هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۹:۴۶ شنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۲
#81
۱_ توی روز چقدر خودتی؟(جانورنما نیستی)

۲_ اولین باری که تبدیل به پیکسی شدی کی بود و چیکار کردی؟

۲_خونه جدا و مشخصی برای خودت داری؟(به جز خونه ریدل)

۳_از چه آدم هایی بدت میاد؟

۳_اگه بخوای شخصیت لینی رو تو سه کلمه توصیف کنی چی میگی؟

۴_چیشد که مرگخوار شدی؟

۵_تا حالا ناظر کجا ها بودی؟

۶_نظرت رو راجب اینا توی دوکلمه بگو.(در کتاب)

لرد سیاه:
بلاتریکس لسترنج:
آلبوس دامبلدور:
هری پاتر:
پیتر پتی گرو:

۷_بهترین دوستت توی سایت کیه؟

۸_چندبار درخواست مرگخواری دادی تا قبول شدی؟

۹_بدترین پستی که تا الان زدی به نظر خودت؟

۱۰_چندساعت در روز توی سایت پرسه میزنی؟


از من و روباهم دور شو! من بهت شک دارم!


پاسخ به: عضویت در تیم ترجمه‌ی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۴:۴۴ جمعه ۲۶ آبان ۱۴۰۲
#82
آقا جواب نمیدین؟ مردم از فوضولی!!!

***
ویرایش مدیر داخلی: تلمای عزیز! به زودی پاسخ شما رو با جغد براتون می‌فرستیم. از صبوریتون ممنونم.


ویرایش شده توسط دوریا بلک در تاریخ ۱۴۰۲/۸/۲۶ ۱۴:۵۱:۴۵

از من و روباهم دور شو! من بهت شک دارم!


پاسخ به: شهرداری هاگزمید (تعامل با ناظران)
پیام زده شده در: ۱۲:۴۵ پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۲
#83
سلام. خب راستش نمیدونم آیا کسی این رو میبینه یا نه. یا جواب میدن بهش.
داشتم رول های سایت رو میخوندم که متوجه شدم تو هیچکدوم از سوژه های سایت، یه اتفاقی نیفتاده.
توی دنیای هری پاتر، هیچوقت سفیدی و سیاهی باهم یکی نمیشدن ولی اینجا جادوگرانه.
به نظر من، یه سوژه توی دهکده هاگزمید [توی هر تاپیکی شد] باشه که در اون، تاریکی و روشنایی باهم یکی بشن.
مثلا:

یه مسابقه توسط فردی ناشناس برگزار میشه. جایزه این مسابقه، پول بسیار زیادیه و البته، یک معجون درمانی خیلی قوی و کمیاب. جنگ، کتابخوانی، آشپزی، کوهنوردی، همه این ها میتونه جزوی از بخش های این مسابقه باشه. اما اینجا یه نکته ای هست... گروه های دو نفره این مسابقه رو، یک محفلی و یک مرگخوار تشکیل داده! اینکه چی گروهی برنده میشه، چه اتفاقاتی میافته رو مسیر داستان مشخص میکنه...

پاسخگوی سوالات افراد علاقمند به این سوژه، در پیام های شخصی هستم.


از من و روباهم دور شو! من بهت شک دارم!


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۱:۳۳ چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۲
#84
سلام. درخواست دوئل جینی ویزلی رو با افتخار قبول میکنم:)


از من و روباهم دور شو! من بهت شک دارم!


پاسخ به: عضویت در تیم ترجمه‌ی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۶:۲۵ چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۲
#85
سلام. درخواست مترجم شدن رو داشتم. ترجمه متن رو فرستادم براتون. من ۴۰ روز از ورود به ایفای نقشم میگذره. اگر میشه قبول کنین!!!

***
ویرایش مدیر داخلی: سلام! بابت درخواست شما برای عضویت در تیم ترجمه بسیار ممنونیم. پاسخ شما از طریق جغد ارسال شد.


ویرایش شده توسط تلما هلمز در تاریخ ۱۴۰۲/۸/۲۴ ۱۶:۲۹:۰۶
ویرایش شده توسط دوریا بلک در تاریخ ۱۴۰۲/۸/۲۶ ۱۷:۵۹:۱۷

از من و روباهم دور شو! من بهت شک دارم!


پاسخ به: باشگاه دوئل
پیام زده شده در: ۱۳:۵۱ جمعه ۱۹ آبان ۱۴۰۲
#86
تلما هلمز


Vs


آلیشیا اسپینت


سوژه: تصمیم!


تلما چوبدستی به دست روبه‌روی کتاب معجون سازی اش ایستاده بود و ورد هایی زیر لب زمزمه میکرد. در همان حال به فکر ۱۵ دقیقه پیش بود.

"فلش بک؛ ۱۵ دقیقه پیش"

جینی و آلیشیا به درختی تکیه داده بودند و کتاب معجون سازی شان را میخواندند.
آلیشیا بی حوصله کتاب را به سمتی پرتاب کرد.
_این دیگه چه مزخرفیه؟ هیچی نمیفهمم!

جینی کتاب آلیشیا را از روی زمین برداشت و به همراه کتاب خودش کنار درختی گذاشت.
_این حرف تو قبول دارم، ولی قطعا نمیخوای از پروفسور نمره کمی توی کلاس بگیری، نه؟
_معلومه که نمیخوام ولی هیچ چیزی از کتاب نمیفهمم! من حتی نکته هایی که پروفسور موقع کلاس گفته رو نشنیدم، چه برسه به اینکه یادداشت برداری کنم!
_خب راستش منم چیز درست و حسابی ننوشتم. همونایی هم که الان نوشته شده از تلما گرفتم!

با اعتراف جینی، لبخند کمرنگی به صورت آلیشیا نشست.
_حداقل فهمیدم یکی هم مثل من هست. راستی، تلما کجاست؟
_به نظرت کجاست؟ مثل همیشه توی سرسرای گریف نشسته کتاب معجون سازیش رو میخونه!

آلیشیا با حسرت به کتاب تلما فکر میکرد که پر از سوال ها و نکته هایی بود که پروفسور اسنیپ هنگام درس دادن آنها را گفته بود و تلما مانند دیگر کلاس ها، موبه موی آنها را یادداشت کرده بود.
_جینی نظرت چیه از تلما کمک بخوایم؟

جینی که با شنیدن کلمه "کمک" و اسم تلما باهم در یک جمله، گوش هایش تیز شده بود با تعجب به آلیشیا زل زد.
_چه کمکی؟ نکنه... آلی اون هیچوقت تقلب نمی رسونه!

آلیشیا بیخیال شانه هایش را بالا انداخت.
_کی تقلب میخواد؟ من ازش میخوام نکته هایی رو که نوشته بده بهم!

اگر کسی با دقت به جینی نگاه میکرد، متوجه بزرگ شدن ناگهانی چشم هایش از تعجب میشد!
_الان اون به هیچ عنوان کتابش رو بهت نمیده!
_خب قرار نیست ازش بخوایم که! برش میداریم!

جینی و آلیشیا، بی خبر از وجود تلما در پشت سرشان، نقشه دزدیدن کتاب تلما را در سر می ریختند. تلما که با شنیدن حرف هایشان رفته رفته اخم هایش بیشتر میشد، روبه قلعه حرکت کرد...
_یه معجونی براتون بپزم که یه وجب روغن روش باشه... میبینید حالا...

"زمان حال"

حرف های جینی و آلیشیا در ذهنش می پیچید و اورا مصمم تر به انجام کارش میکرد. تصمیم عجیب ولی جالبی گرفته بود. اگر کمی سوالات و جواب ها را دستکاری میکرد، نمره امتحان آلیشیا و جینی چقدر میشد؟ مشتاق نتیجه بود!
بالاخره کتاب آماده و حاضر برای تحویل به جینی و آلیشیا بود. کتاب را برداشت و به سمت خوابگاه دختران حرکت کرد. وقتی وارد اتاق خودش شد، کتاب را روی میز گذاشت و روی تختش دراز کشید و خود را به خواب زد.
چند دقیقه بعد، آلیشیا وارد اتاق شد و آرام کتاب را برداشت و رفت. بعد از خروج آلیشیا، تلما از روی تخت بلند شد و با لبخندی خبیثانه به سمت آینه رفت و نگاهی به خود انداخت. خیلی مشتاق امتحان فردا بود...

" فردای آن روز؛ بعد از امتحان، اعلام نتایج"

جینی و آلیشیا که به خیال خود خیلی چیز ها بلد بودند، امتحان را به سرعت تمام کرده بودند و منتظر اعلام نتایج بودند. تلما که به خاطر نداشتن کتاب، خیلی درس نخوانده بود، کمی در ساخت معجون به مشکل برخورده بود ولی درنهایت معجون را درست ساخته بود.
استاد معجون سازی نمرات را با چوبدستی روی تخته کلاس نوشت و بیرون رفت. آلیشیا با ذوق جلو رفت تا بفهمد چند گرفته است.
_این نیست، این نیست، اینم که نیست! پس کجاست؟

تلما با نیشخند جلو امد و با انگشت، به جایی اشاره کرد.
_آلیشیا اسپینت، ۲ نمره و جینی ویزلی، ۳ نمره و در نهایت تلما هلمز، ۱۶ نمره.

آلیشیا و جینی با چشمانی که به اندازه بشقاب شده بود به همدیگر نگاهی کردند.

_تصمیمی که گرفتم باعث شد نمره ام به طور وحشتناکی افت کنه، ولی به تنبیه شدن شما می ارزید! اگه عین دوتا ساحره خوب میومدین ازم کتاب میخواستین بهتون میدادم تا اینطوری نمره تون کم نشه! فعلا...

و تلما بدون نگاه به دوستانش رفت...

***

ببخشید اگه بد بود به هرحال من تازه کارم.


از من و روباهم دور شو! من بهت شک دارم!


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۱:۴۰ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۲
#87
سلام عرض میکنم.
درخواست دوئل آلیشیا اسپینت رو با کمال میل قبول میکنم.
زمانش زیاد نباشه بهتره.


از من و روباهم دور شو! من بهت شک دارم!


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۸:۵۸ شنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۲
#88
کی؟

دوریا بلک


از من و روباهم دور شو! من بهت شک دارم!


پاسخ به: ایوان مخوف
پیام زده شده در: ۸:۴۹ شنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۲
#89
گریفیندوری ها، درحال خروج از تالار بودند که آلیشیا سرجایش ایستاد.
_من میرم جینی رو بیارم.

همه با سر، حرف آلیشیا را تائید کردند و منتظر بازگشت او، به همراه جینی ماندند.

***


همه جا را خون فرا گرفته بود. یک شبح، یک روح، یا حتی یک جن، معلوم نبود چه کسی، یا چه چیزی است... به کسی که مشخص نبود کیست حمله کرده بود؛ روح، به طرف قربانی حمله کرد. دندان های نیشش را درون گردنش فرو کرد و خونش را مکید. قربانی مقاومت کرد اما بی فایده بود... زورش به حمله‌کننده نمی رسید. قربانی بیهوش شد و روح، بدنش را گرفت و کشید و از آن مکان برد.

تلما نفس‌نفس زنان بیدار شد. این، چه رویا، یا بهتر بگوییم کابوسی بود؟ با بلند شدن ناگهانی تلما، جینی، ترسیده عقب رفت.
_تلما خوبی؟ چیشده؟

تلما خوب نبود. کابوس وحشتناکی دیده بود. راستش از کابوس نترسیده بود، از واقعی بودن آن می ترسید. جینی، لیوان آبی به تلما داد. تلما بدون مکث تمام آب را نوشید.
جینی، با تلما صحبت میکرد ولی او متوجه چیزی نبود. درحال فکر کردن به کابوس واقعی اش بود. اگر آن مکان، تالار گریفیندور باشد، حمله کننده... آستریکس باشد، قربانی چه کسی است؟ با صدای باز شدن در تلما و جینی به خود آمدند.

_سلام جینی، عه تلما بیداری؟ بخواب! جینی بیا اینجا.

شاید تلما زیاد از این موضوع صحبت نمیکرد ولی همه گریفی ها و دوستانش، میدانستند او یک الف است و شنوایی الف ها، بی نهایت قوی است.
حالت چهره نگران آلیشیا، تلما را مضطرب کرد. پتو را رویش کشید و گوش هایش را تیز کرد.

_جینی ما باید سریع بریم. آستریکس به سیریوس حمله کرده و الان دوتاشون هم نیستن. تعداد مون کمه واسه همین تو هم باید بیای...
_اما تلما و کوین چی؟ اگه به اونا حمله کرد چی؟
_تلما و کوین از خودشون مراقبت میکنن. بیا بریم.
_باشه، بریم.

جینی و آلیشیا از درمانگاه خارج شدند و تلما و کوین، تنها در درمانگاه مانده بودند. مقاومت بدن تلما، زیاد بود و همین، باعث درمان سریع زخمش شده بود. از روی تخت پایین آمد. به سمت در قدم برداشت ولی... او نمی توانست کوین را تنها بگذارد. نزدیک تخت کوین رفت. حال کوین هنوز خوب نشده بود، نگاه تلما به روباه نارنجی اش که گوشه ای ایستاده بود افتاد.
_تابی، تو پیش کوین بمون هرطور شده، در مقابل هرکی ازش مراقبت کن و وقت خطر، از اینجا دورش کن. مفهومه؟

تلما منتظر تائید یا تکذیب تابی نماند و به طرف تالار گریفیندور به راه افتاد. بعد از چند دقیقه، گریفی هارا دید که درحال خروج از تالار بودند. نگاه پروفسور دامبلدور، به او افتاد.
_تلما دخترم، اینجا چیکار میکنی؟
زخمت؟
_زخم من خوبه پروفسور. از همه چی خبر دارم.

تالار گرفیندور؛ چند دقیقه بعد...

بعد از کمی بحث و جدل، تلما راضی به برگشتن به درمانگاه نشد، اما گریفی ها راضی به آمدن تلما با آنها شدند.
ادوارد، سوال درست و به جایی پرسید.
_خیلی خب، الان چیکار میکنیم؟
_قطعا میریم دنبال سیریوس و آستریکس دیگه!
_نه جینی! باید دو گروه بشیم. مگه نه پروفسور؟

دامبلدور که تا کنون سکوت اختیار کرده بود، لب به سخن گشود.
_درسته تلما، یک گروه برای پیدا کردن خون و یک گروه برای پیدا کردن آستریکس و سیریوس...
_اما کی دنبال سیریوس و آستریکس باشه کی دنبال خون؟
_پروفسور، اگه اجازه بدین، شما،جینی و ادوارد به دنبال سیریوس و آستریکس برید و من و آلیشیا به دنبال خون.
_باشه تلما، قبوله.
آ


از من و روباهم دور شو! من بهت شک دارم!


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۶:۲۵ جمعه ۱۲ آبان ۱۴۰۲
#90
کِی؟

۱۲ آبان


از من و روباهم دور شو! من بهت شک دارم!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.