هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (ویکتور.کرام)



پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو !
پیام زده شده در: ۱۸:۱۶ سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۱
#51
خانه شماره دوازه گریمولد، محفل ققنوس

دامبلدور با صدای پقی جلوی در خانه شماره 12 گریمولد ضاهر شد و با پشت دستش به در چوبی خانه ضربه زد.

تق تق تق

پس از چند لحظه جیمز از پشت در خانه گفت:
- کیه کیه در میزنه؟

- منم منم، آلبوستون. غذا اُوردم واستون.

جیمز در را باز کرد و همراه با لبخندی که بر روی لبانش بود رو به دامبلدور گفت:
- اسم رمز درست بود عمو آلبوس.

سپس دستش را در جیب شلوارش کرد و یویو قرمز رنگی را از آن در آورد و گفت:
- عمو آلبوس. این یویو جدیدمه. خیلی یویو جدید دارم من. همش را هم مرگخوارا دادن بهم. عمو آلبوس میشه منم برم توی گروه مرگخوارا؟ آخه اینا خیلی خوبن. یویوی مجانی میدن به آدم.

آلبوس با تعجب گفت:
- مرگخوارا بهت دادن؟ ازت چیزی نخواستن در عوضش؟ هان؟ زود جوابمو بده جیمز.

جیمز پس از چند لحظه مکث برای اینکه مکالمه اش را با مرگخواران به یاد بیاورد گفت:
- نه عمو آلبوس. فقط خواستن از وزارت استفا بدم. همین. بعدش هم با یه گونی پر از یویو اومدن اینجا. عمو آلبوس، میشه من یه اتاق جدا بردارم واسه یویو هام؟

- تو واسه چند تا یویو از وزارت استفا دادی؟

- عمو، چند تا یویو نبود که. خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی بود.

دامبلدور که دیگر از حرف های جیمز خسته شده بود بدون خداحافظی با صدای پقی به سمت وزارت سحر و جادو آپارات کرد.


امضا نمی دم.


پاسخ به: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۱۱:۵۷ دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۱
#52
لرد با سرعت به سمت یکی از دست شویی های وزارت خانه حرکت کرد. همانطور که با قدم های بلندش راهرو ها را طی مینمود به پسر بچه ای جوان بر خورد کرد. لرد به علت داشتن قدرت بدنی بالا(!) تعادلش به هم نخورد. اما پسر بچه پخش زمین شد. لرد برای اینکه کسی به او شک نکند دست پسر را گرفت و او را بلند کرد و گفت:
- پسر. چرا حواست نیست؟

پسر از خجالت سرش را پایین گرفت و با صدای زیری گفت:
- ببخشید آقا. راستش را بخواهید میخواستم یه مار را برای حیوون خونگی خودم بر دارم، حواسم فقط به اون بود. ببخشید واقعا.

همین که این کلمات از دهان پسر بچه خارج شد لرد فکری به مغزش خطور کرد و گفت:
- خیلی شانش آوردی پسر جوان که به من بر خورد کردی. راستش من راهنمایی شما را برای گرفتن این مار میکنم. شما تنها اومدی؟

- نه آقا. من با مادر و پدرم اومدم. الان میانشون.

سپس از دور زن و شوهری نمایان شدند و به طرف آنها آمدند. پسر بچه رو به پدر و مادرش کرد و گفت:
- مامان، بابا. این آقا راهنمای ما برای گرفتن اون ماره هستن.

مرد جوان با لرد دست داد و گفت:
- سلام آقا. اسم من جانه. این هم همسرم، کاترینه. اسم پسرم هم جکه. از ملاقاتتون خوش حالم.

- اسم من هم تامه. من هم از آشناییتون خوش حالم. بهتره بریم سر گرفتن این مار.


ویرایش شده توسط ویکتور کرام در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۲ ۱۲:۰۰:۱۹

امضا نمی دم.


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۰:۰۷ دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۱
#53
لرد چینی به پیشانیش داد و گفت:
- هوگو، تو که چایی را دادی. چرا هنوز اینجایی؟

هوگو عرق دستش را که از شدت ترس به وجود آمده بود با ردایش پاک کرد و گفت:
- ارباب، من با بقیه مرگخوار ها داشتیم فکر میکردیم که چه طوری میشه از همه جذییات زندگی شما با خبر... .

لرد حرف هوگو را قطع کرد و با عصبانیت گفت:
- نکنه انتظار دارید ارباب واستون بنویسه؟ اصلا نکنه تو برای این کار اومدی پیش من؟

هوگو قبل از این که کار به کروشیو و دیگر مجازات ها برسد به سرعت جواب لرد را داد:
- نه ارباب. به هیچ وجه. ما اصلا جرئت فکر کردن به این چیز ها را نداریم. می خواستم ازتون یه کم بیشتر وقت بگیرم.

لرد با خوش رویی گفت:
- باشه. باشه. ارباب بهتون وقت میده تا فردا درست کنید.

هوگو با حالت اعتراضانه ای گفت:
- ارباب، اما ما که تا یه هفته وقت ... .

لرد باز هم حرف هوگو را قطع کرد:
- آهان یادم نبود بهتون یه هفته وقت دادم. به خاطر همین از الان تا 24 ساعت دیگه وقت دارین کتاب را به چاپ برسونید. اگر نه همتون را میفرستم شکنجه گاه.

هوگو که از ترس اینکه وقتشان باز هم کمتر شود تعظیم بلندی کرد و گفت:
- ممنون از لطفتون ارباب.

سپس با قدم هایی بلند و سریع از اتاق خارج شد و جریان را برای مرگخوار های دیگر تعریف کرد.


امضا نمی دم.


پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو !
پیام زده شده در: ۲۳:۲۸ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۱
#54
هوگو به لینی و سپس لونا نگاه کرد و با عصبانیت گفت:
- یکی از شما بگه که من چه تغییری بدم توی هاگوارتز؟

لینی پشتش را رو به هوگو کرد و گفت:
- پسره بی ادب جلف. این چه طرز صحبت با دو تا خانوم متشخصه؟ قشنگ در خواست کن تا جوابت را بدم.

سپس نشگونی سفت به لونا گرفت تا اون هم پشتش را به هوگو کند. هوگو که چاره ای جز اطاعت از لینی را نداشت گفت:
- لینی جان میشه بگی من باید چی کار کنم.

لینی با بی توجهی رویش را به هوگو کرد و گفت:
- بازم باید در خواستت محترمانه تر باشه.

هوگو از شدت عصبانیت سرخ شد اما با این وضعیت نیز خم شد و گفت:
- دوشیزه وارنر، خواهش میکنم به من راه چاره را نشان دهید.

لینی این بار لبخندی بر روی لبانش ضاهر شد و گفت:
- من که هیچ فکری ندارم. لونا تو چی؟ تو فکری داری؟

لونا که هنوز پشتش به روی هوگو بود، بر روی پاشنه پایش چرخید و گفت:
- فکر کنم اگه تخته ها را الکترونیکی کنی خوب باشه.

هوگو که طاقتش تمام شده بود فریاد زنان گفت:
- این که مال مشنگاس. من الان باید چی کار کنم. تا چند دقیقه دیگه میان دنبالم و من هیچ متنی واسه سخنرانیم ندارم. :vay:

به محض اینکه حرف هوگو تمام شد، همان لیموزین سفید در جلویش ضاهر شد و راننده لیموزین که سر تا پا مشکی پوشیده بود و فقط دستکش هایش سفید بود از ماشین پیاده شد. سپس به سمت در عقبی ماشین رفت و پس از باز کردن آن گفت:
- سلام آقای ویزلی. بفرمایید تو. الان دیرتون میشه برای سخنرانی.


ویرایش شده توسط ویکتور کرام در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۱ ۲۳:۳۱:۱۶

امضا نمی دم.


پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۰:۱۶ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۱
#55
سابقه ی عضویت در گروه مرگخواران :

ارباب متاسفانه همچین سعادتی نصیبمون نشده. انشاالولدمورت به زودی نصیبمون میشه.

سابقه ی عضویت در محفل :

گول خوردیم. ببخشید ارباب این کار ما را.

مهم ترین تفاوت بین دو جبهه ی سیاه و سفید :

ارباب شما دارید چی را با هم مقایسه میکنید؟ این دو تا اصلا با هم قابل مقایسه نیستند. اصلا وقتی سیاهی نباشه سفیدی بی معناست.

نظر شما درباره کچلی و جادوگران کچل :

ارباب من خودم هم موهام کمه. میتراشم. دقت کنید آواتارما.

در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت :

بهتره بگید نجینی با ما چه رفتاری خواهد داشت.

به نظر شما چه بلایی سر موها و دماغ لرد سیاه آمده است:

اونا که مهم نیست. کلاه گیس اومده. میخواهید بگیرم خودم واستون؟

یک نمونه از کارهای بی رحمانه و سنگدلانه و سیاهانه خود را شرح دهید.

زدم هری پاتر را کشتم ارباب.

نظر خود را بصورت کاملا خلاصه درباره این واژه ها بین کنید:

ریش : شیپیش داره.

طلسم های ممنوعه : کار هر کسی نیست.

الف. دال : بچه مثبت.


هووووم!
الان برای تایید، من باید فعالیت شما رو با شناسه هری پاتر درنظر بگیرم؟باشه...تایید نشد!

علاوه بر سطح نوشتن و فعالیت فرد، جبهه و طرز نوشتنش هم اهمیت داره.
برای ورود به ارتش سیاه پستهای شما و رفتار شما باید کاملا سیاه باشه.و همینجا تکرار میکنم که مرگخوار شدن برای کسایی که عضو محفل بودن(مخصوصا کسایی که مستقیما از محفل میان اینجا) به مراتب سختتر خواهد بود.خیلی بیشتر از یه عضو تازه وارد.همونطور که اعضایی رو که قبلا مرگخوار بودن خیلی راحتتر قبول میکنم.


تایید نشد.


ویرایش شده توسط لردولدمورت در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۱ ۰:۵۹:۲۰

امضا نمی دم.


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۰:۳۰ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۱
#56
نام: ویکتور
نام خانوادگی: کرام
سن: جوونم هنوز.
گروه: ریون.
توضیحات: من ویکتور کرام هستم. وقتی هر 14 سالش بود از مدرسه دورمشترانگ به هاگوارتز اومدم و اسمم از توی جام آتش بیرون اومد. قیافم تقریبا گلاخه و هیکلیه. کوییدیچ من هم دیگه حرف نداره. در ضمن من الان اومدم توی هاگوارتز تا هری پاتر را برای ارباب ببرمش.

من هری جیمز پاترم.


تایید شد. شناسه کاربری جدید : ویکتور.کرام


ویرایش شده توسط امیررضا.ت در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۰ ۱:۱۶:۳۵
ویرایش شده توسط بانو ویولت در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۰ ۲۱:۰۵:۳۶
ویرایش شده توسط بانو ویولت در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۰ ۲۱:۰۹:۳۶

امضا نمی دم.






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.