارخوابی های شبانه بود، بست. آهی کشید و ادامه داد...


اینجوری بهتر نشد؟ فضاسازی فقط نشون دادن فضایی که شخصیت ها توش قرار دارن نیست. فضاسازی شامل نشون دادن حالت چهره و احوال ِ روحی شخصیتت توی چهره ش هم میشه.

نقل قول:
اما من نمی خواهم الکی جان کسی را از بین ببرم،هر آن کس که نیست همین الان بگوید،چون وقتی حرکت کنیم دیگر برای پشیمانی دیر است...خب،کسی هست؟


این دیالوگ یکم تناقض داره اول. اینکه هم داری کتابی صحبت میکنی، هم از واژه "الکی" که ما تو عامیانه داریم استفاده کردی. اما "هر آن کس" هم دیگه خیلی زیادی کتابیه، درسته پروفسور دامبلدور nمیلیون سال عمر کرده ولی این سبک حرف زدن برا گودریگ گریفندور مناسبتره!

ضمنا برادر، معمولا میگیم : جان کسی را به خطر انداختن، نه جان کسی را از بین بردن!

بقیه دیالوگ هاتم دقیقا همین مشکل قاطی بودن عامیانه و کتابی رو دارن. اول اینکه معمولا نوشته باید کتابی باشه و دیالوگ رو میشه عامیانه گفت. اما ما تو رول نویسی از این قانون ها نداریم و شما میتونی از زبان عامیانه هم استفاده کنی برای متن نوشته، به شرطی که دیگه کتابی قاطیش نکنی!
ختم کلام: توی رولت یا زبان عامیانه رو انتخاب کن یا کتابی رو! همه دیالوگ ها هم باید به یه زبون باشن، حالا عامیانه یا کتابی.

راستی، تیتر های مشخص کننده زمان و مکان رو بهتره بلد کنی، مث همون "جایی در حوالی خلیج مکزیک در آمریکا."، که بد نیست اینجا به جای "در" دوم، برا جلوگیری از تکرار، از خط تیره هم استفاده کنی.

اینجا:
نقل قول:
ما چاره ای نداریم جز اینکه به کمک این دیوانه برویم،کاری است که شده او فردا جلوی دروازه ی ورودی هاگوارتز منتظر ماست،من می دانم که این ریسک به معنا واقعی کلمه...


آلبوس دامبلدور به هیچ عنوان از لفظی مثل "دیوانه" استفاده نمیکنه، منظورم در مورد فردی مثل ولدمورت یا هر کس دیگه ایه، در مورد خودش ولی چرا کلی استفاده میکنه
اینجا بین "شده" و "او" وجود یه نقطه ضروریه، جمله تموم شده س. به این علائم توجه کن دایی جرج.

در کل پستی بود که فضاسازی فضاییش! خوب بود واقعا. من ِ خواننده میتونستم صحنه ها رو مجسم کنم و این یعنی شما تو فضاسازی موفق بودی.
البته از تاریخ این پستت مدتیه میگذره و من مطمئنم که شما تو این مدت پیشرفت بیشتری کردی.

در هر صورت موفق باشی، منتظر پست های بهترت هستیم فرزند روشنایی!


ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۶ ۲۲:۰۹:۰۷


Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۷:۰۵ پنجشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۰
مرگخواران، همه نالان از آواداکداورا ها و کروشیو های لرد، چهارزانو بر روی زمین نشسته بودند.
بلاتریکس درحالیکه دل و روده ی بلیز را از میان موهای وزش بیرون میکشید با احتیاط پرسید:
- ارباب؟ چرا لوسیوس فرار کرد؟

لرد ولدمورت دوباره سرخ شد.
نفس عمیقی کشید تا آرامشش حفظ شود، نشد.
نجینی را نوازش کرد تا ارامشش حفظ شود، نشد.
یکی از مرگخوار های ممدش را آواداکداورا کرد تا آرامشش حفظ شود، نشد.
گوشی تلفن را برداشت و شماره ای را گرفت.
- ســــــلام، شما با همراه سیفید میفیدی تماس گرفتین، من آلبوس دامبلدورم و فعلا چون شناسه م نیست قادر به پاسخگویی نمی باشم، لطفا بعد از شنیدن "اکسپلیارموس" پیغام بگذارید. اکسپلیارمـــــــــوس!

- سلام پشمک، زنگ زدم بهت یادآوری کنم که حالم ازت به هم میخوره، ازت متنفرم، میخوام صد سال سیاه سر به تنت نباشه و تازه، سال دومی که بودم اومدم تو دفتر احمقانه ت و یه وسیله ی نقره ای مزخرف رو دزدیدم و از برج ستاره شناسی پرتش کردم پایین! آره!

سپس، تلفن را با شدت روی میز کوبید و آنگاه نفسی راحت کشید.
بلاتریکس، با اطمینان از آرامش اربابش، دوباره پرسید:
- ارباب؟ لوسیوس کار بدی کرده؟

چشمان سرخ ولدمورت برقی زد.
- البته بلاتریکس، اون با استفاده از یه سری شیوه های احمقانه ی مشنگی و فتوشاف، یه عکس تقلبی از ارباب ساخته و الان داره می برتش پیش محفلیا که آبروی لرد ولدمورت کبیر رو بازیچه ی اون پاترچه کنه. همین حالا برین دنبالش، اون عکس رو هر جا که هست و دست هر کسی افتاده نابودشـ...نه، بیارینش پیش ِ من!هر فردی رو هم که اون عکس رو دیده یا ازش خبر داره بکشین!

بلافاصله پس از پایان جمله ی لرد ولدمورت، صدای آپارات مرگخواران مطیع به گوش رسید.



Re: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۴:۰۶ پنجشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۰
- باشه!

اسکورپیوس این را گفت و به مقصد قصر مالفوی ها آپارات کرد.
لرد که هنوز با چهره ی به جایی که اسکورپیوس لحظاتی پیش ایستاده بود خیره شده بود زیرلب گفت:
- دمش گرم، این از منم پست تره.

-----------------------
دقایقی بعد - قصر مالفوی ها

صدای "پاق" خفه ای شنیده شد و اسکورپیوس در میان تالار پذیرایی ظاهر شد، به محض ظاهر شدنطبق غریضه سرش را خم کرد تا مانع از شکسته شدن بینی اش توسط شمعدانی سلطنتی شود که به سرعت به سویش می آمد.

- یه بار دیگه بگو چی گفتی!!
- گفتم راسوی بوگندو!
- تو کرم فلوبر خوردی!
- خریت ِ منه که زن تو شدم! شص میلیون نفر خواستگار داشتم، شص میلیون نفر!
- پس چرا اونا رو بدبخت نکردی، چرا اومدی سراغ ِ من؛ تو لیاقت منو نداری ضعیفه!

اسکورپیوس، در حالیکه سرش را بین دستانش گرفته بود به سرعت از پله ها بالا دوید تا خودش را به اتاقش برساند. از این همه بحث خسته بود.

در آخرین پاگرد، صدای فریاد مادرش را شنید که میگفت:

- اصن میدونی چیه!؟ گوربابای من، گوربابای تو، گوربابای ویتنام! من از این خونه میرم، میرم محفل ققنوس درخواست عضویت میدم، میرم میشم محفلی، پاک، سیفید میفید، برو بمیر!

اسکورپیوس ایستاد. صدای کوبیده شدن در قصر را شنید و به فکر فرو رفت. دستور ولدمورت تعقیب پدر بود نه مادر، اما کسی که مشتاق پیوستن به محفل بود مادر بود نه پدر!

اسکورپیوس بعد از اندکی تجزیه و تحلیل و به یادآوردن اینکه ولدمورت به او دستور قتل پدرش را داده، سرش را بالا گرفت و با عزمی جزم شده، جیغ کشان به سمت اتاقش دوید.



Re: پستخانه ی هاگزمید(نامه سرگشاده)
پیام زده شده در: ۱۲:۰۶ پنجشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۰
از : جیمز سیریوس پاتر
به : عله پاتر

سلام بابا.
کجایی نمیدونم، حتما رفتی تو سایت زوپس و هنوز در تلاشی اونو به یک سی ام اس برتر تبدیل کنی. از وقتی که یادم میاد بزرگترین آرزوت همین بود. همیشه به فکر کارت بودی. شام و ناهارمون جای اسپاگتی منوی مدیریت بود. جای کوییدیچ کار با ویکی یادم دادی، جایزه ی نمره هام تو هاگوارتز، منوی نظارت بود نه یویوهای خفن جدید.

آره بابا. دلم خفن گرفته ازت.
چجور پدری بودی! من تهدید به بلاک شدم حتی!
یادته باهام مصاحبه کردی زدی تو خبرنامه؟ یادته آخرای مصاحبه رو سانسور کردی؟ یادته چندبار پا گذاشتی رو سیم سرور؟

خدا از سر تقصیراتت بگذره بابا، شرمنده دو عالمم کردی، هر جا میرم سر م پایینه، هر کی میبینه میگه این پسر عله س، این پسر عله س، بچه ها بهش بخندین!

ولی بابا یه خبری دارم برات. یکی اومد جات. بابای خوبیه، قدرمو میدونه، اسمش عله نیست، هری میگن بهش. آشنا نیس برات؟
خلاصه بگم. هیچوقت یکی از حرفاتو یادم نمیره، میگفتی اونی که برج میلاد ساخته، دیگه سراغ ِ ساختمون های آجری رو نمیگیره!

برو سراغ ِ سی ام اس برتر میلادت، جادوگران آجری رو ما میسازیم!!



Re: خیابون گریمولد
پیام زده شده در: ۰:۲۶ سه شنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۰
- خلبان صحبت میکنه! مسافرین گرامی که در سمت ِ راست هواپیما نشستن میتونن جوجه قق ِ باشکوه پروفسور دامبلدور رو که به صورت اتفاقی با ما همراه شده مشاهده کنن! ایول! همیشه دوس داشتم یکی از اینا داشته باشم!

لینی سرش را به پشتی صندلی تکیه داد و چشمانش را بست. هواپیمایش خصوصی بود و او تنها مسافر آن بود که در ردیف وسط نشسته و به هیچ یک از پنجره ها دسترسی نداشت. اما خلبان که ظاهرا جوان و خام بود، علاقه ای خاص به پدیده های اطراف نشان میداد.

بعد از غاز های مهاجر، دو دراکولا، سه تکه ابر به شکل یویو، فوکس دامبلدور چهارمین موجودی بود که خلبان کوچک را هیجان زده کرده بود.

لینی آهی کشید و به ساعت مچی اش نگاه کرد، چند ساعتی در راه بود و میدانست که جزایر بالاک نزدیک است. امنیت هواپیمای خصوصی اش از طرف شرکت هواپیما بری جیمزتدیا تضمین شده بود و او با اطمینان...

- خلبان صحبت میکنه! مسافرین گرامی که در سمت چپ هواپیما نشستن میتونن یه بالون مشنگی معرکه ی رنگ و وارنگ رو ببینن که خیلی خفنه! همیشه دوس داشتم سوار یکی از اینا بشم!

لینی:

- هی! خلبان صحبت میکنه! مسافرین گرامی، حیف که شما تو دماغه هواپیما نیستین، حیف که شما پنجره ی جلو ندارین، دلتون آب، من دارم! و الان میتونم قله ی سرفراز و خفن و کوه سپید پای در دیو رو در چند میلی متری نوک هواپیما ببینم، ایول! همیشه دوس داشتم..

لینی : چند میلی متری نوک هواپیما؟



لحظاتی بعد، لیلی وارنر با چتر نجاتی که روی آن جمله ی "مدیر باش، سالم باش!" دیده میشد، در آسمان جزیره ای دور افتاده، معروف به جزیره ب بالاک توسط مشتی ستم دیده مشاهده شد.

و جایی در همان حوالی، یک هواپیمای خصوصی کوچک با طنین صدای جیغی گوشخراش، در دامنه های پر شیبب دماوند سقوط کرد!


ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۴ ۰:۳۵:۱۴


Re: "رادیو پاتر بان!"
پیام زده شده در: ۲۱:۴۲ شنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۰
در خــــــــــــــــدمت شمااااااااا هستیــــــــــــــــــــــم با اخبار کسل کننده ی روز!

مشروح اخبار امروز به شرح زير است:

اظهار پشیمانی عله ی کبیر از واگذاری شناسه اش به ملت و اقدام او برای اعاده ی حیثیت.

عله پاتر پس از بیان این موضوع که " من هری پاتر نیستم، ولی هری پاتر را دوست دارم" پای بر زمین کوفت و درحالیکه همچنان در تلاش بود زوپس را به یک سی ام اس برتر تبدیل کند، به پس گرفتن شناسه اش اصرار ورزید و ...

جیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ!!

خش خش..خش خش!!..

- حوصبله م سر رفت، بکش کنار وگرنه میکشـ...
- بیا.
- همم؟ همیشه انقد راحت میکروفون رو تقدیم متجاوزانی میکنی که با جیغ وارد استدیو میشن؟
- آره.
- دمت گرم. خودت خوبی؟
- آره، بیا

اهم، خب، جیمز سیریوس صحبت میکنه!! اگه مدیرا صدای منو میشنون که هیچ، اگه نمیشنون هم بشنون، من شناسه ی برادرمو از حلقومتون میکشم بیرون! این آخرین هشدار منه و اگه به حرفم گوش نکنین و به زبون خوش تدیمو پس ندین خیلی بد میشه براتون و خیلی زجر میکشین و در انتها هم می میرین! فهمیدین!؟
اگه فهمیدین سرتونو تکون بدین!!
امم..سرتونو تکون دادین؟

خب..همین دیگه! حالا هم پسر بپر دو تا آهنگ غیرمجاز بذار حال بیان ملت!! با این اخبار کسل کننده تون!



ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۱ ۲۱:۴۵:۳۹


Re: کجای کتاب واقعا اشکتون در اومد؟
پیام زده شده در: ۲۱:۱۲ جمعه ۱۰ تیر ۱۳۹۰
منم وقتی ولدمورت مرد کلی گریه کردم یه عالمه هر چی بگم بازم کمه!



Re: نحوه برخورد،فکر کردی کی هستی!؟
پیام زده شده در: ۱۷:۱۴ جمعه ۱۰ تیر ۱۳۹۰


من الان بعد n سال لاگین کردم و یه چیز خیلی بدی دیدم. دسترسی های تدی به کاربر عضو رسیده و ایفای نقششو گرفتن ازش من اعتراض دارم! اعتراض آقا اعتراض!! به چه جرئتی همچین عملی رو انجام دادین، نحوه ی برخورد! فک کردین کی هستین؟! مدیری که هر وقت کاربر فعالیت نکنه میتونه دسترسی هاشو بگیره؟ خب آره هستین ولی این دلیل نمیشه که!
به اعتراض من رسیدگی کنین نامردا.
گر تدی رفت، جیمزکی هست هنوز! درون جیب هایم یویویی هست هنوز!!

دلم گرفته بود گفتم دعوا راه بندازم بخندیم.







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.