هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۵:۴۷ پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۴

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
آهنگ " ای ایران" پخش میشه و آرم برنامه ی با کاندیدا ها می یاد بالا و مینویسه:
برنامه ی امروز، بهترین یهترین ها:
"سریـــــــــــــــــــــــــــــــوس بلــــــــــــــــــــــــــــک"

آهنگ اخبار ورزشی پخش می شه و تصویر می ره روی صورت خندون آنیتا.
آنیتا با خوشحالی میگه:
_ درود و دو صد بدرو به شما عزیزان بیننده. امروز بازهم می خوایم از استاد سخن، ناظر با معرفت، نقاد با نمک و صاحب خانه ی محفل ققنوس ؛ آقای سریوس بلک، سخن بگیم. پس از ایشون دوباره و به خاطر آشنایی بیشتر شما عزیزان با برنامه هاشون، دعوت کردیم تا به جمع ما بیان و ما رو از برنامه هاشون مطلع کنن.
آنیتا بلند شد و با خوشحالی و ذوق گفت:
_ سریوس عزیز، خواهش می کنم...
بعد سریوس با جبروتی خاص خودش وارد استدیو شد و خیلی مودب سر جاش نشست( پای چشمش کبود بود!!)
بعد با شرم حیا شروع به صحبت کرد:
_ با سلام خدمت شما انسانهای فهیم و دلاور، که حتی با تهدید هم به کس دیگه ای رای نمی دید.
آنیتا لبخندی زد و گفت:
_ ممنونم ....خب...تا اونجایی که یادم می یاد، جلسه ی پیش گفتی که برنامه هات کامل نیست، درسته؟؟!!
_ اوه....البته...
_ خیله خوب....پس ازت می خوام به مهم ترین سوال که در رابطه با ساحره هاست، جواب بدی!!
آنیتا لبخندی زد و در حالی که به خودش اشاره میکرد گفت:
_ خب...من خودم یه ساحره هستم و می دونی که بحث ساحره ها این روزا خیلی زیاده. میتونی بگی برنامه هات راجع به عملکرد آینده ی ساحره ها چیه؟؟؟
سریوس لبخند آنیتا رو پاسخ داد و در حالی که سرش رو تکون می داد گفت:
_ البته.....ساحره ها نقش مهمی در جامعه ایفا می کنند و وظیفه ی ماست تا به اوناها فضا بدیم تا راحت تر بتونن کار کنن. به طور کلی برنامه ی من اینه:
فعال کردن ساحره ها
خب اینطور که در ظاهر سایتی به نظر میاد ساحره های ما به اون نسبتی که جادوگرها فعالیت میکنن و حضورشون رو در سایت نشون میدن اینکار رو انجام نمیدن و بدتر از اون تعداد کم ساحره هایی هست که در مسایل مهم سایت دخیل هستن و چون هیچ ساحره وب مستر یا مدیری در حال حاضر نداریم منظورم همون ناظرهای ساحره هستن .خب علت این میتونه چندتا چیز باشه شاید اصولا ساحره ها کمتر به فعالیت و حضور موثر اهمیت میدن و یا شاید هم معتقد باشن تاپیک های مخصوصی برای ساحره ها نداریم که البته داشتیم و داریم .به غیر از آداس که الآن یک تاپیک فعالی هست و به مسایل ساحره های میپردازه قبلا هم چندتا تاپیک داشتیم که ساحره ها اداره ش میکردن مثل ردافروشی مانیا یا سالن مد جادوگری و چندتای دیگه که الآن یادم نیست.برای حضور پررنگ تر و موثرتر میشه دوباره اون تاپیک ها رو فعال کرد یا تاپیک های جدیدی زد که به شخصه زیاد موافقش نیستم ولی مثلا یکی از انجمن های خودم یعنی محفل میتونه محل مناسبی برای زدن تاپیک جدید و ساحره های ارتشی باشه ولی در این مورد معتقدم خود ساحره ها باید یک تغییر اولیه رو شروع کنن تا ما بعدا بتونیم بهش جهت بدیم.
آنیتا سری تکون داد و با تفکر گفت:
_ آها....پس یعنی شما با فعال شدن ساحره ها موافقین و اگه اونا اقدام به فعالیت بکنن، شما اونا رو پشتیبانی میکنین، درسته؟؟
سریوس با جدیت سری تکون داد و گفت: " کاملا!!"
_ خب......همون طور که میدونین تالار های اصلی در این مدت زیاد فعال نبودن، شما برای این کار چه نقشه هایی دارین؟؟
سریوس دستاشو به هم پنجه کرد و گفت:
بله.... من تصمیم دارم که نقش تالارهای خصوصی رو زیاد تر کنم .همونطور که همه میدونن تالار خصوصی میتونه بهتر مکان باشه برای یادگیری های اولیه در مورد سایت و چگونگی ایفای نقش و رول .پس در تالارها باید تاپیک هایی وجود داشته که بتونه مارو به این هدف برسونه .ناظر تالار خصوصی باید در کارش ماهر باشه تا به افراد تازه وارد شیوه کار رو یاد بده هر چند که من برای بهبود رول برنامه دیگه ای رو هم در نظر دارم ولی به جای اینکه تالار خصوصی جایی باشه که فرد یا اصلا سری بهش نزنه یا اگرم سری میزنه چیزهای بیخود و بیربط بنویسه به عنوان اینکه افراد کمتری اینجا رو مطالعه میکنن به مکانی مناسب برای آموزش های اولیه و تمرین تبدیل بشه.
آنیتا بشکنی زد و گفت:
_ براوو....واقعا خوشم اومد!!!......سومین سوال: شما احیانن نمی خواین مکانی برای بهتر شدن وضعیت سایت و رول نویسی ایجاد کنین؟؟
سریوس خندید و گفت:
_ اتفاقا چرا آنیتای عزیز. من برای این سوال شما، این جواب رو دارم:
تشکیل مجلسی متشکل از نماینده های تمام اقشار
خب قبلا یک شورای ویزنگاموتی از اعضای برتر داشتیم که در عمل تغییر خاصی رو به وجود نیاورد ولی در این مجلس جدید از تمام اقشار و گروها ها نماینده تعیین میشه تا در اونجا فعالیت کنن و سعی در بهبود روند سایت و حل مشکلات داشته باشن.این نماینده که نماینده یک قشر خاصی هستش هر هفته در جلسه ای که به وسیله اعضا تشکیل میشه شرکت میکنه و پیشنهاد های گروهی که متعلق بهش هست انتقادات یا شکایت هاش رو مطرح میکنه و سران مجلس که توسط همین اعضا انتخاب شدن وظیفه دارن که پاسخگو باشن و سعی در حل مشکلات داشته باشن.در ضمن در همین جلسات که میتونه ماهانه یا هفتگی باشه عملکرد اعضا بررسی میشه و راه حل هایی برای بهبود کار سایت داده میشه!!!
_ عالیه!!!شما برای هر مشکلی، راه حلی دارید!!!.....یه لحظه صبر کنین........بله؟؟!!...........بله، اتاق فرمان میگن که میان برنامه ای آماده کردن از فعالیت های بی نظیر شما که میریم ببینیم!!
صفحه سیاه میشه و بعد آروم آروم روشن میشه. فیلم حالت قدیمی ای داره. صدای فردی می یاد که میگه:
_ تا چند سال پیش، سفید ها محلی برای فعالیت نداشتن و سایت در دستان نیرومند سیاهان بود....
چند نفر که لباس سیاه پوشیده بودن، داشتن چند تا انسان نحیف رو شکنجه میکردن. صحنه ها اونقدر فجیع بود که آدم گریش می گرفت.
_ تا اینکه فردی به نام زاخی با همکاری ریشالویی به نام سرژ سعی کردند تا مکانی برای فعالیت سفید ها دایر کنند.
دو نفر نشسته بودند، یکی پر از ریش بود و دیگری بی ریش. و داشتند با چشمانی نمناک به شکنجه گر های سیاه، نگاه میکردند.
_ اما پس از چندی، کسی به نام " سریوس بلک" منزل خودش را به این کار اختصاص داد.
دوربین در خانه ای زیبا و بزرگ قرار داشت و سرتاسر آن را نشان می داد.
_ و از آن زمان به بعد آن منزل، بزرگترین قطب رشد سفیدها شد.
در خانه همه داشتند با هم دوئل میکردند و همه خوشحال و خندان بودند.
_ و تا امروز، هیچ سفیدی به دست آلوده ی سیاهی ، کشته نشد!!!! و همه ی اینها به خطر زحمات شبانه روزی دو نفر به نام های آلبوس دامبلور که هم اکنون در قید حیات نیستند و "سریوس بلک" که هم اکنون زحمات ایشان چند برابر شده، است.
دوباره صفحه سیاه شد و روی تصویر آنیتا و سریوس روشن شد.
آنیتا دستمالی رو برداشت و بینیقش و به شدت گرفت و گفت:
_ واقعا چه دوران خفقان آوری بوده!!!
_ البته آنیتا جان.....اون زمان خیلی بد بود، هیچ سفیدی جرات نفس کشیدن نداشت و من و آلبوس، بابات، خیلی زحمت کشیدیم.
یهو آنیتا که خیلی تحت تاثیر قرار گرفته بود، پرید بغل سریوس و با گریه گفت:
_ اوه....سیریش.....تو خیلی خوبی...!!!!
و با خنده دوباره روی صندلیش نشست. سریوس دستمالی از جیبش در آورد و عرقی رو که روی پیشانیش نشسته بود رو پاک کرد!!!( حسابی سرخ شده بود!!)
_ خب....چون وقتمون کمه، میریم سر اصل مطلب....
سریوس سر جاش جا به جا شد و با هیجان پرسید:
_ اصل مطلب؟؟ البته.....حالا که شما پیش قدم شدید.....!!!
ولی با دیدن چشمان عصبانی ولنگ کفش آماده ی آنیتا، حرفشو خورد. آنیتا لبخندی زورکی به دوربین زد:
_ هه هه هه.....خب...راجع به همین مسئله ی سیاها و سفدا، برنامه ای مد نظرتئن هست؟؟؟
_ خوب شد که اینو پرسیدی... سیاه ها و سفید ها............وجود هر دو طرف در سایت و رول پلینگ حیاتی و ضروریه ولی باید برنامه های این دوگروه در راستای هم و به سود سایت باشه.جنگی که باعث یک دعوا بشه هیچ فایده ای نداره و به جای شکوفا کردن و زیبا کردن رول نتیجه ای عکس به بار میاره پس این دو گروه باید تحت تاثیر رهبرهای قوی که در انتخاباتی توسط همون جبهه تعیین میشن قرار میگیره و با برنامه ریزی بین دو رهبر سفید و سیاه دو ارتش عمل میکنن نه سرخود.رهبر هرگروه هم توسط اعضای همون گروه انتخاب میشه و بقیه در این زمینه حق رایی ندارن.
_ بسیار خوب......چون وقتمون کمه، زودتر میگم....برای هاگوارتز چه برنامه هایی دارین؛ چون اگه توجه کرده باشید، بیشتر محض تفریحه....
_ آ.....هاگوارتز.....یکی از برنامه های اصلی من کاربردی کردن هاگوارتزه...... همونطور که در حال حاضر هم میشه دید عملا هاگوارتز به یک مکانی برای یک سری کلاس آموزشی تبدیل شده که مثلا دروس جادویی داره توشون تدریس میشه .ما در کنار این دروس که حالت تفریحی دارن و باعث به وجود آوردن حالت رقابتی بین اعضای گروه ها میشن میتونیم کلاس های رول نویسی رو توسط افراد برجسته و خوب در این زمینه برقرار کنیم .در واقع به جای اینکه هر ناظر انجمنی در یک شیوه پست ها رو نقد کنه و راهنمایی انجام بده این کار یک حالت مشخص و با برنامه ای بگیره که همه در راستای هم باشن حتی میتونیم کلاس های آموزش نقد هم برای ناظرها بذاریم تا بعد از آموزش های بنیادی که در این کلاس ها به افراد تازه وارد داده میشه وقتی این فرد میره و در انجمن ها فعالیت میکنه ناظر راهنمای خوب و مفیدی باشه و بتونه به روند پیشرفت کمک کنه ولی این برنامه به این معنا نیست که کار نقد و بررسی کنونی که توسط ناظرهامون انجام میشه ایراد داره بلکه به این شیوه کار آموزش رول هدف مند میشه.
_ خدای من.....شما خیلی خوب برنامه ریزی کردین.....
_ هه..هه....نظر لطفتونه.....
آنیتا زیر لب گفت:" قابل شما رو نداره!!!"
و نگاهی به چشمان خیره ی سریوس کرد!!
_ خب.....مث اینکه خیلی وقتمون کمه!!!......خوبه به عنوان آخرین سوال، از برنامتون برای عضو گیری بگین؛ چون خیلی اوضاعش در هم بر همه!!!
_ باشه...باشه....نکته ی خیلی اساسی ایه........ این مسئله ای بود که مدت زیادی در انجمن مخصوص ناظران بحثش بود و آخر هم به نتیجه ای نرسید ولی اگر من وزیر بشم به هر طریق ممکن قصد دارم که تغییری در عضویت اعضا در سایت به وجود بیارم تا با اسم های از قبیل گوش مروارید و مهتاب شیطون روبرو نشیم.اولین مورد اینکه فقط اسامی که به فارسی نوشته شدن میتونن به عضویت در بیان چون اینجا یک سایتی هست که نوشته ها فقط باید به فارسی باشن پس اسامی اعضاش نباید مغایر این قانون باشه.دومین مورد هم یک پرسش نامه و محدودیت سنیه که باید زیاد روش کار بشه و افرادی هم به عنوان مسئول این کار باشن تا به اعضای جدید رسیدگی کنن.
_ خوبه.......واقعا نظراتت حرف نداشت.....خودم شخصا خیلی از برنامه هات خوشم اومد و میدونم که اگه کسی غیر از تو وزیر بشه، احتمال ارزشی شدن سایت زیاد میشه......پس به امید اینکه شاهد گرفتن پست وزارت توسط تو باشیم....
نگاهی به دوربین کرد و گفت:
_ شما رو به خداوند مهربون میسپاریم.....
و نگاهی به سریوس کرد:
_ من هم امیدوارم با راي دادن به من آسلام وآينده‌ي جادوگريتان را در زير سايه‌ي خواسته‌هاي طبيعيتان تضمين كنيد.
_ خب.....ممنونیم از شما بینندگان عزیز که به برنامه ی ما توجه کردین.....امیدوارم هر کجا که هستین، سالم و سلامت باشید.
آنیتا با شور و شوق فریاد زد:
_ پس وعده ی ما.........جمعه...........پای صندوق های رای.........و رای ما..........سریوس بلک..........بهترین بهترین ها...........
و همراه با سریوس برای دوربین دست تکان داد.
صفحه سیاه میشه و با سفید مینویسه:
"آهای سفیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدها............دیدید که چگونه سریـــــــــــــــــــــوس بلـــــــــــــــک، وضع رول نویسی شماها رو روبه راه کرد؛ پـــــــــــــــــــس، با رای دادن به او، وضع سایـــــــــــــــــت رو هم رو به راه کنید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!"
آهنگ " این پیروزی خجسته باد" پخش میشه...
-----------------------------
جواب های سریوس از ستادشون برداشته شده و الکی خوشم نیست!!!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۴:۰۵ پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۴

پ.ح.س.گ. گويل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۹ یکشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۹:۵۶ دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۴
از اسلي
گروه:
کاربران عضو
پیام: 83
آفلاین
تصویر کوچک شده
صفحه تلوزيون برايه چند لحظه اين تصويرو نشون ميده و بعد ميبره


جنگ را از لابه لايه اتش و خون بيرون كشيديم تا نفرت از جنگ اييني جاودان شود


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۳:۴۶ پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۴

مریدانوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۲ سه شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲
از قعر فراموشی دوستان قدیمی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 190
آفلاین
پیام های تبلیغاتی ... دیش درن درن دد دد درد !!!
ستاد آرتیکوس دامبلدور تقدیم می کند ؛
تصویر دو تا جادوگر روی صفحه تلویزیون نمایان می شود ؛
زیر نویسی از زیر تصویر تیز رد می شود :
" این دو نفر کر هستند !!! "
اولی : میای بریم به آرتیکوس رای بدیم ؟
دومی : من می خوام برم به آرتیکوس رای بدم ؟!
اولی : ببخشید ! من خیال کردم می خوای بری به آرتیکوس رای بدی !
تصویر محو می شود و جادوگری که روی صندلی چرخ دار نشسته است با حرکات موزون در منطقه دست و کمر ! می گوید :
آرتیکوس ! کاندید همه اقشار جامعه ! آرتیکوس حامی دردمندان !!!



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۸:۱۹ پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۴

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 536
آفلاین
امروز برادر حميد آن كانديداي فرخنده ، با پوشيدن لباسهاي ماگلي به جمع جوانان كمر باريك رفت.او دليل كارش را اينگونه ذكر كرده:
جوانان بايد بدانند ، ما مثل آنها فرهنگ را دوست داريم و لباس غربي به تن ميكونيم...

تصویر کوچک شده

همچنين برادر حميد اين روزها در خواب فرو رفته است و چنين ميگويد:
ما محبوب قلوبيم...طرفداران ما بدون تبليغ به ما راي ميدهند...ما از ستاد به عنوان جايي براي ارشاد مردم استفاده ميكونيم و نه براي تبليغ...

او در انتهاي سخنانش در جمع جوانان گفت:
بارمرلينا ، به اين جوانان عنايت ده تا بتوانند در كنار هم باشند...پسر با پسر...دختر با دختر...لذا ما با هميم.
مرلين ريشا ، توفيقي به ما عنايت كون تا در صادرات جوانان موفق بوده باشيم...ما صادرات ميكنيم پس ما هستيم!


جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۵:۵۶ پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۴

آرتیکوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۸ دوشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۷
از کاخ سفید پادشاهان در کوه های سفید سرزمین رویاها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 430
آفلاین
آرتيكوس به مكانهاي مقدس اديان مختلف ميرود!!!
اين جمله بر روي صفحه تلويزيون شبكه جادوگر تي وي براي گفتن اخبار صبحگاهي حك شده بود...
پس از چند دقيقه آن جمله شگفت آور كه باعث ميخكوب شدن همه كساني كه اخبار صبحگاهي را تماشا ميكردند شده بود از صفحه محو و جايش را به مجري قسمت اخبار داد كه قيافه اش حاكي از ناباوري خبري كه گزارش ميكرد بود گفت:بله بينندگان عزيز...آرتيكوس اين فرزند مبتكر كه الهي خدا از وسط نصفش نكند!!! از نيمه هاي شب قبل تصميم به بازديد از مكانهاي مقدس اسلام و ديگر اديان رفته است!!الان من كه اين خبر شگفت آور را به شما گزارش ميكنم آرتيكوس اين بچه بد!!در حال ديدن از مسجد ميباشد!!...
خبرنگارهاي ما پس سكتوم سمپرا شدن متوالي توانستند با اين كانديد (چي بگم آخه...بوق...)صحبتي در مورد اين تصميم او داشته باشند.آرتيكوس براي توضيح اين عمل عجيب خود گفت:..
بعد تصويري از آرتيكوس كه جلوي حوض مسجدي با عينك آفتابي نشسته بود نشان داد كه آرتيكوس داشت در مورد چيزي صحبت ميكرد!...
-بله!من اين تصميم را در اصل براي اين گرفتم تا از بودجه اي كه براي كانديد تعيين شده را خورده و خوش بگذرانم!!!ولي براي اينكه ملت به من راي بدن ميگم كه آمدم تا با رسوم اديان مختلف آشنا شوم چون ممكن است ملت از اديان مختلف باشند و من خوراك دموكراسي گويم به شما كه همه اديان آزاد و قادر به فعاليت در وزارتخونه من هستند.پس فقط من!!!...هووم آقاي كارگردان چطور بود؟... خوب بازي كردم؟
-اي...بوق...بوقي بوقاق بيققققققق(اين ديگه از اوناش بود!!!)...هنوز تموم نشده بود كه اينو گفتي آخه...بوق... مگه نميدوني بايد من بگم كات يا كاد يا كار اي كانديد بيكار!!!تا تو بس كني!! برو ...بيق ...بوق دانا!...بوق...
بعد دوباره تصوير مجري نشان داده ميشه كه گفت:بله اين بود تنها خبر صبحگاهي ما!!!...گر زنده مانديم و سكتومي نبود!!اخبار ديگري را به اطلاع شما ميرسانيم..
.....
--------------------------------------------------------------------------------------------------
من در اينجا بگم كه قصد هيچ توهيني به هيچكس يا ديني با اين پست نداشتم و فقط ايده اي بود كه آمد و نميشد كه ازش استفاده نكرد.
اميدوارم به هر ديني و مذهبي كه عقيده داريد هميشه پاينده و موفق باشيد
آرتيكوس


آرتيكوس الياس فرناندو الكساندرو دامبلدور

ملقب به سلامگنتئور(فنانشدني در همه دورانها)

[b][color=009900]آرتيكوس ..


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۵۷ چهارشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۴

هوكيold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۳ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۹ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۹
از مغازه‌ي لوازم جادوي سياه هوكي
گروه:
کاربران عضو
پیام: 269
آفلاین
كي دونم دو پست پشت سر هم ممنوعه... وليخ وب دووم نياوردم.. اگه حالا نمي زدم حسش مي رفت... مي خوايد دو تا پست رو يكي كنين...
-------------------------------------
منطقه‌اي متروك... رودي پرآب در پايين درّه جاري‌ست... زمين‌ها خاكي‌ست... كم كم صداي چند قدم مي اد... جند نفر دارن نزديك مي شن... چند نفرِ قصّه‌ي ما، مي رسن به همين جا
يكي از همونا: خوب... همه چي آماده‌ست؟ بگو ماشين بياد...
يكي از اونا موبايلش رو در مي آره و يه زنگي مي زنه... صداي لاستيكاي ماشين مي آد... يه ماشين سياه مي ايسته و از توش دو سه تا خبرنگار و رون ويزلي ميان بيرون...
رون ويزلي عينك آفتابي سياهي به چشم داره، و خبرنگار ها دوربينشون رو حاضر مي كنن...
خبرنگار جلوي دوربين مي ايسته: اهم اهم... سلام بينندگان گرامي... هم اكنون اين جا هستيم تا اوّلين اقدام كانديداي وزارت، رون ويزلي را در خصوص همدردي با مردم ببينيم...
و پس از چند دقيقه، در حالي كه دوربين به سمت رونه، صداي خبرنگار به گوش مي رسه: اين جا، ناحيه‌اي دور افتاده است... وزير آينده قصد دارد در اين جا سدّي را احداث كند...
صداي تشويق ملت به گوش مي رسه... چند تا از جوانان مرز و بوم نيز آن جا گرد آمده بودند تا اين اقدام كانديداي بزرگ را ببينن...
يه نفر مي آد جلو... در دستش كلنگي سنگين... كه بسته شده بود، با باند رنگين
رون با لبخندي مبهم، دستش رو مي بره تا كلنگ رو بگيره... به لحظه اي فكر مي كنه كه كلنگ رو به زمين مي كوبه و همه طرفدار او خواهند شد...
كلنگ رو مي گيره... با خودش مي گه: اوه چه سنگين... چه باند رنگين
و براي جلوگيري از ضايع شدن، اونو با تمام توان بالا مي بره....
قرچ
رون: آخخخخخ
رون روي زمين مي افته وكلنگ در سمتي ديگر... جوانان نگران شدند، شاد نبودند ديگر
همه مي دون سمت رون و دورش حلقه مي زنن... رون چشاش رو محكم بسته و به آروم داره ناله مي كنه...
با صدايي ضعيف و آروم مي گه: آخ... اي... كمرم... كمرم شكست................................
-----------------------------
خيلي خيلي پست ارزشي بود... خودمم نفهميدم منظورم جي بود... سبكم مثه سبك كسي بود كه خودش مي دونه... حالم زياد خو نبود... خسته بودم... ببخشيد اگه بد بود


به سراغ من اگر می آیید، نرم و اهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من...


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۰۳ چهارشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۴

هوكيold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۳ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۹ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۹
از مغازه‌ي لوازم جادوي سياه هوكي
گروه:
کاربران عضو
پیام: 269
آفلاین
دوربين يه ساختمون رو نشون مي ده كه چنديد خبرنگار با ميگروفون ها و دوربينهايشان آن اج را محاصره كرده اند... در باز مي شه و يه نفر با موهاي نارنجي متمايل به قرمز خارج مي شه... به دنبال او چند نفر ديگر كه عينك آفتابي زده بودند و ظاهرا او را اسكورت مي كردند! در ميان آن ها، اندروميدا، استرجس پادمور، دنيل واتسون و هوكي ديده مي شوند!
آن مرد جلو مي آد و وقتي به خبرنگارا مي رسه سيل فلاش ها فضا رو پر مي كنه... همه داران شعار مي دن: نه مداد، نه خودكار فقط رونالد بيكار!
رون نزديك مي شه و يمي از خبرنگار ها كه به زور موفق شده از ميان بقيه راه پيدا كنه، ميكروفون رو مي گيره جلوش و مي گه: جناب مو حنايي... چه موهايي خوش رنگي دارين... اونا رو با چي رنگ مي كنين؟
رون در كمال خونسردي: با شامپو حناي صحت
خبرنگار: از خودتون بگين...
رون: رونالد ويزلي هستم، هفده سال دارم...!
خبرنگار: انگيزه شما براي مانديداتوري چيست؟
رون: من واقعا زجر مي كشم وقتي مي بينم اعضاي تازه وارد تحت هيج تعليمي قرار نمي گيرند... من مي خواهم رول پلينگ را متحول كنم... من، از همه حمايت خواهم كرد...
خبرنگار در اين لحظه در اثر فشارات ناشي از خبرنگاران ديگر له مي شود و رون زمين، در حالي كه قلبش روي زمين افتاده، ولو مي شود!
بقيه مي ريزن روي رون كه رون با يه اشاره به باديگارد هاش، باعث كنده شدن ملت از روي خودش مي شه... به سمت ليموزين سياه رنگ مي ره و سوار مي شه...
در حين رفتن، همه شعار مي دن: نه آبي، نه نيلي، فقط رونالد ويزلي...
ماشين رون توقف مي كنه و اون مي آد بيرون و با صداي بلندي داد مي زنه:
دست هاي پشت پرده كار خودشون رو خواهند كرد!
ملت كف مي زنن و با علاقه به اون نگاه مي كنن... رون:
اي ملت... نگذارين تا سياهي ناشي از دراكو مالفوي سايت را فراگيرد...
ملا بازم كف مي زنن...
رون كه ظاهرا خوشش اومده، مي آد سمت اونا و مي گه: من از قشر بيطرفان هستم...
يكي از ميان جمعيت: دروغ مي گه... اون از قشر بيكارانه!
رون دوام نمي آره و يه آواداكداورا حروم اون فرد بيچاره و ناكام مي كنه...
يكي با عصبانيت داد مي زنه: چه كردي؟ اي ملت... هرچند كه او وزير مناسبي خواهد ساخت، ولي بزنــــيدش....
ملت مي ريزن سر رون... رون رو مي كنه سمت ماشين كه فرار كنه ولي جند نفر مي پرن روش و با كوشتكوب هايي با مارك ‌هاي متفاوت، مانند اچ سي او تا مي خوره مي زننش...
رون وقتي هنوز نفسي براش مونده به آرامي مي گه: دست هاي پشت پرده..!
مردم بعد از يه مدت پراكنده مي شن و مي رن و رون روي زمين، بدون قدرتي براي حركت مي مونه...
در تاريكي شب، نور عجيب و خيره كننده اي از مردي ساطع مي شه كه در گوشه‌اي از خيابون، با لبخندي نگاه مي كنه!...............................................
----------------------------
اين پست من مقاصدي عميق و دروني داره، اگه به كسي برخورد بگه پاك كنم... همين جوري يه مدتي بود رول ننوشته بودم... كافيه يه پي ام بزنين...
من پيام سرژ رو تو چت باكس ديدم كه مي گفت مصاحبه ننويسين، ولي اينو حاضر كرده بودم...
بعديش رو بهتر مي نويسم... اينم از پشت ارزشي من!


به سراغ من اگر می آیید، نرم و اهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من...


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۱:۱۸ چهارشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۴

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
صحنه رژه نظامي رو نشون ميده
امپراطور:يك دو سه چهار...راي ما حميد قاجار
نظامي ها:يك دو سه چهار...راي ما رون بي كار
امپراطور:هين؟ جميعا اوداكداوا
كشششششششش
(مجري در حال، حال و صفا كردن با بيني خود است، مخلفات بيني اش را گرد كرده و زير ميز ميچسباند...ولي نميداند كه تهيه كننده به ميزش طلسم ضد دماغ زده است)
م:بله همونطرو كه مشاهده كرديد حتي امپراطوري تاريكي،همون فرد شپلخ شده، حمايت خود را از برادر حميد اشكار كرد و حتي براي او دستانش را به خون آلوده كرد...البته قبلا هم همچين دستاش پاك نبود...بگزريم..

مجري صاف تر ميشينه و يك اوخ بلند ميگه و يهو قرمز ميشه و ادامه ميده:امروز به از جان گزشتگي و عشق برادر حميد به ملت ميپدازيم...همانطور كه ميدانيد او در دولت خود براي تك تك اعضاي جامعه نقشه ها كشيده است و عمرا نميگزارد آسيبي به كسي وارد شود...

مجري دوباره يك اوخ وحشتناك ميگه: برادر حميد در يكي از سخنراني هاي خود گفته است كه جماعت براي او حكم مواد خام را دارند و نبايد اين مواد خام را هدر داد...و حالا نظر شمارا به جانفشاني كه برادر حميد در حق كيك از اعضاي فرا ارزشي جامعه كرده است جلب ميكنم
تصویر کوچک شده
همانطور كه در تصوير ميبينيد سرژ تانكيان ملغب به «ريش» در حال غرق شدن است، در گوشه تصوير هم ميبينيد كه برادر حميد لخت!! شده و به كمك او شتافته است

سخنان بعد از اب در امدن و رفع خستگي از دهان مبارك و عنيات دهنده برادر حميد: ما برايه همه اعضايه جامعه برنامه ريزه ميكونه و حتي نميگزاريم به كسي گزندي برسه تا هميشه اعضايه جامعه تر و تازه بمونه مانند مواد خام!!

البته سرژ تانكيان به سنت مانگو قسمت بيماري هاي نامشخص برده شد



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۰:۰۰ چهارشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۴

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
مصاحبه ای با پروفسور کوییرل یکی از کاندیدای وزارت

تیک تاک تیک تاک
آهنگ مللایمی در حال پخش شدن است و صفحه تلویزیون ساعت بزرگی را نشان میدهد که ثانیه شمار آن به هر جون کندی که شده میخواد خودش رو برسونه به 12
9:59:57
9:59:58
مجری:اه زود باش دیگه
9:59:59
10:00:00
دین دیریرین رین دین دین دیدیندین....
دوربین بر روی مجری زوم میکند.مجری در حالی که لبخند میزند و مثلا انگار نه انگار که برنامه شروع شده در حال گفتگو با شخصی در آنسوی اتاق است
مجری:اهم اهم
یک لیوان آب میریزد به همه تعارف میکند و یک قلوپ از آن را مینوشد
مجری:جادوگران و ساحرگان عزیز سلام .همونطور که از مدتها پیش به شما وعده داده بودیم امروز نوبت به مصاحبه با یکی دیگر از کاندیدای وزارت سحر و جادو میباشد
دور بین از روی مجری بر روی شخصی که لباسی سرار قرمز پوشیده می ایستد.
مجری:بله ما امروز مصاحبه ای رو با پروفسور کوییرل خواهیم داشت تا شما با اهداف و برنامه های ایشون در آینده آشنا بشید پروفسور خواهش میکنم بفرمایید
پ.کوییرل:هان؟آهان خب الان من باید چی بگم؟
مجری:آووو بله میشه لطفا خودتونو معرفی کنید؟
پ.کوییرل:شما که معرفی کردید من دیگه چی بگم یهو اهدافم خودتون میگفتید دیگه
مجری یه نگاهی به کوییرل میکنه بعد یه نگاه به دوربین دوباره یه نگاه به کوییرل و میگه:ببخشید شما؟
پ.کوییرل:اوهم اوهم من پروفسور کوییرل استاد کلاس پیشگویی در مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز و دارای مغازه چوبهایه جادویی در کوچه دیاگون همچنین صاحب یکی از خانه های هاگزمید در دهکده هاگزمید و کارگردان تئاتر ویزاردیشن و عضو حذب لیبرات ....
مجری:بله خیلی ممنون
پ.کوییرل:هوووی هنوز تموم نشده که واسه چی میپری وسط حرفم؟
مجری که تقریبا از خجالت آب شده و اصلا دیگه تو کادر دیده نمیشه عرق شرم رو از رو پیشونیش پاک میکنه و میگه:خواهش میکنم ادامه بدید
پ.کوییرل:اممم کجا بودم آهان عضو حذب لیبرات دموکرات جادوگر یالیستی و یکی از منتقدان هاگزمید همینطور معلم دیکته و انشاء و ادبیات و ... هستم
مجری:مطمئنید دیگه ادامه نداره؟
پ.کوییرل:بزار فکر کنم...یه آینه نفاق انگیزم داشتم نمیدونم کدوم نامردی زد شیکوندش حالا دادم یکی دیگه برام بسازن
مجری:به عنوان اولین سوال میخواستم بپرسم هدفتون از وزیر شدن چیه؟
پ. کوییرل دستی بر ریش نداشتش میکشه و میگه:اول اینکه این کلمه هوووم رو از کل جامعه جادوگری حزف میکنم دوم اینکه چه معنی داره ساحره جماعت بره تاپیک بزنه کلا تمام ساحره ها از دم اخراج سوم اینکه ملت به اجبار روزی سه بار در سه نوبت صبح ظهر شب باید دیکته بنویسه و از روی هر غلط هم یه صفحه جریمه بنویسند چهارم اینکه تمامی ساحرگان هم مانند جادوگران به سربازی اعزام شوند پنجم اینکه تمام کلمات جملات پاراگراف و صفحات بی ناموسی کلا پاکیده میشوند ششم بدلیل گرانی پودر پرواز پودر بچه و پودر ماشین لباسشویی جایگزین میشود هفتم به هر جوان یک عدد خودرو جوانان گوجه ای بجای چوب جارو داده میشود اینطوری وقتی یه مدت پشت چراغ قرمز موندن و پول بنزین دادن یاد میگیرن که به بزرگتر باید احترام گذاشت
مجری:خر پف خر پف...اهم بله میفرمودم به عنوان سوال بعدی شما فکر میکنید در بین رقیبانتون چه کسی بیشترین آرا رو از آن خودش میکنه؟
پ.کوییرل:این سوال که جوابش کاملا مشخصه خب معلومه من
مجری:ولی شما تا بحال فقط یه رای آوردین و اونم به احتمال زیاد طرف ده بیست سی چهل کرده
پ.کوییرل:در این مورد با شما کاملا مخالفم من خودم به ملت جادوگر و ساحره ها گفتم فعلا دست نگه دارید نرید تو این نظر سنجی ها شرکت کنید چون اینطوری ممکنه بعضی ها منو چشم بزنن
مجری:پس این آمار آمار صحیحی نیست درسته؟
پ.کوییرل:بله
مجری:به عنوان حرف آخر چی دارید بگید؟
پ.کوییرل:من تصمیم دارم ...
مجری:بله متاسفانه وقتمون همینجا به اتمام رسید از شما هم ممنون ایشالله اگه وزیر شدید که من شک دارم میتونید اون موقع حرف آخر رو همون اول بزنید.پس تا بعد





Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۸:۰۹ چهارشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۴

آرتیکوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۸ دوشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۷
از کاخ سفید پادشاهان در کوه های سفید سرزمین رویاها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 430
آفلاین
مصاحبه ای با آرتیکوس دامبلدور!!

در لحظه اول آرم برنامه ویژه دوران انتخابات "وزیر کیه؟"بر روی صفحه تلویزیون نشان داده شد و بعد با موسیقی ملایم و زیبایی که اسلامی(بخاطر اینکه ملت به اسلامی رای دادند!)بود بر روی صورت گزارشگر که مردی بود که ردایی سیاه ولی به طور کاملا شیکی پوشیده بود با لبخندی شیرین سخن را آغاز کرد:
-سلام به شما بینندگان عزیز...امیدوارم که هرجا که هستید تنی سلامت و روحی با نشاط داشته باشید...ما امشب برنامه ویژه ای را برای شما عزیزان جادوگر و ساحره در نظر گرفته ایم!ما امشب برنامه ویژه ای در نظر گرفته ایم!امشب ما گفتگو ای خواهیم داشت با یکی از کاندیداهای وزارت که جوانترین آنها هستش و او کسی نیست به جز آرتیکوس دامبلدور!!!
و بعد دوربین روی چهره آرتیکوس زووم میکنه و لحظه ای بعد تصویری دو نفره از گزارشگر که در یک طرف میز و آرتیکوس در آن طرف میز نشسته بودند نشان میدهد.
گزارشگر:خب جناب آقای دامبلدور از شما میخوام که خودتون را کامل معرفی کنید!
آرتیکوس:اسم من آرتیکوس الیاس فرناندو الکساندرو دامبلدور هستم.
گزارشگر:بله و به عنوان اولین سوال...چرا شما برای وزارت کاندید شدید؟
آرتیکوس:به دلیل اینکه وزارت به فردی تازه نفس احتیاج داشت تا بتواند متحول شود!من خودم را آن فرد میدانم؟
گزارشگر:...و به عنوان دومین سوال برنامه شما برای متحول کردن رول پلینگ دارید؟
آرتیکوس:توضیح در مورد این موضوع در این بحث به خاطر طولانی بودنش در این بحث نمی گنجه ولی میتونم بگم که رول با بودن من در مسیر جدیدی حرکت خواهد که باعث فعال شدن آن به طرز فجیع میباشد!در صورت خواستن اطلاعات بیشتر به ستاد من مراجعه کنید تا در حداکثر سرعت به شما جواب داده شود!!!
گزارشگر:بله... متشکرم...خب سوال بعدی اینست که شما و طرفدارانتان چه کارهایی برای تبلیغ در نظر گرفتید؟
آرتیکوس:خب...طرفدارهای ما نیز که کمال تشکر را از آنها دارم فعالیت خود را به طور جدی آغاز کردند و به زودی شما قادر به دیدن حرکت جدید و منحصر به فردی از ما خواهید بود.
گزارشگر:بله ما هم امیدواریم...یکی دیگر از سوال های ما...شما آیا واقعا در حمله تروری ناموفق در یتیم خانه آروارگان واقع شدید؟
آرتیکوس:هووم...مگه من شوخی هم دارم!!...باور نداری آه...اینم زخم انفجار...
بعد لباسش را بالا زد و یه زخم نشون داد خداییش اندازه قد یه مورچه!!!
-دیدی؟...عمرا کسی بتونه من رو بکشه...من فنا ناپذیرم!!!
گزارشگر که یه ذره هول شده بود گفت:بله...بله...بگذریم...
و بعد روشو به دوربین میکنه و میگه:بله بینندگان عزیز مصاحبه امشب ما با آرتیکوس دامبلدور!نماینده شما!به اتمام رسید...آیا شما صحبتی ندارید با بینندگان آقای دامبلدور؟!
آرتیکوس:نه!فقط رای بدید!اونم به من!
گزارشگر:بله...بینندگان عزیز شما را به خدا میسپارم تا برنامه ای دیگر...خدا نگدار.
بعد دوربین دوباره با یه آهنگ زووم میشه روی آرم "وزیر کیه؟" و بعد
حروف نوشته یه "پایان"بر روی صفحه تلویزیون نقش میبنده.

--------------------------------------------------------------------------
آهای بیل عزیز!حالا برای من برنامه نمیسازی؟!!بگو ببینم کی بهت پول داده که من نداده باشم؟هووم؟..
حالا خودم مصاحبه شخصی رفتم که ملت نگن آرتیکوس برگ چغندر هستش!آرتیکوس تازه وارده ولی برگ چغندر هرگز!!!
بیل عزیز ناراحت نشی ها!!با بقیه هم هستم!!
مرسی
آرتیکوس


آرتيكوس الياس فرناندو الكساندرو دامبلدور

ملقب به سلامگنتئور(فنانشدني در همه دورانها)

[b][color=009900]آرتيكوس ..







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.