آمادهاید شاهد یکی از بزرگترین و نفسگیرترین رقابتهای تاریخ هاگوارتز باشید؟ جام آتش بازگشته، و اینبار نهتنها جادوآموزان برجسته، بلکه چهار گروه افسانهای هاگوارتز در جدالی سهمگین برای کسب افتخار نهایی رو در روی هم قرار میگیرند. از ۵ اردیبهشت تا ۲۶ اردیبهشت، همهچیز در هاگوارتز رنگ رقابت به خود میگیرد؛ جادو، شجاعت، نبوغ و اتحاد به آزمون گذاشته میشود و تنها یک گروه میتواند قهرمان نهایی لقب بگیرد. تماشاگران عزیز، شما دعوت هستید تا از نزدیک شاهد این ماجراجویی باشید، پستها را بخوانید، از خلاقیتها لذت ببرید و با گروه خود همدل شوید. این فقط یک مسابقه نیست؛ جشن شکوه جادوی ناب است!
ایرین با دیدن اواتار ها،چشمش برقی زد. اسکورپیوس واقعا پر تلاش بود و وقت زیادی رو صرف اواتار ها کرده بود. تایپ های زیبا و مورد نظرش رو پیدا کرد،نگاهی به اسکورپیوس انداخت و گفت:واقعا ممنونم،ذوق امتحان کردن اواتار جدید رو دارم. با خداحافظی از مغازه بیرون اومد،به سمت خونه راه افتاد. به شدت از اواتار ها خوشش میومد. ظرافت لباسی که دنبالش بود رو، پیدا کرده بود.
:)به نظر میومد قراره دوباره مزاحم اسکور بشه و ازش درخواست بکنه
در حالی که با قدم های اروم جلو میرفت،در رو باز کرد. با خونسردی و صبوری،و قطعا خوشحالی برای پیدا کردن هدفی خوب و متناسب با ریشه ی حیاتش،لبخندی زد: _سلام من ایرین هستم!ایرین دنهولم.خوشحالم که عضوی از هافلپاف شدم.
بچه ها همگی دست زدن،فضای گرم و شاد،درعین حال نشان دهنده ی جدی بودن در تلاش کردن.
غرق در شادی کنار دختری نشست. برای پیشرفتش قرار بود روز های جالبی داشته باشه.
ویرایش شده توسط آیرین دنهولم در 1402/8/30 21:34:37
ابر های سیاه رو میدید، بارون رو دوست داشت. با قدم های اروم و صبورانه، به سمت مغازه اسکورپیوس راه افتاد. شنیده بود جایی که اواتار دلخواهت بهت تحویل داده میشه اونجاست. ایرین،با نگاهش دنبال در مغازه میگشت : _اینجاست. و با خوشحالی از پیدا کردنش به سمت در راه افتاد و در رو باز کرد: _سلام؟ *خوش اومدید چه کمکی ازمن برمیاد؟ ایرین با نگاهی سرسری به درون مغازه گفت: _اواتار،برای سفارشش اومدم بعد،صبورانه پلکی زد تا جوابش رو بشنوه. اسکورپیوس فرمی رو روی میز گذاشت و با لبخند گفت: لطفا فرم رو پر کنید.
چهره:موهای قهوه ای روشن چشم ها قهوه ای سوخته پوست سفید قد بلند
لباس پوشیدن:مختلف ساده و مشکی
اخلاق:صبور،عجیب،سعی میکنم به همه کمک کنم سر هر چیزی اول تمام ریز و کوچیک ها رو میسنجم و مهربون
علایق:پیانو انواع زبان ها و ریاضی
"اطلاعات جادوگری"
چوبدستی:پر ققنوس و یال تک شاخ و چوب درخت گردو
توضیحات زندگی: با پدر و مادرش زندگی میکرد و بعد از ۵ سالگی پدر خود را از دست داد برای پیشرفت به هاگوارتز رفت و در گروه هافلپاف برگزیده شد و تا به حال بیشتر سفیدی و روشنایی اون رو تحت تاثیر قرار داده
و در اخر ممنون بابت رسیدگی
خواهش میکنم. وظیفهس.
تایید شد.
ویرایش شده توسط لینی وارنر در 1402/8/29 0:14:15 ویرایش شده توسط لینی وارنر در 1402/8/29 0:14:35
سلام دختری هستم که انواع مود ها رو دارم و همه چیز رو باید یاد بگیرم ساکت و شلوغ جدی و شوخ هنر و ریاضی و پیانو و انواع زبان ها رو دوست دارم و بلدم برام درک مهمه و شجاعتم بستگی به موقعیت داره و و همیشه برای هر سوالی میگم بستگی به موقعیت داره و هر حرکتی میتونه میلی متری تغییرت بده سعی میکنم دختر خوبی باشم 🤣 کلاه امیدوارم همیشه خوب باشی و تو یکی از جالب ترین های منی تو شخصیت ما رو رمز گشایی میکنی موفق باشی و سلامت
سویون ، پا بند ظریفش را بست و به سمت لیتو برگشت؛تلخی عطر قهوه اش همچون کلیشه های عاشقانه میمانست، ولی میدانست هر چیزی بار ها ثابت شده تا به کلیشه ها بپیوندد. با کمی تردید لبانش را به هم فشرد اما کمی بعد تصمیم گرفت صدایی روانه سازد: لیتو؟ تو گفتی ما تا ابد وقت داریم، اما من حس میکنم تنها این لحظه برایم مانده است و هیچ . لیتو،دستی به موهای مشکی رنگ و کوتاهش کشید و با شانه هایی که فریاد از تکبر و غرور صاحبشان میزدند، پله های نردبان را پایین امد . کتاب هایی که از قفسه ی کتابخانه ی بزرگ برداشته بود را، روی میز شکلاتی رنگ دایره ای گذاشت . نگاه سبزش را روانه ی سویون کرد و گفت: مگر غیر از این است نابی من؟ ما گذشته را ازدست دادیم و اینده را به دست نیاوردیم تنها دارایی ما حال است. سویون همچنان که سعی میکرد قدرت چشمان همسرش را به درستی روی کاغذ پوستی نیمه زرد پیاده کند ، خنده ای نرم کرد و گفت: بله بله ، به همین خاطر است که ما به حال present میگوییم. نکته:نابی در کره ای به معنای پروانه نکته:present در انگلیسی به معنی حال و هدیه است منظور این است که حال را یک هدیه میدانیم.
با عطر گلدان ها سویون عطسه ای زد ،اما حواسش بود که روی نقاشی دستش نخورد مبادا خراب شود. فقط کمی از کلاه لیتو مانده بود در ان کت بلند و لباس های کلاسیک .
لیتو با لبخند دستی به موهای نازک سویون کشید ، عجیب با ان لباس نازک ظریف به نظر میامد؛ ولی خودش میدانست سویون زنی است شکننده و در عین حال توانا به شکستن دیگران. بوسه ای روی سرش گذاشت و گفت: زمان چیزی را تغییر نداده، انسان ها خود را در زمان تغییر می دهند، اگر بخواهند همان میشوند که در گذشته بودند!
خیلی قشنگ نوشته بودی. فقط به این دو نکته توجه کن که علائم نگارشی مثل ویرگول به کلمهی قبل خودشون میچسبن و از کلمهی بعدی با یک اسپیس فاصله میگیرن. و اینکه بهتر بود اون نکتهای که نوشتی رو به عنوان یه پاورقی آخر متنت استفاده کنی. امیدوارم بتونی تو سایت پیشرفت کنی و در کنارش بهت خوش بگذره!