تدی: نه هنوز!
یالا تا سر اینا گرمه وزیرو پیدا کنیم و از این خراب شده بریم بیرون!
تدی با گفتن این جمله به طرف انتهای راهرو حرکت کرد....اما....
-لارتن؟ چرا نمیای؟
-امممم!من بدجوری شکنجه شدم تد! می خوام برم بیرون! دیگه نمی تونم!
اصلاً چرا ما باید بخاطر این وزیر بوقی جونمونو به خطر بندازیم، ها؟
-چون وزیره! چون برگذارکننده جام آتش گفته! چون ما سفیدیم! چون ...... چون ...... خب آره. بهتره خودمونو نجات بدیم!
نتیجه این حرف ها این شد که لارتن و تدی به سرعت شروع به دویدن کردند تا هر چه سریع تر از وزارتخانه خارج شوند.در طول مسیر آرتور ویزلی را دیدند که درب اتاقی را باز می کرد!
-شما اینجا چیکار می کنین آقای ویزلی!؟
-خب اینجا محل کارمه! اومدم از بایگانی یه پرونده بگیرم!
-ولی وزارت دست مرگخواراست! وضعیتِ فوق العاده اعلام شده! شما جونتون در خطره!....
-ببین لارتن جان! اینجا وزارته! کلی هم کارای مهم مهم داره. فکر کردین بخاطر یه جام آتش بوقی همه کارای وزارتو تعطیل می کنن؟ نه خیر!برین بذارین به کارم برسم بابا!
و در حالی که لارتن و تدی را در بهت و حیرت تنها می گذاشت وارد اتاق بایگانی شد!
-می گم تدی! آسانسور نزدیکه. چطوره بریم بالا ببینیم چه خبره!
تدی هم سرش را به نشانه موافقت تکان داد و هر دو وارد آسانسور شدند. در طبقه ای که اتاق وزیر قرار داشت، دهان لارتن و تدی باز مانده بود! در آن طبقه همه چیز جریان طبیعی خود را دنبال می کرد. کارمندان بین اتاق ها رفت و آمد می کردند و هیچ نشانی از مرگخواران نبود!
لارتن درحالی که بغض گلویش را فرو می داد، گفت:
-همش سرکاری بود تد! ما رو مسخره کردن.
-اونجا رو لارتن! وزیره!
درواقع وزیر وقت، درحالی که حتی خوشحال به نظر می رسید به طرف آسانسور در حرکت بود.
-سلام آقای وزیر، ما اومدیم شما رو نجات...... یعنی..... اینجا مگه دست مرگخوارا نیست!؟
وزیر درحالی که به ساعتش نگاه می کرد تا ببیند وقت جواب دادن به این دو مزاحم را دارد یا نه، گفت:
-شما اینجا چیکار می کنین!؟ من با پادمور قرار گذاشته بودم که عملیات فقط توی طبقه اول باشه! الان هر چی این طبقه رو فضاسازی کردین باید پاک بشه! اصلاً حرفی هم از نجات من نشده بود. برین بذارین به کارم برسم!
-ولی یه نفر کشته شده. شما باید.....
لحظاتی بعد، دو نگهبان گردن کلفت وزیر آن دو را تا طبقه اول همراهی کردند! لارتن و تدی باید نفرات دیگر را پیدا می کردند! باید جریان را به آن ها می گفتند. تازه! باید وزیر را با خود می بردند! بردن وزیر جزء پارامترهای امتیازدهی تعیین شده توسط استرجس بود و باید در پست آخر وزیر همراه آنها از وزارت خارج می شد! و در نهایت، گلگومات!!! مگر گل محمدی با سر گلگومات روپایی نمی زد!؟ آیا گل محمدی واقعاً که بود؟
.....