خنده، کلاه، رنگ، منظور، تلخی، قدرت، کاغذ پوستی، پله، تردید، عطسه
...
پلهها را یکییکی پایین میرفتم و از حالا بوی دلانگیز کاغدهای پوستی و جوهری که پشتشان قایم شده بود، همه جا را برداشته بود. مغزم برای لحظه نقشآفرینی جوهر بر بافت پوستینِ کاغد به هیجان افتاده بود.
همان زمان که کلاه گروهبندی فریاد زد: "اسلایترین!" میدانستم که این خندهها تازه شروع ماجراست و دیگر تردید، دوای هیچ دردی نیست. باید زنِ عمل بود! (طبق اصول فمینیسم جادوگران)
همین جاست! اولین کلاس امروز: معجونها! اسنیپ زبان تلخی دارد اما منظورش را خوب میرساند؛ او رنگ روحت را میبیند و حتی عطسههایت هم برایش معنایی دارند. هیچچیز از پروفسور محبوب من پنهان نمیماند!
پیش از ورود، چشمانم را بستم و تا سه شمردم، نفس عمیقی کشیدم و تمام قوایم را جمع کردم. نباید اجازه بدهم کسی قدرت جادوگریام را دست کم بگیرد!
توصیفاتت خیلی خوب بود ولی پس متمایز کردن کلمات از سایر متن چی شد؟ ![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil5890f974c19dd.gif)
این آخرین پستیه که کلمات متمایز نشده و تایید میکنم!
تایید شد.
مرحله بعد: گروهبندی