هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۸:۰۶ سه شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۵

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۳:۲۰:۱۶ چهارشنبه ۹ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 5466
آفلاین
رودولف با چهره‌ی گوشه‌ای در نزدیکی لرد می‌ایسته و به سنگ‌های بزرگ و کوچکی که به سرعت جمع‌آوری می‌شدن چشم می‌دوزه.
- ارباب آخر عمری ببخشین، می‌بخشین؟

لرد با جدیت تمام با حرکت دستش محل قرار دادن سنگی که لیسا حمل می‌کردو نشون می‌ده و در پاسخ به رودولف تنها به یک جمله‌ی دو بخشی اکتفا می‌کنه.
- خیر نمی‌بخشیم.

رودولف با ناامیدی نگاهشو از تل سنگ‌های جمع‌آوری شده برمی‌داره و اینبار به لرد خیره می‌شه.
- ارباب آخر عمری غر بزنم؟ غر دارم! غر نزده از دنیا نرم.
- اینقد به ما زل نزن.

رودولف که در واقع پشت لرد ایستاده بود و نمی‌دونست لرد از کجا می‌دونه نگاهش به کجا دوخته شده، در کمال حرف‌گوش‌کنی نگاهشو برمی‌گیره و به رو به روش زل می‌زنه.
- چشم ارباب. حالا می‌شه ببخشین؟
- خیر.
- غر چی؟ حداقل دو کلوم غر بزنم؟
- خیر.

دو درخواست مهم رودولف در زندگی نادیده گرفته شده بود. رودولف دیگه چی می‌تونست بخواد؟
- ساحره...

پیش از کامل شدن کلام رودولف، با بلند شدن صدای فریاد لرد که فرمان بستن سنگا به پای رودولف رو صادر می‌کرد، رودولف که به وضوح برای هر سه درخواستش پاسخ منفی گرفته بود، آه‌کشان پاشو جلو میاره.




پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۷:۰۰ سه شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۵

بلاتریکس لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۷ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ شنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 188
آفلاین
درحالیکه بقیه مرگخوارها با مشاهده سنگی که رز با چوب جادو هدایت کرده بود لحظاتی دست از کار کشیدند، ولی بلاتریکس با جدیت مشغول بود. با دستمال خال خالی سبزی موهای فر و پر حجمش را مهار کرده بود و پایین ردایش را در کمربند ردا فرو کرده بود و با میخی آهنین و چکشی در دست سعی در جدا کردن قسمت بزرگی از صخره بود. همیشه اینجوریه که نرود میخ آهنین در سنگ، ولی این میخ آهنین در فرمانِ خودش نبود. بلاتریکس با سخت‌ترین ضرباتی که میتونست به کارش ادامه میداد.



چوب دستی اش را در وسط کاغذی که چهره‌ی رودولف بر آن نقش بسته بود، فرو کرده بود و گویا قصد نداشت از هیچ طلسمی استفاده کند. این جادوی خشم بود که از درونش میجوشید و میخ را هر چه بیشتر فرو میکرد تا قسمت بزرگی از صخره را جدا کند، چون اینطور که پیدا بود رودولف قصد بلعیده شد نداشت و بلاتریکس از رودولف خشمگین بود که موجب شده بود وقت باارزش لردسیاه بیشتر از دست برود.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۵/۱۲/۳ ۱۹:۳۵:۱۰
ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۵/۱۲/۳ ۱۹:۳۹:۴۰

?You dare speak his name
!Shut your mouth
!You dare speak his name with your unworthy lips


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۳:۱۵ دوشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه به دنبال شکایت هایی که از رودولف می شه، تصمیم به اعدام رودولف به روش غرق کردن در دریا می گیره.
لرد و مرگخوارا به همراه رودولف به کنار دریا می رن. لرد دستور می ده به پای رودولف سنگ ببندن.

...........................

-آرسینوس، دستور ارباب رو شنیدی. سریع برو و سنگین ترین سنگ ها رو پیدا کن و بیار.
-لینی، دستور ارباب رو شنیدی. سریع برو و سنگین ترین سنگ ها رو پیدا کن و بیار.
-لیسا، دستور ارباب رو شنیدی. سریع برو و سنگین ترین سنگ ها رو پیدا کن و بیار.
-رودولف...
-من محکومم!
-خب...لادیسلاو، دستور ارباب رو شنیدی. سریع برو و سنگین ترین سنگ ها رو پیدا کن و بیار.
-شماها تا کی می خوایین به این گفتگوی مسخره ادامه بدین؟

لیسا برگشت که شخص گوینده را سرزنش کند که چرا زنجیره را بر هم زده...ولی شخص گوینده، زیاد قابل سرزنش نبود.
-ارباب دستورتون...سنگ های سنگین!

لرد سیاه متاسف شد از این که یارانی چنین تنبل پرورش داده. چهره متاسف لرد باعث وحشت زدگی مرگخواران شد، چون تاسف لرد، عواقب جالبی به دنبال نداشت.

طی چند ثانیه مرگخواران بصورت داوطلبانه به سمت صخره های نزدیک ساحل هجوم بردند.

لینی با جدیت صخره ای به بزرگی هاگرید انتخاب کرد و دست ها و دو شاخکش را زیر آن گذاشت و با تمام قدرت تلاش کرد.
صخره مثل پر کاه از روی زمین بلند شد. و لینی از قدرت خود در عجب ماند!

-قدرت، یکی مونده به آخرین چیزیه که تو داری لینی!

لینی متوجه رز شد که در همان نزدیکی ایستاده و چوب دستی اش را به طرف صخره گرفته.
-لعنتی...پس طلسم تو بلندش کرد؟...خب آخرین چیزی که دارم چیه؟

رز زیر لب کلمه "هوش" را زمزمه کرد و در میان فریاد ها و تهدید های نیش آلود لینی، صخره را به طرف لرد و رودولف برد.




پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۶:۰۴ شنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۵

بانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 539
آفلاین
لرد و مرگخوارها هم همچنین! اونا هم رودولف رو نمیخواستن!

لرد که تازه ردای سیاهش رو برای عزاداری پوشیده، برمیگرده...ولی نه به طرف رودولف! به سمت نویسنده:
-ما ردای غیر سیاه هم داریم و خودمان بی خبریم؟

نویسنده ضایع میشه و لرد که به هدفش رسیده این بار رو به رودولف میکنه:
-ما خسته شدیم بس که تو رو دور انداختیم و بازم بودی! این بار عهد کردیم که از شرت خلاص بشیم. برای همین بهت دستور میدیم برگردی و غرق بشی.

رودولف یه کم قل قل میکنه. یه کم آب بالا میاره. بعد چشاشو باز میکنه که ببینه تو بغل کی افتاده. ولی شانس که نیست. صاف افتاده تو بغل جن مسلح.
-خیلیم خوبه. وینکی جن ماده و همینم غنیمته!

نویسنده باز ضایع شده. ظاهرا شخصیت ها قصد همکاری ندارن، ولی وینکی از اون جنایی نیست که شما میشناسین! با یه حرکت مسلسلشو میکشه بیرون و لوله شو فرو میکنه تو دماغ رودولف.
-جن خوب دو شماره شمرد و در صورتی که قمه دار هنوز تو بغلش بود، شلیک کرد.

-هی...صبر کن...حداقل تا سه بشمار!
-نشد! جن فقط تا دو رو بلد بود. جن میتونست دو بار تا دو شمرد ولی در اون صورت هم در واقع تا چهار شمرده و جن نمیخواد تا چهار بشمره. در نتیجه یک...

رودولف که جون باارزششو در خطر میدید از بغل وینکی میپره پایین. و در همون لحظه دستور لرد رو میشنوه:
-به پاهاش سنگ ببندین! سنگ های سنگین...که نتونه بیاد بالا!


چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۱:۴۸ شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۵

مرگخواران

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۳ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۳:۳۶:۰۷ جمعه ۱۱ خرداد ۱۴۰۳
از مسلسلستان!
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 555
آفلاین
-آماده ام ارباب. ولی قبلش... می بخشین؟
-نه! بندازینش تو دریا!

باروفیو حمله کنان و نعره زنان به سمت رودولف دوید و با لگدی او را به سمت دریای بیکران پرتاب کرد.
ناگهان صحنه، آهسته شد و در حالیکه گل و بلبل در هر گوشه از کادر به چشم میخورد، رودولف به همقطاران سابقش نگریست.
-
-

تِشت!

سرانجام رودولف با سر به درون آب فرو رفته بود. مرگخواران درحالیکه دماغشان را گرفته بودند و از ناراحتی فین میکردند، قدم زنان از صحنه دور شدند.

در دریا اما، قضیه طور دیگری بود. رودولف که به تازگی در آب فرود آمده بود، در آن شناور شده و تاب میخورد. اما پس از مدتی به این نتیجه رسید که او رودولف باشخصیت و سنگینی است و نباید هنگام مرگش تاب تابی کند. این شد که تصمیم گرفت در آخرین لحظات زندگی اش هم به چشم چرانی بپردازد بلکه رسالت رودولفی خویش را با موفقیت به پایان برساند.
رودولف شناکنان رفت و رفت تا اینکه به قسمت بیناموسیِ دریا رسید. مثل اینکه ساحره های باکمالات به جای اینکه در ساحل بنشینند و آفتاب بگیرند، تصمیم گرفته بودند به وسط دریا نقل مکان کرده و آفتاب آن جا را بگیرند و توی جیبشان کنند.
درست است که چشم های رودولف بسته شده بود، ولی او رودولفی نبود که چنین مسئله کوچکی او را از کار بازدارد.
رودولف از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید. به همین دلیل چندین بار پوست اندازی کرد و پوست های مختلفی را امتحان نمود تا اینکه بالاخره در پوستش گنجید!

رودولف به سمت سطح دریا دست و پا زد تا اینکه توانست سرش را از آب بیرون بیاورد.
-میتونم بپرسم وضعیت تاهلتون چه جوریاس؟
-جیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ!
-جیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ!
-جیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ!
-نمیتونم بپرسم یعنی؟

دریا که از این همه سر و صدا و جیغ و جیغ کشی ناراحت شده بود، لب به سخن گشود و رو به رودولف گفت:
-یاروعه؛ دیگه مجبورم از اینجا بندازمت بیرون. مصدع اوقاتِ ما شدی.

و دریا با یک موج بلند، او را از خودش بیرون انداخت. رودولف پرواز کرد و پرواز کرد تا اینکه در بغل مرگخوارانی افتاد که در حال دور شدن از او بودند.

-عه! سلام! مثکه دریا منو نخواست.

دریا رودولف را نمی خواست!



Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۰:۴۴ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
-آماده اس؟

مرگخواران نمی دانستند چطور باید مرگخوار دیگری را برای اعدام آماده کنند. ولی لینی که اصولا عشق جواب دادن داشت جلو پرید.
-بله ارباب. کَت بسته در خدمت شما. البته من نمی دونستم کَت کجاشه. دستا و چشماشو بستم.

لرد سیاه نگاهی به رودولف کت بسته انداخت.
-بهتر بود کلا بسته بندیش می کردین. ولی همینم قابل قبوله. حرکت می کنیم!

کسی از جایش تکان نخورد...همه می دانستند که منظور لرد از "حرکت کنیم"، "آپارات کنیم" است...فقط هکتور بود که با جدیت در حالی که به حالت رژه پاهاش را به زمین می کوبید به سمت در رفت.
-اهه...چی شد؟...نمیایین؟

-هکتور؟به جرم کم هوشی دستور بدیم کل راه رو پیاده بیای؟
-
-آپارات می کنیم! اول ما! وای به حال کسی که در طول راه و در مقصد کوچکترین برخوردی با ما داشته باشه.


چند دقیقه بعد!

-بلوینا؟
-بله ارباب!
-دریا از این بی ناموسی تر نبود ما رو بیاری؟ این چه وضعیتیه که این مشنگه ها دارن؟

بلوینا با حالتی غمگین سرش را پایین انداخت...یعنی سعی کرد پایین بیندازد. ولی موفق نشد.
-ارباب نمی دونم. من که نمی بینم. می دونین که...سرم رفته! سر ندارم.

-ارباب جان عزیزترین هورکراکستون چشمای منو باز کنین. نذارین آخر عمری از این صحنه محروم بمونم...دیدن دریای دارای بی ناموسی حق مسلم هر رودولفیه. رودولف باید ببینه. حتی وقتی که نمی بینه.

لرد سیاه اهمیتی به آخرین خواسته های محکومین به اعدام نمی داد. حداقل نه فعلا...


چند دقیقه بعد از آپارات به دریایی آبرومندانه تر!

-خب...رودولف! محکوم به غرق شدن در این دریا هستی. چون دیگه نمی تونیم ریختتو تحمل کنیم. آماده ای؟




پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۲:۰۳ پنجشنبه ۱ مهر ۱۳۹۵

بلوینا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۱ پنجشنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۹:۵۰ یکشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۷
از دُم سوجی پالتویی خواهم دوخت!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 52
آفلاین
خانه ریدل بر عکس همیشه در سکوت مطلق به سر نمیبرد,در طی یک ماه گذشته تقریبا نصف ساحره های خانه ی ریدل یا استعفا داده بودن و به محفل پیوسته بودن و یا شکایت پشت شکایت میکردن. این اقدامات قطعا بی دلیل نبود , مشکلی وجود داشت .
وقتی دو کلمه "مشکل" و "ساحره" توی یک مسئله باشن نام رودولف لسترنج میدرخشه, بنابرین ارباب تصمیم گرفتن دادگاهیی تشکل بدن و رودولف رو برای بار اول و اخر به سزای اعمالش برسونن در نتیجه تصمیم گرفتن با دیگر مرگخواران به سمت دریا روانه بشن و رودولف لسترنجِ بد اقبال رو به دل دریا بسپارن... برای ابد .
_____________________
هکتور در حالی که پاتیل تاشو اش رو داخل جیب ردایش جا میداد رو به لینی گفت
_خب حالا یه حشره فسقلی که انقدر کلاس نمیذاره برا ما.
_پیکسی ام پیکسی!
سیورس اسنیپ از بالای بینیِ عقابی اش نگاهی به رودولف کت بسته انداخت و گفت:

_اووو حالا یه جور مظلومانه نیگا میکنه انگار نوجوون بیست ساله اس که بی گناه سرش بالای دار میره

_اهای تو... از قدیم این مشنگا گفتن بی گناه پایه چوبه دار میره ولی بالای چوبه دار نمیره بعدشم این دله که باید جوون باشه! بله اهای ملتِ مرگخوار قبل از مرگم یه چند تا سخن داشتم خوب گوش کنید, اول از همه به بلاتریکس بگین...من هیچوقت بهش خیانت نکردم با اینکه مرلین گفته تا چهار هزار تاش حلاله...من هرگز به ساحره ایی چپ نگاه نکردم ! البته به غیر از اون هفت هشت, ده, پونزده, بیست باری که حالا عیب نداره...از دستم در رفت ...
رودولف همچنان در حال دفاع از خودش بود ولی کو گوش شنوا؟
ارسینوس ردای گشادش رو که لای درب سالن گیر کرده بود کشید , و توجه اش به دوربینی که مورفین در دست داشت و گوشه ایی باهاش ور میرفت جلب شد به سمت مورفین رفت و با لبخندی موزیانه پرسید:
_اون چیه دستت مورف؟!
_ژان؟اینو میگی شینوش؟! ...شیز خاصی نیشت دوربینه از شالن عمومی گریفندور از اون کالین کروی کژ رفتم اخه میگن لحژاتِ خوب ژندگی ,باید ثبت بشه منم دیدم ارباب میخوان این شیادو شر به نیشت کنن! گفتم یه فیلمی عکژی شیزی, یادگاری نیگه داریم اژ این روژ مبارک. پژتشم میدم ارباب امژا بژنن, قاب بگیرم بژنم شر درِ خانه ریدل تاژه اگه این شیادو ارباب بکژه لادیشلاو قول داده هفت شبانه روژ به نیت هفت ژان پیچِ اربوب شلو کباب خیرات کنه تو خانه ریدل ...تاژه با اب کدوحلوایی!
_اهان...ببینم مورف تو میدونی ارباب برای چی خواستن رودولفو تو دریا بندازیم تا خفه بشه؟منظورم اینه راهای دیگه اییم برای کشتن طرف هست چرا این راه اخه؟!
_شمیدونم شینوش توام گرفتی مارو شلو کبابو بشسب که قراره بعد یه مدت یه دلی از عذا در بیاریم تو فعلا برو به درگاه مرلین دعا کن مژزه نشه این رودولف نژات پیدا کنه...برو شینوش برو ایمان بیار.
بالاخره پس از گذشت حدودا نیم ساعت, ارباب درب اقامتگاهشون رو باز کردن و با قدم های بلند به سمت مرگخواران امدن.


اصالت و قدرت برای لحظه اوج!
به یک باره خاموشی ما برای
دگرگونی شما...
بهتر است به یک باره خاموش شد تا ذره ذره محو شد...


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۰:۰۹ پنجشنبه ۱ مهر ۱۳۹۵

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۳:۲۰:۱۶ چهارشنبه ۹ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 5466
آفلاین
برای لحظه‌ای نور اتاق بر اثر برقی که تو چشم مرگخوارا ظاهر می‌شه روشن‌تر از قبل می‌شه. بعد از بازگشت روشنایی اتاق به حالت اولیه‌ش، شاهد اتاقی عاری از هرگونه مرگخواری هستیم!

بیرونِ درِ اتاقِ لرد:

مرگخواران که تا لحظه‌ی خروج از اتاق لرد متانت و وقار خودشونو حفظ کرده بودن، به محض خروج از اتاق اختیار خویش رو از دست داده و شروع به جشن و پایکوبی می‌کنن.

- آخ جون داریم می‌ریم گردش!
- وای کجاس این وسایل من؟ زودی آماده شین بریم پیکنیک.
- کسی معجون زودتر آماده شدن خواست؟
- اون مایوهای من کجاس؟
- بریم حموم آفتاب بگیریم.

صدای زمخت مرگخوار آخر که متعلق به کسی جز وینست کراب نبود، توجه همگان رو به خودش جلب می‌کنه. وینسنت در حالی که بدنش تا کمر توی کشوی میز فرو رفته بود، انواع و اقسام کرم‌ها و لوازم آرایشی رو یکراست به درون کیفی بزرگ پرتاب می‌کنه. اگه کراب، کراب نبود، مطمئنا بر اثر سنگینی نگاه سایرین آب شده و به طبقه‌ی زیرین انتقال می‌یافت. اما حالا نتیجه‌ی سنگینی این نگاه‌ها چیزی نبود جز پاورچین پاورچین خارج شدن از کادر و بازگشت با لوازم آرایشی بیشتری که از سایر ساحره‌ها کش رفته بود.

دای آه‌کشان پشتشو به وینسنت می‌کنه و با لینی مواجه می‌شه.
- ببینم لینی، مطمئنی دریا جای مناسبی برای توئه؟ آخه یکم چیزه... حشره، بال، آب... من نگران سلامتی خودتم!
- چطور می‌تونی این حرفو بزنی؟ مگه نمی‌دونی من یه پیکسیِ آبی‌ام؟!
- ها؟
- پیکسیِ آبی. یعنی با آب دریا مشکلی ندارم.

دای که تقریبا مطمئن بود مغز لینی تاب برداشته، با دقت کلمات بعدیش رو انتخاب می‌کنه.
- می‌دونی؟ یه جورایی مطمئنم که منظور پیکسیِ آب‌ی نبوده و همون رنگ آبی مد نظر بوده.

رودولفِ دست و پا بسته با چهره‌ای اخمو دست از گوش دادن به کل‌کل لینی و دای برمی‌داره و نگاه نگرانشو به سایر مرگخوارانی می‌ندازه که دغدغه‌ی چی بردارم و چی بپوشم کل ذهنشونو پر کرده بود در حالی که خودش هر لحظه به حکم اعدام نزدیک‌تر می‌شد...




پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ پنجشنبه ۱ مهر ۱۳۹۵

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۳:۲۰:۱۶ چهارشنبه ۹ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 5466
آفلاین
برای لحظه‌ای نور اتاق بر اثر برقی که تو چشم مرگخوارا ظاهر می‌شه روشن‌تر از قبل می‌شه. بعد از بازگشت روشنایی اتاق به حالت اولیه‌ش، شاهد اتاقی عاری از هرگونه مرگخواری هستیم!

بیرونِ درِ اتاقِ لرد:

مرگخواران که تا لحظه‌ی خروج از اتاق لرد متانت و وقار خودشونو حفظ کرده بودن، به محض خروج از اتاق اختیار خویش رو از دست داده و شروع به جشن و پایکوبی می‌کنن.

- آخ جون داریم می‌ریم گردش!
- وای کجاس این وسایل من؟ زودی آماده شین بریم پیکنیک.
- کسی معجون زودتر آماده شدن خواست؟
- اون مایوهای من کجاس؟
- بریم حموم آفتاب بگیریم.

صدای زمخت مرگخوار آخر که متعلق به کسی جز وینست کراب نبود، توجه همگان رو به خودش جلب می‌کنه. وینسنت در حالی که بدنش تا کمر توی کشوی میز فرو رفته بود، انواع و اقسام کرم‌ها و لوازم آرایشی رو یکراست به درون کیفی بزرگ پرتاب می‌کنه. اگه کراب، کراب نبود، مطمئنا بر اثر سنگینی نگاه سایرین آب شده و به طبقه‌ی زیرین انتقال می‌یافت. اما حالا نتیجه‌ی سنگینی این نگاه‌ها چیزی نبود جز پاورچین پاورچین خارج شدن از کادر و بازگشت با لوازم آرایشی بیشتری که از سایر ساحره‌ها کش رفته بود.

دای آه‌کشان پشتشو به وینسنت می‌کنه و با لینی مواجه می‌شه.
- ببینم لینی، مطمئنی دریا جای مناسبی برای توئه؟ آخه یکم چیزه... حشره، بال، آب... من نگران سلامتی خودتم!
- چطور می‌تونی این حرفو بزنی؟ مگه نمی‌دونی من یه پیکسیِ آبی‌ام؟!
- ها؟
- پیکسیِ آبی. یعنی با آب دریا مشکلی ندارم.

دای که تقریبا مطمئن بود مغز لینی تاب برداشته، با دقت کلمات بعدیش رو انتخاب می‌کنه.
- می‌دونی؟ یه جورایی مطمئنم که منظور پیکسیِ آب‌ی نبوده و همون رنگ آبی مد نظر بوده.

رودولفِ دست و پا بسته با چهره‌ای اخمو دست از گوش دادن به کل‌کل لینی و دای برمی‌داره و نگاه نگرانشو به سایر مرگخوارانی می‌ندازه که دغدغه‌ی چی بردارم و چی بپوشم کل ذهنشونو پر کرده بود در حالی که خودش هر لحظه به حکم اعدام نزدیک‌تر می‌شد...


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۵/۷/۱ ۲۰:۰۸:۵۱



پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۹:۳۱ پنجشنبه ۱ مهر ۱۳۹۵

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۳:۲۰:۱۶ چهارشنبه ۹ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 5466
آفلاین







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.