صحرای پشت خانه ریدل....گورستان ریدل.
بخوابانیدش توی همین قبر کی پتی کنده !
الیوندر: خواهش میکنم من رها کنید.... من نمی تونم این کار رو بکنم.....!
یا دستور لرد سیاه مبنی بر انجام ساخت چوب دستی ها را انجام میدهی یا همین جا زنده به گور می شوی...!
لارا که پشت قبر ایستاده بود و ماه شب چهارده پشت او از افق کوها نیاز به نور را کم کرده بود تا همه چهرهای نقاب پوش هم را ببیند.( ترجمه سمیه گنجی)
لارا: صبر کنید من امتحان کنم..: کرشیو دابلیوس!
الیوندر به خود پیچید صدای سوزه مثل سگ میداد چشمانش بیرون زده بود صورتش سبز شده بود وچیزی شبیه به کف از دهانش خارج شد.
لوسیوس: خوب الیوندر حالا راضی شدی یا نه؟
الیوندر که دیگر نمیتوانست صحبت کند سرش تکان داد!
لوسیوس: خوبه ..هوکی ببرش توی محل کارش در زیر زمین خانه جای خوبی برای درسات کردیم که همه امکنات رو هم داره...از اسکروت ها تا جانوران موزی و آزار دهنده.
هوکی نفرینی را روی الیوندر اجرا کرد دست پای او انگار به هم گره خوردن و دهانش قفل شد سپس او را با چوب دستی از زمین بلند کرد و او را هدایت کرد.....
اما ناگاه الیوندر از پشت قبر که بالا اومد و چشمانش ماه شب چهاردهم را دید چشمانش گشاد شد....! او به لرزه افتاد فشار شدید به خود وارد میکرد دستانش و پای او از طلسم آزاد شد صورتش سیاه شده بود وکمرش لبسش را پاره کرده بود به طوری که مثل یک سگ دومتری شده بود(صحنه گرگینه شدن لوپین در فیلم هری پاتر و زندانی از آزکابان ) لوسیوس از ترس به عقب هول خورد و درون قبر افتاد حالا الیوندر گرگ شده بالا سره او بود....
چه میشود......
---------------------------------------------
خوب اگه کسی دوست داره ادامه بده بده اگه نه هم بعدش خودم ادمش رو مینویسم .