هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: سرسرای عمومی
پیام زده شده در: ۲۳:۱۴ جمعه ۴ تیر ۱۳۹۵
#41

هافلـکلاو


دای اصلا باورش نمیشه! سوزان اولین گزینه ای بود که برای پیدا کردن همگروهی از هافلپاف داشت و حالا لینی و سوزان برای هدفی که نمی دونست چیه، دور می شدند.

لاکریتا برای سرشماری ملت مجبور میشه بره رو شونه های نحیف ویلبرت.
- یک...دو...پنج...شیش...آروم باش.من اونقدرا هم سنگین نیستم! شیش... هفت. شیش...هفت. خب پس باید به گروه های دو یا سه نفره تقسیم بشیم و هر کی یه جایی رو بگرده.

ملت به هم نگاه می کنن و هر کسی نزدیک کسی می شه که می شناستش.

و کمی اون ور تر تالار در حالی که ملت از گرمای هوا می نالن، وندلین آتشی روشن کرده و پاهاش رو تا زانو فرو کرده توش. وندلین به شدت عصبانیه! پس از یکسال دوری به تالارش برگشته و حالا با دزدین نشانشون مواجه شده! در حالی که همه کم کم دارن آماده برای رفتن می شن با نارضایتی پاهاش رو از توی آتش بیرون می کشه. وارد جمع می شه و ریونی ها رو بررسی می کنه.

دای، همچنان با پوکرفیسی تمام به جمعیت خیره شده که احساس می کنه یه دستی از پشت داره یقه ـش رو می کشه.

- من این پسره رو با خودم بردم.

وندلین حتی همگروهی پیدا کردنش هم شگفت انگیزه!


ویرایش شده توسط دای لوولین در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۴ ۲۳:۲۲:۳۰
ویرایش شده توسط دای لوولین در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۴ ۲۳:۲۳:۵۴
ویرایش شده توسط دای لوولین در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۴ ۲۳:۲۴:۱۶
ویرایش شده توسط دای لوولین در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۴ ۲۳:۲۵:۳۵
ویرایش شده توسط دای لوولین در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۴ ۲۳:۲۶:۳۴

این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: ستاد انتخاباتی "تراورز"
پیام زده شده در: ۱:۲۴ چهارشنبه ۲ تیر ۱۳۹۵
#42
سلام!

حمایت خودم رو از کاندیدای آسلامی، حاجی تروارز اعلام می کنم.

نقل قول:
2- Jadoogaran Origins:

درمورد این یه سری توضیح می خوام.
گفتید که:
نقل قول:
پی بردم خیلی از ماها یا کلا این نسل و نسل بعد از ما تاریخچه سایت رو نمی‌دونن و از اتفاقاتی که در گذشته برای سایت افتاده خبر ندارن. برای همین تصمیم گرفتم که یک تاپیک تو موزه زده بشه با محوریت تاریخچه ی سایت که یک گروه مخصوص برای کنکاش کردن و گشتن تو تار و پود سایت برن و اطلاعات رو استخراج کنن و اون ها را به شکل نیمچه رول و سریال گونه در اون تاپیک قرار بدن.


پس قراره که تاپیکی در موزه زده بشه. خب الان تاپیک های بسیاری در این مورد هست که همشون یجورایی کاملا غیرفعالن. آیا قراره این تاپیکا با مسئولین جدید دوباره شروع به کار کنن یا یه تاپیک کلی زده بشه و تمامی موارد توی اون نوشته بشه؟ که به شخصه فکر می کنم مورد دوم کار خیلی سختیه و اگه واقعا انجام بشه خیلی لایک داره.

خب چیزایی که من توی تاپیک های موزه دیدم این ایده در هر بازه زمانی به طوری اجرا شده و در آخر الان موزه پر شده از تاپیکایی که شاید جالب باشن ولی همشون متوقف شدند و با انجمنی رو به رو می شیم که خیلی وقته غیرفعاله!

چیزی که مشهوده اینه که احتمالا سال 93 فعال ترین و بهترین سال این انجمن بوده که دابی تاپیک های جدیدی رو احداث کرده ولی همشون در در آخر همون سال متوقف شدند.
دابی در تاپیک های:کارت غورباقه شکلاتی، لا به لای ریش مرلین و یادبود مدیران و ناظران به معرفی کردن چند تن از اعضای قدیمی سایت و تمجید از اونها پرداخته، نتایج ترین ها رو در گروه های مختلف اعلام کرده و اسامی ناظران انجمن ها و مدیران سایت تا سال 93 رو اعلام کرده که تمام این کارها به شدت ارزشمندن و نیاز به ارداه ای قوی داشتن که دابی عزیز این کار رو کرده ولی متاسفانه به دلایلی که نمی دونم چی بودن این تاپیک ها هم متوقف شدند.

در شهریور سال 93 توسط لودو بگن تاپیکی به نامتاریخچه مسابقات گروهی ایفای نقش زده که همون طور که از این نام این تاپیک معلومه در اون مسابقه های مختفلی که در سایت برگزار شده رو توضیح داده و نتایج اون هارو اعلام کرده. از جمله ترم های هاگوارتز، کوییدیچ های برگزار شده در هاگوارتز، دوئل بین محفل و مرگخوارن در سال 92.

سال 84 تاپیک تاریخچه انتخابات وزارت سحروجادو زده شده که یک بار در سال 87 متوقف و سپس در سال 93 به مسئولیت مورفین گانت دوباره فعال شده و پس از نوشته شدن تاریخچه سه انتخابات دوباره به فراموشی سپرده شده.


فکر می کنم تنها تاپیکی که همچنان اونجا پست می خوره بنیاد مورخان باشه که همون طور که خودتون می دونید سران گروه ها و ناظران انجمن های خصوصی بعد از هر دوره ترین ها نتایج شون رو اعلام می کنند.

چقد حرف زدم.





این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بستني فروشي فلوريان فورتسكيو
پیام زده شده در: ۱۴:۵۷ چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵
#43
وزارت

مسئولین وزارت در جلسه ای پشت درهای بسته دور هم جمع شده بودند.
- ... به هرحال ما باید اون فرمول مخفی رو به دست بیاریم و بعدش به یه بهانه ای بستنی فروشی فلوریان رو ببندیم و خودمون ازش استفاده کنیم.
- چجوری؟

وزارتیون به هم نگاه کردند. هی به هم نگاه کردند. سپس سوت زنان به سقف نگاه کردند.

- انتخابات...کاندیدا...

ممد جیگَر روی میز پرید و دیالوگ بالا را فریاد زد. وی برای اعلام همبستگی بیشتر با وزیرقبلی از ماسک استفاده می کرد، البته جز جناب جیگِر هیچکس نمی توانست زیر ماسک نفس بکشد. حق کپی رایت چی اصلا؟

بله، ممدجیگَر هم در راه آباد سازی وزارت شهید شد.

- چی گفت؟
- باید کاندید ها رو بفرستم برای دزدی! هر کی موفق شد وزیر می شه!


این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: آزمایشگاه سرّی
پیام زده شده در: ۱۴:۳۵ سه شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۵
#44

پست پایانی


6 ماه بعد

تالار ریونکلاو خالی بود. خالی خالی، ریونیون از هم گسسته وگم شده بودند. لینی و گروهش از اتاق دامبلدور برنگشته بودند. ریتا قرچ شده بر کف تالار چسبیده بود. ادی کاندیدای وزارت شده بود و تالار را به تسمه تایمش هم نمی گرفت.

- من برگشتم! پولا رو بیارین قسمت کنیم!
- همه رفتن! کسی اینجا نیست.
- پس تو کی هستی؟
- من سوژه ـم. شیش ماهه اینجا تنها افتادم. تو اصن چجوری دلت اومد منو بذاری بری؟

لونا لاوگودold متاثر شد. متحول شد. متنبه شد. سوژه را در آغوش کشید و تالار را منفجر کرد.

ملت ریونی نیز تنبیه شدند خشتک ها دریدند و سر به بیابان نهادند.




این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بهترین نویسنده در ایفای نقش
پیام زده شده در: ۱۷:۵۹ جمعه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۵
#45
رودولف لسترنج تف انداز!


این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بهترین عضو تازه وارد
پیام زده شده در: ۲۲:۲۵ چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۵
#46
لوئیس ویزلی!


این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: ناظر ماه
پیام زده شده در: ۰:۴۵ دوشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۵
#47


این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۳:۴۸ جمعه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۵
#48
دای که معلوم نبود اون وسط سر و کله اش از کجا پیدا شده و حتی نمی دونست چرا جدیدا انقدر سوژه ها بهش علاقه نشون می دادن، از این همه توجه مرد!

خبالا، نمرد.
- توجه!
-

دای خنگ نبود، فهمید!
- نه به نظرم ما باید همینجا تو تالار بمونیم. خودمون باید یه جوری از شر این سوارزا راحت شیم. ما ریونی ایم.

دای پس از تزریق جو به ملت، شروع کرد به فکر کردن.

دو ساعت بعد
- خب؟
-
-

دای در اثر ضربه وارد شده به سرش تلو تلو خورد و از کادر رفت بیرون.
ملت:

ولی تسلیم نشدن. بالاخره اونا ملت ریونی بودن! ویلبرت که کلا به نابغه تالار معروف بود و اینا، پیشنهاد داد:
- ما باید یکی رو پیدا کنیم که مثل خود سوارز باشه.
- گاز بگیره؟

بعد از پوکر شدن ویلی ابر تفکرات اومد بالا سرش:
نقل قول:
اما باور کنید این اتفاق افتاده و سوارز، گرگینه-خون آشام دورگه مشهور اوروگوئه ای که مشنگ های لیورپولی به او لقب genius به معنی باهوش داده اند اکنون در ریونکلاست!


- خون آشام؟!داداش!

دای بیشتر از جوگیر بودن، همیشه در صحنه بود!


این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بستني فروشي فلوريان فورتسكيو
پیام زده شده در: ۲۳:۱۲ یکشنبه ۲۹ فروردین ۱۳۹۵
#49
خلاصه:

فلوریان فورتسکیو معجونی کشف کرده که مثل طلسم فرمان عمل می کنه. خورنده ها رو وادار به اطاعت می کنه. و این معجون به دست لرد سیاه رسیده.
***

تا به حال روز ژدید اعلام کرده اید؟!

***


سوروس همیشه دوست داشت سرش را با غرور بالا بگیرد. وقتی که با لی لی ازدواج کرد. زمانی که لقب بهترین معجون ساز قرن را از طرف لرد سیاه گرفت. لحظه ای که معجون کشف شده را به اربابش داد و آن دو با هم دنیا را فتح کردند.

اما هرگز نتوانست. سوروس جادوگر بدبختی بود!
- ام... ارباب... فقط یه چیزی کم داره. :worry:
***

زیر تگرگ بستنی خورده اید؟!

***


- کم داره؟! همین شیشه معجون را بر سرت بکوبیم؟ کروشیو بزنیم گامویش های باروفیو به حالت شیر بریزند؟
- فقط یه هزارپا می خواد ارباب.:worry:

لرد سیاه کمی آرامتر شد. هزارپا و صاحبش در همین نزدیکی ها بودند.

- دای!

***

با چشم های باز خوابیده اید؟!

***


در باز شد و موجودی شیرجه زنان وارد اتاق شد. مثل این که دای بوده است.
- بله ارباب؟
- پشت در اتاق ما ایستاده بودی؟
- نه ارباب. از اونجایی که من ستاره پر نورم همیشه هم آماده ام.
- از رودولف جوگیرتر هم پیدا شد. لاله رو به ما بده. برای ساخت معجون مان هزارپا لازم داریم.

دای ترکید. دای کم نور شد. در اعلام روز ژدید دیر کرد حتی!
***

به ریگولوس تشبیه شده اید؟!
***


- ولی ارباب... لاله که هزارپا نیست. لاله چیزه...ام... آهان، لاله یه اوکاپیه!

او لاله را به سختی به دست آورده بود. فرهاد کوه کن همان دای بود، فقط نمی خواست ریا شود.

- اوکاپی؟ خب این مشکل ما نیست.این که چگونه چنین موجود بزرگی را روی شانه خود جا داده اید هم برای ما مهم نیست. سریعا یک هزارپا پیدا کنید.
- من؟
- ما اربابیم دای. ارباب ها دنبال هزارپا نمی روند!
***

با شعار "گوربابای درس" زندگی کرده اید؟!

***


- آخه...
- زود باش دای! ما تصمیم داریم هر چه سریعتر وزیر را مجبور به اطاعت از خودمان کنیم.
***

عنتونین چیزی را در آورده اید؟!


این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: خاطرات مرگ خواران
پیام زده شده در: ۱۲:۴۱ یکشنبه ۸ فروردین ۱۳۹۵
#50
- گروگان گرفتــــــم! آخ جوووووووون!

دای که تحت هیجانات سوزان بعد از مدت ها از حالت همیشه پوکرفیس خود درآمده بود، دوباره به اصالت خویش برگشت و گفت:
- خب حالا باید باهاش چیکار کنیم؟

سوزان که معلوم بود خودش هم تحت هیاجاناتش اصلا به این مرحله فکر نکرده است، به اورلا که مثل عقاب درون دام افتاده تکان می خورد، نگاه کرد.

- خب...فعلا بهتره قایمش کنیم.

اتاق سوزان

گروگانگیرهای خفن که با توسل به زیرپیرهنی آبی مرلین و نذرِ یک بسته خونB+ و یک قوطی رنگ سبز برای ژوپیتر، گروگان خود را وارد اتاق کرده بودند از شدت خستگی مردند.

هار هار شوخی کردم. زنده مانند.

- خب حالا قایمش کردیم. مرحله بعد چیه؟

دای هرگز فیلم مشنگی ندیده بود. البته اگر هم دیده بود، احتمالا محفل نمی توانست در ازای اورلا چیزی جز پشمک حاج آلبوس ا... بدهد! ولی سوزان مثل این که ایده های خیلی خوبی داشت!

- جورابامو بشوره؟
-
- برام لاک بزنه؟
-
- دیگه شبا قبل خواب که برام قصه بخونه.
-

بیچاره اورلا!

دای هم که کم کم اثرات خستگی در حال ترک کردن مغزش بودند، ایده های ناب خودش را رو کرد.
- باید برام هات چاکلت درست کنه.
- اول کارای من.
- بره شکار.
- اول کارای من.
- بند کفشای لاله رو ببنده.
-
-
- بــــــــــســــــــــــــه!

یک گروگان تا کجا می تواند تحمل کند؟!


این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.