هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۳:۵۶ چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۵
#1
تصویر کوچک شده







(كار اشتراكي از روميلدا وين و اما دابز)
هرميون روي چمن هاي داخل محوطه دراز كشيده بود و به دفتري كه جلويش باز بود مي نگريست،مدادش را بالاي سرش تكان ميداد انگار در مورد مطلبي كه هم اكنون مشغول نوشتن آن بود فكر مي كرد.رون نيز از پنجره خوابگاه به هرميون خيره شده بود و بدون اينكه برگردد به هري كه روي تخت دراز كشيده بود گفت:
- من احساس مي كنم هرميون داره وارد يه بازي پيچيده ميشه!
هري متعجبانه گفت:
- چي؟!
- هر روز اون دفتر آبيشو بر مي داره مي ره ولو ميشه تو چمن...معلوم هم نيست چي مينويسه!
- فكر ميكني چي مينويسه!مگه غير تكاليفش چيز ديگه اي هم ميتونه بنويسه؟!
- نه...آخه هرموقع منو مي بينه دفترشو قايم ميكنه!من بلاخره مي فهمم...
رون پس از مدتي تفكر ادامه داد:
- مياي امشب دفترشو بپيچونيم؟
- چه جوري؟!
- اون دفترشو هميشه تو خوابگاه ميذاره...بايد يه راهي براي رفتن به اونجا پيدا كنيم ...
چند ساعت بعد در سالن غذا خوري:
رون و هري اولين نفراتي بودندكه پشت ميز حاضرميشدند،هري در حاليكه صندلي اش را عقب مي كشيد گفت:
- فكر كنم بهتر باشه با معجون تغيير شكل، خودمونو شبيه دو تا از دخترا كنيم تا بتونيم بريم تو خوابگاه دخترا
رون با لحني تحقير كننده گفت:
- واقعا فكر ميكني ميشه رفت؟! اگه اين جوري بود كه تا حالا يه دختر سالم تو هاگوارز نمي موند!
- ميشه...به من اطمينان كن...من مقداري از وسايلي كه هرميون سال دوم باهاش معجون درست كرد رو دارم ميتونيم ازش استفاده كنيم
- خوبه...اما...شبيه كي؟
- اولين دخترايي كه ببينيم.
بعد از دقايقي روميلدا به همراه دوستش اما به طرف ميز آمدند،
رون نگاهي به هري كرد و او نيز با تكان دادن سر تاييد كرد،رون و هري بلند شدند و به طرف آنها راه افتادند و روبروي آنها نشستند . رون در حالي كه به روميلدا خيره شده بود گفت:
- ميتونم يه خواهشي ازت بكنم؟
- اِ... متاسفم من براي جشن به كس ديگه اي قول دادم!!
هري در حالي كه پوزخند ميزد گفت:
- نه...منظور رون چيز ديگه اي بود
روميلدا نگاهي به رون انداخت و با حالتي رسمي تر گفت :
-بفرماييد!؟
_در حقيقت من يعني من و هري مي خواستيم ازتون خواهش كنيم كه...كه امروز سعي كنيد براي يه ساعت تو هاگوارز نيايد يعني يه مدتي رو تو حياط بگذرونين
اما با خشم گفت:
- چرا؟
اين بار هري بود كه پاسخ ميداد:
- ببين اگه اين كارو كنين من قول ميدم كه به كمك هرميون تكاليفي كه اسنيپ ديروز داده بود رو براتون انجام بديم...خواهش ميكنم.
اما با خوشحالي نگاهي به روميلدا كه چهره اش حاكي از رضايت بود كرد و گفت:
- قبوله...البته به شرطي كه مقاله اسلاگورن رو هم بنويسين
هري دهانش را باز كرد اما قبل از اينكه حرفي بزند رون پذيرفت.
بعد از چند ساعت آنها در سالن عمومي گريفيندور ايستاده بودند و هري در حالي كه معجون را از جيب ردايش در مياورد گفت:
- بيا آماده اس
آنها معجون را سر كشيدند و پس از مدتي به جاي هري و رون، اما و روميلدا آنجا بودند.
هري كه هم اكنون شبيه اما شده بود گفت:
- به نظر مياد همه چي خوب پيش ميره...بهتره بريم
آنها به طرف پله هايي كه به خوابگاه دختران ختم ميشد رفتند.
خوابگاه دختران نيز مانند خوابگاه پسران بود با اين تفاوت كه خيلي مرتب تر از آنان بود . آنها در سردرگمي مبهمي فرو رفته بودند هري اصلا به اينجاش فكر نكرده بود كه تخت هرميون رو از كجا پيدا كنن .رون به طرف يكي از اتاق ها رفت
- از كجا فهميدي كه اينجا اتاق هرميونه؟
- كج پا! ....مواضب باش كسي نياد
كج پا روي يكي از تخت ها لمبيده بود و خرخر ميكرد.
رون به طرف چمدون هرميون رفت و آن را زير و رو كرد. هري:
- فكر كن اگه يكي بياد ببينه روميلدا داره چمدون هرميون رو ميگرده چي ميشه...مواظب باش هرميون هم نبايد بفهمه كه ...
رون حرف هري را قطع كرد:
- اه لعنتي ...چقدر حرف ميزني!
- رون من به خاطر فضولي هاي تو اين جام!
- اوه...معذرت ميخوام ...آخه اينجا نيست...
هري به طرف تخت رفت و بالشت را كنار انداخت و دفتر آبي رنگي را پيدا كرد رون:
- از كجا فهميدي كه اونجا بود؟
- حدس زدم!
- خب ولش كن بجنب!
رون وسايل هرميون را مثل اولش در چمدون جا داد و با هري به طرف در خروجي رفت ناگهان دختري سال دومي كه از تعجب چشماش بيرون زده بود گفت:
- هه...ش...شما...مگه الان...اونجا...هه...
هري به رون گفت:
- احتمالا دخترا رو تو حيات ديده... بدو بريم...
و بعد به طرف در دويدند، رون در حالي كه ميدويد گفت:
- قبلا چه چست و چابك بوديم حالا چه نرم و نازك!...
ساعت 8 شب_كتابخانه مدرسه:
هري و رون روي يكي از ميزها نشسته بودندو چند تا كتاب قطور جلويشان باز بود و مشغول نوشتن چيزي روي ورق هاي پوستي بودند.
رون:
- تو فكرشو ميكردي اين جوري شه ؟!
- تو بايد فكرشو ميكردي كه هرميون وقتي نخواد كسي از موضوعي بو نبره همين طور هم ميشه!
- من نميدونم اين چه جور طلسمي بود كه رو دفترش زده بود!
هيچ جوري نتونستيم بازش كنيم!
- بدتر از اين ديگه هرميون هم باما حرف نميزنه!
- و بدتر! با اين همه مقاله چكار كنيم؟
- راسته كه ميگن چوبدستي مرلين صدا نداره...




تصویر کوچک شده


ویرایش شده توسط کریچر در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۲۹ ۱۵:۰۸:۱۳

تا کی می خوای بشینی به پاش بسوزی
تا کی می خوای بشینی چشم به در بدوزی
در پی پیدا کردن کسی برو
که فقط واسه ی خودت بخواد تو رو


شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۹:۵۰ دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۵
#2
نام:اما دابز.
سن:15
سال:سال شیشم.
رنگ چشم:مشکی.
گروه:گریفیندور.
مو:مشکی ،کوتاه.
چوب جادو:دارای پر ققنوس،8 اینچ،سخت و غیر انعطاف پذیر.
علاقه ها:کوییدیچ،هاگوارتز،دوستم رومیلدا وین.
معرفی :یکی از دانش آموزان هاگوارتز که دوست صمیمی رومیلدا وین هم هستم کلا بچه خرخونیم ولی نه به اندازه ی هرمیون.همین لطفا نگین معرفیت کوتاه بود چون من یه شخصیتی رو که اصلا یادم نیست کجای کتاب بوده رو چه جوری توصیفش کنم



شما تائید شدید



برای پرورش توانایی های نمایش نامه نویسیتون میتونید به اینجا برید
کارگاه نمایش نامه نویسی



مشکلات خودتون در مورد سایت رو میتونید در این تاپیک بگید
گفتگو با مدیران


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۱۹ ۱۱:۵۰:۵۷
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۱۹ ۲۱:۲۳:۵۳

تا کی می خوای بشینی به پاش بسوزی
تا کی می خوای بشینی چشم به در بدوزی
در پی پیدا کردن کسی برو
که فقط واسه ی خودت بخواد تو رو


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۳۵ دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۵
#3
نام:اما دابز
گروه:گریفیندور
معرفی :یکی از دانش آموزان هاگوارتز که دوست صمیمی رومیلدا وین هم هستم کلا بچه خرخونیم ولی نه به اندازه ی هرمیون.همین لطفا نگین معرفیت کوتاه بود چون من یه شخصیتی رو که اصلا یادم نیست کجای کتاب بوده رو چه جوری توصیفش کنم.

معرفیت خیلی کوتاهه به پست شماره یک برو و مطابق با اون خودت رو معرفی کن.


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۱۸ ۱۹:۱۱:۳۳

تا کی می خوای بشینی به پاش بسوزی
تا کی می خوای بشینی چشم به در بدوزی
در پی پیدا کردن کسی برو
که فقط واسه ی خودت بخواد تو رو






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.