جادوفلیکس
بین یک عالمه پسکوچههای آزگارد، لای یک عالمه سقف شیروانی و بند رختهای بینشان و چراغانیهای خیلی، سقف شیشهای زندان عمومی آزگارد زیر نور ماه برق میزد و تابلویش بالای سر یک صف گنده تاب میخورد.
هر یک دانه مردم توی صف مشتش را محکم دور گردن پولهایش گره زده بود و بالای کله مردمهای دیگر تکانش میداد و وقتی میدید تکان دادنش هیچ تاثیری روی کاهش طول صف ندارد، تکانتکانش میداد. و وقتی باز هم میدید صف کوتاه نشده، ناراحت میشد و غصه میخورد و نزدیک بود دق کند و بمیرد که یکهو یادش میافتاد که بهرحال دارد زندان میرود و اگر الان جرم ارتکاب نکند، کِی بکند؟ پس نعره میزد و پیرهنش را میدرید و تبرش را بیرون میکشید و میرفت که مردم جلوییاش را از نفس نصف کند که یکهوتر یادش میافتاد والارون کبیر دستور داده هیچکس نباید توی آزگارد قانون را اذیت کند. پس ناراحت تبرش را برمیگرداند توی جیبش و پیرهنش را از زمین برمیداشت و سعی میکرد تکههایش را دوباره یکجوری تنش کند که
وایستا یک لحظه... اسم واراون کبیر، والرون بود یا ولانرون؟ و قانونش چی بود... هیچکس نباید قانون را بشکند ولی باید برود زندان عمومی؟ و جز زندان عمومی یک دانه زندان دیگر هم بود که جای تاریک و مرطوبی بود که آدمهای پیری که پاسپورت نداشتند را تویش میانداختند؟ رگناروک شروع شده و اودین معدوم شده بود؟ والاراون دسیسه چیکار کرده بود؟ ها؟
و قبل از اینکه فرصت کند کلهاش را بخاراند و به فکر فرو رود، میدید صف یک نفر جلو رفته و خوشحال پیش میرفت و مشتش را دوباره دور پولهایش گره میزد.
Just a lookin' at the sleepy city
In the night it looks so pretty
No one sees the city lights
they just care about the warmth inside
زیر نور یک مشعل آویزان، روی کمر یک میز، یک عالمه پول و بلیت لای هم دراز کشیده بودند. نگهبان چاق و چله و سیبیلو و میانسال و میانکچلِ زندان عمومی، یک دانه اسکناس را با دو دانه دستش گرفت و کشید.
-اسکناستون گوشه نداره. نمیتونیم پذیرشتون کنیم.
یاروی آزگاردی انگشتش را کرد توی گوشش و چرخاند.
-نه نه. اسکناستون. نه خودتون.
-عه. نشنیدین شما صداعه رو؟
-صدای اینکه اسکناستون گوشه نداره؟
یاروی آزگاردی تصمیم گرفت خیالاتی شده. دست کرد توی جیبش که یک اسکناس دیگر بیرون بکشد که وایستاد. برای یک لحظه، هزارتاهزار سایهای که نور مشعل بین بلیتها و پولها لولانده بود، قد کشیدند، آب رفتند و دوباره قد کشیدند. یاروی آزگاردی بالا را نگاه کرد.
-مشعلتون داره میلرزه چرا؟
-اسکناستون گوشه نداره آقا. وقت ما رو نگ-
و سقف زندان در نعره فنریر منفجر شد.
No one listens to what people say
I just sit and hear the radio play
Just then this girl walked in my way
And she was as pretty as my sleepy city
توی آزگارد، نعره فنریر همه چراغانیها را ترکاند. شیر و انی از روی سقفها پریدند و هرکدام یکطرف دویدند. بند رختها disband شدند و یک میلیون آزگاردی دستهایشان را سپر گوشهایشان کردند و روی زانوهایشان خم شدند و دندانهایشان را روی هم فشار دادند و چشمهایشان را محکم بستند. ولی نعره فنریر لای انگشتهایشان خزید و سپرهایشان را پرپر کرد و رفت توی مغزشان و منفجر شد.
و یک میلیون مغز، یک میلیون مه زرد را بیرون دمیدند.
و یک میلیون وایکینگ برای اولین بار در خیلی مدت، دنیای اطرافشان را با وضوح دیدند.
و فهمیدند.
-فنریر برگشته.
-طلسم والراون شکسته.
-رگنارووووووک!
Will you walk through the sleepy city
In the night it looks so pretty
Tired of walkin' on my own
It looks better when you're not alone
توجه:
ماجراهای اوپس کده
دو چشم سیاه از لای آبشاری از موهای سیاهتر به آسمان آزگارد نگاه میکردند.
فصل دوم
توی دریای آسمان شب، یک عالمه ستاره اینور و آنور شنا میکردند تا از سر راه نعره فنریر کنار بروند.
اپیزود یازدهم
زیر دو چشم سیاه، پنجره یک لبخند عریض با ولع رو به دریای آسمان شب باز شد.
Gothic Punk
-میبینی؟ میبینی چطوری حتی ستارهها هم ازش میترسن؟
اینکی توی شیشه مربایی که زندانی شده بود، به این موضوع فکر کرد و خواست بگوید که اینکی از هیچکس نترسید و شاید تمام مدت ستاره واقعی اینکی بوده و یکی باید برش دارد و بذاردش توی آسمان. اینکی همه اینها را آماده کرد و رفت که بگویدشان که یکهو یادش افتاد دوستای یارویهی دخترهی موبلنده روی یک تکه کاغذ ریخته بودندش و کاغذ جذبش کرده بود و جذابترین و شجاعترین و خفنترین لکه جوهر دنیا تبدیل شده بود به لکهای بیخاصیت و نامطبوع مثل هر جوهر دیگری.
یارویهی دخترهی موبلنده از بالکن کلیسا بیرون آمد و روی صندلیاش کنار اینکی نشست.
-به کلیسای والراون خوش اومدی. نظرت چیه؟
اینکی مغزش را با دو دست برداشت و تویش را نگاه کرد. اینکی والراون و وورجولیدنشان با هم را دید. اینکی دید که چقدر خفن وورجولیده و چقدر باید همه برایش دست میزدند و بعنوان اینکی شماره یک دنیا انتخابش میکردند که یکهو یک یاروی بیادبی وسطشان پریده بود و والراون را ترور کرده بود و یک یاروی بیادبتری جرئت کرده بود اینکی را بدزدد و روی یک ورق کاغذ پخش کند و بیاردش توی کلیسای والراون.
و همهاش تقصیر این یاروعه موبلنده خوانندهه بود. پس اینکی تصمیم گرفت روی ورق کاغذش اینور و آنور شود و برایش بین یک عالمه کلمات بد بد شرح دهد واقعا نظرش چی بود.
پرواتی پاتیل سوار بر پاتیلش قل خورد و وارد اتاق شد.
-بانو مورگانا، آزگاردیها از طلسم والراون آزاد شدن.
نور یک رعد و برق سریع توی اتاق کلیسا پاشیده شد و سریعتر از لای سوراخ و سنبههای در و دیوار بیرون رفت.
-شروع شده؟
قبل از اینکه پرواتی پاتیل پاتیلش را پروات کند، بیرون یک چیزی به یک چیزی دیگر خورد و سه چهارتا چیز یکی بعد از آن یکی منفجر شدند و چند نفر داد و بیداد کردند.
-بالاخره! بیا اینکی. لذت ببر از چیزی که منظرهای که هزار سال مشغول نقاشیش بودیم.
مورگانا له فی اینکی را با کاغذش برداشت و سمت بالکن کلیسا رفت. آسمان شب بعد از یک عالمه شب بودن، خسته شده بود و ستارههایش را جمع کرده بود که برود خانهاش. از پشت یک عالمه گردن کارخانهها، خورشید خوشحال و خندان یک روز تازه را روی شانهاش انداخته بود و داشت میآمد سمت آزگارد.
توی خیابانهای آزگارد، مردم همدیگر را میکشتند.
The clouds are blood-red. The sky bleeds, and mother Earth, with a quivering hand has put up white fluffy bandages to staunch the bleeding. Yet the blood soaks through. The very air is heavy with the scent of it
I hear the roar of a big machine
Two worlds and in between
Hot metal and methedrine
I hear empire down
I hear empire down
A bolt of lightning scars the burgundy bosom of the sky once again. Expectant air stands suspended on strands of time as suddenly a great thunder shakes the foundations of the firmament. And the clouds weep in despair. For nothing can now keep the blood of heavens from flooding the earth
I hear the roar of a big machine
Two worlds and in between
Love lost, Fire at will
Dum-dum bullets and shoot to kill
I hear Dive, Bombers and
Empire down
Empire down
Raised axes fall with the red rain. Gritty green and dark blue shoot from skeletal wands held by skeletal hands aiming from sleeve-trenches. Mouths shout roars of recoil as the loaded wands shoot death. Bombs of color explode and heads roll
I hear the sons of the city and dispossessed
Get down
Get unearthed
Get pretty but you and me
We got the kingdom
We got the key
We got the empire
Now as then
We don't doubt
We don't take direction
Lucretia, My reflectionDance the ghost with me
High above the raging battle in the streets, Morgana Le Fay stands in the cathedral balcony. A bright sheen dances in her eyes as scarcely contained euphoria radiates from between her black locks. The pounding of her eager heart is deafening to little old Inky, caged in a paper-prison in her hand
See, my lovely little spot of ink? Feel the glory? Feel the old promise kept, renewed and fulfilled
Morgana Le Fay opens her arms wide towards the uproarious crowd in a gesture of half-dancing, half-conducting the great orchestra of Life and Death
We look hard
We look through
We look hard
To see for real
Such things I hear, they don't make sense
I don't see much evidence
I don't feel
I don't feel
Inhale murder with every breath. Feel the hot blood as it travels down your ink-windpipe, clings to your ink-lungs, nests there, grows there. Can you hear its quiet little laughter? On the wings of The Multifold it has seen The Red Deluge. A great flooding to end the old and begin the new. Oh, the beauty, the beauty
.
A long train held up by page on page
A hard reign held up by rage
Once a railroad
Now it's done
She jumps up, whirls, raises an arm, Allegro to Presto to Prestissimo. Her joy and energy only matched by the red storm outside
The Once and Future Wizard, my darling darling Merlin. I hear your footsteps. Be well come
I hear the roar of the big machine
Two worlds and in between
Hot metal and methedrine
I hear empire down
Over the horizon, far far away, where even the tallest spire of the cathedral has to rise on tip-toes to see, a black iota quivers against the rising sun. A million fars away, the wings of a million locusts flash a ravenous rictus to the world
And young Gustaf heralds the gift they bring
We got the empire, now as then
We don't doubt, we don't take reflection
Merlin, my direction, dance the ghost with me